< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

93/10/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ملاک حقيقت در علم
بررسي و نقد نظريه پراگماتيسم
سخن درباره نظريه پراگماتيسم به عنوان يکي از ديدگاه هايي بود که درباره ملاک حقيقت بيان شده است. گفته شد اين نظريه به عنوان جايگزيني براي نظريه انکشاف و مطابقت با واقع از سوي برخي مطرح شده است. براي شناخت بهتر اين نظريه چند منبع مطالعاتي بيان مي شود:
منابع مطالعاتي اين نظريه
1.کتاب پراگماتيسم، نوشته ويليام جيمز
2.کتاب چهار پراگماتسيت
3.تاريخ فلسفه کاپلستون، ج8 از صفحه 334 تا 412. ايشان در چهار فصل که هر کدام به يکي از چهره هاي شاخص اين نظريه مربوط مي شود، به اين بحث پرداخته است، افرادي همچون چالز پي يرس، ويليام جيمز و جان ديويي
4.تاريخ فلسفه ويل دورانت، ص 443 تا 459
5.کليات فلسفه، ريچارد پاپکين و ديگران، ص 385 به بعد
6.فلسفه عمومي پل فولکيه، ص 357-363
7.سير حکمت در اروپا، آقاي فروغي، ج3، ص 759 تا 763
8.آثار شهيد مطهري مانند مساله شناخت و اصول فلسفه و روش رئاليسم
9.کتاب فلسفتنا شهيد صدر
تقرير نظريه پراگماتيسم
گفته شد اين اصطلاح از ريشه پراگما (عمل) و به معناي عمل گرايي و اصالت فايده است. اين ديدگاه معتقد است گزاره اي حقيقت و صادق است که در عمل مفيد و کارآمد باشد. بنابراين شاخصه اصلي اين ديدگاه سودگرايي و اصالت عمل است. البته گاهي از سوي پيروان اين نظريه گفته شده: ما نيز منکر واقعيت و مطابقت با آن نيستيم اما معتقديم اگر در کنار آن، مساله فايده و کارايي مطرح نشود، امري بيهوده و عبث خواهد بود. بر اين اساس در انديشه مهم است مطابقت با واقع نيست بلکه ميزان سودمندي آن و کارآمدي آن در مقام عمل است .
در کلام پيروان اين ديدگاه دليلي بر مدعاي خويش ديده نشده، مگر اينکه گفته اند: وقتي انسان به خويشتن مراجعه مي کند مي يابد که کارهايي که از سوي او صورت مي گيرد همه به جهت جلب منفعت و سود است. اين مساله امري است که در نهاد انسان قرار داده شده و فطري است. آنچه غايت القصوي انسان به شمار مي آيد فايده و نفع است، بر اين اساس حق و باطل نيز با معيار سود و زيان سنجيده مي شود.

ارزيابي
نقد اول: داخل نبودن خود اين ملاک در نظريه
از شما سوال مي کنيم آيا همين ملاکي که براي حقيقت مطرح کرده ايد و فايده گرايي را به عنوان ملاک حقيقت معرفي کرده ايد، گزاره اي حق است يا نه؟ اگر بگوييد حق نيست، در اين صورت به باطل و کذب بودن آن اذعان کرده ايد. پس قطعا مي گوييد همين گزاره حقيقت دارد. اکنون سوال مي کنيم ملاک حق بودن همين گزاره چيست؟ شما بر چه اساسي مي گوييد همين گزاره حق است؟ اگر بگوييد ملاک حق بودن آن نيز فايده و نفع داشتن است، در اين صورت استدلال شما دوري خواهد بود مثل اينکه کسي بگويد: الف حق است به خاطر ب و وقتي سوال مي کنيم چرا ب حق است مي گويد بخاطر ب بودنش . اما اگر بگوييد خود همين قضيه چون بديهي است حق است در اين صورت مي گوييم اولا: طبق سخن شما معلوم مي شود غير از ملاک نفع داشتن ملاک ديگري نيز براي حق بودن قبول کرده ايد و آن بداهت است. پس بايد حق بودن برخي قضايا را به ملاک سود و زيان و برخي را با ملاک بداهت بسنجيم. ثانيا: بداهت اگر نقشي در اين مساله داشته باشد مربوط به مقام اثبات است نه ثبوت، زيرا خود بداهت نيز در مقام اثبات نيازمند ملاک است. بداهت نشانه اي است که در مقام کشف، حقيقت را به ما نشان مي دهد اما ديگر ملاک حق و باطل نخواهد بود. بنابراين اين نظريه جامع الاطراف نبوده و خود اين نظريه را شامل نمي شود.

نقد دوم: نداشتن راهي براي حقيقت دانستن خود نظريه
نقد ديگري که متوجه اين نظريه است مربوط به راه فهم مفيد و مضر است. از ايشان سوال مي کنيم: مفيد يا مضر بودن يک گزاره چگونه به دست مي آيد؟ آنان در پاسخ گفته اند: راه آن انجام تجربه هاي عملي است. اکنون سوال مي کنيم نافع بودن همين ملاک را چگونه بدست آورده ايد؟ آيا نافع بودن همين ملاک را نيز مورد تجربه قرار داده ايد در حالي که چنين چيزي ممکن نيست زيرا اين نظريه تئوري محض بوده و قابل تجربه و آزمايش نخواهد بود. پس خود اين نظريه طبق ملاک شما ناکارآمد خواهد بود. بله اگر نافع بودن را به عنوان ملاک حق قبلا پذيرفته باشيد، مي توانيد از آن به عنوان شاخص در تجربه و آزمايش استفاده کنيم اما هنوز چنين چيزي ثابت نشده است.
سوال و جواب: اگر همين اشکال در مورد نظريه مطابقت مطرح شود چه جوابي داده مي شود يعني اگر گفته شود شما ملاک حق بودن هر چيزي را مطابقت با واقع مي دانيد، اکنون سوال مي کنيم ملاک حق بودن همين گزاره چه خواهد بود؟ در پاسخ مي گوييم همان طور که قبلا گفته شد حقيقت علم عين کشف و انطباق است و اگر کشفي نباشد ديگر علمي نخواهد بود . فرد يا عالم است يا جاهل و ديگر از اين دو حال خارج نيست، فرق ميان علم داشتن و نداشتن، همان انکشاف است. لذا اگر از ذات و حقيقت علم انکشاف را برداريم ديگر علم معنايي نخواهد داشت. حال که چنين شد لازمه انکشاف نيز مطابقت است .

نقد سوم: ابهام نظريه
نقد ديگر اين نظريه ابهام داشتن آن از جهت مفهوم و مصداق است. در مورد مفهوم نفع و سود آيا مراد فايده جسماني است يا فايده رواني را نيز شامل مي شود؟ از جهت مصداق نيز روشن نيست که منظور آنان از فايده داشتن، نسبت به خود فرد است يا نفع ديگران نيز مورد نظر است. در صورت دوم نيز آيا نفع عموم بشريت مورد نظر است يا نفع گروهي ملاک است؟
از نظر مفهومي اگر گفته شود منظور از فايده مند بودن، فوايد ظاهري جسماني بوده و مراد از عمل، ‌عمل جوارجي است در اين صورت اين نظريه انسان را در بعد جسماني حصر کرده است در حالي که انسان نيازهاي روحاني نيز دارد. اما اگر بگوييد مراد از فايده، اعم از فوايد جسماني و رواني است در اين صورت اشکال قبل برطرف مي شود اما مي گوييم يکي از نيازهاي رواني انسان، حس کنجکاوي و کشف مجهولات است. همين امر باعث مي شود بگوييم کشف علوم براي بشر سودمند است به اين معنا که نيازهاي روحي او را ارضاء مي کند هر چند در مقام عمل براي او فايده اي نداشته باشد. بر اين اساس شما ديگر نمي توانيد به خردگرايان طعنه بزنيد که آنچه شما به دنبال کشف آن هستيد، فايده عملي ندارد زيرا خود کشف مجهولات فايده مند است. بله اگر فيلسوف خردگرا تنها و تنها هدفش از کشف مجهولات، ارضاء حس کنجکاوي خود باشد و هيچ گونه کاري به کاربرد آن در جامعه بشري و رفع نيازهاي آن نداشته باشد، مورد مذمت است اما اگر بگوييم اصل اوليه در معرفت کشف مجهول است، بعد از آن به بعد کاربردي آن هم پرداخته مي شود، امري صحيح و بي اشکال است.
جنبه مصداق شناسي اين نظريه باقي ماند که انشاء الله در جلسه آينده پيگيري مي شود.

نکته اي در ارائه مباحث
حضرت آيت الله سبحاني در صحبتي که در جمع اساتيد کلام داشتند نکته قابل توجهي را اشاره کردند . ايشان فرموند: وقتي انسان مي خواهد مطلبي را براي ديگران عرضه کند، بايد دو گونه مطالعه و تفکر داشته باشد: مطالعه اول صورت گيرد تا مساله به خوبي فهميده شده و زواياي آن برايش روشن شود. در مرحله دوم بايد در خود آن مطالب بيانديشد که چگونه آنها را عرضه نمايد. ايشان فرمود من براي ارائه مطالب اين دو گونه مطالعه را دارم .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo