< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

93/09/02

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: چيستي و ماهيت علم
علم و ويژگي کاشفيت از واقع
فلاسفه و عالمان ديگر در بيان حقيقت علم، آن را به حضور و انکشاف نزد عالم تعريف کرده اند. آنان در اين تعريف ويژگي بارز علم را اين دانسته اند که متعلق علم در نزد عالم حضور يابد. اين حضور نيز دو گونه است: گاه حضور واقعيت و عينيت شي است که آن را علم حضوري و گاه حضور صورتي از شي در نزد عالم حاضر است که آن را علم حصولي گويند. بر اين اساس هر جا علمي واقع شود، حتما انکشافي را نيز به همراه دارد. اين نکته در تعريف لغوي علم نيز وجود دارد زيرا لغويون علم را به «ادراک شي کما هو» و يا «اعتقاد بالشي کما هو» معنا کرده اند.
از نظر فطري نيز وقتي انسان به چيزي علم پيدا مي کند، درک فطري او اين است که چيزي برايش معلوم و مکشوف شده و ديگر پنهان و تاريک نيست.
مرحوم صدرالمتالهين در چند جا به اين نکته اشاره نموده اند:
1. « العلم يستلزم انكشاف المعلوم عند العالم»[1]
2. « و عالميته كونه بحيث ينكشف له الأشياء».[2] هر چند اين عبارت ايشان درباره خداي متعال است اما علم در انسان را نيز نشان مي دهد زيرا حقيقت علم يک چيز است .
3. « كماله العلمي كونه في العاقلية على غاية يستتبع انكشاف ذاته بذاته على ذاته انكشاف ذوات الأشياء بذواتها على ذات»[3]
4. « مما يحكم به الفطرة حدوث حالة لمن علم شيئا بعد ما لم يعلم مطابقة له »[4]
نکته: تصوراتي که از اشياء و پديده هاي مختلف در ذهن ما نقش مي بندد دو گونه است: گاه به تصوري محض است مانند تصور آسمان، زمين، درخت، کاغذ و غيره. و گاه به صورت هل مرکبه است مانند اينکه هوا گرم است يا آسمان آبي است. البته همه تصورات حتي تصورات محض نيز در بردارنده هل بسيطه هستند يعني به همراه آنها حکمي در ذهن وجود دارد.
مرحوم علامه در بيان حقيقت علم و ويژگي انکشاف به نقد و بررسي سخن ايدئاليست ها مي پردازد. آنان کساني هستند که اصالت را تنها از آن صورت هاي ذهني دانسته و به هيچ چيزي وراء آنها در عالم واقع و خارج معتقد نيستند. آنان مي گويند: «ما هر چه دست به سوى واقعيت دراز مى‌كنيم بجز ادراك (فكر) چيزى به دست ما نخواهد آمد». مرحوم علامه در پاسخ به اين سخن، قسمت ايجابي آن را پذيرفته اما قسمت سلبي آن را رد مي کند و مي فرمايد: ما هم قبول داريم که علم حصولي با صور ذهني در ارتباط مستقيم است نه با شي خارجي و به همين خاطر است که صور ذهني را معلوم بالذات و اشياء خارجي را معلوم بالعرض مي گويند. اما آنچه آنان توجه نکرده اند ويژگي مرئاتيت و کاشفيت اين صور ذهني از عالم واقع است. ايشان مي فرمايد: « اين تصورى است خام زيرا اگر چه پيوسته علم دستگير ما مى‌شود نه معلوم، ولى پيوسته علم با خاصه كاشفيت خود دستگير مى‌شود نه بى‌خاصه، وگرنه علم نخواهد بود و كسى نيز مدعى نيست كه ما با علم به خارج، خود واقعيت خارج را واجد مى‌باشيم نه علم را » شهيد مطهري در توضيح اين کلام مي فرمايد: « علم داراى خاصه كاشفيت از خارج است، بلكه علم عين كشف از خارج است و ممكن نيست علم باشد و صفت كشف نباشد، يا علم و كشف باشد واقع مكشوف وجود نداشته باشد، و اگر فرض شود واقع مكشوف وجود ندارد كاشفيت وجود ندارد و اگر كاشفيت وجود ندارد پس علم وجود ندارد و حال آنكه به اقرار خصم علم وجود دارد. »[5]
يکي از دلايلي که بر وجود تصورات مطابق با واقع بيان شده، وجود تصورات وهمي و خيالي براي ذهن است زيرا خود اين تصورات دليل بر آن است که ما يک سري تصورات صحيح و مطابق با واقع داريم. زيرا ابتدا بايد واقعيت هايي براي فرد معلوم باشد تا در صورتي که خلاف آن رخ دهد به آن تصور وهمي يا خيالي اطلاق شود. کما اينکه وجود بدل در شيئي دليل بر وجود شي اصلي است و يا اگر راستي اصلا وجود نمي داشت، دروغ امري تناقض آلود بوده و امکان نداشت. بنابراين اگر سخن ايدئاليست ها درست باشد که همه امور ساخته ذهن است از آنها سوال مي شود پس چرا ادراکات را دو دسته کرده و برخي را درست و برخي را نادرست مي دانيم؟ نکته ديگر اينکه اگر قرار باشد آنچه در وعاء ذهن وجود دارد واقعيت داشته باشد، شريک الباري و امتناع تناقض نيز بايد واقعيت داشته باشد.
اشکال و جواب
ممکن است کسي در دفاع از ايدئاليست ها بگويد: دستگاه ادراکي همه انسان ها به گونه اي است که به صورت يکسان عمل مي کند. لذا آنچه تصور مي شود واقع است همان مشترکات حسي است و اگر اموري بر خلاف آن باشد، آنها را خطا و غير واقعي مي نامند. اين مثل اين است که بر چشم همه انسان ها عينکي قرار داده شده که اشيا را به صورت رنگ خاصي ببينند و الا در حقيقت اشيا اين گونه نيستند .
چند نقض بر اين اشکال وجود دارد :
1. نکته اول اينکه در برخي از موارد ممکن است سخن شما در مورد يکسان عمل کردن دستگاه فکري بشر درست باشد اما موارد فراواني داريم که ديدگاه هاي مختلفي در مورد آنها وجود دارد. مثلا برخي به وجود خداي متعال اعتقاد دارد و برخي آن را انکار مي کنند و برخي ديگر اشيايي را به عنوان معبود برگزيده اند. و يا در مورد روح برخي آن را امري واقعي مي دانند در حالي که برخي ديگر آن را انکار کرده توهمي بيش نمي دانند. حال کدام درست مي گويند تا يکي را اصل و ديگري را بدل بدانيم؟
2. مواقعي که پاي عمل به ميان مي آيد همين افراد بگونه اي عمل مي کنند که واقع خارجي را پذيرفته اند مثلا اگر دست چنين فردي با آتش برخورد کند و بسوزد فورا دست خود را عقب مي کشد يا اگر غرش شيري را در کنار خود بشنود به سرعت عکس العمل نشان مي دهد.
اشکال
انسان در خواب نيز اموري را مي بيند که واقعي مي پندارد و در مقابل آنها واکنش نشان مي دهد مانند اينکه آتشي را مي بيند که دست او را مي سوزاند لذا دست خود را عقب مي کشد در حالي که در واقع آتشي در کار نبوده است.
پاسخ
اينگونه نيست؛ خواب نيز که در عالم مثال رخ مي دهد واقعيتي متناسب با خود دارد. روح در عالم خواب با جسم بدني حضور ندارد لذا وقتي به عالم جسم باز مي گردد خيال مي کنيم آنچه مي ديده تخيل بوده است اما اگر در همان عالم مثال مي ماند آتش براي او در آنجا واقعيت داشت. در خواب ما موقتا به عالم مثال رفته و بر مي گرديم و در عالم طبيعت آنچه در آنجا رخ داده را غير واقعي مي دانيم در حالي که عالم مثال نيز به حسب خود داراي واقعيت بوده و بلکه از واقعيت دنيا بالاتر است. کساني که اهل نشئه مثال اند از اينکه به اين عالم دنيا باز مي گردد ناراحت است اما ما چون به اين عالم چسبيده ايم اينجا را بر آنجا ترجيح مي دهيم. براي ما تنها امور اين سويي مزده دارد. اين امر مانند درک لذت علم است. چه کساني از علم لذت مي برند؟ توده مردم، علم جويي را بيکاري و کاري بي فايده مي دانند و کارهايي درآمد زا را ترجيح مي دهند. در دانشگاه ها علوم پايه بر علوم انساني ترجيح دارد علت آن منافع مادي بيشتري است که در علوم پايه وجود دارد. اين در حالي است که علوم انساني به انسان مربوط مي شود اما علوم پايه مربوط به اجسام کمتر از انسان است. همين مساله در مورد حوزه ها که اصل را بر علم فقه قرار داده اند جاري است در حالي که علم عقايد که مهم تر در حاشيه قرار گرفته است.
بنابراين خواب نسبت به عالم ماده به حساب نمي آيد و الا خود رشحه اي از عالم قيامت است. قرآن کريم مي فرمايد: ﴿ اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتي‌ لَمْ تَمُتْ في‌ مَنامِها فَيُمْسِكُ الَّتي‌ قَضى‌ عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَ يُرْسِلُ الْأُخْرى‌ إِلى‌ أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ في‌ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُون﴾[6] خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض مى‌كند، و ارواحى را كه نمرده‌اند نيز به هنگام خواب مى‌گيرد؛ سپس ارواح كسانى كه فرمان مرگشان را صادر كرده نگه مى‌دارد و ارواح ديگرى را(كه بايد زنده بمانند) بازمى‌گرداند تا سرآمدى معيّن؛در اين امر نشانه‌هاى روشنى است براى كسانى كه انديشه مى‌كنند! توفي در اين آيه به اين معناست که خداي متعال روح انسانها را به صورت کامل دريافت کرده و به سمت خود مي برد لذا آنان در اين سير کامل تر مي شود.
علم از صفات ذات اضافه
صفاتي که براي نفس ما وجود دارد در يک ويژگي مشترک بوده و يکسان عمل مي کنند و آن وجه ناعتيت است. همه صفات نفس انسان را توصيف مي کنند اما آيا علاوه بر نعت و توصيف نفس، مضاف اليه ديگري هم دارند يا نه؟ به تعبير ديگر آيا ذات اضافه هستند يا نه؟ صفات دو گونه اند: برخي نيازي به مضاف اليه ندارند مانند صفت شجاعت، سخاوت، حيات و مانند آن. اما برخي مانند حب و بغض نيازمند متعلق هستند زيرا مثلا حب بدون محبوب اساسا معنا ندارد. هر جا محبت محقق شود قطعا محبوبي وجود دارد. اينها را صفات «ذات اضافه» گويند. اين صفات خود بر دو گونه اند: برخي از آنها کشف از مضاف اليه مي کند و برخي حکايت گر آن نيستند. در بين تمام صفات نفس، تنها علم و ادراک است که ويژگي کاشفيت را نيز دارد. يعني صفت علم به گونه اي است که هم متعلق مي خواهد و هم متعلق خويش را براي ما کشف مي کند. اما اراده نيز که از قسم ذات اضافه است، اما جنبه کاشفيت نداشته بلکه منشا وقوع مراد است.
ملاک و معيار سنجش خطا و ثواب در ادارکات
نکته ديگري که بايد بدان پرداخت اين مساله است که ما قطع داريم که در ميان ادراکات ما، قطعا ادراکات خطا راه دارد اما ملاک کشف و تميز آنها چيست؟ معروف و مشهور عالمان آن معيار و ملاک را مطابقت و عدم مطابقت با واقع مي داند اما نظريات ديگري مانند اصالت علم، انسجام گرايي و مانند آن نيز مطرح است که انشاء الله در جلسه بعد دنبال مي شود.




[1] المبدا و المعاد، صدرالمتالهین، ص97، ط: انجمن حکمت و فلسفه ایران.
[2] المبدا و المعاد، صدرالمتالهین، ص97، ط: انجمن حکمت و فلسفه ایران.
[3] المبدا و المعاد، صدرالمتالهین، ص 122 و 123، ط: انجمن حکمت و فلسفه ایران.
[4] المبدا و المعاد، صدرالمتالهین، ص77، ط: انجمن حکمت و فلسفه ایران.
[5] اصول فلسفه و روش رئالیسم، علامه طباطبایی و شهید مطهری، ج6، ص 88و89، ط انتشارات صدرا.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo