< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

93/02/29

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عدل الهی و مساله شرور
بررسی حديث توحيد مفضل در مساله شرور
سخن درباره مطالبی بود که امام صادق (ع) برای مفضل بن عمر در مورد مساله شرور بيان فرموده بودند. در اين باره دو محور از کلام امام بيان شد که از اين قرار بود:
1- اين شبهه که وجود شرور و ناملايمات طبيعی با اعتقاد به وجود خالق، منافات دارد پنداری بيش نيست، زيرا شرور يا حوادث ناملايم مانند ساير حوادث عالم، قاعده مند است و هر جا قاعده و نظمی حاکم باشد، حکايت از دخالت عنصر اراده و شعور می کند.
2- محور دوم کلام حضرت بررسی حکمت شرور بود که فرمودند: کسانی که گمان کرده اند اگر عالم طبيعت از هر گونه شر و ناملايمی خالی می بود به خير بشر بود، پنداری کودکانی دارند زيرا اين ناملايمات و سختی ها عامل رشد و تکامل شخصيت اخلاقی انسان می شود.

محور سوم کلام امام
حضرت در ادامه کلام خويش اين شبهه و فرض را بيان می کنند که چه بسا کسانی بگويند: شما شرور و ناملايمات را حکيمانه می دانيد زيرا نقش سازنده در شخصيت اخلاقی انسان دارد، اما ما می گوييم چرا اساسا خداوند انسان را معصوم نيافريد تا ديگر مرتکب گناه نشده و نيازی به شرور برای کنترل و تنبه آنها نباشد؟ چه مانعی داشت که انسان به گونه ای آفريده می شد که خود به خود در مسير صحيح حرکت می کرد و از آن خارج نمی شد.
«فَإِنْ قَالُوا فَلِمَ لَمْ يَكُنِ الْإِنْسَانُ مَعْصُوماً مِنَ الْمَسَاوِئِ حَتَّى لَا يَحْتَاجَ إِلَى أَنْ تَلْذَعَهُ هَذِهِ الْمَكَارِهُ قِيلَ إِذَا كَانَ يَكُونُ غَيْرَ مَحْمُودٍ عَلَى حَسَنَهٍ يَأْتِيهَا وَ لَا مُسْتَحِقّاً لِلثَّوَابِ عَلَيْهَا»[1] اگر كسى بگويد : چرا آدميان را همه معصوم نيافريدند كه قادر بر معاصى و بدى‌ها نباشند تا آن كه محتاج به تنبيه به اين آلام و اسقام نباشند؟ جواب مى‌گوئيم : اگر چنين بودند همه بر حسنه مستحقّ ثواب و حمد و ستايش نمى‌شدند. زيرا آنان از روی اختيار اعمال نيک را انجام نداده اند.
امام در جواب اين اشکال می فرمايند: اگر انسان ها معصوم آفريده می شدند به گونه ای که ديگر نتوانند مرتکب معصيت شوند، در اين صورت ديگر مستحق مدح، تکريم، ثواب و مانند آن نبودند زيرا آنچه انجام داده اختياری نبوده است و روشن است که اين فرض نادرست است.
متکلمين گفته اند آنچه خداوند به انسان می دهد سه قسم است: برخی از آنها تفضلی است، برخی نيز به عنوان عوض می دهد و برخی ثواب است . ثواب، اعطای همراه با تکريم است.
همان طور که مرحوم علامه مجلسی در شرح اين قسمت روايت فرموده اند مراد از عصمت در اينجا، آن عصمت معروف در باب ائمه اطهار(ع) نيست بلکه مراد الجاء و اجبار در ترک معصيت است، و الا عصمتی که با آن انبياء الهی و ائمه اطهار (ع) توصيف می شوند منافاتی با اختيار ندارد. «ثم اعلم أنه ينبغی أن تحمل العصمة المأخوذة فی السؤال على غير المعنى المشهور الذی سيأتی تحقيقه فی باب عصمة الأئمة ع بل المراد العصمة بمعنى الإلجاء الذی لم يبق معه اختيار و لذا فرع ع عليه عدم استحقاق الثواب و إلا فالعصمة التی اتصفت بها الأنبياء و الأئمة ع لا ينافی ذلك كما سنحققه فی مقامه إن شاء الله تعالى»[2]

محور چهارم کلام امام
امام صادق(ع) در ادامه فرض اشکال ديگری را مطرح فرموده و پاسخ می دهند: «فَإِنْ قَالُوا وَ مَا كَانَ يَضُرُّهُ أَنْ لَا يَكُونَ مَحْمُوداً عَلَى الْحَسَنَاتِ مُسْتَحِقّاً لِلثَّوَابِ بَعْدَ أَنْ يَصِيرَ إِلَى غَايَةِ النَّعِيمِ وَ اللَّذَّاتِ قِيلَ لَهُمُ اعْرِضُوا عَلَى امْرِئٍ صَحِيحِ الْجِسْمِ وَ الْعَقْلِ أَنْ يَجْلِسَ مُنْعَماً وَ يُكْفَى كُلَّمَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ بِلَا سَعْی وَ لَا اسْتِحْقَاقٍ فَانْظُرُوا هَلْ تَقْبَلُ نَفْسُهُ ذَلِكَ بَلْ سَتَجِدُونَهُ بِالْقَلِيلِ مِمَّا يَنَالُهُ بِالسَّعْی وَ الْحَرَكَةِ أَشَدَّ اغْتِبَاطاً وَ سُرُوراً مِنْهُ بِالْكَثِيرِ مِمَّا يَنَالُهُ بِغَيْرِ الِاسْتِحْقَاقِ وَ كَذَلِكَ نَعِيمُ الْآخِرَةِ أَيْضاً يَكْمُلُ لِأَهْلِهِ بِأَنْ يَنَالُوهُ بِالسَّعْی فِيهِ وَ الِاسْتِحْقَاقِ لَهُ فَالنِّعْمَةُ عَلَى الْإِنْسَانِ فِی هَذَا الْبَابِ مُضَاعَفَةٌ فَإِنْ أُعِدَّ لَهُ الثَّوَابُ الْجَزِيلُ عَلَى سَعْيِهِ فِی هَذِهِ الدُّنْيَا وَ جُعِلَ لَهُ السَّبِيلُ إِلَى أَنْ يَنَالَ ذَلِكَ بِسَعْی وَ اسْتِحْقَاقٍ فَيَكْمُلَ لَهُ السُّرُورُ وَ الِاغْتِبَاطُ بِمَا يَنَالُهُ مِنْه‌» و اگر گويند كه: اگر خدا او را به نعيم و لذات بهشت رساند، چه ضرر مى‌رسد به او كه مستحق ثواب نباشد و او را بر حسنات ستايش نكند؟
جواب گوئيم كه: شما عرض كنيد بر مردى كه بدنش و عقلش صحيح باشد و به تنعّم و رفاهيّت بنشيند و ديگرى اسباب عيش او را آماده كند بدون سعى و عملى و استحقاقى، آيا قبول اين امر مى‌كند و طبعش به اين حالت خسيس راضى مى‌شود؟ اگر عقلش سليم است البته به اندك نعمتى كه به اندك سعى و حركت بيابد راضى‌تر خواهد بود از آن كه نعمت بسيار بدون سعى و استحقاق به دستش آيد، هم چنين نعيم آخرت براى اهلش به آن كامل و تمام است كه سعى در آن كرده‌اند و به استحقاق يافته‌اند، پس نعمت در اين باب بر آدمى مضاعف گرديده كه او را قوت سعى در دنيا داده‌اند و راه تحصيل درجات آخرت به او نموده‌اند و ثواب جزيل بر عمل و سعى او مقرر فرموده‌اند: كسى سرور و لذّت او در آخرت به اين سبب مضاعف است.
استقلال طلبی و متکی به دسترنج خويش بودن، فطری انسان و از نشانه های بزرگ منشی و شخصيت است. کودکان نيز به دليل همين نيروی فطری، گاهی علاقه مند اند خودشان کارهايشان را انجام دهند. انسان های بزرگ منش، سختی ها را تحمل می کنند تا از دسترنج خويش بهره مند شوند و دست خود را در مقابل ديگران دراز نکنند.
اساسا کسانی که در رفاه زندگی کرده اند، لذتی از زندگی خويش نمی برند. (البته مراد لذت جسمی و غريزی نيست زيرا آنها نيز بهرمند می شوند بلکه مراد لذت عقلی و روحی است ) در مقابل کسانی که تلاش و کوشش می کنند هر چند بهره جسمی آنها از مواهب دنيوی کم باشد اما از لذت روحانی بالاتری برخوردار هستند. حضرت اميرالمومنين (ع) می فرمايند: «قُوتُ الْأَجْسَادِ الطَّعَامُ وَ قُوتُ الْأَرْوَاحِ الْإِطْعَام‌» قوت و نشاط جسم ها در خوردن طعام است و قوت و نشاط ارواح در اطعام به ديگران است.
نکته: در اين روايات و مانند آن نکات فراوان معرفتی بيان شده است اما متاسفانه بسياری از آنها در کتب کلامی و فلاسفی ما نيامده است. و در اين خصوص جای گلايه وجود دارد که چرا ما شيعيان با اينکه اين معارف را در اختيار داريم اما راه ديگران را طی کرده و از اين معارف کمتر استفاده می کنيم؟ آنچه در حديث توحيد مفضل بيان شده است جنبه تعبدی نيز ندارد بلکه امام از طريق استدلال و برهان به رد شبهات پيرامون شرور می پردازد . در حقيقت اين معارف زوايايی از عقل برتر است که ساير عقل ها را دستگيری کرده و بالا می آورد .

محور پنجم در کلام امام
در ادامه امام صادق(ع) فرض ديگری را نيز مطرح فرموده و جواب می دهند: «فَإِنْ قَالُوا أَ وَ لَيْسَ قَدْ يَكُونُ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَرْكَنُ إِلَى مَا نَالَ مِنْ خَيْرٍ وَ إِنْ كَانَ لَا يَسْتَحِقُّهُ فَمَا الْحُجَّةُ فِی مَنْعِ مَنْ رَضِی أَنْ يَنَالَ نَعِيمَ الْآخِرَةِ عَلَى هَذِهِ الْجُمْلَةِ قِيلَ لَهُمْ إِنَّ هَذَا بَابٌ لَوْ صَحَّ لِلنَّاسِ لَخَرَجُوا إِلَى غَايَةِ الْكَلْبِ وَ الضَّرَاوَةِ عَلَى الْفَوَاحِشِ وَ انْتِهَاكِ الْمَحَارِمِ فَمَنْ كَانَ يَكُفُّ نَفْسَهُ عَنْ فَاحِشَةٍ أَوْ يَتَحَمَّلُ الْمَشَقَّةَ فِی بَابٍ مِنْ أَبْوَابِ الْبِرِّ لَوَثِقَ بِأَنَّهُ‌ صَائِرٌ إِلَى النَّعِيمِ لَا مَحَالَةَ أَوْ مَنْ كَانَ يَأْمَنُ عَلَى نَفْسِهِ وَ أَهْلِهِ وَ مَالِهِ مِنَ النَّاسِ لَوْ لَمْ يَخَفِ الْحِسَابَ وَ الْعِقَابَ فَكَانَ ضَرَرُ هَذَا الْبَابِ سَيَنَالُ النَّاسَ فِی هَذِهِ الدُّنْيَا قَبْلَ الْآخِرَةِ فَيَكُونُ فِی ذَلِكَ تَعْطِيلُ الْعَدْلِ وَ الْحِكْمَةِ مَعاً وَ مَوْضِعٌ لِلطَّعْنِ عَلَى التَّدْبِيرِ بِخِلَافِ الصَّوَابِ وَ وَضْعُ الْأُمُورِ فِی غَيْرِ مَوَاضِعِهَا»[3] اگر بگويند: آيا گاه نمى‌بينيد كه انسانى بدون آنكه تلاش كند و مستحق باشد نعمتى به او مى‌رسد و او شادمان مى‌گردد و آرامش مى‌يابد؟، پس چرا در امر پاداش آخرت اين امر باعث راحتى و خوشحالى انسان نباشد؟
در پاسخ گفته مى‌شود: اين درى است كه اگر به روى مردم گشوده شود، گويى چون سگ هار مى‌شوند و به بدترين فسادها و ارتكاب محرّمات دست مى‌زنند. كسى كه خويش را از انجام يك عمل فاحشه باز مى‌دارد يا در كار نيكى سختى و ناگوارى را بر خود هموار مى‌كند مى‌داند كه سرانجام پاداش مى‌بيند و به بهشت مى‌رود. اگر مردم از حساب و عقاب روز قيامت هراس نداشتند چه كسى جان و ناموس و مالش در امان بود؟ زيان اين كار پيش از آخرت در همين دنيا گريبان مردم را مى‌گرفت. نيز در اين صورت عدالت و حكمت هيچ معنى و فايده‌اى نداشتند و در اين وقت حكمت و تدبير در كار آفرينش به زير سؤال مى‌رفت و به آن طعنه مى‌زدند و همه چيز در غير جاى خود قرار مى‌گرفت.
در اينجا سوالی به ذهن می آيد و آن اينکه آيا پاسخی که امام در اينجا بيان فرموده اند خروج از محل بحث نيست زيرا سخن در اين بود که چرا خداوند همه انسان ها را معصوم نيافريد تا ديگر نيازی به وجود شرور در عالم نباشد؟
مرحوم علامه به اين سوال اشاره نموده و وجوهی را در پاسخ آن داده است « و يمكن أن يقال على تقدير أن يكون المراد هذا المعنى أيضا بأنه إذا صار هذا عاما فی جميع البشر لا يتأتى فی بعض المواد التی لا تستحق ذلك من نفوس الأشرار و الفجار إلا بالإلجاء الرافع للاستحقاق قوله ع إلى غاية الكلب و الضراوة قال الجوهری دفعت عنك كلب فلان أی شره و أذاه و الكلب أيضا شبيه بالجنون و قال ضری الكلب بالصيد ضراوة أی تعود أقول لما كان السؤال مبنيا على فرض العصمة ظاهرا فتصحيح هذا الجواب فی غاية الإشكال و خطر بالبال وجوه‌ »[4]
در جلسه بعد انشاء الله وجوهی که مرحوم علامه بيان فرموده اند را نقل می نماييم .




[1] توحید مفضل، ‌امام صادق(ع)، ص 169، ط داوری.
[3] توحید مفضل، ‌امام صادق(ع)، ص 169 و 170، ط داوری.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo