< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

93/02/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: عدل الهی و مساله شرور
پاسخ تفصيلی به شبهه تبعيض
در جلسه گذشته قسمتی از پاسخ تفصيلی که به شبهه تبعيض توسط فلاسفه خصوصا استاد شهيد مطهری بيان شده، مطرح گرديد. حاصل آن اين شد که آنچه در عالم آفرينش مشاهده می کنيم تفاوت است نه تبعيض و آنچه با عدل الهی ناسازگار است تبعيض است نه تفاوت. فرق تفاوت با تبعيض اين است که اگر فرق ها از جانب فاعل باشد در عين حالی که قابل ها برابر هستند در اين صورت تبعيض خواهد بود اما اگر اين اختلافات ناشی از قابليت ها باشد تفاوت بوده و ديگر تبعيضی نيست و اين تفاوت عين عدل است .
سوال و جواب:
بهتر نيست از واژه ديگری به جای تفاوت استفاده شود زيرا در قرآن آمده که در عالم هيچ گونه تفاوتی نيست؟ کلمه تفاوت در آيه ﴿ما تَرى‌ فی‌ خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ﴾[1] همان طور که مرحوم علامه فرموده اند اين است که ميان موجودات در برآوردن غايتی که از کل عالم مقصود است، فرقی نيست يعنی مانند دو کفه ترازو می مانند که هر چند تفاوت دارند و برخی پايين و برخی بالا می روند اما غرض از مجموع آن فهميدن وزن کالا است. بنابراين اين اصطلاح مانعی ندارد .
شهيد مطهری سپس مثال استاد و معلم را بيان می کنند و بعد اشکالی بر آن مطرح کرده و می فرمايند: ممکن است گفته شود اين مثال صحيح نيست زيرا قابليت های دانش آموزان به دست معلم نيست اما خدای متعال هم قابليت ها را ايجاد کرده است و هم بهره های مختلف را به نسبت قابليت ها اعطا می نمايد. بنابراين نقل کلام می شود در اينکه چرا خداوند قابليت ها را مختلف آفريده است؟ در پاسخ فرمودند: تفاوت در قابليت ها امری اجتناب ناپذير است، زيرا عالم خلقت بر اساس نظام علی و معلولی استوار گرديده است و اگر آن را برداريم مستلزم برچيده شدن کل نظام عالم است. از آن طرف مقتضای نظام علی و معلولی نيز تفاوت و اختلاف است.
ايشان فرمودند اين مساله که بدون نظام علی و معلولی، خلقت جهان ممکن نيست هم برهان عقلی دارد و هم در وجی بيان شده است آنجا که می فرمايد ﴿إِنَّا كُلَّ شَی‌ءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ . وَ ما أَمْرُنا إِلاَّ واحِدَةٌ كَلَمْحٍ بِالْبَصَرِ ﴾[2] صدر آيه ناظر به نظام علی و معلولی است. «قدر» همان اندازه و جايگاه است که بدون نظام اسباب و مسببات معنا نخواهد داشت. بنابراين هر چند قدر به معنای علت نيست اما لازمه آن است. بر اساس اين آيه خدای متعال هر شيی را در شرايط و جايگاه خاصی پديد می آورد. حال که نظام علی و معلولی حاکم است تفاوت موجودات با فرض آن اجتناب ناپذير است. از آن طرف از آنجا که خدای متعال دارای علو درجه و رتبه بسيار بالايی است صدور موجودات عالم از جانب او بدون نظام علی و معلولی نشدنی است. حاصل آنکه اختلاف، ريشه در نظام عليت دارد و نظام عليت، ريشه در اصل پيدايش دارد.
مراد شهيد مطهری از اينکه وجود چنين نظامی اجتناب ناپذير است يعنی محال است غير از اين واقع شود به عبارت ديگر محال در اينجا بالغير است نه بالذات.
شهيد مطهری سپس نظام علی و معلولی را در دو بخش طولی و عرضی بيان می فرمايد. ايشان در مورد نظام طولی می فرمايد: «مقصود از نظام طولى علت و معلول، ترتيب در آفريدن و خلق اشياء، و به اصطلاح ترتيب در فاعليّت خدا نسبت به اشياء و صدور اشياء از اوست. علوّ ذات پروردگار و قدّوسيّت او اقتضاء دارد كه موجودات، رتبه به رتبه و پشت سر يكديگر نسبت به او قرار داشته باشند، صادر اولى باشد، صادر دومى باشد، صادر سومى باشد، و هكذا، يكى پس از ديگرى ايجاد شوند و هر كدام معلول ما قبل خود باشند. البته مقصود، اول بودن و دوم و سوم بودن زمانى نيست؛ در آنجا زمان مطرح نيست، خود زمان يكى از مخلوقات است.»[3]
ايشان وارد اين بحث می شوند که اگر بنا باشد موجودات مختلف، با رتبه های مختلف از مبدا المبادی که دارای علو ذات و قدوسيت است صادر شوند، قطعا بدون واسطه امکان ندارد و نيازمند نظام علی و معلولی است. حال اولين موجودی که از ايشان صادر می شود شبيه ترين بوده و بيشترين بهره را دارد و واحد است. مثل اينکه خورشيد اگر بخواهد از طرف خود نور صادر کند، آن شعاع نوری که کمترين فاصله را با خورشيد دارد بيشترين شباهت را به او داشته و بالاترين بهره را می برد. حال هر چقدر فاصله اين شعاع تا خورشيد بيشتر باشد بهره اش نيز کمتر خواهد بود .
علو و رفعت بسيار بالای ذات الهی خود گويای آن است که صدور مخلوقات با رتبه های مختلف از او نيازمند واسطه است . برای تقريب به ذهن و تشبيه معقول به محسوس می توان به برق شهر مثال زد. برای اينکه بتوان وسايط مختلف را که مقدار کمی برق نياز دارند به برق وصل کرد نيازمند وسايطی هستيم که برق را به اندازه لازم کاهش دهد . و يا مثلا کسی که در درجه 10 قرار دارد اگر بخواهد به 100 متصل شود نيازمند واسطه است. در مورد خلقت عالم نيز نور پيامبر اکرم (ص) صادر اول است و مابقی مخلوقات از طريق ايشان به خدای متعال وصل می گردند . آنها نمی توانند بی واسطه به آن منبع فياض متصل شوند زيرا منفجر و هلاک می شوند. حضرت جبرئيل (ع) در جريان معراج پيامبر اکرم (ص) فرمود : « لَوْ دَنَوْتُ‌ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْت‌ »[4] يعنی من بدون واسطه شما نمی توانم به آنجا وصل شوم و الا می سوزم و از بين می روم. اين امر به خاطر علو بسيار زياد مرتبه الهی و پايين بودن مرتبه مخلوقات است «دست ما کوتاه و خرما بر نخيل ». لذا گفته اند نظام عالم بدون اين وسايط بی بهره مانده و چراغشان خاموش می شود. همين جا است که قاعده « الواحد يا يصدر منه الا الواحد» مطرح شده است. از آنجا که بايد ميان علت و معلول سنخيت باشد و الا لازم می آيد صدور کل شی من کل شی که قطعا محال است، از خدای متعال که بسيط مطلق است، در رتبه اول معلول های متعدد صادر نمی شود بلکه به صورت طولی وجود صادر می شود.
در روايات بيان شده که صادر اول، وجود نورانی و روحانی پيامبر اکرم (ص) است. « أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِی‌»[5] ايشان در نشئه ملک گرفتار بدن شده است تا انسان ها را هدايت نموده و بالا بياورد.
«من ملک بودم و فردوس برين جايم بود آدم آورد در اين دير خراب آبادم »
حضرت امير المومنين (ع) در خطبه همام درباره متقين می فرمايد: آنها در دنيا غريب هستند و روحشان به جای ديگری تعلق دارد. آنان ناچارند در حصار بدن باشند اما برايشان چنين مقدر شده است. « لَوْ لَا الْآجَالُ الَّتِی كَتَبَ اللَّهُ لَهُمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِی أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْيُنِهِمْ فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا وَ هُمْ فِيهَا مُعَذَّبُون‌»[6] و اگر نبود مرگى كه خدا بر آنان مقدّر فرموده، روح آنان حتى به اندازه بر هم زدن چشم، در بدن‌ها قرار نمى‌گرفت، از شوق ديدار بهشت، و از ترس عذاب جهنّم. خدا در جانشان بزرگ و ديگران كوچك مقدارند، بهشت براى آنان چنان است كه گويى آن را ديده و در نعمت‌هاى آن به سر مى‌برند، و جهنّم را چنان باور دارند كه گويى آن را ديده و در عذابش گرفتارند

نکته ای در مورد تخطئه و نه تکفير
اگر کسی به برهان قطعی دست يافت، برای نقص کلام او بايد دليل يقينی ارائه شود. چنين شخصی به خاطر داشتن يقين می تواند ظواهر را توجيه کند. اما اگر کسی آن برهان را قبول نکند، ظواهر را می پذيرد. همين جا نکته ای جا دارد و آن اينکه نبايد به صرف ديدگاهی که فرد دارد و بر خلاف برخی ظواهر است فوری او را تکفير نمود. مثلا گفت کسی که معتقد به قاعده الواحد شده کافر است. اين ها اجتهاد در حوزه معرفت است؛ اجتهاد که تنها در حوزه فقه نيست بلکه در اخلاق، عقايد و مانند آن نيز نظريه پردازی وجود دارد. لذا تا نظريه ای پيامد دينی و شرعی نداشته باشد نبايد در مورد صاحب نظريه فتوايی را صادر کرد.
نقش معارف دين، در روح و باطن اعمال
شناخت اين معارف اعتقادی و اخلاقی در روايات خيلی مهم است اما متاسفانه کمتر به آنها بها داده می شود . اينها مانند روح و باطن اعمال ما به شمار می رود. کسی که بارها عمره می رود اما روح اش حضور ندارد، فايده ای از کار خويش نمی برد. اينها کليد رسيدن به مراتب بالاتر است. اين است که حاجی سبزواری، سفر خود را رها کرده و در اصفهان مشغول درس می شود، سپس به کرمان رفته و به صورت مخفيانه خادم و فراش مدرسه علميه می شود. اما يک روز لو می رود؛ شاگردانی که پای درس استادی می رفتند يک روز مشغول مباحثه بودند، مرحوم حاجی که در آن نزديکی مشغول بودند می بيند که اينها اشتباه می گويند. ديگر تحمل نکرده و لب به سخن می گشايد. شاگردان ابتدا اهميت نمی دهند اما بعدا سخن او را به استاد می رسانند. استاد تعجب کرده و می گويد اين خيلی حرف بلندی است. بعد می فهمند که او حکيم ملا هادی سبزواری است.
يا نقل شده مرحوم نراقی وقتی کتاب جامع السعادات را نوشت، نسخه ای از آن را به سيد بحر العلوم هديه نمود. در سفری که مرحوم نراقی به نجف داشت به زيارت سيد بحر العلوم نيز می رود. اما سيد، ايشان را خيلی تحويل نگرفته و معمولی برخورد کرد و نه به استقبال و نه بدرقه ايشان می رود. بار دوم نيز مرحوم نراقی به ديدار ايشان می رود، اما باز مانند قبل وی را تحويل چندانی نمی گيرد. تا اينکه اين جريان بار سوم نيز رخ می دهد . در اين بار مرحوم بحر العلوم ايشان را خيلی تحويل می گيرد. وقتی از ايشان چرايی اين کار را سوال کردند، فرمود: وقتی کتاب ايشان به دستم رسيد آن را خيلی عالی يافتم اما می خواستم ببينم آيا نويسنده آن خود به محتوای آن عمل می کند يا نه.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo