< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

93/01/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نسبت خيرات و شرور با انسان
سخن در بررسی عقلی نقش فاعلی انسان در حوادث و رخدادهای طبيعی بود. در اينجا اين سوال مطرح است که آيا اعمال و رفتار انسان از نظر عقل در حوادث طبيعی و وقايعی که برای انسان مفيد است و يا آنچه مضر است می تواند تاثير داشته باشد يا نه؟ اگر از نظر عقل ممکن است آيا واقع هم شده است يا نه؟
بر اين اساس اين بحث را از دو جنبه بايد مورد بررسی قرار داد: امکان مساله و وقوع آن.

امکان عقلی تاثير اعمال انسان در حوادث عالم
گفته شد از جنبه امکان، سه فرض در مساله متصور است. (اين فرض ها با توجه به وجود نظام علی و معلولی در عالم در نظر گرفته می شود ):
1- فرض اول اينکه نقش فاعلی انسان در عرض علل طبيعی و به صورت علی البدل و جايگزين باشد. به اين معنا که وقايع به دو صورت ممکن است واقع شود، گاه توسط علل طبيعی واقع می شوند و گاه فاعل بشری آنها را مستقيما به وجود می آورد. اين فرض از نظر عقلی ممکن است و منجر به محالی نمی شود زيرا نقضی بر اصل عليت وارد نمی کند اما با توجه به نظام اسباب و مسببات فرضی مردود است زيرا نظام کنونی عالم صرف نظر از موارد استثنا و خوارق عادات، به گونه ای است که هر چه در آن واقع می شود دارای علل طبيعی است. البته امکان دارد که خدای متعال آن را به گونه ای قرار می داد که پديده ها گاه از طريق حوادث طبيعی و گاه حوادث غير طبيعی واقع شود، اما اين گونه خلق نشده است .
2- فرض دوم اين است که انسان در عرض فاعليت اسباب طبيعی و به صورت جزء العلت عمل کند. در اين فرض علل طبيعی را تمام العلت برای حوادث طبيعی نمی دانيم بلکه جزء العلت بوده که با مشارکت علل غير طبيعی، باعث ايجاد پديده ها می شود.
اين فرض نيز از نظر عقلی مستلزم محال نيست علاوه بر اينکه بر خلاف نظام عادی نيز نمی باشد اما اين مشکل را دارد که انسان به ما هو انسان در عرض اسباب طبيعی قرار نمی گيرد زيرا دارای رتبه وجودی او بالاتر است و اگر بخواهد در عين حفظ رتبه خويش در رتبه پايين تر عمل کند، بايد جايش عوض شود در حالی که چنين چيزی نشدنی است.
سوال و جواب
چگونه می فرماييد علل بشری نمی تواند در عرض و کنار علل طبيعی نقش آفرينی کند در حالی که چنين چيزی ممکن است . مثلا برای کنده شدن درختی هم فرد با تبر ضربه هايی را بر پيکر درخت وارد می کند و هم باد در عمل انداختن ياری می رساند.
پاسخ اين است که مراد از اعمال در مبحث ما، اعمال فيزيکی نيست زيرا اين اعمال خود گونه ای از علل طبيعی به شمار می روند. بلکه مراد اعمال اخلاقی و ارزشی است. صورت و اسکلت عمل انسان مادی است و در مورد نيکوکار و بدکار فرقی نمی کند . آنچه فارق اين دو عمل است روح و باطن عمل است. مثلا چه انسان راست بگويد و چه دروغ، ظاهر عمل يکسان است، آنچه فارق اين دو است روح و باطن عمل است که در يکی مطابقت با واقع و ديگری مخالف واقع است. انسان موجودی است که هم از جماد و نبات بهره مند است و هم دارای نفس ناطقه است. او به لحاظ نفس ناطقه اش هم می تواند شيطانی باشد و هم رحمانی. بعد شيطانی و رحمانی ديگر در مرحله جمادی و نباتی او نيست زيرا در آن مقطع تکليف نداشته است. اما در مرحله نفس ناطقه چون انتخاب گر است دو بعدی می شود. چطور می شود فردی به آب می دمد باعث برکت شده و ديگری می دمد و باعث هلاکت و نقمت می شود؟ مساله در ظاهر دميدن نيست بلکه متوجه باطن آن است.
3- فرض سوم که فرض درست نيز همين فرض است اين است که انسان در طول علل طبيعی قرار گيرد و علل طبيعی در تسخير او قرار داشته باشد. به عنوان نمونه هنگام تکلم در شرايط عادی و نه خارق العاده، قطعا علل طبيعی دخالت می کند که عبارت باشد از زبان و ساير اندامی که برای سخن گفتن نياز است. در اين تکلم نفس انسان که سبب مافوق طبيعی است نيز موثر است و اگر نباشد، از زبان و ساير قوا کاری بر نمی آيد. نقش نفس به اين صورت است که در مرتبه بالاتر، زبان و ساير قوا را به تسخير خود در آورده و عمل تکلم را انجام می دهد. بر اين اساس در عمل تکلم هم علل طبيعی کار خود را انجام می دهند و هم علل غير طبيعی در مرتبه بالاتر دخالت می نمايد.
اين فرض نه از جهت امکان مشکلی دارد و نه وقوع بلکه مرتبه ای بالاتر را بيان می کند . اين مانند آن است که گفته می شود همان طور که در غرب نظام مردم سالاری و دمکراسی وجود دارد در اسلام نيز وجود دارد با اين تفاوت که اسلام همه خوبی های آن نظام ها را داشته و نقاط منفی آنها را ندارد . اين است که الان نظام جمهوری اسلامی در دنيا حرف برای گفتن دارد. علاوه بر اينکه در نظام اسلامی نقاط مثبتی را اضافه دارد و آن وجود فردی با ايمان، پارسا، عدالت پيشه در راس کار يعنی ولی فقيه است.
اساس اين مطلب در تفسير الميزان[1] بيان شده است و با اينکه بحث مهمی است اما در ساير کتب کلامی و فلسفی به صورت مفصل بيان نشده است. مرحوم علامه در اين باره می فرمايد: «و قد أشار الله سبحانه فی خلال هذه الآيات إلى حقيقة ناصعة هی المدار الذی يدور عليه أساس نزول النعم و النقم على العالم الإنسانی حيث يقول: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى‌ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ» الآية[2] در اين آيات، قرآن کريم به يک حقيقت آشکار اشاره دارد که انسان و اعمال او منشا نزول نعمتها و نقمت ها در جوامع است. مرحوم علامه سپس در پاسخ به اين سوال که پس نقش اسباب طبيعی چيست می می فرمايد: نقش آفرينی انسان در عرض علل طبيعی نيست بلکه در طول آنها قرار داشته به گونه ای که انسان اسباب طبيعی را در تسخير خود در می ‌آورد. اساسا ميان اعمال انسان و حوادث طبيعی عالم يک رابطه تکوينی وجود دارد.
نکته:
در نظام طولی هر کدام از علت ها در جای خود عمل کرده و جا را برای علل ديگر تنگ نمی کند. مثلا در مورد ملائکه الهی آنها در همه حوادث عالم اثر دارند. قرآن کريم تعبير به « فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً » نموده و در روايات نيز آمده است که هر قطره بارانی که می بارد و يا برگی بيفتد ملکی آن را همراه دارد. اين تاثير و دخالت در طول ساير علل قرار دارد. ممکن است انسان نيز در حوادث عالم تاثير داشته باشد اما او نيز در طول قرار می گيرد. چه انسان دخالت کند يا نکند، ملائکه دخالت خود را دارند . لذا ملائکه جا را برای افعال انسانی تنگ نمی کنند و انسان نيز جا را برای اسباب طبيعی تنگ نمی کند. حتی در خوارق عادات نيز ملائکه نقش دارند و تعارضی با اسباب مادون خودش ندارند. بنابراين يک ارتباط تکوينی ما بين انسان و عالم طبيعت برقرار است که برای ما محسوس نيست و ما تنها رابطه های تجربی و حسی را مشاهده می کنيم.

امکان وقوعی تاثير اعمال انسان در حوادث از نظر عقل
عمده بحثی که بايد در اين زمينه بدان پرداخته شود امکان وقوعی مساله است . در اينجا بايد ثابت شود که آيا عالم طبيعت در عين کثرتی که در آن وجود دارد، يک واحد بالشخص است يا نه؟ واحد بالشخص مانند انسان است که از ميليونها سلول تشکيل شده است اما هر کدام از انسان ها يک واحد بالشخص به شمار می روند. حال که چنين شد اعضای درونی اش در عين مختلف بودن با هم تعامل و همکاری دارند. آيا در مورد عالم نيز همين گونه است؟ اگر در عالم انسان عضو رئيسه باشد با آباد شدن او، عالم آباد می شود و اگر فاسد شود همه آن دچار مشکل می شود. اين مانند عمل کردن دستگاه قلب و مغز در انسان به عنوان اعضای رئيسه است. سوال ديگر اين است که سلامتی روحی انسان به چيست؟ آنچه سلامتی روح را به همراه دارد که در اثر آن برکات نازل می شود و آنچه سبب بيماری روح و در نتيجه نزول نقمات است چيست ؟
برای مطالعه اين بحث به منابع زير مراجعه شود:
1-اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج5، ص 89 تا 91
2-تفسير الميزان، ج8، ص 195 به بعد
3-اسفار صدرالمتالهين، ج6، ص 98 و 99.


[1] ر.ک: تفسیرالمیزان، علامه طباطبایی، ج2، ص183 و ج8، ص 195، ط جامعه مدرسین.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo