< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

92/11/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرور و اشکالات مربوط به آن
محال غيری نبود شرور در عالم
سخن در اين مطلب بود که چرا جهان طبيعت به گونه ای طراحی نشده است که هيچ گونه شری در آن راه نداشته باشد؟ فلاسفه اسلامی در پاسخ، اين فرض را ناممکن دانسته و گفته اند به همين خاطر قدرت الهی به آن تعلق نمی گيرد. اين مطلب به اين معنا نيست که قدرت الهی محدود است بلکه قابليت قابل دچار ضعف است.
گفته شد اگر مقصود از اين امتناع، ذاتی باشد ممکن است اشکال شود که در مورد خوارق عادات اين مساله نقض می شود. مثلا اگر آتش به مقتضای طبيعتش بايد بسوزاند، چرا در مورد حضرت ابراهيم (ع) نسوزاند و يا اگر خنجری که تيز است به مقتضای ذاتش برنده است چرا گلوی حضرت اسماعيل (ع) را نبريد؟ اين درحالی است که اگر چيزی ممتنع بالذات بود ديگر هيچ جا واقع نمی شود. لذا بايد فکر ديگری کرد و آن اينکه استحاله را بالغير بدانيم که بر اساس حکمت و مصلحت معنا می شود، زيرا قدرت و خير خواهی الهی بر اساس حکمت جامه عمل می پوشد. در اين صورت خوارق عادات و استثنائات هم حکيمانه خواهد بود. در حقيقت دو نظام طولی وجود دارد که مترتب بر هم هستند. در شرايط عادی مقتضای حکمت اين است که آتش بسوزاند و محال است در اين مقام آتشی باشد اما سوزنده نباشد. اما با تغيير شرايط، حکمت برتر غلبه می نمايد. اما آيا در موارد شرور نيز چنين حکمتی وجود دارد تا از وقوع آن جلوگيری کند؟ خير، پيش آمدن همين شرور در عالم خود بر اساس حکمت و مصلحت است. لذا بايد گفت بر اساس اصل حکمت، محال است شرور در عالم وجود نداشته باشد اما امکان تغيير آن با توجه به حکمت برتر وجود دارد.

دليل نقلی بر حکيمانه بودن عالم
آنچه بيان شد برهان عقلی و فلسفی بر حکيمانه و احسن بودن نظام کنونی است. اصل اين مساله روشن و بديهی است اما تصور آن مشکل است. همان طور که شهيد مطهری می فرمايد برخی از مباحث فلسفی سهل ممتنع است. يعنی آنچه مشکل و در حد ممتنع است تصور اين مسائل است اما اگر مساله خوب و روشن تصوير شود، تصديق آن آسان و بديهی خواهد بود.
اما آيا از طريق نقل نيز می توان به اين نتيجه دست يافت؟ پاسخ مثبت است. کنار هم قرار دادن دو آيه در قرآن، دليلی بر اين مطلب اقامه می کند:
1- آيه 50 سوره مبارکه طه می فرمايد: ﴿قالَ رَبُّنَا الَّذی أَعْطى‌ كُلَّ شَی‌ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى‌﴾[1]. قرآن کريم در اين آيه بيان می دارد که هر آن چه که نام شی را بتوان بر آن گذاشت، مخلوق خدای متعال است. خلق در قرآن کريم هم به معنای اعطای وجود آمده و هم به معنای اندازه گير و تقدير است؛ در اينجا هر دو معنا می تواند مورد نظر باشد.
2- آيه 7 سوره سجده می فرمايد: ﴿ الَّذی أَحْسَنَ كُلَّ شَی‌ءٍ خَلَقَهُ وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طين‌﴾[2]. اين آيه بيان می دارد که هر چيزی که خدای متعال خلق نموده نيکو خلق شده و هيچ گونه زشتی و قبحی در کار آن نيست .
از کنار هم قرار دادن اين دو آيه اين معنا بدست می آيد که عالم را با همه جزئياتش خدای متعال خلق نموده است و آنچه خلق نموده در نيکوترين صورت خويش می باشد. اين همان بحث فلسفی است که چون خدای متعال واجب الوجود بذات است و همه کمالات را به نحو اکمل و اتم دارد. پس به روش لمی فعل او نيز بايد نيکو باشد. قرآن کريم نيز همين برهان عقلی را به بيانی روان و قابل فهم تر بيان فرموده است .
جهان چون چشم و خطّ و خال و ابروست كه هر چيزش بجاى خويش نيكوست‌
اگر نيک و بدی بينی مزن دم که هم ابليس بايد هم آدم
بنابراين بر اساس دليل عقلی و نقلی ثابت شد که وجود شرور قليل در عالم حکيمانه است. فلاسفه در اين باره قدمی فراتر نيز برداشته و گفته اند: اساسا آنچه شر قليل خوانده می شود به خاطر نگاه محدود به عالم و ديدن از يک زاويه کوچک است و الا اگر با نگاه کلان به عالم نظر شود اصلا شری نيست بلکه همه اش خير است. اگر کل نظام هستی و نظام عالم آخرت را نگاه کنيم چيزی بنام شر ديده نمی شود.

چند اشکال و جواب
بر اين مطلب که نظام عالم حکيمانه و احسن است چند اشکال وارد شده که در ذيل بيان و نقد می شود :
1- گفته شده آيا خدای متعال نمی توانست زمين را بگونه ای بيافريند که اصلا زلزله ای در آن واقع نشود و يا آتش فشانی در آن رخ ندهد؟ و يا اگر قرار است زلزله در زمين رخ دهد آن مناطق لم يزرع و بدون سکونت می بود تا کسی آسيب نبايد، آيا اين گونه بهتر نبود؟
پاسخ اين است که اولا تعبير نتوانستن در اين موارد صحيح نيست زيرا همان طور که گفته شد اين موارد نشدنی است که به ضعف قابليت باز می گردد. ثانيا بر اساس برهان لم، وقتی ثابت شد که خدای متعال حکيم است و نظام عالم را حکيمانه خلق نموده است ديگر جايی برای اين احتمالات و لعل ها باقی نمی ماند .
2- گفته شده اگر برخی از حوادث عالم به گونه کنونی رخ نمی داند هيچ محذوری پيش نمی آمد؟ پس وقوع آنها بر چه اساسی است ؟
پاسخ اين اشکال نيز روشن است زيرا همان طور که گفته شد عدم علم و عدم وجدان، دليل بر عدم وجود نيست. هنگامی می توان نسبت به اين موارد قضاوت نمود که بر جزئيات عالم دنيا و آخرت اشراف داشته باشيم و حال آنکه چنين اشرافی وجود ندارد. پس نمی توان بطور کامل گفت که اگر اين حوادث رخ نمی داد هيچ محذوری لازم نمی آمد.
3- اشکال ديگر متوجه برهان فلاسفه است که گفته اند «وجود شرور، لازم لاينفک خيرات کثير است». مستشکل می گويد خيرات سببيت شان برای شرور، امکان است نه ضرورت «اين گفته که شر قليل از لوازم خير کثير است صحيح نمی باشد بلکه فقط امکان شر قليل را می توان به عنوان ملازم خير کثير قلمداد کرد. اگر مبادی شرور [يعنی خيرات ] فقط مبادی امکان آنان است اين پرسش مطرح می شود که مبادی خود شرور چيست؟ از اين رو پيدايش شرور در دام بخت و اقبال می افتد و دستش از زنجير استوار دانش کوتاه می گردد. بر اين اساس ديدگاه فلاسفه با اينکه امکان شر را تفسير می کند اما درباره هستی بالعرض آنها پاسخی نمی گويد »[3]. وی می گويد وجود خيراتی مانند آتش سبب برای شر است اما علت تامه آن نيست به اين معنا که اگر آتش باشد ممکن است خرمن کسی را بسوزاند اما وجود آتش وقوع قطعی سوزاندن اين خرمن را در پی ندارد و فقط دليل بر امکان آن است. حال اين سوال مطرح می شود که چه چيز سبب رخ دادن شرور است؟ پاسخ بخت و اتفاق است . لذا نظريه فلاسفه هر چند امکان شر را ثابت می کند اما برای وقوع آن توجيهی بيان نکرده اند.
پاسخ اين اشکال آن است که عالم طبيعت عالمی است که موجودات آن در ارتباط، تزاحم و برخورد دائمی با هم هستند. اين عالم سه ويژگی دارد که بايد با هم ديده شود: در هم تنيده بودن، تاثير گذاشتن و تاثير پذيرفتن. بر اين اساس به علم اجمالی قطعی دانسته می شود که شرور در چنين عالمی واقع می شود. البته اينکه کدام فرد از موجودات بر اثر شر آسيب می بينند مشخص نيست. خلطی که در اين اشکال صورت گرفته بين علم تفصيلی و علم اجمالی است. و معنای آن اين است که هر چند وقوع شر به صورت تفصيلی برای ما روشن نيست اما به علم اجمالی قطعی وقوع آن را می دانيم. مثلا در اين دريا هم نهنگ وجود دارد هم ماهی، قطعا برخی از ماهی ها توسط نهنگ خورده می شود. علم تفصيلی اين امور تنها در اختيار خدای متعال است که خالق اين عالم است. بنابراين آنچه فلاسفه گفته اند تنها مساله امکان شرور نيست بلکه بالاتر است وقوع اجمالی آن را نيز بيان داشته است.

سنت مقدم و همراه با تجدد نياز پژوهندگان دينی
بايد تلاش کرد در آموزه های اسلامی و ميراث گذشته مان اعم از قرآن و روايت و فلسفه اسلامی و مانند آن، عمق و قوت بيشتری يافت، سپس به سراغ مسائل جديد و سخنان ديگران رفت. کسانی که نوعا داعيه روشنفکری دارند وقتی خوب دقت می شود معلوم می شود که در شناخت آموزه های اسلامی ضعف داشته اند. ريشه اين اعوجاجات فکری اين است که هنوز مطالب به خوبی برای آنها هضم نشده است. اينجاست که در مواجه با آموزه های چشم پرکن و فريبنده غربی مرعوب شده اند. لذا بايد قبل را شناخت ديگران خودمان و عقبه غنی خويش را کامل و محکم بشناسيم. اگر ضعفی در ما باشد و بخواهيم به شناخت آن حريم ها بپردازيم به احتمال و بلکه به يقين منحرف می شويم. به همين خاطر است که در ورود به رشته های تخصصی، داشتن سطح 2 توصيه نمی شود زيرا ابتدا بايد فرد در مباحث حوزوی قوت يافته و بعد وارد مباحث تخصصی شود.
ما بايد تجدد و سنت را در کنار هم و در شناخت سنت را مقدم بداريم. تجدد بدون سنت و تجدد قبل از سنت و سنت بدون تجدد، هر سه نادرست است. تجدد بدون سنت و تجدد قبل از سنت به ناکجا آباد می رسد. سنت بدون تجدد نيز مفيد نبوده و نمی تواند با دنيای امروز هم صحبت شود. او کوهی از علم می شود که بدرد جامعه نمی خورد. شيوه صحيح سنت و تجدد در کنار هم و تقدم سنت است. اين همان شيوه امام راحل، شهيد مطهری و علامه طباطبايی است. امام راحل به همين خاطر فرمود: فقه جواهری در کنار عنصر زمان و مکان در اجتهاد. يعنی فقيه بايد به گونه ای باشد که هم عالم به زمان است و هم عالم به مبانی و ميراث اسلامی.



[3] مجله کيهان انديشه، شماره48،علی عابدی شاهرودی، ص70. نقل شده از کتاب «خدا و مساله شر».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo