< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

92/10/23

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مساله شرور و برهان نظم
بررسی و حل شبهه الم و درد
بحثی که مطرح شد درباره حکمت و فوايد آلام بود که به عنوان يکی از شرور مطرح است. و سوالی که مطرح شد اين بود که آيا آلام در کنار شر و ناملايمتی که برای موجودات دارد خيراتی نيز به همراه دارد به گونه ای که مصداق خير کثير و شر قليل قرار گيرد يا نه؟ در صورتی که آلام مصداق خير کثير و شر قليل باشند تحت اين قاعده قرار می گيرند که صدور آنها از مبدا حکيم بلا مانع است و بالاتر اگر مبدا حکيم به خاطر مبتلا نشدن به شر قليل موجودات را از خير کثير محروم کند خود مصداق شر کثير انجام داده است. و اگر آلام مصداق شر کثير قرار گيرد، شبهه ثنويون مطرح می شود که چگونه از خداوندی که خير محض است، شر کثير صادر می شود؟ در پاسخ به اين سوال چند مطلب را می توان بيان کرد:
1- همان طور که مرحوم حکيم سبزواری فرمودند: آلام و تلخی ها اگر به درستی مديريت شود نه تنها شر نبوده بلکه باعث ارتقاء و رشد و کمال متقين و مقربين خواهد شد.
طبيعی است که در جهان بينی توحيدی سخن حکيم سبزواری امری پذيرفته شده و مقبول است اما ممکن است مستشکل بگويد شمار کسانی که می توانند از آلام و رنج ها اين گونه استفاده کنند خيلی کم است علاوه بر اينکه اين آلام تنها مربوط به انسان ها نيست بلکه در حيوانات نيز مطرح است. لذا همچنان اين سوال مطرح است که آيا خيرات آلام نسبت به شر بودن بيشتر است يا نه؟
2- از جمله فوايدی که بر شرور مترتب است فوايد دنيوی است مانند رشد علم و دانش. هنگامی که برای بشر آلام و ناراحتی ها صورت می گيرد باعث می شود او به حرکت افتاده و در صدد چاره جويی بر آيد و همين امر باعث رشد و ارتقاء علمی او گرديده است. به همين خاطر است که مشهور شده « الاحتياج ينتهی الی الاختراع» بشر برای رفع نيازها و احتياجات خود، دست به چاره جويی زده و امور جديدی را ايجاد کرده است.
3- يکی ديگر از فوايد آلام و رنج ها اين است که به مانند زنگ خطر برای افراد به شمار آمده و آنها را نسبت به سلامتی خويش هوشيار می کند و آنان را به تلاش برای باز يابی سلامت خود وا می دارد. به همين خاطر است که دردهای خاموش بسيار خطرناک شمرده شده اند زيرا وقتی فرد متوجه خطر می شود ديگر دير شده و کار از کار گذشته است. مرحوم صدرا نيز در همين باره می فرمايد « و أما الآلام و الأوجاع عند الآفات العارضة لأجسادها لكيما تحرس نفوسها على حفظ أجسادها من الآفات لها إلى أجل معلوم و أما كون بعض الحيوانات آكلة لجيف بعض فلئلا يضيع شی‌ء مما خلق بغير نفع»[1] دردها و رنج ها در حيوانات اين فايده را به همراه دارد که نفوس را بر می انگيزد تا به حفاظت از اجسام خويش بپردازد.
اما آيا اين فوايد باعث می شود که خيرات آلام را بيشتر از شر آنها بدانيم؟ حيات طبيعی حيوانات و انسانها در معرض ناگواری ها و آلام فراوانی است و اين موجودات در طول عمر خود نوعا گرفتار اين شرور می شوند. کسانی که در طول عمر خود هيچ المی به آن ها نرسد باشد خيلی کم هستند، پس از اين زاويه شرور فراگير است. اما آلام به لحاظ اوقات چگونه است؟ هر چند نوع افراد حيوان و انسان در طول عمر خود با آلام برخورد می کنند اما وقتی اين آلام را نسبت به اوقات عمر آنها می سنجيم مقدار آن کم است و کسانی که همه يا غالب عمر خود را همراه آلام باشند کم هستند. بر اين اساس می توان گفت که آلام مصداق خير کثير و شر قليل می باشند. حکيم سبزواری نيز می فرمايد: «و فی هذه المقايسة الثانية يقتحم شر ما فی بعض الأشياء الكائنة الفاسدة فی أوقات قليلة»[2]
4- نکته چهارم در اين بحث مساله کيفيت است. اگر مساله آلام را از نظر کيفيت و نه کميت مورد توجه قرار دهيم باز روشن می شود که مصداق خير کثير است نه شر کثير. به عنوان روشن شدن ذهن مثالی بيان می شود: در ميدان جنگ که فرمانده و سربازان حضور دارند از آنجا که نقش کيفی فرمانده بيشتر است نسبت به حفاظت از او بايد تلاش بيشتری صورت گيرد هر چند لازم بيايد تعدادی از سربازان در اين مسير کشته شوند زيرا فرمانده کسی است که در صورت باقی ماندن می تواند نقش بيشتری را برای رسيدن به هدف ايفاء می کند. اين مساله امری عقلی است که در همه دنيا نيز پذيرفته شده است. و يا در مورد دانشمندانی که در حوزه اختراع و علم و يا حل معزلات اجتماعی نقش آفرينی می کنند همين مساله جاری است. باقی ماندن و فراهم کردن شرايط برای آنها در درجه بالاتری از اهميت قرار دارد.
حال در مساله آلام و وجود آنها در نظام خلقت نيز همين مطلب جاری است. نظام خلقت دارای مراتب مختلفی است: جمادات، نباتات، حيوانات و انسانها به ترتيب هر کدام از مرتبه بالاتری از کمال و خلقت بهره مند هستند. اين تفاوت رتبه ها در ميان افراد حيوانات و انسان ها نيز وجود دارد. بر اساس حکم عقل، مرتبه ای که در درجه پايين تر است در خدمت مرتبه بالاتر قرار دارد. موجودات عالم همه به سمت يک غايت نهايی در حرکت هستند و ارتقاء رتبه های پايين به بالاتر در گرو خدمت به رتبه بالاتر است. همين مساله در مورد افراد انسان نيز وجود دارد. در روايات ما نيز در اين زمينه مطالب فراوانی آمده است، به عنوان نمونه پيامبر اکرم (ص) از قول خدای متعال نقل نمودند که ايشان می فرمايند: « هر كس بنده مؤمن مرا بيازارد به من اعلان جنگ داده است، و هر كس بنده مؤمن مرا گرامى بدارد از غضب من در امان خواهد بود. اگر در همه زمين از مشرق تا به مغرب فقط يك بنده مؤمن و يك امام عادل داشته باشم از عبادت همه مخلوقات بى‌نياز خواهم شد، زمين‌ها و آسمان‌هاى هفتگانه به سبب وجود آنها پايدار خواهند ماند و آن دو نفر به خاطر ايمانى كه دارند با هم مأنوس مى‌گردند و به ديگرى نياز ندارند.»[3]
مرحوم صدرالمتالهين نيز اين مطلب را بيان کرده و می فرمايد: «لا شر و لا ضير فی أن يصير صورة أدون فداء للصورة الأشرف و لا أن يكون نوع أنزل و أنقص غذاء للنوع الأكمل الأعلى كما يصير العناصر غذاء المركبات و هی غذاء للنبات و الحيوان و الجميع أغذية للإنسان و بذلك يتم له الشرف و الفضل و له الاستعداد و التهيؤ للركوب و السفر إلى المحل الأنور »[4] ضرر و زيان و باختی در اين نيست که آنچه دارای واقعيت و کمال پايين تری است برای صورت بالاتر از خود فدا شود. و يا شر و زيانی نيست که نوع ناقصی خود را فدای نوع کامل تر نمايد ( مثل اينکه شارع مقدس ذبح گوسفندان را برای انسان حلال نموده است؛ گوسفند با اين کار به کمال بالاتر دست می يابد.) کما اينکه عناصر مادی در هم ادغام شده و مرکبات را می سازند و مرکبات نيز غذای نباتات و حيوانات می شوند و همه آنها غذای انسان قرار می گيرد. هيچ کدام از اين از بين رفتن ها برای آن موجود باخت و ضرر نيست زيرا همه در راستای دستيابی به آن غايت برتر حرکت می کنند. عرفا نيز در همين راستا گفته اند: انسان باب الابواب رسيدن ساير موجودات به کمال است. يعنی همه آنها از مسير انسان به کمالات می رسند. « اوّل منزل نور اسپهبد صيصيه انسانيّه است، و اين «باب الابواب» است، براى حيات جميع صايصى حيوانيّه و نباتيّه[5] ( گاه خواستگاه ادبيات عرفانی ذوق و شهود است و گاه درون مايه آن عقل است منتهی با يک ادبيات ديگر بيان شده است. در اينجا نيز فلاسفه بحث عقل اول و صادر اول را مطرح کرده اند و عرفاء از آن به وجوب منبسط ياد کرده اند )
مرحوم صدرا در جای ديگر فرموده اند: «أن النبات الجزئی لما كان أدون رتبة من الحيوان الجزئی و أخس حالة منه جعل جسم النبات غذاء لجسم الحيوان و مادة لبقائه و جعل النفس النباتية فی ذلك خادمة «2» للنفس الحيوانية و مسخرة لها و هكذا أيضا لما كانت رتبة نفوس الحيوانات أنقص و أدون من رتبة النفس الإنسانية جعلت خادمة و مسخرة للناطقة و على هذا الحكم و القياس لما كان فی بعض الحيوانات ما هو أتم خلقة و أكمل صورة جعلت النفوس الناقصة منها خادمة و مسخرة للتامة الكاملة منها و جعلت أجسادها مادة و غذاء الأجساد التامة منها و سببا لبقائها لتبلغ إلى أتم غاياتها و أكمل نهاياتها إذ كان هيولى الأشخاص دائما فی السيلان و الذوبان»[6] ايشان می فرمايند: جسم نباتات چون از نظر رتبه وجودی در سطح پايين تری از حيوان قرار دارد، غذای حيوانات می شود و نفوس آنها در خدمت حيوان قرار می گيرد. در انسان نيز نفس حيوانی او مسخر نفس روحانی او قرار دارد. بر همين مقياس اين مراتب در حيوانات نيز وجود دارد و مرتبه پايين تر در خدمت مرتبه بالاتر قرار دارد زيرا فرض بر اين است که آنان از اين طريق می توانند به کمال دست يابند.


[1] الحکمه المتعاليه، صدرالمتالهين، ج7، ص98، ط: دار احياء التراث.
[2] شرح منظومه، حکيم سبزواری، ج3، ص530، ط: نشر ناب.
[4] الحکمه المتعاليه، صدرالمتالهين، ج7،ص 93، ط: دار احياء التراث.
[5] اسرار الحکم، حاجی سبزواری، ص 377، ط: نشر مطبوعات دينی.
[6] الحکمه المتعاليه، صدرالمتالهين، ج7، ص 101 و 102، ط: دار احياء التراث.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo