< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

92/09/11

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: نقد و بررسي شبهات برهان نظم
بررسي اشکال ريچارد داوکينز بر برهان نظم
در جلسه قبل نقدي که داوکينز بر نظريه آفرينش در خلقت عالم گفته بود بيان شد. حاصل اشکال ايشان در سه مطلب خلاصه مي شود :
1- بديل و آلترناتيو تصادف که امري نادرست است، منحصر در فرض آفرينش نيست بلکه جايگزين ديگري هم براي آن مطرح است و آن نظريه انتخاب طبيعي داروين است .
2- در انتخاب طبيعي، روند رشد و حيات به صورت تدريجي انجام شده و کم کم به انباشت مي رسد. لذا نظم پيچيده اي که اکنون در عالم مشاهده مي شود به نظم هاي ساده تري فروکاسته مي شود. وقتي در روند تحليل به اين نظم هاي ساده مي رسيم، احتمال وقوع تصادفي آنها افزايش يافته و دور از باور نخواهد بود. نظريه انتخاب طبيعي نيز دائر مدار همين مطلب است و الا اگر پديده اي در عالم به اجزاء ساده تر بر گذشت نکند و يا اگر برگردد به پديده اي مفيد نرسد، نظريه انتخاب طبيعي عقيم خواهد بود. وي سپس ادعا کرده است که هيچ پديده اي را در عالم طبيعت نمي توان يافت که به موارد ساده تر فروکاسته نشود. وي در اين باره به دستگاه چشم و بال پرنده مثال زده و گفته است: چشم که يک پديده پيچيده است اگر برخي از اجزاء آن برداشته شود هر چند از اثر بخشي اش کم مي شود اما بالاخره اثر بينايي خود را مي گذارد و يا در مورد بال وقتي به عقب بر مي گرديم هر چند بال پرندگان کوچک بوده است اما به تناسب باعث پرش آنها هر چند کم مي شده است.
3- نکته سوم اينکه وي بعد از بيان نظريه انتخاب طبيعي در يک گام جلو تر گفته است: نظريه آفرينش اصلا درست نيست زيرا خودش مساله ساز است و مشکل ما را نهايتا حل نمي کند زيرا ما اين مقدار را مي دانيم که آفريننده اين جهان منظم و پيچيده، خود بايد لااقل داراي همان مقدار از نظم باشد. آن گاه سوال مي شود که خود آن پديده منظم نيز بايد خالقي داشته باشد. اگر نيز بگوييد نظم پيچيده در آنجا خود بسنده است همين سخن را در مورد طبيعت مي توان زد و اگر بخواهيد آن را تبيين نماييد نيازمند تبيين علمي ديگري است .
ارزيابي و نقد
در نقد اين سخن چند نکته مورد توجه است :
1- نکته اول در مورد واژه «تصادف» است . اين کلمه از واژگان عربي بوده که در ادبيات فارسي نيز رايج شده است و داراي دو کاربرد است: کاربرد اول به معناي برخورد است مانند برخورد دو ماشين . در زبان انگليسي معادل آن، کاليجن (collision) است. اين کاربرد در اينجا مورد نظر ما نيست . کاربرد دوم آن به معناي رخدادي است که از روي آگاهي و طرح و برنامه ريزي قبلي واقع نشده است . اين کاربرد در زبان انگليسي شانس (chance) گفته مي شود. ( کلمه شانس، واژه اي انگليسي است و از اين زبان وارد زبان فارسي شده است) مثلا اگر کسي براي امتحاني که در پيش دارد به صورت کامل مطالعه و تلاش کرده است و در امتحان قبول شود آن را تصادفي و از روي شانس نمي گويند اما اگر فرد ديگري بدون اينکه مطالعه کرده باشد و از روي اتفاق گزينه هايي را زده باشد و قبول شود آن را از روي شانس گويند.
مراد از کلمه تصادف در مباحث مطرح شده، کاربرد دوم است. حال سوال مي کنيم اگر پيدايش جهان از روي آفرينش نباشد و بدون طرح و برنامه صورت گرفته باشد خواه آن را دفعي بدانيم يا بر اساس فرضيه انتخاب طبيعي تدريجي بدانيم، آيا تصادفي شمرده نمي شود؟ در اطلاق کلمه تصادف، تفاوتي ميان وقوع دفعي و تدريجي نيست. بله تدريجي و يا دفعي بودن در وضوح کار عقل تاثير دارد اما در اصل حکم عقل دخالتي ندارد . عقل مي گويد پيدايش پديده ها يا از روي طرح و نقشه صورت گرفته است يا نيست. در صورت اول وجود ناظم آگاه و مريد ضروري است و در صورت دوم مساله تصادفي خواهد بود و هيچ انسان عاقلي آن را نمي پذيرد. بنابراين ما در پيدايش عالم سه شق نداريم يکي آفرينش ديگري تصادف و سومي انتخاب طبيعي. بلکه دو شق بيشتر نيست. بله شما مي توانيد انتخاب طبيعي را در شق دوم قرار دهيد و بگوييد پيدايش تصادفي دو گونه است: گاه به صورت دفعي واقع مي شود و گاه تدريجي است .
2- در سخن داوکينز خلطي بين عقل تجربي و عقل تجريدي رخ داده است . عقل تجربي در پي آن است که رخدادهاي جهان را بر اساس علل و اسباب طبيعي تبيين کند. دانشمندان در مورد طبيعت بر اساس اين عقل دو ديدگاه را مطرح کرده اند: برخي پيدايش انواع را به صورت مستقل دانسته و موجودات را اموري گسسته از هم مي دانند اما برخي به اصل تحول انواع معتقد بوده و نهايت چيزي که گفته اند دخالت دو عامل در پيدايش موجودات جاندار است: يکي تغيير ناگهاني و جهش در ژن ها و ديگري مساله تنازع بقاء. اين تبيين علمي پديده هاي عالم است. اين تبيين تعارضي با تبيين تجريدي عالم ندارد و اساسا علم وارد آن حوزه نمي شود زيرا از قلمرو خويش خارج است.
اما عقل تجريدي به دنبال علت وقوع و منشا بيروني پديده است. اين عقل بر دو گونه است: عقل دقيق فلسفي و عقل متعارف فطري. اگر از عقل متعارف سوال کنيم اگر در جايي نظم غايي مشاهده کردي خصوصا نظم هاي پيچيده، آيا مي پذيري که بدون علم و آگاهي ايجاد شده باشد؟ پاسخ اين عقل منفي است. اين عقل مي گويد: هر پديده داراي نظم غايي، قطعا داراي فاعلي آگاه و مريد است و وقوع تصادفي آن محال است. براي عقل متعارف نظريه تحول انواع و ثبات انواع از اين زاويه فرقي نمي کند. زيرا در صورتي که نظريه تحول انواع را نيز بپذيريم بر اساس اين عقل بايد معتقد باشيم آنها در تسخير يک نيروي قوي تر که داراي علم و آگاهي است قرار دارد.
بنابراين بايد دانست حوزه کارکرد عقل تجربي با حوزه عقل تجريدي متفاوت است. سوالها در اينجا دو گونه است: گاه سوال از مکانيسم و سازوکار و چگونگي اسباب دروني پديده است. در اين صورت عقل تجربي به آن پاسخ مي دهد اما گاه سوال اين است که آيا اين پديده از روي طرح و نقشه بوجود آمده يا تصادفي رخ داده است؟ در اين صورت پاسخ سوال از حوزه عقل تجربي خارج است. اين همان است که حضرت آيت الله جوادي فرمودند: براي اينکه بخواهيم علم را ديني کنيم، طبيعت شناسي به ما هو کافي نيست زيرا طبيعت شناس با يک لاشه مرده سر و کار دارد. براي او بما هو طبيعت شناس فرقي نمي کند اين پديده خالقي دارد يا نه. او به بررسي روابط دروني مي پردازد.
3- آقاي داوکينز درباره نظم هاي عالم گفته است اين نظم ها به نظم هايي ساده تر فروکاسته مي شود. سوال مي کنيم آيا همه نظم هاي پيچيده فروکاسته مي شود يا نه ؟ وي ادعا کرده است که در طبيعت نظمي که به نظم هاي ساده تر فروکاسته نشود نداريم و اگر چنين موردي يافت شود نظريه انتخاب طبيعي را از کار خواهد انداخت.
براي بررسي اين کلام ابتدا بايد ببينيم منظور از پيچيده و ساده چه معنايي است؟ اين دو از مفاهيم نسبي است که در موارد مختلف تغيير مي کنند. ممکن است پديده اي نسبت به پديده اي ديگر ساده و نسبت به ديگري پيچيده باشد. آيا مي توان گفت فيل پديده اي پيچيده و مورچه پديده اي ساده است؟ داروين مي گفت حيات از يک موجود تک سلولي که ساده ترين شکل حيات است آغاز شده و تا انسان که پيچيده ترين گونه آن است ادامه داشته است . لذا طيف ساده و پيچيده طيف وسيعي است و شما يک بحث علمي را بر يک امر مبهم بنا کرده ايد خصوصا که دانشمندان تجربي به مساله کميت اهميت زيادي مي دهند. و اين مساله از نظر علمي پذيرفته شده نيست.
نکته ديگر اينکه وي در مورد نظم هاي فروکاسته شونده به چشم و بال مثال زده است و گفته است: اگر عدسي چشم را پردازيم ، تاثير آن کم مي شود اما عمل بينايي صورت مي گيرد و يا بال وقتي که کوچک تر بود کارکرد خود را داشت هر چند اين پرنده در ارتفاع کمي مي توانست پرواز کند. اما نادرست اين سخن نيز روشن است. زيرا در مورد چشم وقتي به مراحل قبل تر آن مي رويم ديگر بينايي صورت نمي گيرد در حالي که طبيعت کار خويش را به منظور رسيدن به غايت ديدن ساليان سال ادامه داده است . و يا در مورد بال ، وقتي هنوز اسم بال بر اين عضو صورت نگرفته و مراحل قبلي را طي مي کرده است اين عضو هيچ گونه نقشي در پرواز پرنده نداشته است اما با اين حال طبيعت به منظور رسيدن به بال تلاش خود را انجام داده است اين نيست مگر وجود يک شعور مرموز و آگاهانه که پديده را به سمت خاصي هدايت مي کند. شهيد مطهري در مورد کسي که در مورد چشم سوال کرده بود که موجودات در گونه هاي مختلف داراي دستگاه بينايي هستند، مي فرمايد «آنچه كه جناب‌عالى مى‌فرماييد، درست است، ولى من عرض نكردم كه موجودات كامل دستگاه بينايى دارند و موجودات پست‌تر دستگاه بينايى ندارند يا اينكه دستگاه بينايى به همين شكل منحصر است. همين طور كه گفتيد و در اصول الهيون هم هست، هر موجودى در مرتبه‌ خودش از هدايتى استفاده مى‌كند. منتها صحبت بر سر همين دستگاهى است كه موجود كامل دارد.»[1]
اينجاست که حرف شهيد مطهري زنده مي شود که فرمود: نظريه انتخاب طبيعي نه تنها هدفمندي موجودات را دفع نمي کند بلکه وجود آن را تقويت مي کند. طبيعت هدفي را در نظر گرفته است و به سمت آن حرکت مي کند و مقدمات آن را فراهم مي آورد. «بنابراين در راز تكامل و اينكه موجودات به سوى كمال مى‌روند، در نهايت بايد به اين مطلب توجه‌ كرد كه طبيعت، آن كمال آخر را از اول در نظر داشته و متوجه به سوى آن بوده است و اگر در مراحلى مقدماتش را تهيه مى‌كرده و هنوز اثرى از آن نمى‌گرفته است، براى اين بوده كه مى‌خواسته در آينده، كامل آن را براى نسلهاى بعد به وجود بياورد. داروين در راز تكامل يك حرف مبهم معنادارى گفته است و عبارت هم از خود اوست كه اينجا آورده‌اند:
انتخاب طبيعى با حفظ كردن و جمع نمودن تدريجى تغييراتى كه در شرايط زندگى به حال موجود زنده مفيد است، در هر جاندارى مؤثر واقع مى‌شود. نتيجه غايى اين انتخاب آن است كه هر جاندار بيش از پيش با شرايط محيط زندگى سازش يابد. پس اين تكميل دائمى بايد قسمت اعظم موجودات زنده منتشره در روى زمين را به سمت كمال تدريجى سوق دهد ».[2]



[1] مجموعه ‌آثار، استاد شهيد مطهرى، ج‌4، ص226 و 227 ط: صدرا.
[2] مجموعه‌ آثار، استاد شهيد مطهرى، ج‌4، ص224 و 225، ط: انتشارات صدرا.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo