< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

92/02/01

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث: نظریه تکامل انواع و رابطه آن با آموزه های دینی
 بررسی و نقد فرضیه لامارک درباره تطور انواع
 سخن درباره فرضیاتی بود که در مورد نظریه تطور انواع مطرح شده است. یکی از این فرضیات، فرضیه لامارک است. این فرضیه بر دو پایه استوار است که از این قرار است:
  1. تغییر شرایط و محیط بر موجودات زنده اثر گذاشته و باعث ایجاد اندام و عادات جدید در آنها می شود .
  2. تغییراتی که در یک نسل ایجاد شده توسط وراثت به نسل بعدی منتقل شده و این تغییرات به مرور روی هم انباشت شده و به صورت ثابت در می آید و در نتیجه در طول مدتهای طولانی انواع جدیدی ایجاد می شود.
 همان طور که گفته شد نظریه آقای لامارک از طرف دانشمندان تجربی مورد نقد و خدشه قرار گرفته و رد شده است. این نقدهای متوجه دو پایه فرضیه او می باشد :
 نقد پایه اول فرضیه لامارک
 اگر چه فی الجمله تغییرات محیط بر موجودات زنده اثر می گذارد و تعییراتی را در آنها ایجاد می کند اما این تغییرات از جهت کمی و کیفی آن گونه نیست که باعث تبدیل نوعی به نوع دیگر شود. نهایت چیزی که شرایط محیط می تواند بر موجود زنده بگذار، تغییراتی در حد صنف است. در حالی که انواعی که در عالم طبیعت وجود دارد آن قدر گوناگون و دارای ساختار پیچیده است که شرایط ساده محیطی هرگز نمی تواند عامل ایجاد آنها باشد. بنابراین این فرضیه هم از نظر جامعیت و هم از نظر شدت تغییرات نمی تواند ادعای آقای لامارک را اثبات کند.
 علاوه بر اینکه شواهد نقض فراوانی برای این فرضیه وجود دارد. موارد وجود دارد که با اینکه شرایط یکسانی برای موجودات زنده بوده اما برخی از آنها متاثر از محیط نشده اند. و نیز مواردی وجود دارد که بر خلاف فشار حاکم بر طبیعت عمل شده است. اینها همه گویای آن است که عامل محیط هر چند در پاره ای از تغییرات در موجود زنده موثر است اما نمی تواند به عنوان علت تامه در پیدایش انواع شناخته شود . در تحقیقی که از یک غار تاریک صورت گرفته است، دیده شده با اینکه شرایط بینایی برای موجودات آنجا نبوده است برخی از آنها فاقد چشم و برخی دارای چشم و قدرت بینایی بوده اند. یا در مورد انسان درست است که عوامل محیطی در خصوصیات جسمی و روحی وی موثر است اما این مساله کلیت نداشته و برخی بر خلاف جهت و فشار محیط عمل کرده اند .
 با نگاه سطحی به موجودات نیز این مساله فهمیده می شود. مثلا در مورد پیدایش شاخ گوسفند که لامارک آن به خاطر دفاع گوسفندان در برابر رقیب دانسته است این مساله کلیات ندارد . در میان گوسفندان نر، برخی اصلا شاخ ندارند در مقابل برخی از ماده ها دارای شاخ هستند. از طرف دیگر شاخ برخی از آنها کوچک است و برخی دارای شاخ پیچ در پیج هستند. لذا فرضیه ای که وی مطرح نموده نمی تواند تبیین کننده پیدایش شاخ با این فراوانی در میان گوسفندان باشد .
 شهید مطهری فرضیه آقای لامارک را بیان کرده و به نقد آن پرداخته است . وی می فرماید
 « من اين جهت را قبول دارم كه اگر چشم مدتى كار نكند يك عامل درونى آن را تضعيف و شايد كور هم بكند، ولى سؤال من در «چرا» ى اين قضيه است؛ چرا اين طور مى‌شود؟ چرا اگر عضوى مورد احتياج نشد بدن از او صرف‌نظر مى‌كند و ديگر به او غذا نمى‌رساند و در واقع عملا او را طرد مى‌كند؟ اين با چه قانونى قابل انطباق است؟ اگر بگويند «ما مى‌بينيم اين طور هست»، من هم مى‌گويم اين طور هست و من منكر آن نيستم، تا حدودى هم مشاهدات سطحى ما از اين مطلب حكايت مى‌كند، ولى بحث در «چرا» ى اين قضيه است؛ چرا وقتى كه عضوى مورد استعمال نداشت و مورد نياز بدن نبود، بدن عنايت خودش را از او سلب مى‌كند و ديگر به آن غذاى كافى نمى‌رساند... [در مورد ایجاد پرده در میان پای مرغابی ] مى‌خواهم بگويم [اين امر براى پديد آمدن اين پرده‌] كافى نيست. حيوانى كه در دريا مى‌رفته، اگر انگشتهايش هيچ پرده‌اى نداشته است، اول كه مى‌خواسته شنا كند نمى‌توانسته است شنا كند؛ يعنى قبل از پيدايش اين پرده او نمى‌توانسته شنا كند و حال آنكه اين پرده در محيطى پيدا شده كه او شنا مى‌كرده است. ... اگر يك دستگاه درونى مدبّر در وجود اين حيوان نباشد كه به موازات احتياج براى او عضو بيافريند، آيا عمل و تكرار كافى است كه تدريجا اين پرده را مضاعف كند و تا سر انگشتها بياورد؟! اين كه ديگر يك فرمول مهم رياضى نيست! آيا اگر يك نيروى تدبير كننده مرموز شاعرى در درون اين حيوان نباشد كه با توجه به احتياج و به موازات احتياجها عضو بيافريند، صرفِ كش دادن لاى انگشتها كافى است براى اينكه يك پرده‌اى توليد بشود و تمام آن را بپوشاند؟! » [1]
 شهید مطهری در ادامه می فرماید « اينها اصول سه‌گانه لامارك است. از اين اصول سه‌گانه، ما تأثير محيط را قبول داريم و منكر نيستيم، ولى مدعى هستيم كافى نيست. ما قاعده استعمال و عدم استعمال را قبول داريم، ولى معتقد هستيم اينها در توجيه [پيدايش يا حذفِ‌] عضو كافى نيستند » [2]
 ایشان در جایی گفته است: جمادات همیشه نسبت به فشارهای محیط منفعل هستند، اما موجودات زنده این ویژگی را دارند که در برابر فشار های بیرونی مقاومت کرده و در صدد حل و مقابله با آن است .
 نقد پایه دوم فرضیه لامارک
 وی برای اثبات فرضیه خویش بر مساله نیز وراثت تاکید می کند. عامل وراثت یک عامل پذیرفته شده است و قبل از اینکه در علم مطرح شود در آموزه های دینی مطرح شده است. پیامبر اکرم (ص) در مورد انتخاب همسر می فرماید « أنظر في أيّ نصاب تضع ولدك فإنّ العرق دساس » [3] ببينيد نطفه خودتان را در چه محلى مستقر مي كنيد، از قانون وراثت غافل نباشيد، توجه كنيد زمينه پاكى باشد تا فرزندان شما وارث صفات ناپسند نشوند.
 اما نکته قابل توجه این است که آن چیزی که از طریق وراثت منتقل می شود، صفات درونی است نه خصوصیات جسمی . صفاتی که فرد در طول حیات خود به صورت اکتسابی بدست آورده است، به نسل بعدی منتقل نمی شود . بلکه نهایت چیزی که می توان گفت از طریق پدر و مادر به فرزند منتقل می شود استعداد است نه فعلیت ها . در حالی پایه فرضیه لامارک بر این است که فعلیت ها به نسل بعدی منتقل شود.
 نویسنده کتاب «تاریخ و فلسفه علم» به خوبی به این بحث پرداخته است. وی می گوید « در توصیف موقعیت کنونی می توان گفت که واقعیت تطور زیست شناختی هم اکنون از شک معقول گذشته و به ثبوت رسیده است. این اطمینان نیز حاصل است و تاثیر هدایت کننده اصلی را دارد اما پیش از آنکه بحث خود را پیرامون جنبه علمی موجود پایان دهیم لازم است به دو رشته علمی دیگر اشاره کنیم. پیوندهای اخیر این دو رشته، پرده از راز چگونگی تغییراتی که گزینش طبیعی میدان عمل می دهد برداشته است. یکی از این رشته ها، یاخته شناسی است که رفتار و ساختمان اجزای یاخته های زنده را بررسی می کند... رشته دیگر بررسی توارث در راههایی بود که مندل اسقف برون گشوده بود. محصول کار مهم و نمایان مندل در نشریه انجمن طبیعی دانان ولایتش انتشار یافت اما تا سال 1900 هیچ کس اعتنایی به آن نکرد. از این روی گرچه داروین معاصر مندل بود اما از نوشته او هیچ اطلاعی نداشت ... [آنچه علم یاخته شناسی می گوید این است که ] جان داران از اجزای کوچکی تشکیل می شود که به آنها یاخته یا سلول می گویند. برخی از جانداران تک یاخته ای هستند اما اکثریت آنها چند یاخته ای اند. رشد سازوار های چند یاخته ای محصول تقسیم و تفاوت یاخته هاست. یاخته ها به دو قسم تقسیم می شوند: یاخته های بدنی و یاخته های جنسی . یاخته های جنسی یا گانه ها اساسا از یاخته های بدنی متفاوت است و به تکثیر می آید ... بنابراین افراد هر نسل از یاخته های بدنی تشکیل می شود که هر کدام وظیفه خود را انجام می دهند و می میرند . اما زنجیره ی گانه ها از نسلی به نسل دیگر نمی گسلند و به همین دلیل سبب تداوم مایه جنین در یک نژاد می شود. با آگاهی از این نکته، حق به جانبی لامارک یک باره رنگ باخت . [سلولهای بدنی می میرند و از بین می روند اما سلول های جنسی منتقل می شوند ] دگر گونی های ناشی از محیط پیرامون یا کاربرد عضو، عموما تنها بر یاخته های بدنی خاصی تاثیر می گذارد مانند اثری که بر روی بازوان آهنگر یا مغز اندیشمند گذاشته می شود. دگر گونی ها می توانند ظاهر فرد یا رفتار کسی را که دستخوش دگر گونی است عمیقا تغییر دهند اما نمی توانند اثر موروثی داشته باشند. زیرا تنها طبیعت گانه هاست که در کار توارث تعیین کننده است . تصور اینکه محیط، گانه ها را دگرگون سازد ممکن است. در چنین حالتی گانه می تواند بر نسل های بعدی تاثیر بگذارد بی آنکه اثر مشهودی در پدر و مادر گذاشته باشد. اما توارث به معنای لامارکی که بر اثر بکار بستن یا بکار نبستن اعضا تغییرات اعضای خارجی بر بدن به ارث برسد بنظر نا ممکن می رسد . » [4] سپس ایشان می گوید آنچه توسط صفات جنسی به ارث برده می شود استعداد آنهاست نه فعلیت یافتن آنها. لذا شرایط محیط ممکن است این استعداد ها را شکوفا کند و ممکن است آن ها را از بین ببرد « جانداران بیشتر، استعدادها را به ارث می برند تا صفت ها را . استعداد ها یا گانه های که از والدین گرفته شده به جاندار منتقل می شود و همین گانه ها ساخت ژنتیکی جاندار را تعیین می کند اما گانه نمی تواند همه آنها را به صورت صفات بالفعل بروز دهد » [5] [6]
 با توجه به آنچه گفته شد نادرستی فرضیه لامارک روشن شد اما بطلان این فرضیه دلیل بر بطلان نظریه تطور انواع نیست زیرا ممکن است از راه دیگری این مساله به اثبات رسیده باشد. آنچه داروین درباره نظریه تطور انواع مطرح نموده فرضیه دیگری در این زمینه است .
 اعتبار این نظریه در کنار ظواهر دینی
 نکته ای که در مورد نظریه تطور انواع باید توجه داشت این است که در صورتی که ما دلیل عقلی قاطع و یا دلیل نقلی محکمی بر امتناع این فرضیه داشته باشیم ، به صورت محکم می ایستیم و دست از ظواهر قرآن و روایات بر نمی داریم . اما در صورتی که این گونه نباشد و دلیل قاطع بر امتناع نداشته باشیم ، به میزان اعتبار دلیل این نظریه توجه می کنیم. اگر دلیل این فرضیه قطعی باشد در این صورت دست از ظواهر آیات بر داشته می شود همان طور که در مورد صفات خبریه ، دست از ظاهر بر می داریم. در مورد پیامدهای این نظریه نیز پاسخ مناسب وجود دارد. اما چنانچه این نظریه در حد یک احتمال مطرح باشد کما اینکه تا عصر ما این گونه است، آن را در حد یک احتمال می پذیریم . مرحوم علامه در این باره می فرماید: ظواهر قرآن درباره تبار انسان نص نیست اما ظهور دارد و تا دلیل محکمی بر خلاف آن اقامه نشود دست از این ظواهر برداشته نمی شود. فرضیه تطور نیز تاکنون به عنوان یک قانون قطعی مطرح نشده است و در میان دانشمندان تجربی در این باره اختلاف نظر است است اما اگر فرض کنیم که روزی این نظریه قطعی شود آن گاه دست از این ظواهر بر می داریم .
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] مجموعه آثار استاد مطهری ، ج4 ، ص 208
[2] مجموعه آثار استاد مطهری ، ج4 ، ص 209
[3] الحدیث ، روایات تربیتی ، ج3 ، ص 359
[4] تاریخ و فلسفه علم ، ص 346 -348
[5] همان
[6] در کتاب تاریخ علم ، ص 325 ، 363 و 374 نیز به این مطلب پرداخته شده است .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo