< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

91/11/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : رابطه معجزات با نفس قدسی نبی
 بررسی حدیث قرب نوافل در تاثیر نفس نبی در معجزات
 حاصل بحث گذشته این شد که درباره معجزات و خوارق عادات از نظر ادله عقلی نمی توان بدست آورد که به حسب قاعده اولیه ، این امور از نفس نبی صادر می شود. اما از آیات کریمه قرآن این قاعده استفاده شد که خوارق عادات عموما و معجزات خصوصا از نفس نبی بر می خیزد. این قاعده البته قابل تخصیص است و اگر احیانا از آیات و روایات استفاده شود که معجزات خاصی مستقیما به اراده و مشیت الهی و بدون وساطت نفس پیامبر انجام شده مانعی نخواهد داشت .
 اما آیا از روایات هم این مساله استفاده می شود؟ خصوصا حدیث قرب نوافل که مرحوم سبزواری آن را نقل کرده و از آن استفاده نمودند که نفس نبی در اثر قرب نوافل قدرتی یافته که می تواند این امور را انجام دهد.
 این روایت هم در منابع شیعه و هم اهل سنت آمده و از جهت سند جای تردیدی ندارد . در کتاب شریف کافی چنین آمده است : حماد ابن بشیر از قول امام صادق (ع) نقل می کنند که ایشان فرمودند پیامبر اکرم (ص) این حدیث قدسی را بیان فرمودند « قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِي وَ مَا تَقَرَّبَ إِلَيَّ عَبْدٌ بِشَيْ‌ءٍ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إِلَيَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِي يُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِي يَنْطِقُ بِهِ وَ يَدَهُ الَّتِي يَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَيْ‌ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي عَنْ مَوْتِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَه‌ » [1] حماد بن بشير گويد: شنيدم از حضرت صادق عليه السلام كه فرمود: رسول خدا (ص) فرموده خداى عز و جل فرمايد: هر كه بدوستى از من اهانت كند بتحقيق براى جنگ با من كمين كرده است، و هيچ بنده بچيزى بمن تقرب نجويد كه نزد من محبوب‌تر از آنچه بر او واجب كرده‌ام باشد، و همانا او بوسيله نماز نافله بمن نزديك شود تا آنجا كه من او را دوست بدارم، و هنگامى كه او را دوست بدارم گوش او شوم همان گوشى كه با آن ميشنود و چشم او گردم همان چشمى كه با آن ببيند، و زبانش شوم همان زبانى كه با آن سخن گويد، و دست او گردم، همان دستى كه با آن بگيرد، اگر مرا بخواند اجابتش كنم، و اگر از من خواهشى كند باو بدهم، و من در كارى كه انجام دهم هيچ گاه ترديد نداشته‌ام مانند ترديدى كه در مرگ مؤمن دارم، (زيرا) او مرگ را خوش ندارد، و من ناخوش كردن او را.
 شاهد سخن در این قسمت روایت است که فرمود « فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي يَسْمَعُ بِهِ وَ ... » ظاهر این عبارت می فرماید خداوند متعال چشم و گوش و دست مومن می شود. اما آیا می توان به همین ظاهر آن اخذ نمود؟ مرحوم ملا صالح مازندرانی می فرماید « ليس المراد ما يفيده ظاهر [1] هذه العبارة من الاتحاد لاستحالته نقلا و عقلا لان هذه الاعضاء مختلفة الحقائق و الآثار، و استحالة اتحاد شي‌ء من الاشياء معها أمر ضرورى لا يقبل الانكار. » [2] اگر بگوییم ظاهر حدیث مراد است لازمه اش پذیرش اتحاد خالق و مخلوق است که عقلا و شرعا محال است. علامه حلی در مورد محال بودن اتحاد می فرماید: اتحاد به معنای حقیقی یعنی متحد و یکی شدن دو چیز که چند صورت در آن متصور است:
  1. دو شی به گونه ای با هم متحد شوند که هر دو از بین رفته و شی سومی پدید آید مانند ترکیبات شیمیایی و طبیعی . این گونه اتحاد میان خالق و مخلوق قطعا محال است .
  2. در اثر اتحاد دو شی ، یکی از آنها از بین رفته و در دیگری فانی شود . این صورت نیز در مورد خدای متعال محال است چه بگوییم نعوذ بالله خدای متعال فانی در عبد می شود و چه بگوییم عبد در او فانی می شود زیرا لازمه آن تبدیل واجب الوجود به ممکن الوجود و یا بالعکس است.
  3. در اثر اتحاد هیچ کدام واقعیت خود را از دست ندهد در عین حال شی سومی شوند . محال بودن این صورت نیز از دو صورت قبلی روشن تر است .
 از نظر نقل نیز ادله ای فراوانی در باطل بودن اتحاد است . قرآن کریم می فرماید اساسا برای خدای متعال مثل و مانند و نظیری وجود ندارد. یا آیاتی که بیان می فرماید کارها نبی به اذن خداوند صورت می گیرد گویای آن است که وجود نبی غیر از وجود خداوند است که اذن دریافت می کند .
 مضافا بر اینکه هر جا از نظر عقل چیزی محال باشد ، اگر در ظاهر نقل امری آمده باشد که با آن ناسازگار باشد قطعا تاویل می شود . بنابراین ظاهر حدیث قرب نوافل را در این باره باید تاویل نمود.
 مرحوم شعرانی که بر شرح ملا صالح پاورقی های دقیقی دارند می فرماید : «قوله «ليس المراد ما يفيده ظاهر» لان العبارة اذا دلت على معنى مستحيل لا يليق‌ ان يتفوه المتكلم بها أو كان فى سائر عباراته و كلامه ما ينافيه فلا بد أن يكون مراده بالعبارة الاولى معنى غير مستحيل يصح العبارة عنه بتلك العبارة و اتحاد الاثنين معنى مستحيل لا يمكن أن يلتزم به عاقل، و قد حكى ابن سينا عن عوام الصوفية و أبطل القول به فى النمط السابع من الاشارات و صرح أعاظم الصوفية و علمائهم بأن مرادهم بالاتحاد ليس ما يتبادر الى أذهان الاكثرين و فى أبيات الشبسترى.
  تعين بود كز هستى جدا شد نه او بنده نه بنده خود خدا شد »
 ایشان می فرماید اگر امری محال باشد متکلم به آن امر محال سخن نمی گوید و نیز او سخنی نمی گوید که موجب تعارض در کلامش شود. اتحاد دو چیز محال است و هیچ عاقلی ملتزم به آن نمی شود. ابن سینا این نظریه را از عوام صوفیه نقل و رد کرده است . علمای صوفیه نیز تصریح کرده اند که مراد ما از اتحاد آن چیزی نیست که مردم می فهمند .
 سپس ایشان می فرماید: « و فى كلام محيى الدين ابن عربى و هو من أشد المصرين على الاتحاد تصريحات كثيرة بتحقق الكثرة فى التعينات أى الممكنات تجعل قرينة على أن مراده بالاتحاد غير ما توهمه عوام الصوفية على ما نقل و كلامه فى الاتحاد ممزوج مع الحكم بالتعدد و فى الفص الابراهيمى بشرح القيصرى: «فالحكم لك بلا شك فى وجود الحق و ذلك لان وجود الحق من حيث هو هو واحد لا تعدد فيه فالتعدد و التنوع و الاختلاف من أحكام مرايا الاعيان فى الوجود الحقانى». ثم قال «ان ثبت أنك موجود أى بالوجود الفائض عليك من الحق تعالى فالحكم لك بلا شك» و أمثال ذلك كثيرة جدا فى كلامه فى كتبه فثبت أن الاتحاد المتوهم ليس مذهبا لعرفائهم و حكمائهم و علمائهم و أن ما تفوهوا به ليس الا عبارة عن معنى صحيح نظير ما ذكره الشارح و غيره من العلماء فى تفسير هذا الحديث و أمثاله، و ما يقال أن ظاهر كلامهم الاتحاد و هم مأخوذون بالظاهر قلنا الظاهر حجة اذا لم يكن قرينة عقلية أو نقلية متصلة أو منفصلة على إرادة خلاف الظاهر، و اذا كان كلام القائلين مملوة من قرائن تدل على عدم إرادة معنى مستحيل و لا يحتمل منهم الالتزام به فالتمسك بظاهر باطل خارج عن الطريق المستقيم.»
 روش صحیح در باره قضاوت در مورد شخصیت افراد
 مرحوم شعرانی در اینجا به صورت عالمانه بحث می کنند و با اینکه در کلمات محی الدین شذوذاتی وجود دارد اما به کلام او استناد می کنند. روش درست نیز همین است نباید سریع و با جزئی نگری افراد را متهم نمود بلکه باید اصل را بر برائت گذاشت. اگر بنا باشد با جزئی نگری در کلام دیگران آنان را متهم نمود اشکال بر همه وارد است حتی اینگونه می توان بر قرآن کریم نیز اشکال گرفت کما اینکه برخی با اتخاذ صرفا بعضی آیات، قرآن را مورد سوال قرار داده اند « نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ » [3] . برخی افراد وقتی در یک کتاب یک اشتباه می بینند، کل شخصیت مولف را زیر سوال برده و برای او شب نامه پخش می کنند در حالی که چنین شیوه ای غیر عالمانه و نادرست است. همین شیوه را در مورد آثار مرحوم صدرا بکار گرفته اند، کسی نمی گوید ایشان معصوم است اما انسان عالم و محقق همه دیدگاه های ایشان را می بینید ، سپس جمع بندی می کند . نباید در کلام دیگران به دنبال شذوذاتی گشت و چون آنها با مذاق ما نمی سازد بر روی آنها انگشت گذاشت و شخصیت فرد را زیر سوال بود . این روش هوچی گری و شیوه ای ژورنالیستی است . آقای قرائتی نکته زیبایی در این زمینه بیان کردند. ایشان فرمودند: مثلا فرض کنید خبرنگاری در روز عاشورا با اینکه من در مجالس عزاداری مختلف شرکت کرده و روضه خوانده ام و اشک و ناله نموده ام، عکسی از آنها بر نداشته است اما در یک لحظه که من در کنار دوستی نشسته و لحظه ای خنده بر چهره ام افتاده ، آن صحنه را عکس گرفته و می گویند آقای قرائتی در روز عاشورا خندان بوده است. شما وقتی می توانید بگویید آقای قرائتی در روز عاشورا چنین بود که بقیه آنها را نیز پخش کنید.
 لذا قطعا در کلام ابن عربی سخنان نادرست وجود دارد اما مهم این است که روش برخورد ما با کلام دیگران چگونه باشد. شیوه محققانه آن است که همه کلام فرد بررسی شود و بعد از آن به او چیزی نسبت داده شود، نه اینکه تنها گوشه ای گرفته شود و بر اساس آن درباره شخصیت فرد حکم شود .
 معنای صحیح حدیث قرب نوافل
 مرحوم ملا صالح در معنای تاویل حدیث چنین می فرماید « فلا بد فيه من تأويل و الّذي يخطر بالبال على سبيل الاحتمال انى اذا أحببته كنت كسمعه الّذي يسمع به و كبصره- الى آخره- فى سرعة الاجابة، و قوله: «ان دعانى أجبته» اشارة الى وجه التشبيه يعنى انى اجيبه سريعا ان دعانى الى مقاصده كما يجيبه سمعه عند ارادته سماع المسموعات و بصره عند أرادته ابصار المبصرات، و هكذا، و هذا مثل قول الناس المعروف بينهم: فلان عينى و نور بصير و يدى و عضدى و انما يريدون به التشبيه فى معنى من المعانى المناسبة للمقام، و يسمون هذا تشبيها بليغا بحذف الاداة مثل زيد أسد. و يمكن أن يكون فيه تنبيه على أنه عز و جل هو المطلوب لهذا العبد المحبوب عند سمعه للمسموعات و بصره للمبصرات و هكذا. يعنى منى يسمع المسموعات و بها يرجع الى و المقصود أنه يبتدئ بى فى سماع المسموعات و ينتهى الى فلا يصرف شيئا من جوارحه فيما ليس فيه رضاى، و إليه أشار بعض الاولياء بقوله: ما رأيت شيئا الا و رأيت اللّه قبله، و قال شيخ العارفين فى الاربعين فى تأويله: هذا مبالغة فى القرب و بيان لاستيلاء سلطان المحبة على ظاهر العبد و باطنه و سره و علانيته‌ »
 مرحوم ملا صالح چند وجه برای معنای این حدیث می آورد که از این قرار است :
 1- خدای متعال می فرماید: وقتی من بنده ای را دوست می دارم سمع و بصر و ید او می شود. این کلام مبالغه در تشبه است نه عینیت . وجه تشبیه نیز در سرعت اجابت است. گویا خدای متعال می فرماید چگونه است که وقتی فرد می خواهد ببیند تا چشم خود را باز می کند سریع می بیند یا وقتی می خواهد بشنود تا با گوش خود دقت می کند می شنود ، اجابت دعای این فرد نیز این قدر سریع صورت می گیرد. این احتمال در خود حدیث نیز قرینه دارد و آن این است که در ادامه می فرماید « إِنْ دَعَانِي أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِي أَعْطَيْتُهُ » . تشبیه در روایت از نوع تشبیه بلیغ است که ادات تشبیه در آن حذف شده است . این تشبیه در میان مردم نیز رایج است مثلا می گویند فلانی چشم من است، مرادشان عینیت نیست بلکه تشبیه است .
 بر اساس این احتمال آن چه ما بدنبال آن بودیم که از روایت استفاده کنیم که معجزات و کرامات از نفس نبی و ولی خدا صادر می شود، بدست نمی آید .
 2- مرحوم ملا صالح احتمال دیگری را برای این روایت بیان می کنند و آن اینکه می گویند: احتمال دارد حدیث تنبیهی باشد که مومن به درجه ای رسیده است که غیر از حق را نمی بیند و نمی شوند . ما در زندگی عادی خود با اینکه دائما ذکر «لا حول و لا قوه الا بالله »را بکار می بریم اما همه چیز را می بینیم جز خداوند، به همه اسباب توجه داریم اما خداوند را در نظر نمی گیریم . اما برخی افراد به درجه ای می رسند که جز خدا را نمی بینند . امام راحل کسی است که در این زمینه همه ظرفیت خود را پر نموده بود « رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند » مرحوم شهید مطهری می فرماید: وحدت وجودی که می گویند غلط است. آنچه صحیح است وحدت شهود است یعنی انسان به جایی می رسد که جز به خداوند اتکا نمی کند.
  ره عقل جز پيچ در پيچ نيست بر عارفان جز خدا هيچ نيست‌
  توان گفتن اين با حقايق شناس ولى خرده گيرند اهل قياس‌
  كه پس آسمان و زمين چيستند بنى آدم و ديو و دد كيستند
  پسنديده بگزيده‌اى هوشمند جوابت بگويم گر آيد پسند
  كه هامون و دريا و كوه و فلك پرى، آدميزاد و ديو و ملك‌
  همه هر چه هستند از آن كمترند كه با هستى‌اش نام هستى برند [4]
 در این مرتبه فرد به آنجا می رسد که می شود حضرت اباعبدالله الحسین (ع) که وقتی می خواهد از مکه به سمت کربلا حرکت در خطبه ای می فرماید« رضا اللَّه رضانا اهل البيت، نصبر على بلائه، ... من كان باذلا فينا مهجته، و موطّنا على لقاء اللَّه نفسه فليرحل معنا فانّى راحل مصبحا ان شاء اللَّه تعالى‌ » [5]
 حاصل کلام : در بررسی این دو وجهی که مرحوم ملا صالح بیان می فرماید باید دانست که این دو وجه قابل جمع است و رابطه میان آنها تلازم است. مومن اگر بخواهد به جایی برسد که خدای متعال محبت ویژه نسبت به او داشته باشد باید به جز او را نبیند . همچنین از این دو وجه نمی توان اثبات نمود که معجزه از نفس نبی بر می خیزد . پس این روایت برای ما نحن فیه نمی تواند به عنوان دلیل بکار گرفته شود .
 تاثیر علل ناشناخته در معجزات
 تا اینجا بیان شد که :
 اولا قاعده اولیه این بود که بر اساس عقل ممکن است که معجزات بدون واسطه از خدای متعال صادر شود؛ ثانیا نفس صاحب معجزه طبق آیات قرآن کریم در ایجاد معجزه دخالت دارد. اکنون سوالی که مطرح می شود این است که آیا در خوارق عاداتی که در عالم طبیعت رخ می دهد اسباب مادی که بر مردم پوشیده باشد و تنها خدای متعال و پیامبر از آن مطلع هستند وجود دارد یا نه؟ مرحوم علامه این بحث را در کتاب شریف المیزان ، جلد 1 ، ص 76 78 بیان فرموده اند. ایشان استفاده می کنند که در معجزات، اسباب طبیعی که در پستوی عالم پنهان هستند وجود دارد .
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] کافی ، ج 2 ، ص 352
[2] شرح ملا صالح مازندرانی، ج 9 ، ص 400
[3] نساء ، 150
[4] مجموعه آثار استاد مطهری ، ج 9 ، ص 183
[5] بحار ، ج 44 ، ص 367

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo