< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

91/10/11

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : رابطه خوارق عادات به عنوان یک باور دینی با علم
 رابطه معجزات با اصل سنخیت
 موضوع بحث این بود که آیا معجزات و کرامات با نظام علیت و به ویژه اصل سنخیت هماهنگ است یا نه؟ منشا این اشکال این است که علت باید دارای ویژگی باشد که به لحاظ آن، وجود معلول صادر شود . اگر علت فاقد آن ویژگی باشد، چگونه می خواهد آن را اعطا و ایجاد کند؟ در مورد معجزات نیز یا علت آن خدای متعال است یا نفس قدسی نبوی و در هر دو صورت خصوصیاتی که معلول دارد مانند زمان و مکان مند بودن، در علت فاعلی آن نیست.
 پاسخ: با توجه به تعریفی که از سنخیت داده شد دیگر این اشکال وارد نیست. زیرا گفته شد معنای سنخیت آن است که کمالی که معلول دارد، علت فاعلی آن را به نحو عالی تری داشته باشد. بحث علیت و معلولیت در وجود است ، هم علت و هم معلول هر دو وجود هستند اما وجود علت کامل تر از وجود معلول است و وجود معلول مرتبه نازل تری از علت است. ویژگی علت این است که اولا کمالات معلول را به نحو کامل تری دارد ثانیا نواقص و محدودیت های او را ندارد . این سلسله علل همین گونه بالا می رود تا به وجودی می رسد که همه کمالات را به نحو اعلی و اکمل دارد و دیگر در او هیچ نقص و محدودیتی نیست، و آن همان ذات اقدس الهی است. قانون علیت نیز جز ان را نمی گوید که علت باید واجد کمال معلول و نه نقص آن باشد.
 وجودی که از خدای متعال صادر می شود به خاطر دارا بودن محدودیت، دارای ماهیت است اما خدای متعال دیگر ماهیت ندارد. ماهیت امری نیست که برای موجود کمال به شمار آید بلکه نقص و محدودیت آن را بیان می کند لذا اینکه خدای متعال ماهیت ندارد نه تنها منقصتی به شمار نمی آید بلکه نشان از بی نقص بودن ذات الهی است. از طرفی نبود این خصوصیات نقص در علت، بر خلاف اصل سنخیت نیست زیرا همان طور که گفته شد قانون سنخیت آن است که علت کمال معلول را داشته باشد نه نقص آن را . سلسله معلول ها در سیر نزول خود می رسند به عالم ماده که علاوه بر ماهیت، جسمانی نیز هست. اما آیا جسمانیت کمال وجودی است؟ خیر جسمانیت نیز ناشی از ضعف وجودی است لذا وقتی وجود مجرد شود دیگر از این نقص ها به دور است. وجود جسمانی نسبت به وجود مجرد در مرتبه پایین تری قرار دارد و از کمال کمتری بهرمند است .
 تقسیم مراتب هستی
 فلاسفه مراتب هستی را به چهار عالم تقسیم نموده اند: لاهوت، جبروت، ملکوت و ناسوت.
 1- عالم لاهوت : عبارت است از ذات و صفات الهی ؛
 2- عالم جبروت: مراد عالم عقول است که مخلوق الهی می باشد. در این عالم موجودات دارای ماهیت هستند اما نه جسم دارند و نه تعلق به جسم دارند . آنان ذاتا و فعلا از ماده مجرد هستند. قرب این موجودات به ذات اقدس الهی بیشتر است و تشبّه آنها به خداوند و تجلی آنها نسبت به او بیشتر است. آیت بودن نسبت به خدای متعال خیلی در آنها بیشتر است و آینه های شفاف تری برای نشان داده کمال الهی هستند .
 3- عالم ملکوت : این عالم از عالم جبروت نازل تر است و به عالم نفوس یا مثال ( بنابر تفاوت حکمت مشاء و حکمت متعالیه ) نیز نامیده می شود . این عالمی است که ذاتا مجرد است اما در افعالش تعلق به ماده دارد. وقتی می خواهد کاری انجام دهد بدون تعلق به ماده نمی تواند زیرا نقص اش بیشتر است . در حالی که عالم جبروت اینگونه نیست و می توانند در فعل خویش بدون ماده تاثیر بگذارند .
 4- عالم ناسوت : نازل ترین مرتبه عالم هستی، این عالم است، که عالم ماده، ملک و طبیعت نیز خوانده می شود . این عالم دیگر تجرد نداشته و دارای تغییر، تحول و زمان و مکان است. نیاز این عالم بیشتر است زیرا هر چقدر فاصله، از کانون کمال بیشتر شود تشتت و پراکندگی بیشتر خواهد شد.در مقابل موجود هر چه به آن مرحله واجب الوجود بالذات نزدیک تر می شود کمالاتش بیشتر و جمع و جور تر می شود .
 «نام احمد نام جمله انبیاست چون که صد آمد نود هم پیش ماست »
 وجود پیامبر اکرم (ص) کمالات همه انبیاء را به نحو بسیط دارد . نفس و روح ایشان برترین روح و بالاتری موجود در عالم خلق است .
 طهارت و ورزیدگی کلید فهم این معارف
 این مباحث چون دقیق و بسیط است با ذهن عادی و عامی قابل فهم نیست. افراد عامی هر چیزی را با چشم حسی می نگرند وبا مقیاس های عالم ماده بزرگی و کوچکی را معنا می کنند لذا وقتی سنگ و کوه را می بیند می گوید اینها هر چقدر بزرگ تر باشد با عظمت تر است و از کمال بیشتری برخوردار است. و دیگر نمی تواند تصور کند که اینها اموری عدمی هستند . یا در پهلوان ها هر کسی که جثه بزرگ تر و بازوی کلفت تری دارد را پهلوان تر می دانند لذا وقتی می خواهند حضرت عباس (ع) را توصیف کنند بر اساس همین ذهنیت ها می گویند باید جسم خیلی بزرگی داشته باشد و اما اگر کسی باشد که جثه کوچکی دارد می گویند چگونه می تواند در میدان نبرد اینگونه دلاور باشد. حضرت امیر المومنین (ع) نیز جثه متعارفی داشتند اما با این حال درب قلعه خیبر را که 70 یا 40 نفر حرکت می دادند با دو انگشت کندند و طبق برخی نقل ها نگه داشتند تا لشکر از روی آن عبور کند. این مساله طبق قوای جسمانی اصلا جور در نمی آید . بلکه برگرفته از قدرت ملکوتی است. به همین خاطر است که فرمودند « وَ اللَّهِ مَا قَلَعْتُ بَابَ خَيْبَرَ بِقُوَّةٍ جِسْمَانِيَّةٍ بَلْ بِقُوَّةٍ رَبَّانِيَّةٍ [1] . اگر خدای متعال اراده کند در یک لحظه کل عالم به هم می ریزد و همه تجهیزات بشری در یک لحظه نابود می شود . الان نیز عالم به قدرت الهی نگاه داشته شده است « اللَّهُ الَّذي رَفَعَ السَّماواتِ بِغَيْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَها» [2] .
 دقت در این مطلب، مساله مورد بحث را روشن می کند.چگونه است که اگر سنگی به شیشه بخورد، شیشه می شکند حال اگر موجود مجردی نیز اراده شکسته شدن شیشه را نماید ، شیشه می شکند . مسلما اراده او قوی تر از سنگ است اما این اراده به چشم نمی آید. در روایتی از امام صادق (ع) آمده است کسانی که از آنچه ولی خدا دارد و انجام می دهد تعجب می کنند، بخاطر آن است که درکشان از مقام انسان کامل پایین است. مثلا اگر کسی گل گاوزبان یا عرق نعنا بخورد و دل درد او خوب شود، ‌تعجب نمی کند اما اگر کسی حمد بر آب بخواند و به فرد دهد و خوب شود تعجب می کند. اینها به خاطر عدم درک مقام انسان است . آیا مقام انسان از یک شربت نعنا کمتر است؟ عرق نعنا که پدیده ای طبیعی است چنین خاصیتی دارد مسلما انسان که اشرف موجودات است از مرتبه بالاتری برخوردار است. اساسا معادله باید برعکس باشد یعنی از کسانی که چنین خاصیتی ندارند باید تعجب نمود، وقتی قرآن می فرماید « إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى‌ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ » [3] نباید تعجب کرد که چرا این همه نماز خوانده می شود و چنین خاصیتی ندارد بلکه باید گفت اینها نماز نیست بلکه شکل نماز است و الا نماز صحیح حتما تنهی از فحشا و منکر است. اگر انسان بتواند از مرز جسمانیت و معیار های مادی عبور کند می تواند این معارف را به خوبی درک کند. فهم این معارف نیاز به طهارت و ورزیدگی فکری دارد تا از درک حسی عبور کند. اینکه در کلام بزرگان آمده که فهم این معارف نیازمند «لطف قریحه» است به همین معنا است .
 اعتقاد همه موحدین این است که عالم مخلوق خداوند است و در ساحت او هیچ نقصی نیست. کوه ها ، دریاها و آسمانها را خدای متعال خلق نموده و تدبیر می نماید اما عوارض جسمانی آنها را ندارد زیرا این امور جنبه عدمی و نقص است.
 «نه مرکب بود و جسم، نه مرئی، نه محل بی شریک است و معانی،تو غنی دان خالق»
 بنابراین معنای سنخیت این است که علت باید کمال معلول را داشته باشد نه نواقص آنها را
 «ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که بود هستی بخش »
 و بحث سنخیت نه در مورد معجزات و نه غیر آنها بر اساس آنچه گفته شد نقض نمی شود زیرا علت، کمال معلول را به نحو اعلی دارد، اموری ماند جسمانیت ، ماهیت ، مرکب بودن اموری عدمی است و نقص وجودی می باشد مانند شعاع نور که هر چقدر از منبع نور دور تر شود کمرنگ تر و سایه اش بیشتر می شود و هر چقدر به کانون نور نزدیک تر شود گویا سایه اش محو می شود. اینکه در مورد برخی از اولیاء‌الله گفته شده «فانی فی الله» و «باقی بالله» هستند به این معناست که آنها آن قدر به کانون نور نزدیک شده اند که گویا سایه ای ندارند. البته این مثال ها حسی است در حالی که مراد از بحث ما رتبه عقلی و معنوی است.
 برای مطالعه در این زمینه به کتاب آموزش فلسفه ، ج 2 ، ص 67 مراجعه شود در آنجا در فصلی با عنوان « مناسبات علت و معلول» به این بحث پرداخته شده است .
 رابطه معجزات با علیت تامه
 شبهه دیگری که در این زمینه مطرح شده این بود که خوارق عادات، اصل علیت تامه را نقض می کند زیرا در پیدایش یک پدیده طبیعی علاوه بر علت فاعلی و مادی ، شرایط و معداتی نیز لازم است و علت تامه از مجموعه اینها تشکیل می شود در حالی که در معجزات این شرایط و معدات رعایت نمی شود. مثلا وقتی می خواهد دانه گندم به خوشه تبدیل شود مجموعه این امور وجود دارند ، علت فاعلی آن خدای متعال است « أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُون‌» [4] ، علت مادی آن نیز دانه گندم است ، علت صوری نیز شکل خوشه و سنبل است . شرایط و معداتی نیز در کار است مانند اینکه باید دانه در خاک باشد و آب به او برسد و مدت زمانی بگذرد تا خوشه حاصل شود. و یا در مورد کسی که بیمار شده و می خواهد بهبود یابد، درست است که علت فاعلی آن خدای متعال است اما امور و معداتی نیز در درمان باید محقق شود. همچنین اگر آبی بخواهد از زمین استخراج شود هر جای زمین برای کندن مناسب نیست و آب از آنجا خارج نمی شود دیگر از دل سنگ آب بیرون نمی آید. اشکال در معجزات این است که تنها علت فاعلی و مادی وجود دارد و سایر عوامل نیست پس معلول بدون علت تامه ایجاد شده است و چنین امری محال است.
 در حل این شبهه باید دانست که اولا فاعلیت خدای متعال تام است به این معنا که برای ایجاد و خلق پدیده ای نقصی در او نیست و نیازمند هیچ چیزی نیست. لذا گاه گفته می شود خداوند علت تامه موجودات است. در صورتی که فاعلیت انسان این گونه نیست. ما اگر بخواهیم چیزی را بنویسیم باید قلم و کاغذ و وضع خاصی مهیا شود تا فاعلیت ما تام شود. در صورتی که فاعلیت الهی تام است و همین که اراده نماید آن امر ایجاد می شود « إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُون‌» [5] .بنابراین در خلقت پدیده ها، نقش شرایط و معدات متمم قابلیت قابل است. لذا در موجودات مجرد که هیچ گونه قوه و حالت انتظاری نیست و قابلیت تام است، برای تحقق آنها فاعلیت کافی است اما امور مادی چنین نیست، آنها برای پذیرش هستی، نیازمند کامل شدن استعداد و قابلیت خویش هستند. مثلا برای اینکه دانه تبدیل به درخت شود، قابلیت درخت شدن در دانه وجود دارد اما این قابلیت تام نیست و بعد از مهیا شده شرایط و معدات و در نتیجه تام شدن قابلیت ، فیض را از خدای متعال دریافت می کند.
 تا اینجا گفته شد نقش شرایط و معدات در نظام طبیعی، مربوط به فاعلیت الهی نیست زیرا فاعلیت الهی تام است بلکه برای این است که قابلیت تام شود. حال اگر از عقل سوال کنیم آیا عقلا ممکن است که این فعل و انفعالات سریع صورت گیرد و قابلیت به سرعت تام شود و در این صورت فیض را از مبدا فاعلی دریافت نماید؟ عقل می گوید از نظر من مانعی ندارد و به قدرت الهی ممکن است. آنچه من می گوییم این است که برای تحقق فعل، باید فاعلیت و قابلیت تام باشد، خواه با سرعت صورت گیرد یا تدریج. بر این اساس می گوییم خدای متعال می تواند این قابلیت ها در کمترین زمان کامل کند.
 اگر در پنجاه سال قبل می گفتند آیا تخم مرغ می تواند در یک روز تبدیل به جوجه شود؟ می گفتند نه، بشنو و باور نکن. اما امروزه چنین کاری را با دانش جدید انجام می دهند. حال اگر از بشر امروزه سوال شود آیا ممکن است تخم مرغ در یک لحظه جوجه شود؟ می گوید نه. در صورتی که ممکن است در آینده بشر به چنین تکنولوژی دست یابد و بعید هم نیست. بشر که یکی از مخلوقات الهی است چنین توانایی برای کاهش زمان و شرایط دارد، مسلم است که خدای متعال با وجود قدرتش لایزال، جای خود دارد.
 «در جهان چون حسن یوسف کس ندید حسن آن دارد که یوسف آفرید »
 در مورد معجزات نیز می گوییم اگر حکمت الهی اقتضا کند در مواردی، این نظام عادی را بردارد، و قابلیت به سرعت صورت گیرد، برای او ممکن است و محال عقلی لازم نمی آید. بله نظام عادی طبیعی شناخته شده به هم می خورد این هم که مانعی ندارد و اساسا معجزه یعنی امری که خرق عارت می نماید. در معجزه سه ویژگی و قید وجود دارد :
  1. خارق العاده است و نظام عادی را خرق می کند.
  2. معجزات به عنایت ویژه الهی انجام می شود و ارواح خبیثه و مانند آن در فاعلیت آن نقشی ندارند .
  3. غرض از انجام آنها ، اثبات یک مقام و منصب الهی مانند نبوت یا امامت است .
 بنابر آنچه گفته شد این نتیجه بدست آمد که با پیدایش امور خارق العاده، نظام علیت تامه نقض نمی شود زیرا آنچه علیت تامه به آن نیاز دارد قابلیت تام و فاعلیت تام است که در معجزات هر دو وجود دارد. آنچه در معجزات به هم می خورد این است که قابلیت ها که در شرایط و زمان خاصی تام می شود در نوردیده می شود و به سرعت انجام می شود. و این امر از محال نیست کما اینکه بشر کارهایی انجام می دهد که بر اساس نظام قدیم خارق العاده می باشد .
 موجودات آیه و حکایت گر خدای متعال
 مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان، ذیل آیه شریفه «قُلْ كُلٌّ يَعْمَلُ عَلى‌ شاكِلَتِهِ فَرَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدى‌ سَبيلا» [6] ابتدا یک بحث فلسفی را مطرح کرده و بعد از آن بحثی را با عنوان «تعقیب بحث الفلسفی من جهت القرآن » مطرح می کند و می فرمایند « التدبر في الآيات القرآنية لا يدع ريبا في أن القرآن الكريم يعد الأشياء على اختلاف وجوهها و تشتت أنواعها آيات له تعالى دالة على أسمائه و صفاته فما من شي‌ء إلا و هو آية في وجوده و في أي جهة مفروضة في وجوده له تعالى مشيرة إلى ساحة عظمته و كبريائه، و الآية و هي العلامة الدالة من حيث إنها آية وجودها مرآتي فإن في ذي الآية الذي هو مدلولها غير مستقلة دونه إذ لو استقلت في وجوده أو في جهة من جهات وجوده لم تكن من تلك الجهة مشيرة إليه دالة عليه آية له هف.
 فالأشياء بما هي مخلوقة له تعالى أفعاله، و هي تحاكي بوجودها و صفات وجودها وجوده سبحانه و كرائم صفاته و هو المراد بمسانخة الفعل لفاعله لا أن الفعل واجد لهوية الفاعل مماثل لحقيقة ذاته فإن الضرورة تدفعه.» [7]
 می فرماید: از نظر قرآن کریم هر پدیده، آیه و علامتی است که خدای متعال را نشان می دهد و هر چیزی دلالت گر اسماء و صفات الهی است. آیه از این نظر که آیه است وجودش مانند آینه است که فانی در ذوالآیه است. سپس ایشان نتیجه می گیرد که سنخیت میان خدای متعال و اشیاء به این معناست که موجودات حکایت گر خداوند هستند نه اینکه معنای هم سنخ بودن این است که در یک رتبه قرار دارند.
 قاعده الواحد و فعل مستقیم الهی
 در تتمه این بحث قاعده الواحد مطرح می شود و تبصره ای بر این قاعده می زنیم که چون خدای متعال کمالات همه موجودات را به نحو اعلی دارد پس در خلق مستقیم آنها مانعی نیست و سنخیت برقرار است و ترکیبی در ذات الهی لازم نمی آید .
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] دلائل الصدق ، ج 6 ،‌ص 403
[2] رعد ، 2
[3] عنکبوت ، 45
[4] واقعه ، 64
[5] یس ، 82
[6] اسراء ، 84
[7] المیزان ، ج 13 ، ص 194

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo