< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

91/10/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : رابطه خوارق عادات به عنوان یک باور دینی با علم
 رابطه معجزات با نظام علت و اصل سنخیت
 موضوع بحث این بود که آیا معجزات و کرامات با نظام علیت و به ویژه با قاعده سنخیت سازگاری دارد یا نه؟ این بحث از آنجا پیش می آید که یکی از شبهاتی که در باب معجزات وارد شده عدم جمع میان معجزات با اصل علیت و سنخیت است. و چون احکام عقلی قابل تخصیص نیست لذا برای خروج از این اشکال برخی به کلی معجزات را انکار کرده اند و برخی آنها را توجیه نموده اند .
 در مورد رابطه معجزات با اصل علیت در جلسه بحث شد و گفته شد که معجزات و خوارق عادات هیچ گونه ناسازگاری با این اصل ندارد . معجزات هم دارای علت فاعلی و هم علت مادی هستند. علت مادی آنها همان چیزی است که در آن اثر ایجاد شده است مثل سنگی که از درون آن آب می جوشد و یا جسم مرده ای که حیات یافته است . علت فاعلی نیز در معجزات وجود دارد زیرا خواه آنها را فعل مستقیم الهی بدانیم یا نفس نبی که به اذن الله این افعال را انجام می دهد ، فاعل آنها خدای متعال است.
 علیت تامه و تناسب علت و معلول
 اشکال عمده ای که در این جا هست این است که گفته شده: در نظامی که بر عالم طبیعت حاکم است وقتی پدیده ای رخ می دهد، باید شرایط زمانی ، مکانی و اعدادی خاصی محقق شود تا آن پدیده ایجاد شود. این امور هر چند علت فاعلی و مادی ایجاد پدیده نیستند اما تحقق علت تامه در گرو آنهاست. علت تامه از مجموع علت فاعلی ، مادی و این اسباب و شرایط زمانی و مکانی تحقق می یابد اما آنچه در معجزات رخ می دهد به گونه ای است که بر خلاف این شرایط و معدات است و این امر به اصل علت تامه ضربه می زند. مضافا بر اینکه چون معلولی که در نظام طبیعت رخ می دهد مادی و جسمانی است و از طرفی باید میان علت و معلول سنخیت و تناسب برقرار باشد، چنین سنخیتی میان این امور مادی و خالق آنها که خدای متعال یا نفس قدسی نبی است نیست زیرا اینها اموری مادی و طبیعی هستند در حالی که علت آنها مجرد و پیراسته از چنین خصوصیاتی است .
 حاصل این اشکال این می شود که اولا معجزات علت تامه را نقض می کند زیرا بدون اینکه شرایط و معدات آن مهیا شود ، ایجاد می شود. ثانیا علت فاعلی چون مجرد است با معلول که امری طبیعی ، زمانی و مکانی است تناسبی ندارد .
 بررسی و پاسخ
 در ابتدا باید دانست که اگر نتوان توجیهی عقلی برای معجزات ارائه نمود یا باید این امور را که به ضرورت، در تاریخ رخ داده است منکر شد و یا باید آنها را تاویل نمود و همان گونه که برخی تلاش کرده اند ، برای آنها محملی طبیعی قرار داد. مثلا در مورد معجزه حضرت موسی (ع) که با زدن عصا به دریا ، باعث شکافته شده آن شد و دوازده راه ایجاد کرد، دست با تاویل زد. سید احمد خان هندی تلاش کرده در همین راستا تفسیر علمی از دین ارائه دهد تا برای مردم عصر ما قابل قبول باشد. وی در مورد معجزه حضرت موسی (ع) گفته است : همان لحظه که حضرت عصای خود را به آب زد، طوفانی شکل گرفت و آب دریا را کنار زد . ایشان می گویند هر چند این امور به اذن الهی صورت می گیرد اما ایجاد آنها توسط علت طبیعی می باشد.
 اما با دقت در این کلام سید احمد خان روشن می شود که سخن او پارادکس و تناقض آلود است زیرا بر فرض که بپذیریم همزمان با این امر چنین طوفانی رخ داده است خود آن طوفان با چنین خصوصیاتی خارق العاده خواهد بود، اینکه طوفان بگونه ای باشد که تنها قسمت خاصی از آب را بشکافد و دوازده راه ایجاد کند و وقتی آخرین نفر از پیروان موسی (ع) از آب خارج و آخرین فرد فرعونیان داخل شود طوفان در همان لحظه فرو کش کند. این امر مانند طوفان شن در صحرای طبس است که به قدرت الهی برای درهم کوبیدن آمریکایی ها اتفاق افتاد. با اینکه همه کارشناسان آنها وقوع آن را محاسبه نکرده بودند، اما چنین امر خارق العاده ای اتفاق افتاد، این نیست جزء کرامت الهی .
 ربط پدیده های مادی با علت غیر مادی
 در اینجا ما با دو مساله مواجه هستیم :
 1- رابطه وقوع معجزات با مساله علیت تامه
 2- رابطه پدیده ها و معلول های مادی و طبیعی با علت ماوراء‌ طبیعی
 در مورد مساله دوم در جلسات قبل مباحثی مطرح شد و گفته شد سنخیتی که لازم است میان علت فاعلی و معلول برقرار باشد،‌ سنخیت وجودی است. سنخیت وجودی به این معناست که معلول مرتبه نازل تر وجود علت و علت مرتبه عالی وجود معلول باشد. زیرا علیت و معلولیت در وجود است نه ماهیت و وجود دارای مراتب کمال و نقص ، شدت و ضعف ، غنا و فقر است . آن مرتبه نازل به مرتبه عالی وابسته است و این بهترین گونه سنخیت است. بله اگر از وجود، ماهیت صادر می شد می توانستید بگویید چه سنخیتی میان فاعل و فعل است. بلکه آنچه از علت فاعلی صادر می شود وجود است به همین خاطر است که وجود معلول وابسته و نیازمند به علت است و نمی تواند در وجود هم مرتبه و یا اقوای از علت باشد.
 در اینجا ممکن است سوال شود معلول طبیعی دارای جسم است و زمانی و مکانی می باشد ، این خصوصیات چه می شود؟ اگر اینها امور وجودی است پس علت آنها نیز باید این امور را در حد بالاتری داشته باشد؟ بالاخره ناقه حضرت صالح (ع) هم جسم داشت و هم مکانی و زمانی بود. آیا می توان گفت خدای متعال یا عقل فعال که با اذن الله علت این پدیده هاست دارای تغییر و تحول و مانند آن است ؟
 پاسخ آن سوال بر می گردد به اصل پدیده های طبیعی و اختصاصی به امور خارق العاده ندارد زیرا این سوالی که مطرح شد در مورد همه پدیده های طبیعی مطرح است. آسمان ها ، کوهها و حیوانات و سایر اشیاء مادی غیره را چه کسی آفریده است ؟ مسلما علت فاعلی اینها از در نگاه توحیدی خدای متعال است آیا باید گفت خدای متعال نیز این خصوصیات را در حد اعلی دارد؟ مسلما پاسخ منفی است. حل این مساله به ربط ثابت و متغیر باز می گردد که در جلسات قبل مورد بررسی قرار گرفت . مرحوم علامه در آنجا اشاره ای داشتند که در اینجا خیلی راه گشا است . ایشان فرمودند این تغییرات و تحولاتی که در معلولات وجود دارد به خود آنها باز می گردد نه علت هستی بخش آنها ، قرآن کریم می فرماید « إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ » [1] امر و دستور الهی این گونه است که هر گاه در مورد چیزی واقع شود بدون فاصله و تراخی آن امر ایجاد می شود. در اینجا دیگر فرقی بین خارق العاده و غیر آن نیست . در ادامه می فرماید « فَسُبْحانَ الَّذي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُون‌» [2] ملکوت که امری ثابتی است، آن جنبه ای است که از آن طریق به خداوند ارتباط دارند . دیگر در آنجا تغییر و تدریج نیست . آنچه از خدای متعال صادر می شود تنها وجود است و وجود بما هو نه متغیر است و نه جسمانی و مادی . لذا وجود بما هو، ماهیت هم ندارد . وقتی صادر می شود بدلیل اینکه دیگر در مرتبه عالی نیست آمیخته با نقص و محدودیتها خواهد بود . این امر در همه ما سوی الله تحقق دارد منتها درجات آنها با هم فرق می کند . مراتب بالاتر دارای نقص کمتری هستند و هر چقدر این مرتبه پایین بیاید ، نقص و محدودیت آن بیشتر می شود. به همین خاطر صادر اول، اقل نقصی که دارد ترکیب از وجود و ماهیت است، او کرسی معلول را اشغال می کند و در نتیجه محدود خواهد بود است. از باب تشبیه می توان به نور مثال زد، هر چقدر شیئی فاصله اش به منکر نور کمتر باشد سایه اش کمتر است و هر چقدر از مرکز نور دورتر باشد، سایه اش بیشتر خواهد شد. آنچه از منبع نور صادر می شود تنها نور است و سایه امری است که برخواسته از خود شی است . حاصل آنکه اگر با دقت در این امور نظر شود روشن می شود که همه این محدودیت ها و نقص ها امور عدمی هستند و عدم علت نمی خواهد .
 نکته قابل توجه اینکه هر چقدر موجود ممکن تلاش و کوشش کند تا به منبع نور نزدیک شود، درست است که نقص او کاسته می شود اما هرگز از حد ممکن بودن خارج نخواهد شد. «سیه رویی ز ممکن در دو عالم جدا هرگز نشد و الله اعلم » دقت نکردن در همین نکته باعث شده است که برخی تنها جنبه های نورانی معصومین را دیده اند و به سایه های آن توجه نکرده اند و آن ها را خدا دانسته اند. وقتی کار عظیم الهی که توسط حضرت علی (ع) در خیبر اتفاق افتاد می بینند می گویند مگر بشر می تواند چنین کاری انجام دهد او حتما خود خداست. در صورتی که حضرت چون به خدای متعال نزدیک شده است مظهر و تجلی اسماء الهی شده است . آن حضرت به حار همدانی فرمود:
 « يا حار همدان من يمت يرني من مؤمن أو منافق قبلا » [3]
 هر کس هر جا بمیرد مرا می بیند، این ویژگی حضرت مانند این صفت الهی است که فرمود « فَأَيْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ » [4] وجه الله دو معنا دارد: ذات الله و تجلی خداوند. به معنای دوم مراد از وجه الله تجلیات و اسماء الله است و می توان آن را بر بر حضرت علی (ع) منطبق نمود و گفت آن حضرت مظهر این اسم «لا یشغله شان ان شان » هستند . اگر مبادی این معارف به درستی فهمیده شود، تصویر نمودن آنها ساده می شود، منتهی نکته مهم در فهم درست مبادی آنهاست .
 بنابراین پاسخ این سوال که چگونه عالم مادی از خالق متعال که غیر مادی و مجرد است صادر می شود، این شد که آنچه از ناحیه خداوند افاضه می شود تنها وجود است و در وجود بما هو وجود تغییر و تحول نیست . جسمانیت و تغییر و ماهیت و مانند اینها جنبه های عدمی و نواقص است که به خود معلول به خاطر نقص و ضعف وجودش باز می گردد.
 معنای سنخیت در علیت فاعلی نیز به این معناست که وجود معلول مرتبه نازل وجود علت است و وجود علت مرتبه بالاتری از آن است. مثل خدای متعال مانند نور است که تنها از او نور صادر می شود « الله نور السموات و الارض » [5] . وجود وقتی پایین می آید و رتبه اش تنزل می یابد سایه اش زیاد می شود. در این امر نیز فرقی میان خارق العاده و غیر آن نیست . اگر در روایات آمده که تجلی اول خدای متعال و صادر اول وجود پیامبر گرامی اسلام است به این معناست که سایه آن وجود از همه موجودات دیگر کمتر است. وجود ایشان وحدتی دارد حقه اما ظلیه نه اصلیه ، زیرا وابسته به ذات الهی است .
 در اینجا یک نکته دیگر باقی ماند و آن بحث علیت تامه و رابطه آن با خارق العاده است که ان شاء الله در جلسه بعد بیان می شود .
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] یس ، 82
[2] یس ، 83
[3] بحار ، ج 65 ، ص 121 ؛ امالی مفید ، ص 7
[4] بقره ، 115
[5] نور ، 35

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo