< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

91/08/20

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : رابطه نقش آفرینی خداوند با نظام علی و معلولی طبیعت
 دیدگاه آقای وایتهد و بررسی فلسفه پویش
 در جلسات قبل، چند نظریه از متفکرین مسیحی درباره نقش اراده و مشیت الهی در حوادث عالم نقل و بررسی شد. این مساله از آن جهت مورد توجه واقع شده که چگونه می توان میان باور دینی به نقش آفرینی خدای متعال در عالم از یک سو و جبری بودن نظام عالم طبیعت از سوی دیگر جمع نمود. اگر حوادث طبیعی از رهگذر علل طبیعی حاصل می شود چگونه می توان برای مشیت و اراده الهی نقش پویا قائل شد ؟
 از جمله نظریه هایی که در این باره مطرح شده ، ضمن عنوان فلسفه پویش تعبیر شده است. فلسفه ای که ابتدا توسط آقای وایتهد پیشنهاد و بیان شده است .
 نگاهی به شخصیت آقای وایتهد
 وی فیلسوف و ریاضی دان انگلیسی است که در سال 1861 متولد و در 1948 میلادی وفات یافته است. او در دو دانشگاه انگلستان تدریس نموده و بعدا به عنوان استاد فلسفه در دانشگاه هاروارد آمریکا مشغول شده است. وی با همکاری بتراند راسل، ‌ریاضیات جدید را تدوین می کند و کتابی را در سه جلد به نگارش در می آورد که از مهمترین آثار در این زمینه است. معروف است که وی مطالب را خیلی پیچیده و دشوار بیان کرده است به همین جهت گفته شده کمتر مترجمین به ترجمه آثار وی رغبت نشان داده اند . اثری که از وی به فارسی ترجمه شده، کتاب «سرگذشت اندیشه ها» است. این کتاب به توصیه علامه جعفری و توسط یکی از شاگردان ایشان ترجمه گردیده است. مرحوم علامه نیز این کتاب را بررسی و نکات و مقدمه ای را بر آن افزوده اند. ایشان در مقدمه کتاب درباره شخصیت آقای وایتهد می فرماید: « وی در حد یک فیلسوف ردیف اول دوران معاصر مغرب زمین مسائل را طرح و بررسی می کند. وایتهد با اینکه از مردان دانش دوران معاصر است و به ویژه در فیزیک، ریاضیات و منطق ریاضی تفکرات ماوراء‌الطبیعی او فراوان و بسیار جدی است، نوع تفکرات متافیزیکی افلاطون و حتی بینش های سیاسی افلاطون او را تحت تاثیر شدید قرار داده است . آقای وایتهد ، هستی شناسی را در انحصار عقل نظری محض قرار نمی دهد و درباره عقل نظری محض روشی مانند مشرق زمینی ها انتخاب می کند. [در تفکر اسلامی، عقل با نحوه ای از اشراق و الهام همراه است. حتی پیروان فلسفه مشائی نیز اینگونه نیستند که مباحث عقلی را از چاشنی اشراق خالی بدانند. بر خلاف عقلی که در عصر جدید و در غرب پیش آمد که خود را یکه تاز میدان می داند و به امور متافیزیکی توجهی ندارد ] وی درباره مسائل انسانی و مخصوصا ارزشهای انسانی، تفکرات عالی و بسیار قابل توجهی دارد و بر خلاف برخی از متفکران مغرب زمین اثبات اصول و ارزشهای انسانی را بر احساسات مستند نمی سازد بلکه استدلال قابل قبول می آورد. » [1]
 در زمینه شخصیت آقای وایتهد کتاب فراوانی وجود ندارد، حتی با اینکه وی دارای شخصیت مهمی است اما آقای کاپلستون در کتاب تاریخ فلسفه خویش به وی نپرداخته است.
 کتاب دیگری که به این شخصیت پرداخته، دایره المعارف فارسی ، جلد 2 ، صفحه 3139 می باشد. وی نام چند کتاب از نوشته های آقای وایتهد را نام می برد که کتاب «فرایند و واقعیت» و «علم و جهان نو» از جمله آنها است .
 همچنین در کتاب «فلسفه» نوشته علی شریعتمداری، صفحه 295 به بعد در باره شخصیت آقای وایتهد مطالب بیان شده است. وی می گوید « وایتهد از جمله فیلسوفانی است که فهم و درک عقاید وی بسیار دشوار است. این فیلسوف واژه های مخصوصی بکار برده و مفاهیم جدیدی مطرح ساخته است . معمولا آنها که موفق به خلق افکار تازه می شوند یا نظریات جدیدی ارائه می دهند، مطالب مختلف را به صورت بدیع در هم می آمیزند و تلفیق می کنند و به سختی می توانند مطالب خود را به زبان عادی به طوری که برای همه قابل فهم باشند بیان نمایند. وایتهد به عنوان یک ریاضی دان به تحقیق پرداخت و سپس به بررسی مبانی علمی اقدام نمود. در این زمینه مسائلی که از جهت اهمیت و وسعت جنبه فلسفی دارند مشخص ساخت و آنگاه به تهیه نظامی فلسفی که در آن اینگونه مسائل بررسی شده اند مبادرت کرد » [2]
 کتاب دیگری که درباره شخصیت وی، سخن گفته است «فلسفه معاصر اروپایی» است . این کتاب نوشته بوخنس کی و ترجمه دکتر شرف الدین خراسانی است و فصلی را به آقای وایتهد اختصاص داده است .
 فلسفه پویش یا فلسفه ارگانیسم
 مراد از فلسفه پویش، فلسفه ای است که اصل جریان و تحول در آن، حرف اول را می زند . آقای ایان باربور در سه جا از کتاب علم و دین، فلسفه پویش را مطرح کرده است که در میان سایر آثاری که این باره می باشد، این اندیشه را بهتر نقل کرده است. وی می گوید « آقای وایتهد، متافیزیک را مطالعه عام ترین خصائص امور تعریف می کند . او با تامین خیال اندیشانه تجربه بی واسطه [تجربه بی واسطه دو گونه است : تجربه حسی که نقطه آغاز علم است و دیگری تجربه دینی]در صدد پرورش یک طرح مفهومی بر آمده است که مقولاتش چندان کلی اند که بتوانند همه هستی های جهان را بنمایانند. یعنی عبارت از یک سلسله مفاهیم اند که بر مبنای آنها همه عناصر تجربه را می توان تعبیر کرد. به اعتقاد او کارآمد بودن هر نظام فکری در قابلیت و نظم و نسب دادنش به تجربه بی واسطه نهفته است. به پیشنهاد او، هم تجربه دینی و هم تجربه علمی از داده هایی است که داده های متافیزیک باید بررسی کند. اصول عقاید یا جزمیات دینی، کوشش هایی است در جهت تنصیق دقیق حقایق منکشه در تجربه دینی نوع بشر. همان گونه که جزمیات علوم طبیعی کوششهایی در جهت تنصیق دقیق حقایق منکشفه در ادراکات حسی نوع بشر است [ آموزه های اعتقادی درباره خداشناسی، معاد و سایر حوزه ها، تجربه دینی بشر را نظم می دهند همان طور که آموزه ها و قوانین علمی و تجربی به تجربه علمی نوع بشر، نظم می دهد]» [3] . در غرب برخی موضوع فلسفه را ذهن شناسی دانسته اند و برخی موضوع آن را زبان دانسته اند. برخی نیز موضوع آن را هستی شناسی می دانند اما وایتهد می گوید فلسفه و متافیزیک عبارت است از مفاهیمی است که بتواند همه واقعیت ها را پوشش دهد .
 اصول و ارکان فلسفه پویش
 1- اصل توفق تحول بر ثبات : یا به عبارت دیگر برتری تحول بر ثبات . ما می توانیم جهان را سه گونه ببینیم: تنها آن را ثابت بدانیم و ‌یا آن را متحول ببینیم و یا هم آن را ثابت و هم متغیر ببینیم . حرف وایتهد این است که در عالم هستی، تحول و حرکت بر ثبات برتری دارد . وی با فلسفه ارسطویی که می گوید «جوهر ثابتی داریم که اعراضش متغیر می شود» مخالف است . همچنین وی فلسفه اتمیسم را رد می کند که معتقد بودند اجزاء عالم را اتم هایی تشکیل می دهند که ثابت و نشکن هستند و فقط وضع و کمیت آنها تغییر می کند . وایتهد می گوید: تحول در نهاد جهان وجود دارد. ما اگر تحول را اصل بدانیم، ثبات هم معنا خواهد داشت. به این صورت که می گوییم جهان که حقیقت متغیر است در تغیرش ثابت است. اما در صورتی که ثبات را اصل بدانیم دیگر تحول امری پنداری خواهد بود.
 وی معتقد است وقتی ما تحول را اصل ببینیم، اموری برای ما بهتر قابل فهم خواهد بود. مسائلی مانند زمان و گذر آن، مساله پیدایش شگفتی های طبیعت قابل فهم خواهد بود. مساله تکامل که در زیست شناسی مطرح است بهتر قابل فهم خواهد بود زیرا این امر متحول است که تکامل می یابد. همچنین این مساله که در فیزیک جدید مطرح شده و در آن به جای آنکه نور را از ذرات بدانند از امواج می دانند، زیرا امواج دارای جنبش و تحول هستند . بنابراین دانش جدید هم موید این نظریه فلسفی خواهد بود.
 این اصلی که آقای وایتهد بیان می کند در مورد واقعیت های مادی، با فلسفه ملا صدرا سازگار است. وی این اصل را در مورد کل هستی مطرح کرده که ما کلیت آن را نمی پذیریم بلکه باید در آن رعایت مرز موجود مجرد و مادی صورت گیرد. نظریه وی درباره نظام عالم ماده صحیح است و همان نظریه حرکت جوهری ملاصدرا است . اینکه خود جوهر نیز متحول است و تنها این گونه نیست که لباس های مختلفی بر آن پوشانده شود .
 اما در مورد امور مجرد این امر پذیرفته نیست و بر اساس قواعد عقلی چنین تحولی در موجودات مجرد تام وجود ندارد. زیرا در آنجا قوه ای نیست تا به فعلیت تبدیل شود و در نتیجه حرکت و تحول رخ دهد . مجرد تام، موجودی است که همه قابلیت های آن به فعلیت رسیده است . بنابراین دیگر در ذات اقدس الهی تحولی راه ندارد ، همچنین در عقولی که فلاسفه مطرح کرده اند نیز چنین تحولی نیست. علت نیز همان طور که بیان شد آن است که حرکت در جایی است که قابلیت ، تبدیل به فعلیت شود. اگر فعلیت محض باشد خواه بذات باشد مانند خدای متعال و یا بالغیر باشد مانند عقول، ‌تحول و تغییر معنا نخواهد داشت.
 آنچه از دل فلسفه ای که وایتهد بیان کرده بر می آید، ‌خدایی را ثابت نمی کند که مستجمع جمیع کمالات باشد. وجه آن نیز عدم مرزبندی میان واقعیت مادی و مجرد است . البته سخن وی درباره واقعیت مادی، دقیق و صحیح است .
 2- اصل دوم در هم تنیدگی رویدادها و حوادث است. وی معتقد است تمام واقعیت های هستی در ارتباط و پیوند متقابل با هم هستند . آنها هم بر همدیگر اثر می گذارند و هم از یکدیگر تاثیر می پذیرد.
 آقای وایتهد در اینجا نیز مرزبندی نکرده است . لذا همین قاعده را در مورد خدای متعال نیز جاری دانسته که صحیح نمی باشد .
 3- اصل زنده و ارکانیسم بودن هستی .
 اینکه چرا به فلسفه او پویش می گویند؟ دلیل آن اصل اولی است که بیان کرده است . اما چرا فلسفه او را فلسفه ارکانیسم می گوید؟ به خاطر همین اصلی است که اکنون مطرح می شود . وی می گوید علاوه بر تاثیر و تاثر متقابل که در میان پدیده ها وجود دارد، نوع ارتباط آنها ارگانیستی و مانند موجود زنده است . وی بر جهان بینی امثال نیوتن انتقاد می کند که چرا جهان را یک ماشین دقیق می دانند و آن را به یک ساعت تشبیه می کنند. می گوید جهان یک موجود زنده است و باید آن را به یک درخت تشبیه نمود . ویژگی موجود زنده این است که هر گاه خللی در اندامش رخ دهد، خود به اصلاح و ترمیم آن می پردازد و نوعی خود آفرینی دارد . در حالی که موجود جامد اینگونه نیست. مثلا دو تکه آهن را باید به هم جوش داد اما اگر استخوان فردی یا شاخه درختی شکسته شود، ‌خودش آنرا ترمیم کرده و جوش می خورد. این رکن، با فلسفه ملاصدرا نیز هماهنگ است . ملاصدرا وجود را مساوق با حیات و شعور می داند .
 4- اصل هویت و فردیت . این اصل انشاء الله در جلسه بعد مورد بررسی قرار می گیرد
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] سرگذشت اندیشه ها ، ص 53 و 54
[2] فلسفه ، ص 295 به بعد
[3] علم و دین ، ص 468-473

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo