< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

91/08/07

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث: رابطه نقش آفرینی خداوند با نظام علی و معلولی طبیعت
 بررسی دیدگاه رودلف بولتمان در این باره
 بر اساس ایمان دینی، انسان موحد معتقد است که خدای متعال در حوادث جهان نقش فعال ایفا می کند و همچنین معتقد است که نظام عالم، نظامی قانون مند و بر اساس علیت و معلولیت است. حال سخن در این است که نحوه تاثیر مشیت الهی در عالم با توجه به جبری و ماشینی بودن نظام آن، چگونه است؟
 از جمله عالمان مسیحی که به نحوه مشیت الهی در عالم پرداخته، آقای رودلف بولتمان است . وی با توجه به موضع خویش در حوزه دین شناسی در این باره نظریه ای را ارئه نموده است. وی از نظر فلسفی به اگزیستانسیالیسم گرایش داشته و از نظر کلامی به اسطوره زدایی از آموزه های دینی معتقد است .
 دو دلیل برای اسطوره زدایی از دین از طرف بولتمان
 آقای بولتمان به دو دلیل معتقد است که باید متون دینی را اسطوره زدایی نمود و به گوهر و درون آن دست یافت:
  • وی می گوید آموزه ها و مفاهیم دینی درباره حوادث جهان اسطوره ای هستند یعنی متناسب با فکر و اندیشه انسان گذشته شکل گرفته است . لذا نمی تواند برای انسان جدید قابل استفاده باشد. پس چه باید کرد ؟ آیا باید به بشر جدید گفت که حظ و بهره ای از دین ندارد یا همچنان آنان را به دین دعوت نمود؟ اگر می خواهیم دعوت کنیم از آنجا که انسان جدید این آموزه ها را قبول ندارد ، چگونه این امر ممکن است ؟ آیا باید به او گفت که به صورت تعصبانه ایمان آورد یا راهی را به او نشان می دهیم ؟ بولتمان در پاسخ می گوید ما هم انسان جدید را به دین دعوت می کنیم و هم راهی برای بهره برداری او از متون دینی به او ارائه می دهیم؛ آن راه ، اسطوره زدایی است. اسطوره زدایی یعنی جدا نمودن قشر و پوسته از لب و مغز ( در دنیای اسلام نیز همین مبحث با نام ها و عناوین دیگری مطرح شده است . مانند تکثر قرائت ها از دین، ترجمه فرهنگی نمودن دین ، مساله گوهر و صدف دین .)
 بنابراین باید این مانع را از سر پای دین برداریم تا بتواند امروز نیز نقش آفرین باشد. به عنوان نمونه ،‌ با رشد علوم، دیگر سخنی از جن و ملک در مباحث علمی نیست. لذا باید آموزه هایی از دین که مشتمل بر این امور است را به گونه ای معنا نمود که برای بشر جدید مورد پذیرش باشد و وی نیز بتواند از آنها بهره مند شود . راه آن این است که این آموزه ها را نمادین و سمبلیک بدانیم . تنها در این صورت است که می توان با انسان امروز هم سخن شد .
  • دلیل دومی که آقای بولتمان بر اسطوره زدایی اقامه می کند این است که می گوید باور همه دین داران این است که خداوند منزه از زمان و مکان و جسمانیت و امثال آن است . اگر بخواهیم خداوند را فاعل طبیعی حوادث بدانیم لازم می آید برای او مکان و زمان در نظر بگیریم. زیرا طبیعت دارای مکان و زمان است و فاعل آن نیز باید همین خصوصیت را دارا باشد. ایشان از باب سنخیت و تناسب بین علت و معلول بر این مطلب استدلال نموده اند.
 بعد از بیان این دو دلیل ، ‌آقای بولتمان می گوید با توجه به آنچه گفته شد باید آنچه در متون مقدس به خداوند دباره فعل الهی در طبیعت و تاریخ نسبت داده شده را تاویل و اسطوره زدایی کنیم. در اینجا از وی سوال می شود: شما می گویید ظاهر متون مقدس مراد نیست اگر چنین است پس مقصود از این گزاره ها چیست؟ آیا مقیاس و فرمولی برای اسطوره زدایی وجود دارد؟ ایشان می گوید بله ، اسطوره زدایی متون مقدس ضابطه مند است و مقیاس آن هستی انسان است . سوال : کدام ساحت از انسان مراد است؟ ساحت روحانی و نفسانی وجود انسان . سوال : منظور شما چیست؟ اصل دین و دیانت که برای انسان آمده است برای این منظور است که به او بصیرت بدهد. (در قرآن کریم نیز آمده است « قُلْ هذِهِ سَبيلي‌ أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‌ بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني‌» [1] ) دین به انسان بصیرت، امید ، شور و جذبه می دهد . دین آمده است انسان را در رابطه با خداوند به درک رواکنشی برساند، تا زندگی برای او معنادار باشد . افراد بی دین وقتی به دنیا می نگرند تنها به جنبه های حیوانی و نازل آن از قبیل شهوت، لذت و زور و مانند آن توجه دارند و امر باعث سقوط آنان است. در حالی که انسان دین دار وقتی به خدای متعال به عنوان موجود برتر رو می آورد، همه امور را از جنبه متعالی می نگرد و این دریافت برای وی نوعی بصیرت ایجاد می کند. انسان موحد همه چیز را از منظر موجود مقدس تلقی می کند لذا تعالی می یابد. پس آن گوهر و لب اللباب در هستی روحانی انسان یافت می شود .
 توضیح دیگر این که اگر یک واعظ بزرگ مانند حضرت مسیح (ع) سخنرانی نماید و جمعی به سخن او گوش فرا دهند، مردم در برابر ایشان سه گونه برخورد می کنند: مومنانه ، ملحدانه و شکاکانه
  1. برخی جذب کلمات وی شده و آن را می پذیرند . اینها کسانی هستند که بصیرت ،امید و جذبه پیدا می کنند . غرض از دین نیز همین است که انسان را از این عالم به سوی اعلی اوج می دهد . (قرآن کریم نیز این مطلب را بیان داشته است ، آنجا که می فرماید « وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي‌ كانَتْ عَلَيْهِم‌» اعراف ، 157 برداشتن اصر به این معنا است که روح انسان را آزاد می کند ) . تنها این گروه سعادتمند می شوند .
  2. گروه دوم ملحدان مخلد به زمین هستند که تنها تابع شهوات خود هستند و پذیرشی نسبت به حق ندارند .
  3. گروه سوم شکاکان هستند که بینابین این دو گروه قرار دارند .
 دیدگاه بولتمان درباره تاثیر مشیت الهی
 از ایشان سوال می کنیم آیا مشیت الهی در تاریخ و طبیعت اثر دارد؟ وی پاسخ می دهد هم آری و هم نه . اگر شما از عینک قوانین طبیعی و انسانی به عالم بنگرید و فاعلیت خداوند مثل فاعل های طبیعی و انسانی تصویر شود، در این صورت باید گفت اراده الهی تاثیری ندارد. خدای متعال چون متعالی است نمی توان این گونه او را در عالم موثر دانست. بر اساس این پاسخ علم، بلا معارض باقی می ماند. آنچه دانشمندان می گویند فارغ از مساله خداوند و گرایش به اوست . آنها تنها با علل طبیعی و تاریخی سر و کار دارند . دیگر ایمان در کار آنها دخالتی ندارد .
 صورت دیگر این است که از عینک ایمانی به این امر بنگرید و از مومنان سوال کنید آیا خداوند در حوادث عالم نقش دارد یا نه؟ می گویند آری . انسان مومن می گوید حوادث تاریخی و طبیعی یا مظهر لطف و رحمت الهی است یا منشا و مظهر غضب و سخط الهی . مثلا وقتی فرزند فرد بیمار می شود، هر چند بیماری دارای علل طبیعی است اما ممکن است این بیماری ناشی از لطف الهی نسبت به فرد و اطرافیان باشد و ممکن است غضب و گوشمالی الهی بر آنها باشد. تلقی مومنانه از نقش الهی چنین است.
 آنچه از نظرات آقای بولتمان بیان شد در کتاب «علم و دین» ایان باربور ، کتاب «رودلف بولتمان» ، مجموعه کتاب های «انسان های تاثیر گذار در عصر جدید» و کتاب «فلسفه و ایمان مسیحی» یافت می شود.
 ایان باربور در علم و دین می گوید « رودلف بولتمان، یکی از مدافعان سرسخت این نظر است که خداوند در عرصه عینی طبیعت ، بلکه در حوزه خودشناسی وجودی انسان عمل می کند . او طبیعت را یک نظام مکانیکی سرا پا جبری می بیند . آنچه او برداشت علمی از جهان تلقی می کند یعنی یک سیستم بسته قوانین علت و معلولی، که جایی برای اعتقاد به عمل خداوند در جهان باقی نمی گذارد . به علاوه از نظر او این تصور که خداوند تحولات عینی خارجی در زمان و مکان ایجاد می کند، از لحاظ کلامی قابل ایراد است . در فصل پنجم گفته شد که اسطوره، به تعریف بولتمان عبارت است از هر گونه باز نمونی از فعالیت الهی، چنانچه گویی رویدادی عینی در جهان است . وقتی که از یک موجود منزه و متعال به زبان زمان و مکان سخن گفته می شود یا همانا به عنوان یک علت ماوراء الطبیعی تصور می شود، به ناحق به او نسبت عینیت و شیئیت داده می شود . فی المثل گفتن اینکه خدا در بالا است بکار بردن فاصله مکانی بجای بیان تمایز کیفی و توصیف تنزه و تعالی اوست ... بدینسان اسطوره زدایی عبارت از تعبیر مجدد وجودی بر وفق خودشناسی انسان . در ادوار پیشین ، نقش حقیقی اسطوره ها افزودن بصیرت تازه به هستی انسان بوده است ، یعنی بیمها و امیدها و انتخابهای انسان ، و معنا دادن به زندگی و مرگش . .. همه بیان های دینی باید گزاره هایی راجع به شناخت نوین هستی انسانی باشد . فی المثل رستاخیز مسیح پس از مرگ یک رویداد قابل مشاهده نبود بلکه همانا باز زایی ایمان به مسیح در میان حواریون بود، یعنی یک تحول حال که همواره نو به نو در طور تاریخ کلیسا تکرار شده است . در چنین چهارچوبی آیا می توان گفت خداوند در تاریخ یا طبیعت عمل می کند ؟ بولتمان می گوید باید دقت و احتیاط بسیاری به خرج دهیم تا بپرهیزیم از اینکه عمل خداوند را چیزی عینی و خارجی به حساب آوریم . » [2]
 ارزیابی و نقد
 قسمتی از نقد هایی که در اینجا بیان می شود نسبت به روشنفکران جدید ما نیز وارد است زیرا آنها عینا همین سخنان بولتمان را منتها با الفاظی همچون: گوهر و صدف دین، قشر و مغز دین ، ‌ترجمه فرهنگی نمودن دین و مانند آن بکار برده اند .
 1- اولین اشکال بر نظریه آقای بولتمان این است که اگر ما برای خدای متعال تاثیر عینی حقیقی قائل نباشیم چگونه می گوییم این امور از نظر دینی یا پاداش است یا عقاب؟ این امر ممکن نیست مگر اینکه مومنین را افرادی خیالاتی و متوهم بدانیم و بگوییم در تخیل یک جایی برای خدا باز شده است. اما این امر نه تنها خداشناسی است بلکه در واقع تخریب دین و تنزل دادن ایمان مومنان است. بولتمان زلف دین را به تخیل و توهم استناد نموده است در حالی که چنین نیست . آیا می توان با یک امر تخیلی و توهمی، انسان جدید را به سمت ایمان و دین سوق داد .
 بولتمان هر چند فردی با ایمان است و نزدیکان و نسل او نیز کشیش بوده اند و در این سخنان قصد خیر خواهی دارد اما چون روشی که بر گزیده اشتباه باشد،‌ چه بخواهد و نخواهد او را از هدف دور می کند. این مانند کلام حضرت رضا (ع) است که در مورد معتزله که آنان می خواستند خداوند را توصیف نمایند اما تفسیری بیان کردند که موجب منقصت شد. «مَسَاكِينُ‌ الْقَدَرِيَّةِ أَرَادُوا أَنْ يَصِفُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَدْلِهِ فَأَخْرَجُوهُ مِنْ قُدْرَتِهِ وَ سُلْطَانِهِ.» [3] اینها دستشان خالی بود، خواستند مساله عدل الهی را توجیه کنند گفتند امر به انسان واگذار شده است و به همین خاطر به اشتباه رفتند . در جای دیگر فرمودند «شَرِّقَا وَ غَرِّبَا فَلَا تَجِدَانِ عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ [4]
 بولتمان باید به حرف تومایی در اینجا برگردد که گفتند تاثیر خدای متعال در عالم در طول سایر علل است نه در عرض آنها . نظام الهی بر پایه علیت و معلولیت طولی بنا شده و خدای متعال تاثیرش در نقطه اوج است .
 2- نقد دوم بر نظریه بولتمان این است که وی گفت چون خداوند منزه است لذا نمی توان گفت که او در طبیعت نقش دارد زیرا منجر به قول به جسمانیت خداوند است. اما این سخن صحیح نیست. زیرا اولا خدای متعال از طریق اسباب طبیعی در این عالم اثر می گذارد . حوادث طبیعی و تاریخی بر اساس علل طبیعی و بشری حاصل می شود اما همه اینها فاعل قریب آنها می باشند و خدای متعال فاعل بعید است. ثانیا در حوادث خارق العاده با این نگاه که آنها مخلوق تاثیر بی واسطه الهی هستند ( دیدگاههای دیگری نیز در اینجا مطرح است ) اراده الهی بدون واسطه اسباب طبیعی در عالم اثر می کند . آنجا که فرموند «يا نارُ كُوني‌ بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‌ إِبْراهيم‌» [5] آتش به اراده مستقیم الهی سرد و سلامت گردید. ثالثا آنجا که علل طبیعی نیز تاثیر می گذارند ، تاثیر آنها بالذات نیست بلکه وابسته و متکی بالغیر است و منتهی به اراده و تاثیر گذاری الهی می شود . وقتی بارانی می بارد، اسبابی که در بارش باران نقش دارند هیچ کدام علت هستی بخش نیستند بلکه همه نقش معد را دارند تا فیض الهی جاری شود.[نقش علل طبیعی مانند باز نمودن پنجره در خانه برای آمدن نور است . این پنجره نیست که تولید نور می کند بلکه او زمینه را افاضه فیض آماده می نماید] در مورد باران ،‌ اراده الهی است که تعلق گرفته تا باران باریده شود. اگر اسباب طبیعی باشد از آن طریق صورت می گیرد و اگر نباشد از باب « إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ » [6] خواهد بود. ابر و باد و سایر علل همه اعدادی هستند و آخر الامر ایجاد باران به اراده الهی صورت می گیرد . حال گاه حکمت او اقتضا می کند بارش باران از طریق اسباب عادی صورت گیرد و گاه اقتضا می کند این اسباب برداشته شود. هر دو صورت صورت می گیرد. یا وقتی ما سخن می گوییم، ‌کلام برخواسته از زبان و دهان ماست که در سر ما قرار دارد و سر به بدن متصل است و نفس ما چنین کاری را انجام می دهد . همه اینها به اراده الهی صورت می گیرد . لذا اگر خدای متعال بخواهد سر بریده نیز سخن می گوید. همان طور که سر مقدس امام حسین (ع) بر روی نی قرآن تلاوت نمودند آنجا که فرمودند «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَبا » [7] یعنی آنها آیات عجیب بود اما اعجبش این امر است که سر بر روی نی قرآن بخواند . نمونه دیگر اینکه خدای متعال تکلم می کند . ما که تکلم می کنیم با ابزار حسی در هوا تصرف می کنیم تا صدا ایجاد شود . حال خدای متعال قدرتش چنین است که نیازمند ابزار حسی ندارد و بدون این ابزار در هوا تصرف می فرماید . کما اینکه اینگونه با حضرت موسی (ع) سخن گفته است .
 استاد مطهری در علل گرایش به مادی گری می گوید چرا در غرب مادی گرایی نضج پیدا کرد ، می گوید نارسایی مفاهیم فلسفی و نارسایی مفاهیم دینی از علل آنها بود ، رفتار خشن کلیسا نیز چنین بود . اگر حرف بولتمان را کنار سخنان استاد مطهری قرار دهیم مشخص می شود که تفاوت ره از کجا تا کجاست. وقتی سخنان آقای بولتمان که چندین سال در دانشگاه مالبورد آلمان استاد تمام بوده است را در کنار امثال بدایه الحکمه علامه طباطبایی قرار می دهیم، قدر معارف بلند خودمان را می دانیم .
 
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] یوسف ، 108
[2] علم و دین ، ص 460 و 461
[3] بحار ، ج 5 ، ص 54
[4] کافی ، ج 1 ،‌ص399
[5] انبیاء ، 69
[6] یس ، 82
[7] کهف ، 9

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo