< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

90/08/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : مبانی عقل استکشافی در حوزه احکام شرعی
 در جلسات گذشته دو مبنا از مبانی عقل استکشافی در حوزه احکام شرعی مورد بررسی قرار گرفت. آن دو عبارت بودند از :
  1. افعال انسان منهای اوامر و نواهی الهی ( اراده تشریعی ) دارای حسن و قبح هستند و به دو عنوان اصلی عدل و ظلم باز می گردد. همه عناوین ثانویه یا تحت عنوان عدل قرار می گیرند و یا عنوان ظلم . این اصل به مقام ثبوت و واقع نظر دارد .
  2. عقل انسان می تواند به صورت مستقل فی الجمله برخی از جهات حسن و قبح افعال را درک نماید . این اصل به مقام اثبات و کشف نظر دارد .
 از این دو اصل معمولا با عنوان حسن و قبح عقلی یاد می شود اگر چه بهتر آن است که اصل اول را «حسن و قبح ذاتی» و اصل دوم «حسن و قبح عقلی» نامیده شود اما نام گزاری آنها به عقلی هم مانعی ندارد . زیرا ادراک کننده در هر دو مورد عقل است و حتی آنجا که سخن از حسن و قبح فی الواقع است، باز کاشف عقل است. تعبیر دیگری که در اینجا می توان بکار برد و مناسبت تر می باشد حسن و قبح در مقام ثبوت و حسن و قبح در مقام اثبات است .
 اصل سوم
 این اصل در علم اصول به نام ملازمه آمده است اما ما در اینجا این اصل را با نگاه کلامی مورد نظر قرار می دهیم .
 برای اثبات نقش استکشافی عقل دو اصل پیشین به تنهایی کافی نیست و نیازمند این اصل نیز می باشیم . آن اصل چنین است « کل ما هو حسن من الافعال فهو مراد و مرضی من الله تعالی و کل ما هو قبیح من الافعال فی نفس الامر فهو مغبوض لله تعالی و منهی عنه من جانب الله »
 از اینجا دو زاویه دید وجود دارد که یکی مورد بحث ما می باشد .
  1. این مطلب روشن است که هر جا خدای متعال امر نموده باشد حتما متعلق آن حسن است زیرا قطعا اراده الهی به امر قبیح تعلق نمی گیرد زیرا «اراده القبیح و الامر به قبیح ». همچنین آنجا که خدای متعال نهی نموده است قطعا متعلق آن قبیح می باشد . در این مطلب تردیدی نمی باشد اما سخن ما در اینجا نیست
  2. آنچه ما می خواهیم ثابت کنیم از آن طرف قضیه می باشد یعنی ثابت کنیم که آنچه حسن و کمال است مورد اوامر و اراده تشریعی الهی است و آنچه قبیح است مورد نهی الهی می باشد . ما در اینجا به دنبال این سوال هستیم که آیا قانونی داریم که به حکم عقل بگوید آنچه ذاتا حسن است مورد امر الهی و آن چه ذاتا قبیح است مورد نهی الهی است ؟
 برخی از عالمان اسلامی بر آنند که مساله به صورت کلی چنین است و هر جا حسن و قبح ذاتی باشد مورد اراده تشریعی الهی قرار دارد. دلیل این مساله به این شرح است :
  1. آنچه عدل و مصلحت است موجب کمال انسان و آنچه مفسده آمیز و ظلم است، موجب نقص آدمی است .
  2. آیا خدای متعال عالم به این حسن و قبح ذاتی می باشد ؟ قطعا خدای متعال می داند و در ساحت او جهل راه ندارد زیرا نقص است در حالی که او کمال مطلق است .
  3. سوال دیگر اینکه آیا او در تحقق عدل و مخالفت با ظلم قدرت دارد ؟ پاسخ این سوال نیز مسلما مثبت است زیرا عجز در حریم او راه ندارد .
  4. سوال دیگر اینکه آیا خداوند حکیم است و عالم را بر اساس حکمت طراحی نموده است ؟ این هم روشن است . فعل الهی متقن است و به همین خاطر است که خلقت فیل و پشه در این حوزه یکسان است . همان طور که فیل با جثه عظیم بیان گر اتقان صنع الهی است پشه نیز حکمت الهی را نشان می دهد و یا به همان اندازه که بوزینه و حیوانات زشت رو حکمت الهی را نشان می دهند، حیوانات زیبا نیز چنین است . همه مخلوقات الهی دارای اتقان هستند زیرا در ظرف وجودی خویش از حیث کمال و فیض پر می باشد.
 خدای متعال انسان را اینگونه خلق نموده است که دارای نظام اختیار و عقل است و برای او مصلحت و مفسده طراحی نموده است و آنها را مورد امر و نهی و وعده و وعید قرار داده است . آنچه انسان را به غرض می رساند مصلحت و آنچه از هدف دور می کند مفسده است. حال خدای متعال این مصالح و مفاسد را به جهت غرضش تحقق بخشیده است . در اینجا این سوال را مطرح می نماییم که خدای متعال که می خواهد این مصالح و مفاسد در زندگی بشر قرار گیرد، چگونه آن را تحقق می بخشد؟ دو گونه می توان فرض نمود : جبرا آنها را در این مسیر قرار دهد و یا نه برای آنها اختیار قرار داده و امر و نهی و وعد وعید نماید . در صورتی که اراده تشریعی الهی به کمال تعلق نگیرد لازم می آید آن کمال مهمل گذاشته شده و نقض غرض حاصل شود . بنابراین آنچه حسن است مورد طلب الهی و مورد اراده الهی می باشد .
 خلاصه این چند اصل این می شود که بر طبق اصل اول افعال در حد ذات خود دارای حسن و قبح هستند . بر طبق اصل دوم عقل فی الجمله می تواند برخی از این حسن و قبح های واقعی را کشف نماید. بر طبق اصل سوم آنچه عقل به عنوان حسن و قبیح درک می کند مورد اوامر و نواهی الهی قرار دارد . معنای این سخن این می شود که عقل برخی از اراده ها و کراهت های الهی را کشف می کند.
 اصل سوم در نگاه علم اصول
 همین مطلب در علم اصول به عنوان قاعده ملازمه حکم عقل و شرع مطرح شده است . مرحوم شیخ انصاری می فرماید « كلما أدرك العقل أن الفعل الفلاني مما يترتب عليه الثواب بمعنى جزاء الخير أو العقاب بمعنى جزاء الشر أو لا يترتب عليه شي‌ء منهما عند العقلاء و الحكماء فيمتنع أن يكون حكم الشارع الذي هو خالق العقلاء الحكماء بخلافه و إن شئت التوضيح فلاحظ المباح العقلي هل يصح أن يحكم الشارع بوجوبه أو حرمته أو لا يصح و قس عليه البواقي » [1]
 در سخن مرحوم شیخ اگر موضوع قاعده حسن و قبح استحقاق مدح و ذم نزد عقلا باشد در این صورت نوبت به قاعده رئیس العقلا و خالق العقلا می رسد زیرا آنچه عقل می داند شارع مقدس هم چون رئیس العقلا است آن را می داند و مورد مدح و ذم قرار می دهد. اما اگر از اول مساله ثواب و عقاب را داخل نماییم دیگر نیازی به قاعده رئیس العقلا نیست زیرا ثواب بر طاعت تعلق می گیرد و طاعت آنگاه است که اراده الهی باشد. در جانب عقاب نیز همین گونه است. بنابراین عقل اراده الهی را در واقع درک نموده است و دیگر نیازمند واسطه شدن قاعده دیگری نیست. عقل درک نموده فعلی را که فاعلش از جانب خدای متعال مستحق ثواب یا عقاب است.
 شیخ انصاری در جای دیگر سخن دقیق خویش را بیان می کنند. ایشان می فرماید برای اینکه ثابت نماییم شارع حکم عقل را اراده نموده است نیازمند قاعده ملازمه نیستم. اساسا لزوم بحث ملازمه انحرافی است که از مرحوم فاضل توبی به این طرف شکل گرفته است . ایشان می گویند : « فظهر من جميع ما مر أن المراد بالحسن و القبح الواقعين في عنوان النزاع المراد به ما به يستحق الفاعل المدح في العاجل و الثواب في الآجل فإثبات أن العقل يحكم بالحسن و القبح في قوة إثبات أن العقل يدرك حكم اللّه كما هو المراد بالملازمة و يكفيك شاهدا في المقام قولهم إن الظلم حرام و ردّ الوديعة واجب حيث لا يعنون بالوجوب إلا الطلب الملازم للعقاب عند المخالفة نعم لو كان المراد من الحسن و القبح هو مجرد المدح و الذم دون الثواب و العقاب كان لتغاير العنوانين وجه هذا تمام الكلام في عناوين القوم » [2]
 می فرماید اگر بگوییم عقل حسن فعل را درک می کند پس حکم الهی را هم کشف کرده است زیرا استحقاق ثواب آنجاست که اراده الهی باشد و اطاعت صورت گرفته باشد و عقاب الهی آنجاست که نهی الهی باشد . لذا نیازمند به قاعده ملازمه هم نیست .
 سخن شیخ انصاری خیلی دقیق است . ایشان می گویند ملازمه ای که اصولیون می گویند سه تقریر دارد :
  1. عقل حکم می کند و شرع مثل آن حکم می کند پس دو حاکم و دو حکم است .
  2. عقل حکم می کند و شرع هم حکم می کند اما نه حکم جداگانه بلکه تصدیق حکم عقل می کند . در اینجا دو حاکم است و یک حکم
  3. شرع نه حکم مماثل دارد و نه حکم تاییدی بلکه حکم عقل همان حکم شرع است و نیازمند قاعده ملازمه نیست زیرا عقل همان پیامبر درون است .
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] مطارح‌الأنظار،ص 238
[2] مطارح الانظار ، ص 231

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo