< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

90/07/12

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : رویکرد اخباری گری و مرز بندی میان دوگونه ظاهر گرایی

 در جلسه قبل به بررسی دیدگاه تفریطی در باب عقل در جهان شیعه که به تفکر اخباری نامید می شود ، پرداخته شد. در جلسه سخنی از شهرستانی بیان شد که وی اخباریه را در مقابل کلامیه قرار داده است و معتقد شده که میان این دو نزاع شدیدی صورت گرفته است . اخباری گری همان جریانی است که در قرن 11 هجری توسط ملا محمد امین استرآبادی تاسیس شد . این جریان کم کم رشد یافت اما با دفاعی که عالمان شیعه خصوصا مرحوم وحید بهبهانی داشتند ، افول نمود .

مرز بندی دو جریان ظاهرگرایی

 این نکته مهم در مطالعه جریان اخباری گری و نسبت افراد به این جریان حتما باید مورد نظر قرار گیرد. باید میان اخباریه ای که به قدما نسبت داده می شود با اخباریه ای که در قرن 11 اتفاق افتاد مرزبندی نمود. گرایش به ظاهر و تمایل به آن در افرادی همچون مرحوم شیخ صدوق و علامه مجلسی دوم بسیار متفاوت با تفکر اخباری گری مرحوم استرآبادی می باشد. این عالمان را نباید از چهره های آن تفکر نامید. برای روشن شدن این مزربندی به چند فرق اساسی که میان تفکر امثال شیخ صدوق با جریان اخباری گری استرآبادی و پیروان او وجود داشت، اشاره می شود :

بر اساس دیدگاه امثال شیخ صدوق، ظاهر قرآن حجت است و می توان به آن استناد نمود. اما اخباری گری استرآبادی ظواهر قرآن را قبول ندارند و معتقد هستند تنها وقتی می توان به آیات قرآن رجوع نمود که روایتی در مورد آن آمده باشد . عالمانی مانند شیخ صدوق مخالف اجتهاد و تقلید نبودند و آن را قبول داشتند هر چند ممکن است منهج آنها مختلف باشد در حالی که جریان اخباری گری استرآبادی منکر اجتهاد و تقلید بوده و آن را رد می کنند. اصولیون می گویند هر انسان مکلفی یا باید مقلد باشند یا عمل به احتیاط نمایند و یا خود مجتهد باشند. این مساله یکی از نقاط مهم اختلاف اخباریون و اصولوین است . وقتی به آثار مرحوم صدوق مراجعه می کنیم در می یایم که ایشان به استدلال عقلی توجه داشته اند و از آن بهره می گرفتند . اساسا برای قضاوت در مورد شخصیت شیخ صدوق نباید تنها به « رساله الاعتقادات» ایشان استناد جست بلکه باید کتاب «التوحید» و «کمال الدین» ایشان را نیز مورد توجه قرار دارد. ایشان در کتاب توحید در خلال روایات و هم در آخر فصل ها گاه چندین صفحه به مباحث عقلی پرداخته است . و یا در مقدمه کتاب کمال الدین قبل از نقل روایات در باب حضرت ولی عصر(عج ) مباحث عقلی متنوعی را بیان می کند. این در حالی است که اخباریون خصوصا برخی از آنها، عقل را در حوزه اعتقادات ناکارآمد می دانند . از نعمت الله جزائری نقل شده است که وی برای اثبات وجود خداوند متعال هیچ دلیل عقلی را معتبر نمی دانستند .

 این نکته قابل تاملی است که وقتی راه و منهج غلط شود آدمی را به باطل می کشاند و این گونه نیست که فرد باید غرض ورز باشد تا به باطل برسد . بلکه گاه با اینکه نیت فرد درست است اما راهی که بر گزیده است خواه ناخواه او را به این وادی می کشاند . امام رضا (ع) در مورد جبریه می فرمایند « مَسَاكِينُ الْقَدَرِيَّةِ أَرَادُوا أَنْ يَصِفُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَدْلِهِ فَأَخْرَجُوهُ مِنْ قُدْرَتِهِ وَ سُلْطَانِه‌ »[1] این مجبریه که تهی دست می باشند می خواستند عدل الهی را ثابت کنند اما خداوند را از سلطنت خارج نمودند .

 شهید صدر می فرماید « و قد أدت حركة المحدث الأسترآبادي ضد المعرفة العقلية المنفصلة عن الحس إلى نفس النتائج التي سجلتها الفلسفات الحسية في تاريخ الفكر الأوروبي، إذ وجدت نفسها في نهاية الشوط مدعوة بحكم اتجاهها الخاطئ إلى معارضة كل الأدلة العقلية التي يستدل بها المؤمنون على وجود اللّه سبحانه، لأنها تندرج في نطاق المعرفة العقلية المنفصلة عن الحس.

 فنحن نجد مثلا محدثا - كالسيد نعمة اللّه الجزائري - يطعن في تلك الأدلة بكل صراحة وفقا لاتجاهه الأخباري، كما نقل عنه الفقيه الشيخ يوسف البحراني في كتابه الدرر النجفية، و لكن ذلك لم يؤد بالتفكير الأخباري إلى الإلحاد كما أدى بالفلسفات الحسية الأوروبية، لاختلافهما في الظروف التي ساعدت على نشوء كل منهما، فإن الاتجاهات الحسية و التجريبية في نظرية المعرفة قد تكوّنت في فجر العصر العلمي الحديث لخدمة التجربة و إبراز أهميتها، فكان لديها الاستعداد لنفي كل معرفة عقلية منفصلة عن الحس، و اما الحركة الاخبارية فكانت ذات دوافع دينية، و قد اتهمت العقل لحساب الشرع لا لحساب التجربة، فلم يكن من الممكن أن تؤدي مقاومتها للعقل إلى إنكار الشريعة و الدين.

 و لهذا كانت الحركة الاخبارية تستبطن - في رأي كثير من ناقديها - تناقضا، لأنها شجبت العقل من ناحية لكي تخلي ميدان التشريع و الفقه للبيان الشرعي، و ظلت من ناحية أخرى متمسكة به لإثبات عقائدها الدينية، لأن إثبات الصانع و الدين لا يمكن أن يكون عن طريق البيان الشرعي بل يجب أن يكون عن طريق العقل. »[2]

 بنابراین شیخ صدوق و علامه مجلسی و امثال ایشان معرفت عقلی را قبول دارند و از آن بهره گرفته اند بر خلاف اخباری گری استرآبادی.

اخباریه استرآبادی همه روایات را معتبر می دانند در حالی که شیخ صدوق و علامه مجلسی قائل به روایات ضعیف و مجعول در میان روایات بودند .

 [ بررسی تشابه ها و تفاوت های مدرسه صدوق و منهج استرآبادی می تواند برای کسانی که اهل تتبع هستند موضوع خوبی برای رساله یا مقاله باشد.]

اخباری گری به لحاظ معرفت شناسی

 موضوع معرفت شناسی، خود معرفت است. در این علم در این امور بحث می شود:

ابزار و طرق معرفت چیست ؟ قلمرو معرفت کجاست ؟ آیا می تواند علاوه بر حس به ماوراء الطبیعه هم دست یافت ؟ ارزش معرفت چیست ؟ آیا علم تجربی یا عقلی و غیر آن واقع نماست یا نه . آیا دستاورد ابزارهای معرفتی یقین آور است یا نه ؟

 این مباحث از قدیم بخصوص از طرق متکلمین اسلامی مطرح بوده است . مانند اینکه تفکر سوفسطائی را مورد نقد قرار داده اند این عالمان فهمیده بودند که تا منطق و معرفت شناسی نباشد ورود به مباحث فلسفی و کلامی ممکن نمی باشد .

 مرحوم استرآبادی در مورد اینکه به عقل نمی توان استناد جست مطلبی را بیان می کند و می گوید این مطلب از الطاف الهی برای من روشن شده است . وی می گوید « أن العلوم النظرية قسمان قسم ينتهي إلى مادة هي قريبة من الإحساس و من هذا القسم علماء الهندسة و الحساب و أكثر أبواب المنطق و هذا القسم لا يقع فيه خلاف بين العلماء و الخطاء في نتائج الأفكار و السبب فيه أن الخطاء في الفكر إما من جهة الصورة أو من جهة المادة و الخطاء من جهة الصورة لا يقع من العلماء لأن معرفة الصورة من الأمور الواقعية عند الأذهان المستقيمة و الخطاء من جهة المادة لا يتصور من هذه العلوم القريب مادة المراد فيها إلى الإحساس و قسم ينتهي إلى مادة هي بعيدة من الإحساس و من هذا القسم حكمة

 الإلهية و الطبيعية و علم الكلام و علم أصول الفقه و المسائل النظرية الفقهية و بعض القواعد المذكورة في كتب المنطق و من ثم وقع الاختلافات و المشاجرات بين الفلاسفة و الحكمة الإلهية و الطبيعية و بين علماء الإسلام في أصول الفقه و المسائل الفقهية و علم الكلام و غير ذلك و السبب في ذلك أن القواعد المنطقية إنما هي عاصمة من الخطاء من جهة الصورة لا من جهة المادة و ليست في المنطق قاعدة بها يعلم أن كل مادة مخصوصة داخلة في أي قسم من الأقسام و من المعلوم امتناع وضع قاعدة يكفل بذلك »[3]

 این سخن را مرحوم اصفهانی از کتاب «فوائد المدنیه» مرحوم استرآبادی نقل می کند. سپس ایشان استفاده می نمایند که بر اساس سخن مرحوم استرآبادی بدست می آید که وی همه ادراکات نظری و ادراکات بدیهی که حسی نباشد را حجت نمی داند . « و المستفاد من كلامه عدم حجية إدراكات العقل في غير المحسوسات و ما يكون مباديه قريبة من الإحساس بل و فيما يقطع به على سبيل البداهة إذا لم يكن محسوسا أو قريبا منه إذا لم يكن مما توافقت عليه العقول و تسالمت فيه الأنظار»

 استاد مطهری درباره دیدگاه معرفت شناسانه اخباریون حکایتی را از مرحوم بروجردی نقل می کند وی می گوید « جريان اخباريگرى، اين تعصب افراطى احمقانه‌اى كه راجع به اخبار پيدا كردند كه صحيح و ضعيف را با هم يكى دانستند، يكى از آن جريانهاى فكرى خطرناكى است كه در دنياى اسلام پيدا شد و اثرش هم جمود فكرى است، همان چيزى كه الآن ما به آن مبتلا هستيم. اينها به عالم تشيع سرايت مى‌كند.

 من اين حرف را در موقعى كه آيت اللَّه بروجردى در بروجرد بودند و خدمتشان رسيده بوديم، از ايشان شنيدم و بعد هم از كس ديگرى نشنيدم و خيلى تأسف خوردم كه چرا سؤال نكردم. ايشان براى پيدايش اين جريان فكرى يك ريشه ديگرى به صورت احتمال و حدس به دست مى‌دادند، مى‌گفتند من حدس مى‌زنم كه فكر اخباريگرى در ميان مشرق زمين ناشى از فكر ماديگرى در مغرب زمين بوده است. چون مقارن با پيدايش اخباريگرى، در مغرب زمين عده‌اى پيدا شدند كه‌ فلسفه حسى را ابداع كردند و گفتند ما جز آنچه به چشم ببينيم يا به وسايل ديگر به وجود آن پى ببريم هيچ چيز ديگر حتى عقل را قبول نداريم، طرفدار حس و مخالف عقل شدند. و اين در همان زمانى بوده است كه روابط بين ايران صفوى و دول اروپا به نحو شديد برقرار بود و اتفاقاً مقارن همين قرنها در اينجا هم نهضت ضدعقلى پيدا شد ولى نه به آن صورت بلكه به عنوان طرفدارى از اخبار، گفتند اصلًا عقل در كار دين حق دخالت ندارد و اين متأسفانه آثار زيادى در فكر ما گذاشت. »[4]

 مرحوم صدر نیز در این باره که تفکر اخباری گری بر تفکر حس گرایی در غرب منطبق است می فرماید « و نحن في هذا الضوء نلاحظ بوضوح اتجاها حسيا في إنكار المحدث الأسترآبادي يميل به إلى المذهب الحسي في نظرية المعرفة القائل بأن الحس هو أساس المعرفة، و لأجل ذلك يمكننا أن نعتبر الحركة الاخبارية في الفكر العلمي الإسلامي أحد المسارب التي تسرب منها الاتجاه الحسي إلى تراثنا الفكري.

 و قد سبقت الاخبارية بما تمثل من اتجاه حسي التيار الفلسفي الحسي الّذي نشأ في الفلسفة الأوروبية على يد «جون لوك» المتوفى سنة (1704) م و «دانيد هيوم» المتوفى سنة (1776) م، فقد كانت وفاة الأسترآبادي قبل وفاة «جون لوك» بمائة سنة تقريبا، و نستطيع أن نعتبره معاصرا ل «فرنسيس بيكون» المتوفى سنة (1626) م الّذي مهد للتيار الحسي في الفلسفة الأوروبية.

 و على أي حال فهناك التقاء فكري ملحوظ بين الحركة الفكرية الاخبارية و المذاهب الحسية و التجربية في الفلسفة الأوروبية، فقد شنت جميعا حملة كبيرة ضد العقل، و ألغت قيمة أحكامه إذا لم يستمدها من الحس.

 و قد أدت حركة المحدث الأسترآبادي ضد المعرفة العقلية المنفصلة عن الحس إلى نفس النتائج التي سجلتها الفلسفات الحسية في تاريخ الفكر الأوروبي، إذ وجدت نفسها في نهاية الشوط مدعوة بحكم اتجاهها الخاطئ إلى معارضة كل الأدلة العقلية التي يستدل بها المؤمنون على وجود اللّه سبحانه، لأنها تندرج في نطاق المعرفة العقلية المنفصلة عن الحس.»[5]

 سپس ایشان سخن مرحوم نعمت الله جزایری را بیان کرده که وی همه براهین عقلی در باب اثبات وجود خداوند را غیر معتبر می داند و در ادامه گفته است اما حرکت اخباری گری با اینکه در حوزه معرفت شناسی حسی شدند اما هرگز به الحاد منجر نشد بر خلاف غرب که سر از الحاد در آورد. زیرا فضا های آنها مختلف بود .

 اخباریون در حقیقت خواستند خوش خدمتی کنند و با کنار گذاشتن عقل ، گرایش به اهل بیت را بیشتر کنند در حالی که وقتی به سراغ اهل بیت علیهم السلام می آییم ، می بینیم که ایشان به عقل دعوت می نمایند. از امام هادی (ع) سوال شد امروز حجت چیست؟ حضرت فرمودند « عقل، اگر عقل را بکار گیری می فهمی که متوکل نمی تواند خلیفه پیغمبر باشد ».

دور شدن تدریجی غرب از توحید

 در عصر جدید در جهان غرب چون برهان های اثبات صانع مورد خدشه قرار گرفت ، دینداران به دنبال راهکارهای دیگری برای اثبات خداوند و ایمان به او رفتند . مثلا کانت بعد از هیوم معتقذد شد که چون راه عقل نظری بسته است اما می توان از طریق عقل عملی به خدا رسید . وی به همین منظور برهان اخلاقی را وضع کرد . بعد از وی برهان اخلاقی او نیز مخدوش دانسته شد و افرادی مانند شلایر ماخر گفتند راه شناخت خداوند حس و تجربه درونی است نه عقل نظری و نه عقل عملی . این گونه شد که در غرب، سنگر به سنگر عقب نشینی شد تا رسیدند به مرد منحرف و خبیث ، نیچه. وی نعوذ بالله مکتب مرگ خدا را مطرح کرد و بیان کرد که بشریت از این به بعد برای این که به تکامل برسد باید خدا را کنار گذارد. وی سخن از ابر انسان را به میان آورد . نتیجه این تفکر، غرب امروز است . همه سیاست های استکباری امروز که بر قدرت مداری استوار است از این اندیشه انحرافی نشات گرفته است .

* * *

اللهم صل علی محمد و آل محمد

[1] بحار ، ج 5 ، ص 45

[2] المعالم الجدیده ، ص 44-46

[3] هدايةالمسترشدين ، ص 443

[4] مجموعه‌آثاراستادشهيدمطهرى، ج‌21، ص: 110و 111

[5] المعالم الجدیده ، ص 44

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo