< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

89/10/19

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : جایگاه و نقش اهل بیت در فهم قرآن

در جلسه قبل نظر علامه طباطبایی درباره اینکه قرآن کریم، خود برای فهم معانی آن کافی است بیان شد . حاصل سخن ایشان این بود که فرمودند ما برای فهم معانی قرآن به غیر قرآن احتیاج نداریم و خود قرآن معانی خود را به ما می فهماند . نقش رسول گرامی اسلام و اهل بیت طاهرین شان آموختن شیوه و روش فهم معانی قرآن است و این گونه نیست که آنچه ایشان بیان می فرمایند از خود قرآن قابل استفاده نباشد . مفسر با مطالعه روایات و تامل در آنها به ورزیدگی ذهنی دست می یابد و می تواند ظرافت های قرآن را بیابد و با شیوه و الگوی پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت به تفسیر قرآن بپردازد .

مرحوم علامه این مطلب را در تفسیر المیزان ، ج 3 ، ص 87-85 بیان داشته اند . همجنین در همین جلد در صفحه 22 می فرمایند :

«أن كل من يرعى نظره في آيات القرآن من أوله إلى آخره لا يشك في أن ليس بينها آية لها مدلول و هي لا تنطق بمعناها و تضل في مرادها، بل ما من آية إلا و فيها دلالة على المدلول: إما مدلول واحد لا يرتاب فيه العارف بالكلام، أو مداليل يلتبس بعضها ببعض، و هذه المعاني الملتبسة لا تخلو عن حق المراد بالضرورة و إلا بطلت الدلالة كما عرفت، و هذا المعنى الواحد الذي هو حق المراد لا محالة لا يكون أجنبيا عن الأصول المسلمة في القرآن كوجود الصانع و توحيده و بعثة الأنبياء و تشريع الأحكام و المعاد و نحو ذلك، بل هو موافق لها و هي تستلزمه و تنتجه و تعين المراد الحق من بين المداليل المتعددة المحتملة، فالقرآن بعضه يبين بعضا، و بعضه أصل يرجع إليه البعض الآخر.»

در عبارات دیگر مرحوم علامه سخنی دارند که در نگاه اول با این سخنان ناسازگار است . ایشان در خلال مباحث جلد 3 ص 84 تصریح دارند که برای فهم تفاصیل احکام راهی جز فهم پیامبر نیست . تفاصیل احکام، قصص انبیا ، برزخ و قیامت تنها از طریق روایات قابل فهم است. « تفاصيل الأحكام مما لا سبيل إلى تلقيه من غير بيان النبي ص كما أرجعها القرآن إليه في قوله تعالى: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»: الحشر- 7 و ما في معناه من الآيات، و كذا تفاصيل القصص و المعاد مثلا.»

ایشان همچنین در جای دیگر به مناسبت بحث « تأویل » و معنای آن اصرار دارند که تأویل قرآن را تنها خدای متعال و مطهرون می دانند. تأویل از ریشه أول و به معنای ریشه و مرجع است . ریشه قرآن همان لوح محفوظ و کتاب مکنون است . ایشان معتقدند تنها آیات متشابه دارای تاویل نیستند بلکه کل قرآن تاویل و ریشه دارد. تأویل قرآن را تنها خدای متعال به صورت کامل و مطهرون در حدی که خدای متعال خواسته است می دانند.

سوال

سوالی که در اینجا مطرح است این است که چگونه می توان میان این دو عبارت علامه جمع نمود؟ خصوصا اینکه ایشان تصریح دارند که نقش پیامبر اکرم (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت نقش تعلیمی بوده است و راه را نشان داده و مسیر را تسهیل نموده اند.

«النبي ص إنما يعلم الناس و يبين لهم ما يدل عليه القرآن بنفسه، و يبينه الله سبحانه بكلامه، و يمكن للناس الحصول عليه بالأخرة لأنه ص يبين لهم معاني لا طريق إلى فهمها من كلام الله تعالى فإن ذلك لا ينطبق البتة على مثل قوله تعالى: «كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ»: حم السجدة- 3، و قوله تعالى: «وَ هذا لِسانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ»: النحل- 103.» [1]

بررسی دیدگاه علامه

نکته اول اینکه سخن علامه درباره اینکه قرآن خود برای رساندن مقصودش کافی است در مورد قرآن نازل شده است و قرآن قبل از نزول از این مطلب خارج است. لذا آنجا که گفته شده « لایمسه الا المطهرون» مقصود، قرآن قبل از نزول است که تنها خدای متعال و مطهرون به آن علم دارند و برای سایرین راهی نیست .

برای فهم کلام علامه و دفع این ناسازگاری باید میان مطالب که قرآن کریم در صدد بیان آن است با مطالبی که بیان نداشته است مانند جزئیات احکام و غیره تفکیک قائل شد . آنجا که می فرماید در فهم قرآن خود قرآن کافی است مراد حقایقی است که قرآن کریم متکلف بیان آنها شده است . در این مطالب خود قرآن گویا و روشن است و ابهامی باقی نگذاشته است اما در مورد حقایقی که بیان نداشته است باید به روایات معصومین مراجعه نمود .

ایشان می فرماید آنچه قرآن کریم در صدد بیان آن بوده و قصد نموده است، در افاده مقصودش قصوری نیست و در افاده مرادش به هیچ چیزی نیازی ندارد و نقش روایات در اینجا جز راهنمایی نیست . قرآن کریم کلیات احکام و خطوط کلی را بیان داشته و به تفاصیل آنها نپرداخته است. اما نسبت به آنچه به آنها نپرداخته طریق فهم تنها اهل بیت می باشند .

بنابراین سخن علامه در مورد فهم قرآن، به قرآن در مورد خود قرآن و آموزه هایی است مه بان داشته است و نقش روایات در اینجا تعلیم و تسهیل راه است اما در مورد اصل دین به قرآن و اهل بیت هر دو نیاز است .

نمونه های از روایات

استناد به قرآن برای فهم قرآن در روایات معصومین نیز آمده است . معصومین علیهم السلام برخی از احکام را به قرآن ارجاع می دادند و شیوه استخراج از قرآن را نیز بیان می داشتند . در اینجا چند نمونه بیان می شود . برای بررسی بیشتر می توان به کتاب «تفسیر و مفسران» مرحوم آیت الله معرفت مراجعه نمود . ایشان در کتاب خویش ده مورد از مواردی که اهل بیت علیهم السلام به تفسیر قرآن و استناد به آن پرداخته اند، بیان نموده اند . [2]

1- مرحوم زراره از امام صادق (ع) سوال می کنند که شما از کجا می فرمایید که مسح سر باید بر قسمتی از آن و مسح پا تنها بر قسمتی از آن باشد؟ حضرت می فرمایند : « قَالَ يَا زُرَارَةُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ نَزَلَ بِهِ الْكِتَابُ مِنَ اللَّهِ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ‌ فَعَرَفْنَا أَنَّ الْوَجْهَ كُلَّهُ يَنْبَغِي أَنْ يُغْسَلَ ثُمَّ قَالَ- وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ‌ ثُمَّ فَصَّلَ بَيْنَ الْكَلَامِ فَقَالَ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ فَعَرَفْنَا حِينَ قَالَ- بِرُؤُسِكُمْ أَنَّ الْمَسْحَ بِبَعْضِ الرَّأْسِ لِمَكَانِ الْبَاءِ ثُمَّ وَصَلَ الرِّجْلَيْنِ بِالرَّأْسِ كَمَا وَصَلَ الْيَدَيْنِ بِالْوَجْهِ فَقَالَ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ فَعَرَفْنَا حِينَ وَصَلَهَا بِالرَّأْسِ أَنَّ الْمَسْحَ عَلَى بَعْضِهَا ثُمَّ فَسَّرَ ذَلِكَ رَسُولُ اللَّهِ ص لِلنَّاس‌»[3]

2- نمونه دیگر، مساله بدا است . این مساله را خود اهل بیت بیان کرده اند و باید برای معنای بدا به خود ایشان مراجعه نمود . روایات برای بدا دو معنا نموده اند:

الف) قدرت الهی محدود و مضیق نیست .

ب) افعال انسان در سرنوشت او موثر است .

این دو مطلب از ضروریات اسلام و قرآن است . لذا در روایات آمده که خداوند به هیچ چیزی مانند بدا عبادت نشده است . امام صادق (ع) در مورد بدا می فرمایند: عقیده بدا در رد عقیده یهود است که معتقد بودند قدرت الهی محدود است « وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ » قرآن در پاسخ اینان می فرماید « غُلَّتْ أَيْديهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاء »[4] سپس امام استناد می کنند که برای فهم این آیه به آیه دیگری مراجعه می شود « يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتاب‌»[5]

مرحوم صدوق این حدیث را در کتاب توحید خویش آورده اند « عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَمَّنْ سَمِعَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ قالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ لَمْ يَعْنُوا أَنَّهُ هَكَذَا وَ لَكِنَّهُمْ قَالُوا قَدْ فَرَغَ مِنَ الْأَمْرِ فَلَا يَزِيدُ وَ لَا يَنْقُصُ فَقَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ تَكْذِيباً لِقَوْلِهِمْ- غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بَلْ يَداهُ مَبْسُوطَتانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشاءُ أَ لَمْ تَسْمَعِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ- يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتاب‌»[6] [7]

3- در روایات آمده است سارقی که اقرار به دزدی خویش نموده بود را در مجلس معتصم وارد کردند. در این مجلس حضرت امام جواد (ع) و برخی از عالمان حضور داشتند . معتصم از آنها پرسید دست این سارق را از کجا باید قطع نمود. عده ای گفتند از مچ . زيرا دست، اطلاق بر انگشتها و كف دست مى‌شود . خداوند در آيه تيمم نيز مي فرمايد: «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ ». دسته ديگر گفتند: بايد تا آرنج قطع شود پرسيد به چه دليل گفتند: زيرا خداوند در اين آيه ميفرمايد:« وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ » در مورد وضو گرفتن مي فرمايد دستهاى خود را بشوئيد تا آرنج معلوم مى‌شود دست تا آرنج را شامل مى‌شود.

معتصم از امام جواد (ع) خواستند تا نظر خویش را بیان کنند. حضرت در ابتدا پاسخ ندادند. بعد از اصرار معتصم فرمودند: سخنان اينها بر خلاف دستور پيامبر اكرم (ص) است . زيرا دست دزد بايد از آخر انگشتان قطع نمود و كف دست را باقى گذاشت. سوال شد به چه دلیل ؟ فرموند: بدليل فرمايش پيغمبر اكرم كه فرموده است: سجده بر هفت موضع انجام مى‌شود صورت و دو دست و دو زانو و دو پا اگر دستش را از مچ يا آرنج قطع كنند ديگر دستى نخواهد ماند تا سجده نمايد خداوند در اين آيه مي فرمايد: «أَنَّ الْمَساجِدَ لِلَّهِ‌ » سجده‌گاهها مخصوص خدا است. منظورش همين هفت موضع است كه با آن سجده مي كنند «فَلا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَداً» آنچه اختصاص بخدا داشته باشد قطع نمي شود.

معتصم حرف او را پسنديد و دستور داد دست دزد را از انتهاى انگشتان قطع كنند و كف دست را باقى بگذارند.[8]

چند نکته

در اینجا چند مطلب باقی مانده که باید بررسی شود :

1- خداوند متعال در آیه 89 سوره نحل می فرماید: در قرآن تبیان کل شی هست. این آیه با آنچه گفتیم چگونه قابل جمع است ؟

2- بر اساس آیه 44 سوره نحل آیا نقش پیامبر تنها تبیین می باشد ؟

3- معنای حروف مقطعه چگونه است ؟

* * *

اللهم صل علی محمد و آل محمد

( تقریرات و تلخیص درس حضرت استاد ربانی گلپایگانی )

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo