< فهرست دروس

درس کلام استاد ربانی

89/08/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : بررسی نقش عقل در باب نیوت از نگاه قرآن کریم

در جلسه قبل بیان شد که در بحث نبوت سه مساله اساسی وجود دارد که عبارتند از :

ضرورت نبوت راه شناخت انبیاء صفات انبیاء به ویژه صفت عصمت

حاصل بحث در قسمت اول این شد که وجوب نبوت از منظر قرآن کریم، دارای دو رکن است: شناخت خداوند و شناخت انسان. عقلی که می خواهد به ضرورت نبوت برسد در گام اول باید خداوند را به صورت حکیم و علیم شناخته باشد و در قدم دوم، این واقعیت را دریابد که انسان موجودی است داری نیازهای مادی و معنوی و عقل و خرد آدمی به تنهایی نمی تواند این نیازها را رفع نماید. پس نتیجه این می شود که چون خدای متعال حکیم است و انسان نیز دارای نیازهایی است که خود قادر به تامین آنها نیست. لذا خدای متعال وحی را به کمک عقل فرستاده است.

در قرآن کریم به نیازهای بشری اشاره شده است و برخی از آنها عبارتند از: نیازهای معنوی و فکری ، رفع خصومت ها و برقراری عدل و قسط ، آزادی از خرافات ، تزکیه و تربیت نفوس و امثال آنها

نیاز بشر به وحی و شریعت

امروزه برخی چنین ادعا می کنند که ما نیز به وجود پاره ای نیازهای فکری و معنوی در بشر اعتراف داریم و در این قسمت با شما همراه هستیم اما معتقد هستم که بشر از آنجا که به بلوغ فکری رسیده است دیگر نیازی به وحی نداشته و می تواند نیازهایش را بافکر و عقل خویش برطرف نماید . نیاز بشر به وحی و دین مربوط به دوران کودکی فکری بشر بوده است . لذا می گویند دیگر دوران دین و دست گیری های وحیانی پایان یافته است . برخی از متفکرین اسلامی نیز مقوله «ختم نبوت» را همین گونه معنا کرده اند و گفته اند ختم نبوت یعنی استغنای بشر از وحی و آموزه های آسمانی . بحث سکولاریسم در غرب نیز که به صورت یک مکتب درآمده و فضای فکری غرب را تصرف نموده است بر همین مساله استوار است. عده ای دیگر نیز هر چند در حوزه فردی وجود دین را لازم دانسته اند اما در عرصه اجتماعی آن را به حاشیه رانده اند .

بررسی و نقد این دیدگاه

این نظریه را باید فارغ از اینکه چه قائلینی دارد مورد تحلیل قرار داد.

پیامبر اکرم (ص) خاتم انبیا می باشند و بعد از ایشان دیگر پیامبری مبعوث نخواهد شد. سوالی که مطرح است این است که علت پایان نبوت چیست ؟ چرا باب نبوت بر بشر بسته شده است ؟ ( البته این بسته شده به معنای بسته شده باب رهبران الهی و هادیان دینی نمی باشد )

استاد مطهری در موارد متعددی از جمله کتابهای خاتمیت ، ختم نبوت ، وحی و نبوت و در گفتارها به خوبی به این بحث پرداخته است .

حاصل سخن استاد مطهری

ایشان می فرمایند در مساله ختم نبوت، بلوغ فکری بشر نقش داشته است اما توجه به جایگاه این نقش، مهم است . اگر بلوغ فکری را به آنچه اقبال گفته است که منجر به ختم دیانت می شود ، پذیرفته شده نیست . بشر الی یوم القیامه چاره ای ندارد که از سفره نبوت بهره گیرد و در غیر این صورت زیان و خسارت می بیند . ریشه و علت ختم نیوت دو چیز می تواند باشد :

توانایی بشر به حفظ کتاب مقدس خویش . در دوران قبل از پیامبر اسلام (ص) آورده های پیامبران به مرور زمان از بین رفته و با آمدن نبی جدید آن ها تجدید می شد. نیاز به شریعت کامل تر.

استاد مطهری می فرماید با آمدن پیامبر اکرم (ص) دیگر هیچ کدام از این دو وجه وجود نداشت و با رفتن علت مسلما معلول که تجدید نبوت بود دیگر صورت نمی گیرد.

وجه اول

اگر از پیروان حضرت موسی (ع) و یا پیروان حضرت عیسی (ع)، کتاب سالم و دست نخورده این دو نبی گرامی را مطالبه کنیم، چیزی یافت نخواهد شد زیرا انسانهای آن دوران آنقدر بلوغ و رشد نیافته بودند که بتواند کتاب مقدس خویش را حفظ کنند . اما امت اسلامی به چنین بلوغی دست یافت و توانست کتاب قرآن را از گزند تحریف ها و آسیب ها حفظ نماید . عواملی مانند شیدایی و شیفتگی به قرآن و برخورداری از حافظه قوی و مانند آن را می توان از اساب حفظ قرآن به شمار آورد.

در اینجا این نکته قابل ذکر است که استاد مطهری نمی خواهد بگوید امت اسلامی از هر عیبی مبرا بود بلکه مراد ایشان از بلوغ فکری ، بلوغ و رشد نسبی است زیرا قطعا امت اسلامی در زمینه امامت دچار اشتباهات بزرگی گردیده است .

وجه دوم

قرآن کریم اصول راهبردی و هدایت گری را مطرح کرده است که کامل تر از آن برای بشر قابل تصور نیست. به عنوان نمونه ، دو مورد ذکر می شود :

الف ) تربیت و الگویی که اسلام در باب اخلاق ارائه داده است کامل ترین گونه آن می باشد. علامه طباطبایی در جلد اول المیزان در این باره می فرماید: سه گونه برای تربیت وجود دارد:

تربیت و انجام کارهای نیک به هدف خوش نامی . این گونه از اخلاق، نازل ترین سطح آن می باشد و در حقیقت واقع می توان گفت که اساسا نام آن را اخلاق نمی توان گذاشت . انجام کارهای خوب برای رسیدن به نعمتهای بهشتی . این گونه از اخلاق خوب است و انبیاء سابق این روش را برای بشر ارائه نموده اند . انجام نیکی و گرایش به اخلاق تنها برای جلب رضای خداوند. در این صورت دیگر توجهی به بهشت و جهنم نمی شود و تنها عمل برای خداوند انجام می گیرد . این بالاترین سطح اخلاق است زیرا منیت را به کلی در انسان می خشکاند و همه توجه انسان را به خدایی که دارای صفات کمال و جلال مبذول می دارد.

این گونه اخیر توسط قرآن و آموزه های اولیاء دین ارائه شده است . این صورت فرضی است که دیگر کامل تر از آن قابل تصور نیست . لذا دیگر جای خالی باقی نمانده تا نیاز باشد پیامبر دبگری از طرف خداوند ارسال شود .

ب ) نمونه دیگر درباب توحید است . درباره وحدانیت خدای متعال، سوره توحید کار را تمام کرده و با ارائه وحدت حقیقی حقه، دیگر راهی را بعد از آن باقی نگذاشته است .

استاد مطهری در ادامه می فرماید از طرفی منبع عظیم قرآن که به صورت دست نخورده باقی است در اختیار بشر می باشد . از طرف دیگر بشر هم که عقل اجتهادی دارد و می تواند از این منبع بهره برداری کند. به همین جهت هم هست که عالمان اسلامی را « ورثه الانبیاء» خوانده اند . بنابراین دیگر نیازی به تجدید نبوت باقی نمانده است.

در اینجا کلام استاد نیاز به تبصره ای دارد که البته خود ایشان آن را در کتاب «امامت و رهبری» بیان داشته اند و آن بحث امامت است . زیرا قرآن کریم دارای لابه ها و بطن هایی است که تنها انسان های مطهر می توانند از آن بهره گیرند . ائمه اطهار مفسران قرآن و درب ورود به شریعت نبوی می باشند. لذا وجود آنها نیز ضروری می باشد .

پیامبر گرامی اسلام فرمودند : « أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْحِكْمَةَ فَلْيَأْتِهَا مِنْ بَابِهَا» [1]

و همچنین فرمودند : « إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَحَدُهُمَا أَعْظَمُ مِنَ الْآخَرِ وَ هُوَ كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِي عِتْرَتِي‌ »[2]

تمثیل آقای سروش

آقای سروش با تمثیلی مساله استغنا و بی نیازی بشر معاصر به دین را مطرح کرده اند. وی می گوید: رابطه انبیاء با مردم مانند رابطه طبیب و بیمار و یا رابطه معلم و شاگرد است . طبیب آن گاه مشفق بیمار است که بیماری او را درمان کند و او را از خود بی نیاز نماید. همچنین معلم شفقق آن است که ، شاگرد خود را برای همیشه در حالت شاگردی قرار ندهد بلکه او را به گونه ای تعلیم دهد تا از استاد خود بی نیاز گردد . انبیاء نیز طبیبان و معلمانی مشفق برای بشریت بوده اند و رسالت خویش را انجام داده اند.

نقد این سخن :

این بحث در سال گذشته به تفصیل بیان شده است . اما در اینجا به اختصار بیان می داریم که اولا این طبیب تنها یک بیمار مواجه نیست بلکه بیماران دیگری به این ایشان مراجعه می کنند ثانیا تنها یک بیماری متوجه شخص نیست بلکه بیماری های بسیاری متوجه او می باشد . پس هم بیماران متعدد هستند و هم بیماری ها متعدد می باشد . اشکال دیگر اینکه اگر این تشبیه را بکار بریم لازم می آید که بشر از خداوند هم بی نیاز باشد. زیرا در روایات خدای متعال نیز به عنوان طبیب انسان های معرفی شده است که احکام مختلفی را به فراخور آنان تجویز می نماید.

ثالثا شما به جای اقامه برهان و دلیل، تمثیلی را به عنوان استدلال بیان داشته اید که ارزش منطقی نخواهد داشت .

اسلام شناس واقعی

در میان متفکران اسلامی آنهایی که حقیقتا اسلام شناس بوده اند هرگز بحث استغنای از وحی را مطرح نکرده اند. اشکال کار از آنجا آغاز می شود که افرادی که در زمینه خاصی مثلا جامعه شناسی یا علوم اجتماعی تخصص یافته اند ، مدعی شناخت اسلام شده اند و به اظهار نظر های ناآگاهانه در این زمینه پرداخته اند . و این آفت مهمی در این باره می باشد .

اعتدال فکری

نگاه ما به علم باید معتدل باشد یعنی از طرفی به صورت کلی دستاوردهای علمی و تجربی را به دور نیندازیم زیرا اندوخته های تجربی بشر همواره می تواند مفید باشد. و از طرفی نباید همه چیز را با علم تجربی تفسیر نماییم و مباحث فلسفی را به نام علم بفروشیم. زیرا پاره ای از مسائل است که علم تجربی پاسخی درباره آنها نمی تواند داشته باشد و از حیطه ابزار آلات آن خارج است . اظهار نظر علم در این مسائل نادرست می باشد . مانند اینکه علم نمی تواند به این مساله پاسخ دهد که آیا انسان موجودی یک ساحتی است یا چند ساحتی؛ ملکی است یا ملکوتی؟

اگر ما بحث فلسفی را از بحث تجربی جدا کنیم یعنی انسان شناسی ، هستی شناسی و جهان شناسی را بر اساس فلسفه بنا کنیم و وقتی از آنجا خارج شدیم روی آن مبانی، نظریه های علمی را در حوزه علوم انسانی و غیر انسانی مطرح کنیم . در این صورت بخشی از نزاع ها برطرف می شود . استاد مطهری در کتاب حقوق زن در اسلام می گوید: این اعلامیه حقوق بشری که الان تصویب شده است بحث های فلسفی دارد اینها را با قیام و قعود نمایندگان که نمی شود به تصویب رساند . مگر ما مقلد نمایندگان دنیا هستیم . باید کرسی های نظریه پردازی فلسفی را بر قرار کنند و ما نیز سخن خود را بگوییم . چون لااقل بخشی از مواد حقوق بشر فلسفی است و باید در آنها بحث فلسفی شود و بحث علمی در اینجا ناصحیح است .

مارسل بوازا کتاب خواندنی بنام اسلام و حقوق بشر دارد . او فردی غربی است که از حقوق بشر اسلام دفاع کرده است . می گوید: در جوامع اسلامی برای استیفای حقوق زنان، باید از مردان سوال کرد که چرا حقوق اسلام را اجرا نمی کنند. خود اسلام برای زنان حقوق قائل است . شما به آن عمل نمی کنید و چشم یه حقوق غربی در این زمینه دوخته اید .

در جای دیگر می گوید( تردید است شاید متفکر دیگری ) یکی از ضعف های اعلامیه حقوق بشر این است که متفکران اسلامی را در تصویب آن دعوت نکرده اند تا آنها دیدگاه اسلام را بیان کنند . اسلام را به عنوان یک مکتب حقوقی و جهان بینی دعوت نکرده اند و یک طرفه قوانینی را تصویب کرده اند و همه را به مجبور به عمل به آن می کنند .

* * *

اللهم صل علی محمد و آل محمد

( تقریرات و تلخیص درس حضرت استاد ربانی گلپایگانی )

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo