< فهرست دروس

درس کلام جدید - وحی پژوهی و حقیقت نبوت استاد ربانی

جلسه 63

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : دیدگاه فلاسفه اسلامی در تفسیر وحی
 اثبات عالم عقول از طریق علم
 در جلسه قبل نظریه فلاسفه اسلامی درباره عقول مجرد بیان شد. یکی از ادله آنها برای اثبات عالم عقل و عقول مجرد، ادراکاتی است که برای انسان حاصل می شود. این ادراکات اعم از اینکه جزئی باشند یا کلی، نیازمند علت است و چون علت باید با معلول سنخیت داشته باشد، و این ادراکات مجرد است ، در نتیجه علت آنها نیز باید موجودی مجرد باشد. هرگز امور مادی نمی تواند علت ادراکات انسان باشد زیرا علت باید اقوی از وجود معلول باشد. در حالی که ادراکات ما مجرد است . نفس انسان نیز نمی تواند علت ایجاد آنها باشد زیرا نفس و لو مجرد است اما خود قابل و دریافت کننده این صور است . و اتحاد قابل و فاعل از یک جهت محال است.
 فلاسفه از راه علم، دو عالم اثبات کرده اند: عالم عقل و عالم مثال ( برای توضیح بیشتر رجوع شود به کتاب بدایه و نهایه ، مرحله یازدهم ، بحث مفیض صور علمیه و فصل دوازدهم، بحث افعال الهی، عالم عقل و عالم مثال)
 موجود مثالی نیز موجودی است مجرد یعنی تغییر و قوه در او راه ندارد اما دربردارنده عوارض ماده مثل کمیت، کم، جهت، بعد، شکل و مانند آن است . عالم مثال را عالم برزخ نیز گویند زیرا ما بین عالم عقل که مجرد محض است و عالم ماده که غیر مجرد است ، فاصله شده است. عالم مثال بر دو قسم است: «مثال اعظم» که جوهری قائم به خود است و آن را مثال منفصل نیز می گویند. و دیگری عالم «مثال اصغر» یا متصل که از مراتب نفس ما و از اعراض است که قائم به ماست.
 نکته: یکی از زمینه های خطا در علم حضوری، خطا در تشخیص مثال متصل از مثال منفصل است. زیرا گاه آنچه را در عالم متصل است و مربوط به ما می باشد، به عنوان مثال منفصل که در واقعیت و عالم خارج است اشتباه می گیرد . (در مورد قوه مثال متصل که قوه خیال است به کتاب نهایه، مرحله یازدهم، فصل سوم و مرحله دوازدهم، فصل بیست و یکم مراجعه شود .) قوه مخیله این قدرت را دارد که چیزی را از پیش خود بسازد اما موجودی که در مثال منفصل قرار دارد ، امری واقعی و مخلوق خداوند متعال است. گاه آنچه را شخص شهود می کند آن چیزی است که قوه مخیله او ساخته و تصور کرده است و او به اشتباه جزئ خیال منفصل دانسته است . و همین منشا خطا می شود .
 نکته: مشائین و از جمله ابن سینا قائل به عالم مثال نیستند بلکه تنها قائل به عالم عقل و عالم ماده هستند. مرحوم صدر المتالهین این مطلب را بیان داشته و در وجه آن گفته است چون آنها کمتر به شهود پرداخته اند.
 راه دیگر فلاسفه برای اثبات عالم عقول
 آن مسئله ربط کثرت به وحدت است. برای حل آن قاعده الواحد را بیان کرده اند . مساله به این صورت است که
  1. عالم فعل الله است و متکثر می باشد.
  2. خداوند سبحان که آفریدگار این عالم هست، بسیط محض است. «قل هو الله احد»
  3. طبق قاعده فلسفی سنخیت، باید میان علت و معلول همانندی و سنخیت برقرار باشد.
 با توجه به این مقدمات این سوال پیش می آید که چگونه می توان این عالم متکثر را به خداوند که واحد من جمع الجهات است نسبت داد؟ در پاسخ این سوال گفتند آنچه از خدای متعال بدون واسطه صادر می شود یک چیز بیشتر نیست . آن صادر اول را عقل اول نیز گویند. این مساله در روایات نیز بیان شده است که با تعبیر « اول ما خلق الله» آمده است. پیامبر گرامی اسلام (ص) می فرماید « أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِي‌ » [1] و یا در جای دیگر آمده است « أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْل» [2] و یا می فرماید « أول ما خلق الله النور » [3] در این روایات بحث از نخستین مخلوق هست. اهل عرفان می گویند صادر اول همان حقیقت محمدیه(ص) است که تجلی اسم اعظم الهی می باشد . در اسم اعظم همه کلمات الهی وجود دارد و تجلی اسم اعظم که وجود پیامبر اکرم (ص) باشد همه کمالات عالم امکان را دارد .
 برخی از بزرگان گفته اند قاعده الواحد ، قدرت الهی را تحدید می کند. و این قاعده در مورد موجودات امکانی است . اما این سخن ناتمام است و ما قبول نداریم که این قاعده، قدرت الهی را محدود کرده است. محال بودن این قاعده مانعی بر قدرت الهی نیست همان طور که از حضرت علی (ع) سوال شد آیا خداوند می تواند عالم را در تخم مرغ قرار دهد بودن آنکه عالم کوچک شده و تخم مرغ بزرگ شود ؟ حضرت فرمودند « إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَا يُنْسَبُ إِلَى الْعَجْزِ وَ الَّذِي سَأَلْتَنِي لَا يَكُون‌ » [4] یعنی هر چیزی شدنی باشد ، مقدور خدای متعال است و الا چیزی که نشد است و هیچ است ، قدرت به آن تعلق نمی گیرد .
 بحث افلاک و نفوس سماوی در کلام فلاسفه
 عالم عقل دارای کثرت است و برخی برای آن ده مرتبه بیان کرده اند. اما مرحوم علامه فرموده است دلیلی بر احصاء مراتب عقول نداریم . اینکه عالم عقول دارای ده مرتبه است بر اساس پیش فرضی در مساله افلاک است. فلاسفه معتقد بودند عالم از نه فلک تشکیل شده است: فلک محیط نهمین فلک است که بر افلاک دیگر اشراف دارد . بعد از آن فلک ثوابت است ، بعد از آن فلک های زحل ، مشتری ، مریخ ، شمس ، زهره ، عطارد ،‌قمر قرار دارد . آنان افلاک را جسم می دانستند اما جسم لطیف و برای هر فلکی یک نفس قائل بودند . و می گفتند همان طور که ما نفسی داریم که مدبر بدن ماست، هر فلکی نیز نفسی دارد که مدبر آن فلک است. سپس می گفتند هر فلکی، حرکتش شوقی است که به سمت کمال جذب می شود. این شوق همیشه به سمت بالا است لذا برای هر فلکی ، عقلی را در نظر می گرفتند. در اینجا نه عقل به وجود می آمد . در کنار این عقول ، عقل دهمی نیز بیان می گردند که به عقل مفارق شناخته می شود. آنچه تحت القمر است ( نار ، هوا ، آب و خاک ) تحت تدبیر این عقل است.
 قبل از مرحوم ( که واقعا انسان اوجوبه ای بوده است) ، مسیری که در فلاسفه در زمینه افلاک و نفوس سماویه طی کرده اند، بر مبنای پذیرش آن بوده است . حتی آنان مبنای اخبار غیبی را ارتباط با این نفوس می دانند . اما به مرحوم علامه که می رسد یک کلمه درباره فلک و نفس فلکی نیاورده است. ایشان معتقد بودند این نظریه، بحثی فلسفی غالب نبوده بلکه پیش فرضی نجومی داشته و اکنون آن پیش فرض از بین رفته است.
 مرحوم علامه برای بحث مغیبات، آن را از طریق عالم عقل و عالم مثال حل کرده اند و فرموده اند: علوم غیبی جزئی از طریق ارتباط با عالم مثال و علوم غیبی کلی از طریق ارتباط با عالم عقل حاصل می شود .
 
 
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد
 


[1] بحار ، ج1 ، ص 97
[2] همان
[3] بحار ، ج1 ، ص 105
[4] توحید صدوق ،

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo