< فهرست دروس

درس کلام جدید - وحی پژوهی و حقیقت نبوت استاد ربانی

جلسه 43

بسم الله الرحمن الرحیم

 چگونگی اطمینان نبی به صدق وحی
 نظرات علما
 آخرین نظریه در بحث نوع اطمینان انبیا به اینکه ارتباطشان الهی است ، نظریه استاد جوادی آملی است . در باب وحی به انبیاء الهی، چگونه پیامبران علم داشته اند که آنچه به آنها وحی می شود منشا الهی دارد و احتمال اینکه منشا شیطانی داشته باشد در مورد آنها راه ندارد؟ چگونه این علم برای آنها ثابت شده است؟
 این سوال از ائمه اطهار پرسیده شده است و افراد برجسته ای چون زراره و محمد بن مسلم هم سوال کرده اند که جنبه شبهه نداشته بلکه به جهت استفهام بوده است. سوال تفقهی است نه سوال به منظور شبهه کردن.
 در برخی از احادیث آمده بود این به جهت« توفیق من الله » یا «یوفق علی ذلک » است. در دسته دیگر روایات آمده که خداوند متعال «یعطی السکینه الوقار» و در حدیثی تعبیر نور آمده « بنور من الله » تعبیر دیگر که در روایات آمده و قبلا عرض نکردیم در جواب سوال اینچنین است که انبیا از کجا می دانستند به این مقام نبوت رسیده اند که در جواب آن فرموده شده است «کشف عنها الغطاء» یعنی انبیا و نفس انبیا پرده از مقابل نفسشان برداشته می شد. براین این بحث رجوع کنید به بحار ج 11 ص 56
 تفسیرهایی که علما فرموده اند:
  1. شیخ مفید و علامه مجلسی به عنوان وجهی بیان کرده است وآن معجزات است. که گفتیم این تفسیر تفسیر بمثل است و نمی توان آن را پذیرفت.
 2. قاضی سعید قمی که او دو تحلیل داشته اند. تفسیر ایشان فی الجمله مورد پذیرش قرار گرفت. ایشان بر اساس اینکه نفس پیامبر به کتاب مبین آگاه است.او در مرتبه ای از کمال وجودی قرار دارد که به عالم سرچشمه وحی است. بیان دوم اینکه پیامبر علم دارد به نورمن الله. اوبه عالم عالم اسماء و صفات علم دارد.
 3. آیت الله امینی فرمودند: چون علم انبیاء حضوری است نه حصولی لذا دیگرمجالی برای شک نیست.
 گفتیم این سخن تمام نیست زیرا باید اثبات شود اول این مطلب که علم آنها همیشه حضوری بوده است. ازآن طرف هم آیا همیشه علم حضوری هم در آن خطا راه ندارد؟ می شود علم حصولی باشد و تردید در آن راه نداشته باشد. مثل اولیات. علم حضوری از آن جهت که شهود است خطا در آن راه ندارد اما چه چیزی را شهود می کند؟ به تعبیر آیت الله جوادی در علم حضوری آیا عالم مثال منفصل را شهود می کند؟ یا بازیگری خیال اوست. خیال او در درون وجود او( یعنی مثال متصل) صورت گری می کند. او خیال متصل خود را به جای خیال منفصل قرار می دهد.
 وقتی به روایات رجوع می کنیم هیچ جا از شهود به عنوان حجت خدا تعبیر نشده است. آنچه به عنوان حجت تعبیر شده دو چیز است.( حس هم نیست و لو از ادوات معرفت هم هستند «وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» یعنی سمع و بصر از ادوات است اما تعبیر به حجت نشده است. شهود هم می تواند طریق و راه باشد برای کشف)
 حجت دو چیز است: عقل و وحی. عقل مراد قطعیات عقل است.وحی هم کلام انبیاء و معصومین. «إنّ للّه على الناس حجتين، حجة ظاهرة، و حجة باطنة، فأمّا الظاهرة فالرسل و الأنبياء، و الأئمة، و أمّا الباطنة فالعقول». بنابر این اگر احیانا درک حسی با عقل در تزاحم قرار گیرد، درک حسی کنار زده می شود زیرا عقل حاکم و حجت است. اگر چیزی را در باطن شهود کند و به خلاف عقل باشد آن را هم باید کنار زند. مثل اینکه برخی از اهل سنت که می گویند: خداوند را خواب دیدم یا شهود کردم. وحی که دلالتا و سندا قطعی است، آن هم حجت است.
 اما بیان ایت الله جوادی:
 بیان ایشان خیلی فنی است مثل بیان مرحوم قاضی سعید
 ایشان دو فرمایش دارند که خلاصه اش این است:
 1.هستی شناسی شیطان و پیغمبر: شیطان از نظر مقام هستی، مادی محض نیست بلکه تجرد دارد. شیطان تجردی دارد که از حیوان بالاتر است.( تجرد عقل کامل است، تجرد وهم نسبی است) تجرد او در حد تجرد وهم است.( کار شیطان هم با قوه واهمه سامان می گیرد.اگر این قوه در انسان نبود ابلیس در گمراه کردن انسان ناکام می ماند. شیطان از ابزار وهم بهره می گیرد. این کار شیطان در حوزه درک است و در حوزه میل غریزه و نفس اماره است. او میل ها را تزیین می کند و لذت های مادی را زینت می دهد. اینکه مطالب باطل را آرایش گری می کند مربوط به حوزه درک است.)
  شیطان تجرد وهمی دارد. او به ما فوق خودش نمی تواند نفوذ کند.«قال فباعزتک... الا عبادک منهم المخلصین.»
 سوال : چگونه انبیاء شک نداشتند آنچه به آنها القاء شده الهی است؟ جواب: اینکه مقام انبیاء بالاتر است و اصلا شیطان به آنها راهی ندارد.
 2. یکی از قوای شیطان گمراه کننده و خطا پذیر، قوه تخیل است. ( اینکه قبلا گفتند که مثال متصل قوه تخیل است.) و این در پیمبران نیست زیرا قوه خیال آنجا نقش بازی می کند که تعلق به طبیعت باشد و این قوه در نشئه طبیعت بازیگری دارد. اگر موجودی در سطحی باشد که تعلق به طبیعت نداشته باشد، کاری از قوه خیال بر نمی آید. حال پیامبران در آن موقع که بر آنها وحی می شود آیا تعلق به طبیعت دارند یا ماوراء طبیعت؟ مسلما در مرحله وحی پای تعلق به عالم طبیعت مطرح نیست. بلکه تعلق به ماوراء طبیعت وجود دارد .
 بنابر این اگر گفته شود که منشأ این خطاها ممکن است که قوه خیال باشد می گوییم در یک ساحتی وحی می شود که تعلق به این عالم نیست بلکه تعلق به عالم ما ور اء وجود دارد.
 نکته ای در باره قوه وهم و خیال
 قوه وهم، قوه ای درونی است که معنای جزئیه را ادراک می کند. قوه ای که ادراک می کند معنای کلیه را عقل است. مثل درک کلی محبت. کار عقل است. اما محبت های جزئی کار قوه وهم است. قوه وهم اگر تحت نظارت عقل کار کند، مانعی ندارد لازم است. اما اگر بخواهد ادای عقل را در بیاورد مشکل ایجاد می شود.
  اما قوه خیال صور را درک می کند. خیال صورت های جزئیه را درک می کند. قوه تخیل غیر از قوه خیال است.تخیل قوه ای است که می تواند تفصیل المرکب و ترکیب المفصل کند یعنی ترکیب کند. کتاب شرح منظومه، مباحث عامه.تجریدالاعتقاد. اشارات و بحث وهم منطق مظفر در مبادی اقیسه که دچار مغالطه می شود.)
 جناب آقای علامه جوادی می فرمایند : پیامبران در اثر میل به مقامی که در آنجا اصلا باطل وجود ندارد... [1]
 در جای دیگر بیان دیگرشان را اینچنین می فرمایند که :
 به عبارت دیگرآبشخور جهالت و نادانی وشیطنت ها و منحصر به وهم و خیال است و محدوده وهم و خیال وابستگی به جهان طبیعت است... [2]
 
 دو نکته درباره فرمایش استاد:
 این کلام کلام دقیقی است بر مبنای مبانی انسان شناسی و فلسفی دقیق اما به نظرم دو نکته در ارتباط با فرمایش ایشان باید بیان شود.
 نکته اول: در مساله وحی، همیشه وحی مستقیم و بلاواسطه نیست. یک مورد از وحی انبیاء که زیاد هم هست، وحی توسط جبرئیل آن هم بوجهی که « یراه عینا» یعنی موجود نوری تمثیل پیدا می کند و پیامبر آن را می بیند و با او صحبت می کند. در این صورت استاد فرمودند در مرحله وحی ارتباط و تعلق به عالم طبیعت نیست. این مربوط به آن موقعی است که وحی به نحو بی واسطه بر قلب پیامبر القاء می شود. در آن مرحله اتصال دیگر تعلقی به طبیعت نیست.
  اضافه بر این استاد در اشکال تناقض که «چگونه جبرئیل که متعلم انبیاء است، معلم انبیاء می شود» فرمودند: «ما می گوییم پیامبر به بعد ناسوتی اش متعلم است و بعد برین ملکوتیش معلم است». پس در اینجا پای طبیعت به میان می آید و به این بیان، تناقض اینکه هم متعلم است وهم معلم. به تفکیک این دو بعد وجودی حل می شود. انبیاء جنبه طبیعی دارند « و ما ان الا بشر مثلکم» حال این قسم وحی با بیان استاد حل نمی شود؟
 خلاصه اینکه ما وقتی یک گونه از وحی را داریم که به واسطه ملک صورت می گیرد و این ملک تمثل بشری پیدا می کند بنابر این پای عالم طبیعت به میان می آید. اما آن قسم که بی واسطه باشد از این لحاظ بیان جناب استاد جوادی ، اشکال وارد نیست فعلا.
 نکته دوم: حتی این تحلیل درباره آنجا که وحی بی واسطه است به مصادره به مطلوب می انجامد. که انشاء الله بیان می کنیم.
 و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته


[1] . ص 93 و 94 کتاب وحی نبوت در قرآن. که ج 3 از مجموعه تفسیر موضوعی است.
[2] . ص 201 و 202 همان

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo