< فهرست دروس

درس کلام جدید - وحی پژوهی و حقیقت نبوت استاد ربانی

جلسه 26

بسم الله الرحمن الرحیم

 فرق نبی، رسول و محدث
 محدث در روایات
 اصلاح:
 دیروز عرض کردم این که مرحوم ملا صالح متوفای 1081 و به نقلی 1086 است وشارح کافی و داماد مجلسی اول است در نتیجه می شود شوهر خواهر مجلسی دوم. مرحوم مجلسی اول 1070 فوت کرده و مجلسی دوم هم 1111.
 نکته:
 شرحی که از مرحوم ملا صالح مازندرانی چاپ شده مربوط به اصول کافی است البته ایشان فروع را هم شرح کرده. مرحوم آقای شعرانی در مقدمه جلد اول ملاصالح دارد در صفحه 8 می فرماید: «و قال محدث النوری ... » یعنی مرحوم ملا حسین هندی نامه نوشته است ملا حسن نوری که من یک شرح یکی از مجلدات اصول کافی ملاصالح را به دست آوردم و تصمیم داشته که این را استنساخ کند و برای او بفرستد که دیگر اجل به او مهلت نداد و این کار نشد.ایشان فروع را هم شرح کرده اما آن که چاپ شده اصول است.
 بعد از ذکر روایات چهارگانه در اصول کافی در باب الفرق بین رسول و النبی و المحدث در باب رسول و نبی این روایات را شرح و تدوین کردیم و نکاتی که بزرگان و شارحان کافی فرموده بودند خدمت عزیزان عرض شد.
 می پردازیم به روایات مربوط به امام و محدث.در این چهار روایت که در دو تا امام توصیف شده ودر دوتا محدث توصیف شد.
 حدیث اول:
 « سألته عن الإمام ما منزلته؟ قال: «يسمع الصوت ولا يرى‌ ولا يعاين الملك». » در این حدیث هم کلمه امام آمده.
 حدیث دوم:
  «الامام هو الذی یسمع الکلام ولایری الشخص » در این حدیث هم کلمه امام آمده .
 حدیث سوم:
 «أمّا المحدّث فهو الذي يحدّث فيسمع، ولا يعاين ولا يرى‌ في منامه» » [1] در این حدیث به جای امام، محدث آمد و لایعاین نقطه مقابل رسول است و لا یری فی منامه نقطه مقابل نبی است.
 حدیث چهارم:
 « المحدث الذی یسمع الصوت ولایری الصورة »
  شرح احادیث توسط صدرا المتآلهین
  درباره شرح وتدوین این احادیث مربوط به محدث و امام، مرحوم صدر المتالهین جمله یسمع الصوت ... که در حدیث سوم بود یحدث ودر حدیث اول و دوم یسمع بود را ایشان به تعلیم و الهام تفسیر کرده است نه به شنیدن صدای ملک یا فرشته چه در خواب چه در بیداری. ایشان معتقدند که تحلیف یعنی تقهیم و الهام عقلی. این که فرموده است یسمع الصوت مراد این نیست که صدایی می شنود یعنی یعلم. شزح اصول کافی جلد 2 صفحه 444 و 450 عبارت این است: اراد به استماع صوت. مقصود سمع عقلی است و الهام از جانب خدا می شود و امام و محدث او را درک می کند همچنین فرموده است: « و اما المحدث فهو الّذي يحدث فيسمع و لا يعاين و لا يرى فى منامه، اراد بالتحديث التعليم الباطنى و بالسماع السماع العقلى.» [2]
 
 شرح فیض کاشانی
 مرحوم فیض کاشانی درالوافی ایشان فرموده است: محدث به کسی گفته می شود که ملائکه با او سخن می گویند و او صدای ملائکه را می شنود.( الوافی جلد 2 صفحه 704 )
  پس این دو نظریه شد یکی صدرالمتالهین و یکی فیض کاشانی. هر دو تفسیر در باب محدث در بین محدثان و متفکران اسلامی معمول بوده.
 محدث در روایات اهل سنت
 این بحث تحدیث و محدث در منابع روایی اهل سنت هم هست و محدثین و محققین اهل سنت هم به این مسئله پرداخته اند. درکتاب صحیح مسلم جلد 4 ( کتاب فضائل صحابه) باب 2 حدیث 23 . در باب محدث حدیث را که نقل می کند خود مسلم که ناقل حدیث هست ایشان از فردی به نام ابن وحب نقل می کند که ابن وهب گفته است محدث یعنی ملهم و محدثون کسانی بوده اند که به آنها الهام می شده.
  این تفسیر با فرمایش صدرالمتالهین سازگاری دارد که بحث، بحث الهام است. القاء حقائق فی قلب محدث. ابن اثیر جزری که کتابی دارد به نام «النهایه فی غریب حدیث والاثر» که کلمات و واژگان مشکل احادیث را معنی کرده جلد اول صفحه 350 ایشان هم محدث را به ملهم تفسیر کرده و می گوید: ملهم کسی است که معنایی در نفس او القاء می شود واین مربوط به افراد برگزیده است. اما در صحیح بخاری جلد 2 صفحه 295 ایشان دو حدیث را در مورد محدث نقل کرده است:
  1. لقد کان فی ما قبلکم من الامم محدثون .
  2. لقد کان قبلکم من بنی اسرائیل رجال یکلمون من غیر عن یکون انبیاء.
 این حدیث دوم بیانگر این است که محدث یعنی مکلم. یعنی کسی که با او تکلم می شود و این فقط بحث الهام نیست. این بحث محدث فقط مربوط به شیعه نیست بلکه اهل سنت هم در باره آن نظر دارند و اختلاف آنها فقط در مصداق است نه در اصل کلی.
 درروایات و احادیث اهل بیت(ع)یعنی همین چهار حدیث که نقل شد، در این باب ما باشیم و ظواهر احادیث که از ظواهر عدول نمی کنیم مگر دلیل داشته باشیم .
  مرحوم آقای شعرانی در مقدمه همین مطلب را فرموده و آن این است: «ثمّ اعلم أنّ لفظ القرآن و الحديث يحمل على ظاهره إلّا أن يدلّ قرينة نقليّة أو عقليّة على خلافه و يختلف الناس في فهم القرائن و مثاله ما روي أنّ شاعرا مدح النبيّ صلى اللّه عليه و آله‌». این فقط مخصوص ایشان نیست و کسان دیگری هم این نظر را دارند ولی شخصیت ایشان شناخته تر است و آدم ذو فنونی بوده است.
 تواضع مرحوم شعرانی
  در مورد ایشان از آقای حسن زاده آملی نقل می کنند ما مجمع البیان را از اول تا آخر پیش ایشان خواندیم و روزی که به مسجد ایشان برای نماز رفتیم دیدیم که یک آقایی در کنار مسجد نشسته و طلبه ها از او سوال می پرسند همه منتظر آقای شعرانی بودند که تشریف بیاورد برای نماز. اذان که شد این آقا به محراب رفتند. آن وقت مشخص شد که ایشان آقای شعرانی هستند.اینقدر ایشان متواضع بودند. تواضع از خصوصیت پیامبر است اگر پیامبر متواضع نبودند مردم او را نمی شناختند و طلبه ها هم باید این گونه باشند.
 می فرماید که: «أنّ لفظ القرآن و الحديث يحمل على ظاهره إلّا أن يدلّ قرينة نقليّة أو عقليّة على خلافه... » پس ظاهر روایات این است بحث،بحث یسمع الصوت است و ما چرا بگوییم یسمع الصوت یعنی یعلم اعلم سماء عقلی است به چه دلیلی؟ واینکه بگوییم ولا یری الشخص، و لا یری الصورة و حتی نمی توانیم بگوییم صدا را خدا بدون واسطه ملک ایجاد می کند.نمی شود گفت صدایی در کار نیست. این خلاف ظاهر است که فقط معنی القاء شود این احتمال هم که بگوییم صدا را خدا ایجاد می کند بدون اینکه ملک در کار باشد این هم خلاف ظاهر است. ندا آمد که: و لا یری الشخص ولا یری الصورت . بر خدا هیچ شخص و صورتی اطلاق نمی شود پس انسان باید یک میزان معتدلی را داشته باشد و صدرالمتالهین با این ظاهر سازگاری ندارد.
 روایاتی غیر از این چهار حدیث که عرض شد داریم که مرحوم مجلسی در جلد 26 بابی دارد به نام «انهم محدثون مفهمون» که درباره ائمه(ع) است که 44 یا 45 تا حدیث راجع همین مساله آورده که من نمونه هایی از آن را برای شما بیان می کنم که نمی شود از این احادیث عدول کرد .
 حدیث اول
 محمدبن مسلم از امام صادق(ع) است نقل می کند« قَالَ ذَكَرْتُ الْمُحَدَّثَ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ فَقَالَ إِنَّهُ يَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا يَرَى فَقُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ كَيْفَ يَعْلَمُ أَنَّهُ كَلَامُ الْمَلَكِ قَالَ إِنَّهُ يُعْطَى السَّكِينَةَ وَ الْوَقَارَ حَتَّى يَعْلَمَ أَنَّهُ مَلَك‌ » [3]
  راوی که محمد بن مسلم است در ذهنش این است که مسئله محدث و تحدیث، بحث، بحث سخن ملک است. امام نفرمود ملک. اما ایشان بلافاصله سوال کرد که کیف انه کلام الملک؟ از کجا می فهمد که این سخن فرشته است؟
 قال(ع): انه یعط سکینه والوقار حتی یعلم انه ملک. امام هم نفرمود که بحث، بحث ملک نیست. دلیلش را آورد. فرمود خداوند عالم یک حالتی در قلبش . ؟؟؟ مرحوم مجلسی این را این طور معنی کرده می فرماید «السكينة اطمئنان القلب و عدم التزلزل و الشك و الوقار الحالة التي بها يعلم أنه وحي» خداوند یک اطمینانی به او داده که قلبش در آن شک ندارد و وقار آن حالتی است که شک نمی کند و می داند که آن به او الهام شده. ( [4]
 حدیث دوم:
  « الْمُحَدَّثُ الَّذِي يَسْمَعُ كَلَامَ الْمَلَائِكَةِ وَ يُنْقَرُ فِي أُذُنِهِ وَ يُنْكَتُ فِي قَلْبِه‌».محدث کسی است که کلام ملائکه را می شنود و صدا را با گوشش می شنود و قرار داده می شود در قلبش. [5]
 حدیث سوم:
 «المحدث الذی یسمع الکلام الملائکه و حدیثهم ولا ...» ولی ملائکه را نمی بیند اما صدا در گوشش افکنده می شود و معنی در قلبش.وینکس فی قلبه یعنی معنی وینقل فی قلبه یعنی آن صدا. [6]
 روایات بسیار زیاد است و به همین سه مورد که کلی بود اکتفا می کنیم
 روایاتی در خصوص امیرالمومنین داریم که مصاق را مشخص کرده و از ایشان به عنوان محدث یاد شده.
 در روایات آمده که حکم بن عطیبه که از علمای آن زمان اهل سنت بوده و در زمان امام باقروصادق (علیهماالسلام) زندگی می کرده.حمران ابن اعین خیلی مورد عنایت اهل بیت بوده. احوالش را امام صادق (ع) از زراره می پرسیده .آن زمان زراره جوان بوده و اولین باری که در منی خدمت امام صادق (ع) رسیده ودر چادر با امام آشنا می شود. امام از حال حمران می پرسند و می گویند که حمران برای حج آمده زراره گفت: نه ولی سلام مخصوص رساند . امام فرمودند سلام مخصوص من را هم به او برسان و امام فرمود که او مومن واقعی است و از این راهی که دارد هیچ بر نخواهد گشت.این حمران این را نقل کرده. بعد امام صادق فرمود:به او بگو این حرفها را به هیچ کس نگو و بد کاری کردی که به حکم بن عطیبه گفتی که امیرالمومنین محدث است چون اینها تحمل این مطالب را نداردند.
 صحیح بخاری نقل می کند اگر در این امت محدث باشد و هو علی بن ابی طالب که انا مدینه العلم و علی بابها . ان مدینه الحکمة و علی بابها. و امثال اینها که خود خلیفه دوم هفتاد بار یا بیشتر گفت: لولا علی و لهلک عمر...
 آن زمان فضای سنگینی بوده و خیلی برضد علی (علیه السلام) کارهای تخریبی ضد علوی کردند
 اینجا می گوید حضرت علی محدث بود و این مطالب را از کجا می داند؟ أَ لَيْسَ حَدَّثْتَنِي أَنَّ عَلِيّاً ع كَانَ مُحَدَّثاً قَالَ بَلَى قُلْتُ مَنْ يُحَدِّثُهُ قَالَ مَلَكٌ يُحَدِّثُهُ قَالَ قُلْتُ أَقُولُ...
 راوی سوال می کند که إِنَّهُ نَبِيٌّ أَوْ رَسُولٌ قَالَ لَا قَالَ بَلْ مَثَلُهُ مَثَلُ صَاحِبِ سُلَيْمَانَ وَ مَثَلُ صَاحِبِ مُوسَى وَ مَثَلُهُ مَثَلُ ذِي الْقَرْنَيْن‌ ؟ فرمود:لا مثل صاحب سلیمان، مثل ذ القرنین،مثل صاحب موسی .علی مثل آصف بن برخیا وزیر حضرت سلیمان نبی نبود ولی علم غیب داشت و مثل ذالقرنین که در حدیثی از حضرت علی (ع) است که می فرماید ذالقرنین یک شخص صالحی بود و محب الله و احبه الله بود و خدا حقایق غیبی را به او القاء کرده بود. یکی هم صاحب موسی که مراد از او بعضی گفته اند خضر است و بعضی گفته اند یوشع بن نون هست.
 احتمالات مرحوم مجلسی
 مرحوم مجلسی هر دو احتمال را نقل کرده که کدام یک باشد. اگر مراد خضر باشد پس طبق این نظر دیگر خضر نبی نیست چون در مورد خضر دو قول است که یک عده می گویند نبی بوده وعده ای می گویند نبی نبوده.اما بیشتر به نظر یوشع بن نون باشد در زمان موسی چون یوشع بعد از حضرت موسی پیغمبر بود اما در زمان حضرت موسی مقام نبوت نداشت گر چه مصاحب حضرت موسی بود. در سوره کهف در داستان حضرت موسی وبرخوردشان با عبد من عبادنا آیه 61 می فرماید:« وَ إِذْ قالَ مُوسى‌ لِفَتاهُ لا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً..»حضرت موسی به جوانی که همراه او است می گوید.(آن جوان یوشع بن نوح است ) ما باید راه برویم تا برسیم به محل برخورد دو دریا یا اینکه ما یک زمان طولانی را راه برویم ونباید باستیم و جریاناتی که پیش آمد تا اینکه جایی خواستند ماهی بخورند که یوشع گفت که کنار دریا ماهی از دست من درآب افتاد و رفت و من یادم رفت که به شما بگویم و این هم شیطان باعث شد که من یادم برود.
 مرحوم علامه می فرماید: اینجا هر دو ماهی را یادشان رفت. اینجا دوتا نسیان است. نسیان موسی که اصلا یادشان نبود که ماهی برداشته بودند وفقط در فکر مسیر وراه بودند ولی حضرت یوشع یادش رفت که بگوید ماهی رفت. بعد هم سوال مطرح می شود که آیا یوشع ولی خدا نیست؟ مگر شسطان در او تصرف می کند؟ شیطان درمسائل مربوط با عصمت تلاقی دارد در انبیاءهیچ نفوذی ندارد.اما شیطان در انبیاء نفوذ می کند و آنها را اذیت می کند و دردسر درست می کند مثل قضیه ایوب (ع).تصرف شیطان در فقط در این قسمت است اما در حوزه فهم نسبت به حقایق دین یا عمل به حقایق و احکام دین نه.
 برید بن معاویه می گوید که من از دو امام بزگوار باقر وصادق سوال کردم وگفتم: منزلت شما چیست؟ و شما به گذشتگان به چه کسی شباهت دارید؟
 امام فرمود: اگر می خواهی ببینی که ما هم یک حقایقی ازعالم غیب داریم مثل صاحب موسی وذالقرنین که هر دو عالم بزگواری بودند ولی نبی نبودند(بحار ج 26 ص 74 )
 حاصل کلام این شد که محدث یعنی کسی که ملائکه با او سخن می گویند ولی لا یری شخص ولا یری رسولا.
 «والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


[1] . حماة الوحى 168 الروايات وعلم غيب الأئمة عليهم السلام: ..... ص : 167
[2] . شرح اصول الكافي ج‌2 450 الشرح ..... ص : 447
[3] . بحار الانوار ج‌26 68 باب 2 أنهم ع محدثون مفهمون و أنهم بمن يشبهون ممن مضى و الفرق بينهم و...
[4] . بحارالانوار جلد 26 صفحه 68
[5] . بحار الانوار، ج‌26، ص: 74
[6] . بحار ج 26 ص 82

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo