< فهرست دروس

درس امامت استاد ربانی

جلسه 21

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث: مذاهب اسلامی و راه تعیین امام
 بررسی دلایل شیعه بر وجوب نص بر امام
 سخن در ادله ای بود که عالمان شیعه بر وجوب منصوص بودن امام و انتخاب الهی آن اقامه نمودند. آن ادله از این قرار است :
  1. یکی از این ادله عصمت است. عصمت صفتی درونی است که افراد عادی نمی توانند آن را تشخیص دهند.
  2. دلیل دیگر سیره پیامبر اکرم (ص) بوده است .
  3. افضلیت امام دلیل دیگری بر وجوب نص بر امام است .
  4. دلیل دیگر علم گسترده و فعلی امام بود .
  5. دلیل پنجم این بود که روش انتخاب فاقد مشروعیت است .
  6. دلیل دیگر این است که امام خلیفه پیامبر است نه وکیل مردم .
 توضیح دلیل ششم اینکه امام تنها نقش امامت و رهبری مردم را به عهده ندارد بلکه او خلیفه و جانشین پیامبر (ص) نیز می باشد. تلقی مسلمانان چه شیعی و چه سنی این است که امام نائب و خلیفه پیامبر است. صدق این عنوان آن گاه محقق می شود که خلافت از طرف امام از طرف پیامبر نصب شده باشد. (این استدلال در گوهر مراد ، ص 482 آمده است .)
 جالب این است که این سبک از استدلال را گروهی از اهل سنت که معتقدند خلافت ابوبکر منصوص است نیز آورده اند.
 اکثر اهل سنت برای تعیین امام و رهبر، به اجماع و فقدان النص استدلال می کنند. آنان اجماع را حجت شرعی می دانند و می گویند جامعه مسلمین قطعا به امام نیازمند است و نصی هم در این زمینه نداریم پس معلوم می شود که امر آن را به مردم واگذار شده است. آنان از فقدان النص، مشروعیت بیعت را ثابت می کنند .
 استدلال به لغت «خلیفه» و نقد آن
 ابن هزل که از اهل سنت است از طریق واژه خلیفه استدلال نموده که خلیفه باید توسط مستخلف عنه تعیین شود نه اینکه کسی به جای او بنشیند . وی می گوید: « و معنا الخلیفه فی اللغه هو الذی یستخلفه المرء للذی یخلفه دون ان یستخلف » خلیفه به کسی گفته می شود که فرد او را استخلاف می کند نه اینکه جای او می نشیند. ( الفصل ،ج 3 ، ص 26)
 برای بررسی استدلال ابن هزل، به کتاب لغت مراجعه شده و این کلمه را تتبع می نماییم :
 الف) اقرب الموارد چنین قیدی را در تعریف واژه خلیفه ندارد. می گوید « الخلیفه من یخلف غیره و یقوم مقامه »
 ب) المعجم الوسیط می گوید « الخلیفه المستخلف »
 ج) لسان العرب می گوید « الخلیفه الذی یستخلف ممن قبله » [1]
 د) مفردات راغب نیز می گوید « الخلافه النیابه عن الغیر اما لغیبه المنوب عنه و اما لموته و اما لعجزه و اما لتشریف المستخلف و علی هذا الوجه الاخیر استخلف الله اولیائه » قسمت آخر کلام ایشان قید استخلاف را بیان می کند .
 با توجه به عبارت های مختلف اهل لغت می توان گفت واژه خلیفه در کاربرد اولیه اش بر کسی اطلاق می شود که از طرف مستخلف عنه منصوب شده است. اما کاربرد ثانویه آن اعم از معنای مزبور است و بر مطلق جانشین اطلاق می شود. این کاربرد نیز رایج و شایع است و در نتیجه نمی توان از این واژه استفاده نمود که خلیفه پیامبر یعنی کسی که پیامبر او را انتخاب کرده است. زیرا اگر چنانچه کلمه ای دارای دو کاربرد و یکی نادر باشد در مقام استدلال به آن می توان بدون قرینه ، کاربرد شایع را اراده نمود اما در صورتی که هر دو کاربرد رایج باشد، استعمال در یک کاربرد نیازمند اقامه دلیل است.
 بنابراین استدلال ابن هزم ضعیف و قابل خدشه است .
 متن کتاب امامت در بینش اسلامی -----------------------------
  6. امام خليفه پيامبرصلى الله عليه وآله است، نه وكيل مردم
  همه مسلمانان بر اين باورند كه پيشواى امت اسلامى، جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله است، نه وكيل مردم. بدين جهت در تعريف امامت، واژگان«خلافت» و «نيابت» از جانب پيامبر را به كار برده‌اند و هرگز از واژه «وكالت» از جانب مردم استفاده نكرده‌اند.
  شيخ مفيد در تعريف امام گفته است: «الإمام هو الّذى له الإمامة العامّة فى أمور الدّين و الدّنيا نيابة عن النبى‌صلى الله عليه وآله»(623)؛ امام، كسى است كه به عنوان نائب پيامبرصلى الله عليه وآله رهبرى عمومى مردم را در امور دينى و دنيوى بر عهده دارد.
  سعدالدين تفتازانى در تعريف امامت گفته است: «هى رئاسة عامة فى أمر الدّين و الدنيا خلافة عن النبى؛(624) امامت، عبارت است از رهبرى عمومى در زمينه دين و دنيا به عنوان جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله».
  قاضى عضد الدين ايجى نيز گفته است: «هى خلافة الرسول‌صلى الله عليه وآله فى اقامة الدين بحيث يجب اتباعه على كافة الأمة؛(625) امامت، عبارت است از جانشينى پيامبرصلى الله عليه وآله براى بر پاداشتن دين به گونه‌اى كه پيروى از او بر همه امت واجب است».
  تحقق عنوان خلافت و نيابت از پيامبرصلى الله عليه وآله در مورد امام در گرو اين است كه امام از جانب پيامبرصلى الله عليه وآله تعيين شود نه از جانب مردم، زيرا هر گاه مردم، امام را برگزينند، وى، وكيل آنان خواهد بود و عنوان خلافت و نيابت از پيامبرصلى الله عليه وآله بر او مترتب نخواهد شد. [2]
  نقد
  در نقد اين استدلال گفته شده است، مردم امام را به عنوان انجام وظيفه‌اى كه از طرف شرع به آنها واگذار شده است انجام مى‌دهند. بنابراين، انتخاب مردم، كاشف از خواست و رضايت پيامبرصلى الله عليه وآله است. در نتيجه، امامى را كه مردم انتخاب مى‌كنند، جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله است، نه وكيل مردم.(627)
  ارزيابى
  اگر دليل معتبرى بر اين كه پيامبرصلى الله عليه وآله تعيين امام را به مردم واگذار كرده است، وجود داشته باشد، نقد مزبور استوار مى‌شود و در نتيجه، دليل ششم معتبر نخواهد بود. اهل سنت براى اثبات مشروعيت راه«انتخاب و بيعت» در تعيين امام دو دليل اقامه كرده‌اند: يكى اين كه نصّ معتبرى بر اين كه پيامبرصلى الله عليه وآله، امام امت و جانشين خود را برگزيده است وجود ندارد و ديگر اين كه طريق انتخاب و بيعت، مورد اجماع صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله بوده است و اجماع، حجّت شرعى مى‌باشد.
  در فصلى جداگانه به بررسى دو دليل مزبور خواهيم پرداخت و نادرستى آن دو را اثبات خواهيم كرد. در هر صورت، در اين كه روى‌كرد مسلمانان به مسئله امامت، روى‌كردى شرعى بوده و امام را به عنوان خليفه پيامبرصلى الله عليه وآله مى‌شناخته‌اند، ترديدى نيست.
  به عبارت ديگر، مطلب مزبور مورد اجماع امت اسلامى بوده است و اختلاف ميان آنان مربوط به منشأ و مبناى اين روى‌كرد است كه آيا انتصاب نبوى است يا انتخاب مسلمانان. از اين جا، نادرستى ديدگاه كسانى كه نظريه اهل سنت در مسئله امامت را، نظريه‌اى سكولاريستى و عرفى دانسته‌اند، روشن مى‌شود، زيرا اهل سنت، هرگز چنين نگاهى به مسئله امامت نداشته‌اند. آنان براى نظريه انتخاب در امامت، خاستگاه و پشتوانه شرعى قائل اند؛ هر چند ديدگاه آنان از نظر شيعه پذيرفته نيست.
 -----------------------------
 
 راه انتخاب اختلاف خیز و بر خلاف هدف امامت
 دلیل دیگری که بر وجوب منصوص بودن امام وجود دارد این است که راه انتخاب، که اهل سنت بیان می کنند ‌اختلاف خیز است . آنچه نزد شیعه و غیر شیعه مسلم است آن است که حفظ وحدت و یکپارچکی امت اسلامی یکی از اهداف امامت است. زیرا مساله اتحاد و حفظ کیان اسلامی بسیار حائز اهمیت است . « وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا » [3] . حال در صورتی که خود امامت منشا اختلاف شود، چگونه خواهد بود؟ اگر مبنای ما در راه تعیین امام ، وجود نص باشد، در این صورت ‌امر روشن است و اختلافی پیش نمی آید . اما اگر تعیین امام را به عهده مردم گذاشتیم مسلم است که پای منافع و اغراض و مانند آن نیز به میان می آید . قضیه سقیقه و اختلافات افراد در آن، خود بهترین گواه این مطلب است. به عنوان نموده وقتی زمینه برای دو قبیله اوس و خزرج فراهم شد به یاد مسائل قدیمی افتادند . رنیس قبیله اوس در سقیفه گفت اگر سعد ابن عباده که رئیس قبیله خزرج است رهبر شود ما تا آخر باید تابع اینها باشیم و آن را شکست و کسر شأن می دانست . لذا با ابوبکر بیعت نمود . سعد ابن عباده یکی از کاندیدهای امامت در سقیفه بود . اختلاف های دیگری نیز در سقیفه رخ داد. قضایای سقیفه و اختلافات آن در کتب معتبر اهل سنت آمده است .
 بنابراین طریق انتخاب منشا اختلاف است و این با غرض الهی که اتحاد امت اسلامی است نمی سازد .
 چند اشکال و پاسخ:
 بر این استدلال اشکالهایی نیز وارد شده است که از این قرار است :
 1- می گویند ما اختلاف خیز بودن راه انتخاب را رد نمی کنیم اما فوایدی نیز بر آن مترتب است که بر آن می چربد . مانند اینکه باعث می شود از نظر سیاسی ارتقاء می یابند . همچنین در همین درگیری ها و گفتگوها خوب و بدها مشخص شود .
 جواب : اولا چنین فایده ای که افضل از حفظ کیان امت اسلامی باشد نداریم . حضرت امیر المومنین(ع) می فرماید« إِيَّاكُمْ وَ الْفُرْقَةَ فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ‌ َلَا مَنْ دَعَا إِلَى هَذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ وَ لَوْ كَانَ تَحْتَ عِمَامَتِي هَذِه‌» [4] و از تفرقه بپرهيزيد كه موجب آفت است. آن كه از جمع مسلمانان به يك سو شود، بهره شيطان است، چنانكه گوسفند چون از گلّه دور ماند نصيب گرگ بيابان است. آگاه باشيد، هر كه مردم را بدين شعار بخواند او را بكشيد، هرچند زير عمامه‌ من باشد.
 ثانیا بر فرض که واگذاری انتخاب فوایدی داشته باشد که بر اصل وحدت غلبه کند و بتوان وحدت را فدای آن نمود ، اما این در جایی است که راه بهتر و معقولانه ایی نباشد. در صورتی که عقل می گوید وقتی می توان امام را به گونه ای تعیین نمود که این مشکلات پیش نیاید ، آن راه برگزیده می شود .
 ثالثا آنچه باعث رشد و تکامل مردم است ، شیوه رهبری است . اینکه شیوه حکومت آیا استبدادی است یا از نظرات دیگران استفاده می شود؟ حضرت امیرالمومنین (ع) می فرماید « هیچ کسی در مملکت، شأنش از این کمتر نیست که مرا نصیحت کند» یعنی کسانی که دارای شغل اجتماعی ضعیفی هستند نیز این حق را دارند که امام جامعه را نصیحت کنند .
 بنابراین آنچه مهم است این است که زمام امور به دست ناخدای مطمئنی باشد . جامعه ایران که در اختناق قرار داشت الان روز به روز در حال بالندگی است. اگر بنی صدر در زمان امام راحل آزموده نمی شد، ممکن بود در آینده آن چنان قوی شده و ریشه بدواند که و دیگری حریفی برای او یافت نشود . لذا آزمونی صورت گرفت و شرش از انقلاب کم شد . اگر زمام امور در دست ناخدای مطمئن باشد می تواند چنین اموری را آزاد گزارد تا مردم مسیر را پیدا کنند و آب دیده شوند . این مانند آن است که حضرت علی (ع) به زیاد ابن ابی مدتی فرصت می دهد تا استدانداری نماید .
 2- اشکال دوم اینکه در روایت نبوی (ص) آمده است اختلاف امت رحمت است . لذا اختلاف خیز بودن آن مانعی ندارد .
 اولا: اختلاف در مسائل غیر سیاسی و اجتماعی با مساله امامت که مربوط به زعامت سیاسی است متفاوت است. در اینجا حفظ کیان امت اسلامی مورد نظر است که از اهمیت بالایی بر خوردار است . ثانیا اختلاف در حدیث نبوی به معنای نزاع و چند رایی نیست بلکه مراد رجوع به دیگران است . مانند این آیه قرآن که می فرماید « إِنَّ في‌ خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ » [5] مراد از اختلاف شب و روز ،‌ رفت و آمد و ارتباط با هم است .
 3- ریشه اختلاف نص و عدم نص نیست زیرا طبق عقیده شما که می گوید راه تعیین امام نص است، باز اختلاف به حال خود باقی است. منشا اختلاف تمایلات نفسانی است، اگر تمایلات نباشد نص هم نباشد، اختلافی نیست و اگر این هواها باشد ، طریقه نص هم اختلاف را از بین نمی برد . شما ما بالعرض را به جای ما بالذات قرار داده اید . آنچه منشا اختلاف است تمایلات است و آن ما بالذات است .
 پاسخ :
 درست است که یکی از منشا های اختلاف، مساله تمایالات است اما منحصر در آن نیست . اختلاف به جهت اموری مانند مصلحت اندیشی نیز ممکن است . مرحوم شرف الدین می فرماید: ما در این بحث، انگیزه های نفسانی خلفا را در بحث نمی آوریم و فرض می گیریم سوء ظنی به آنها از این جهت نداریم، با این حال آنها به لحاظ فکری این گونه فکر کردند. سلیقه ها منهای تمایلات باز منشا اختلاف است . آنچه جلوی این اختلافات را می گیرد نص است . اما اینکه به نص تمکین نمی کنند بحث دیگری دارد . این مانند آن است که گفته شود چرا خداوند انبیاء را فرستاد زیرا« قلیل من عبادی الشکور » [6] وجه ارسال انبیاء ، اتمام حجت خداوند بر مردم است .
 
 متن کتاب امامت در بینش اسلامی -----------------------------
  7. نظريه انتخاب اختلاف خيز است
  يكى از اهداف عقلى و شرعى امامت اين است كه نزاع و اختلاف از جامعه برطرف گردد و تفاهم، يك پارچگى و اخوت دينى در ميان مردم سايه گستر شود. اين هدف از طريق «انتصاب» دست يافتنى است، نه از طريق«انتخاب»، زيرا با وجود اختلاف در افكار، اهداف، منافع و سلائق، هر گاه تعيين امام به انتخاب مردم باشد، در گزينش امام، اختلاف و نزاع رخ خواهد داد و امامت كه مى‌بايست محور و مبناى وحدت و يك پارچگى باشد، به منشأ اختلاف و چند دستگى تبديل مى‌شود. چنان كه در زمان امام على‌عليه السلام و معاويه، فتنه و اختلاف عظيمى رخ داد و منشأ آن اين بود كه معاويه و هواداران او به نص در امامت اعتقاد نداشتند و راه تعيين امام را«بيعت« مى‌دانستند.(628)
  نقد
  در نقد اين استدلال دو مطلب گفته شده است:
  الف) اگر چه انتخاب امام به واسطه مردم، منشأ ظهور فتنه و اختلاف مى‌گردد و از اين جهت به جامعه مسلمانان زيان وارد مى‌سازد، ولى منافعى كه بر آن مترتب است، به مراتب بيشتر از زيان‌هاى ناشى از آن است و در تزاحم ميان زيان و فايده چيزى، بايد جانب ارجح را گرفت.(629)
  ب) منشأ اختلاف و ظهور فتنه در انتخاب امام، انتخابى بودن آن نيست. بلكه منشأ آن، تمايلات و هواهاى نفسانى است. هر گاه اين تمايلات وجود داشته باشد، فتنه و نزاع پديد خواهد آمد؛ خواه تعيين امام از طريق نص شرعى باشد يا از طريق انتخاب و بيعت مردم و هر گاه تمايلات در بين نباشد، فتنه و نزاعى پديد نخواهد آمد و در اين جهت ميان انتصاب و انتخاب تفاوتى وجود ندارد. زير انتخاب، داراى ملاك‌هايى است كه هر گاه رعايت شود، فتنه و اختلافى رخ نخواهد داد.
  منشأ فتنه و نزاع در زمان معاويه و حضرت على‌عليه السلام، اختلاف در اصل بيعت و اختيار نبود. بلكه اختلاف در اين بود كه آيا قبل از قصاص از قاتلان عثمان، بيعت واجب است يا نه؟(630)
  ارزيابى
  نقد نخست وارد نيست، زيرا قاعده اهم و مهم در باب تزاحم منافع و مضارّ، در جايى است كه راه گريزى وجود نداشته باشد. اما در جايى كه بتوان راهى را برگزيد كه تزاحم رخ ندهد، در اين صورت بايد آن را برگزيد. در مسئله امامت، اگر «انتخاب»، تنها گزينه بود، چاره‌اى جز تمسك به قاعده اهمّ و مهمّ وجود نداشت، ولى از آن جا كه در اين باره گزينه«انتصاب« نيز مطرح است واين گزينه مانع از بروز اختلاف و نزاع مى‌گردد، با وجود آن، نوبت به گزينه«انتخاب« كه منشأ پيدايش فتنه و نزاع مى‌باشد، نمى‌رسد.
  نقد دوم، منشأيت انتخاب را نسبت به فتنه و نزاع در باب امامت انكار مى‌كند، با اين استدلال كه چون براى انتخاب، ملاك‌هاى شرعى وجود دارد، مردم مكلف هستند مطابق اين ملاك‌ها عمل كنند. در اين صورت، زمينه‌اى براى اختلاف وجود نخواهد داشت، مگر اين كه مردم به انگيزه‌هاى نفسانى و مانند آن، معيارهاى انتخاب را رعايت نكنند، ولى اين فرض، به انتخاب اختصاص ندارد، زيرا در مورد انتصاب نيز اگر از انگيزه‌هاى نفسانى پيروى شود، زمينه اختلاف و نزاع وجود خواهد داشت.
  اين نقد نيز قابل مناقشه است، زيرا قائلان به انتخاب و بيعت درباره شرايط معتبر در امام، اختلاف نظر دارند؛ عده‌اى از آنان شجاعت، اجتهاد در اصول و فروع دين و قوه تدبير را شرط دانسته‌اند و عدّه‌اى ديگر آنها را از شرايط امام نشناخته‌اند(631). بديهى است، اختلاف در ملاك‌هاى امامت، منشأ اختلاف در انتخاب امام مى‌باشد.
 -----------------------------
 ضرورت فراگیری مباحث اعتقادی
 مباحث امامت، مباحث پرکاربردی است. هستند در جامعه شیعی وسوسه گرانی که ذهنیت افراد جامعه و فرزندان ما را تهدید می کنند . در انتدای کتاب احتجاج 17 روایت درباره علما آمده است. در آنجا آمده است بدترین یتیم، کسی است که امامش در کنار او نیست و شیاطین برای او مشکل ایجاد می کنند .
 قال الکاظم (ع) :« فَقِيهٌ وَاحِدٌ يُنْقِذُ يَتِيماً مِنْ أَيْتَامِنَا الْمُنْقَطِعِينَ عَنَّا وَ عَنْ مُشَاهَدَتِنَا بِتَعْلِيمِ مَا هُوَ مُحْتَاجٌ إِلَيْهِ أَشَدُّ عَلَى إِبْلِيسَ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ لِأَنَّ الْعَابِدَ هَمُّهُ ذَاتُ نَفْسِهِ فَقَطْ وَ هَذَا هَمُّهُ مَعَ ذَاتِ نَفْسِهِ ذَوَاتُ عِبَادِ اللَّهِ وَ إِمَائِهِ لِيُنْقِذَهُمْ مِنْ يَدِ إِبْلِيسَ وَ مَرَدَتِهِ فَلِذَلِكَ هُوَ أَفْضَلُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ وَ أَلْفِ أَلْفِ عَابِدَة » [7] بدترین یتیم کسی نیست که پدر و مادر ندارد بلکه کسی است که دسترسی به امام ندارد .
 پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمودند «أنا و كافل اليتيم كهاتين في الجنّة إذا اتّقى اللَّه عزّ و جلّ، و أشار بالسّبّابة و الوسطى [8]
 اگر ما به عنوان روحانی در مورد مباحث اعتقادی ضعیف باشیم آن را به حساب شخص ما نمی گذارند بلکه به حساب جمع می گذارند . یکی از شگردهای دشمنان این است که با شیطنت هایی سعی می کنند ابتدا فرد را خیلی با القاب و اوصاف بزرگ کنند و به عنوان یک شخصیت لیدر شیعه معرفی کنند. آنان در این کار قصد خیر خواهی ندارند . سپس در موقع مناسب اشکال می کنند و از ناتوانی فرد در پاسخ دهی، بهره برداری می کنند. اینجاست که شنوندگان می گویند فلانی حریف چه فردی شد . راه صحیح این است که در این مواقع باید فرد خود را کوچک نشان دهد مهم آن است که حرف برزگ باشد . در این صورت با پاسخ مناسب می گویند عجب این که فرد کوچکی از حوزه است اینگونه پاسخ می دهد ، عالمان بزرگ آنان چگونه اند؟ لذا باید مراقب بود، هم باید انسان ملا باشد و هم اطراف خود را با دقت مراقب باشد. «وَ الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِس‌» [9]
 
 فصل چهاردهم
 بررسى نظريه انتخاب در تعيين امام
 این فصل در کتاب کشف المراد نیامده و تنها به ادله شیعه در این زمینه پرداخته شده است ، اما اینکه اهل سنت درباره طریق انتخاب چه می گویند متعرض نشده اند . این مباحث در شافی به خوبی بیان شده است . خلاصه سخن اهل سنت در این زمینه دو چیز است :
  1. برای مشروعیت بیعت به اجماع تمسک می کنند .
  2. فقدان النص
 
 متن کتاب امامت در بینش اسلامی -----------------------------
  طرف داران نظريه بيعت و انتخاب، با طرف‌داران نظريه نصّ، در نادرستى راه‌هايى چون دعوت و وراثت كه زيديه و عباسيه مدعى شده‌اند، هم‌عقيده‌اند. از سوى ديگر، آنان مشروعيت نصّ را به عنوان راه تعيين امام قبول دارند. با اين حال بر اين عقيده‌اند كه درباره تعيين امام، نصّ معتبر وجود ندارد و يگانه طريق آن، بيعت و انتخاب اهل حلّ و عقد است. آنان براى اثبات اين عقيده، بيش از هر چيز بر نفى وجود نصّ در تعيين امام تأكيد ورزيده‌اند، زيرا با فرض نادرستى راه‌هاى ديگر غير از نصّ و بيعت، هر گاه نظريه نصّ ابطال گردد، درستى نظريه بيعت و انتخاب ثابت مى‌شود. ابوبكر باقلانى گفته است:
  اگر سؤال شود كه دليل شما بر اين كه راه تعيين امام، انتخاب امت است نه نصّ - چيست؟ در پاسخ مى‌گوييم هر گاه نظريه نصّ باطل گردد، ديدگاهِ انتخاب ثابت خواهد شد زيرا امّت اسلامى بر اين مطلب اجماع دارند كه جز اين دو طريق، راه ديگرى براى اثبات امامت وجود ندارد. [10]
 [ امثال آقای باقلانی اقوال دیگری که در مورد راه تعیین امام بیان شده ، می کنند . و می گویند چون شیعه و اهل سنت در ابطال آنها اجماع داریم لذا به سخن آنان توجهی نمی شود.]
  وى، سپس به تبيين اين مطلب پرداخته است كه درباره پيشواى امت اسلامى پس از پيامبرصلى الله عليه وآله نصّ شرعى معتبر وجود ندارد.
  اين روش اثبات، روش خُلف است؛ يعنى به جاى آن كه به صورت مستقيم براى اثبات نظريه، اقامه دليل شود، از طريق ابطال نظريه رقيب بر درستى مدعا استدلال مى‌شود، زيرا نادرستى هر دو نظريه بر خلاف فرض مسلّم و مورد قبول هر دو طرف بحث است و به ارتفاع نقيضين مى‌انجامد. بيش‌ترين مطالب متكلمان اهل سنت در اثبات نظريه بيعت وانتخاب در تعيين امام، ناظر به اين روش است؛ اگر چه گاهى به دليل اجماع بر درستى خلافت ابوبكر و مانند آن نيز استدلال كرده‌اند. از آن جا كه بررسى دلايل گونه نخست به تفصيل بيش‌ترى نيازمند است و دلايل گونه دوم بررسى كم‌ترى را طلب مى‌كند بررسى دلايل گونه دوم را بر گونه اول مقدم مى‌داريم.
 
  گونه نخست: بيعت و اجماع
  1. رفتار صحابه
  صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله پس از وفات آن حضرت و نيز پس از كشته شدن عثمان، به انتخاب امام اقدام كردند و با فرد مورد قبول خود به عنوان امام مسلمانان بيعت كردند و كسى عمل آنان را مورد انكار قرار نداد. اين مطلب، بيان‌گر آن است كه صحابه بر درستى روش بيعت و انتخاب در تعيين امام اجماع داشتند و اجماع، حجت شرعى است. [11]
  نقد
  در اين كه عده‌اى از صحابه پس از رحلت پيامبرصلى الله عليه وآله در سقيفه بنى ساعده اجتماع كردند تا جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله را انتخاب كنند سخنى نيست، ولى دليلى در دست نيست كه اين عمل مورد قبول همه صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله در مدينه يا شهرهاى ديگر بوده است. تفتازانى گفته است كسى با عمل آنان مخالفت نكرد و از عدم مخالفت، اجماع را استنباط كرده است. ليكن اين استدلال ناتمام است، زيرا اولا: در برخى مصادر تاريخى از اعتراض عده‌اى مهاجران و انصار بر ضد ابوبكر سخن به ميان آمده است. آنان در مسجد النبى و در حضور جمعى از مسلمانان سخن‌رانى كردند و نصوص امامت امام على‌عليه السلام را بازگو كردند. نخستين سخن‌ران خالد بن سعيد بن العاص از مهاجران بود كه خطاب به ابوبكر گفت: آيا سخن پيامبرصلى الله عليه وآله را به ياد ندارى كه در روز بنى قريظه خطاب به جمعى از مهاجرين و انصار فرمود شما را به مطلبى وصيت مى‌كنم، آن را رعايت كنيد آن‌گاه فرمود: « ان عليا اميركم بعدى و خليفتى فيكم. اوصانى بذلك ربى» پس از وى، ابوذر، سلمان، مقداد، عبداللَّه بن مسعود، خزيمة بن ثابت، ابوالهيثم بن تيّهان، سهل بن حنيف، ابوايوب انصارى و افرادى ديگر نيز به ترتيب سخن گفتند و با استناد به نصوص نبوى بر امامت على‌عليه السلام تأكيد ورزيدند. اين اعتراض‌ها موجب شد كه ابوبكر سه روز از منزل بيرون نيامد، ولى عده‌اى از كسانى كه در سقيفه با وى بيعت كرده بودند با تعدادى از نيروهاى مسلح به خانه او رفتند و او را به مسجد آوردند و مخالفان را تهديد كردند كه اگر بار ديگر در مسجد لب به اعتراض بگشايند با شمشير به آنان پاسخ داده خواهد شد.(634)
  اگر چه روى سخن معترضان، به ابوبكر بود، ولى استناد آنان به نصوص نبوى بر امامت على‌عليه السلام، هم عمل ابوبكر را كه خود را جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله مى‌دانست نقد مى‌كرد، هم عمل كسانى كه اين نصوص را ناديده گرفته و با بيعت و انتخاب، جانشين پيامبرصلى الله عليه وآله را تعيين كرده بودند. معترضان روش بيعت و انتخاب را در تعيين امام رد كردند كه حضرت زهراعليها السلام از جمله آنان است. شمس الدين جزرى دمشقى شافعى در كتاب أسنى المطالب فى مناقب على بن ابى طالب از حضرت فاطمه‌عليها السلام نقل كرده است كه خطاب به مهاجران و انصار فرمود: «أنسيتم قول رسول اللَّه‌صلى الله عليه وآله يوم غدير خم: من كنت مولاه فعلى مولاه و قوله أنت منّى بمنزلة هارون من موسى». اين حديث را ابوموسى مدينى نيز در كتاب المسلسل بالأسماء نقل كرده است.(635)
  اميرالمؤمنين‌عليه السلام نيز در مواردى به حديث غدير خم بر امامت خود احتجاج كرده است كه روز شورى از آن جمله است. در آن روز خطاب به حاضران فرمود:
  لاحتجّنّ عليكم بما لايستطيع عربيكم و لاعجميكم تغيير ذلك. سپس فرمود: أنشدكم اللَّه أيّها النفر جميعاً هل فيكم أحد قال له رسول اللَّه: من كنت مولاه فعلى مولاه؟ قالوا اللّهم لا؛(636)
  بر شما به چيزى احتجاج مى‌كنم و توان انكار آن را نخواهيد داشت. شما را به خدا سوگند مى‌دهم آيا كسى در ميان شما هست كه پيامبرصلى الله عليه وآله درباره او فرموده باشد: هر كس من مولاى او هستم على مولاى او است؟ همگى گفتند: نه.
  ثانياً: مخالفت نكردن با گفتار يا رفتار كسى، ملازم با قبول آن گفتار يا رفتار نيست، زيرا ممكن است كسى به خاطر رعايت مصلحت مهم‌ترى از اظهار مخالفت با گفتار يا رفتارى كه آن را قبول ندارد، خوددارى كند. اميرالمؤمنين‌عليه السلام در مواردى يادآور شده است كه او اگر چه خود را از ديگران به مقام خلافت سزاوارتر مى‌داند و مقام امامت را حق خود مى‌شناسد، ولى، براى رعايت مصلحت اسلام و مسلمين به اقدام عملى براى گرفتن حق خود دست نخواهد زد.(637)
  ثالثاً: بر فرض كه مخالفت نكردن، ناشى از رضايت افراد به خلافت ابوبكر باشد، منشأ رضايت آنان منحصر در بيعت و انتخاب نيست، زيرا چه بسا آنان با استناد به امامت ابوبكر در نماز به جاى پيامبرصلى الله عليه وآله كه در صحاح اهل سنت نقل شده است.(638) يا حديث «اقتداء«(639) و نظائر آن كه گروهى از اهل حديث آنها را دليل بر خلافت ابوبكر دانسته‌اند، خلافت ابوبكر را پذيرفته و بيعت با او را تأييد كرده‌اند. در آينده در بحثى جداگانه به ارزيابى و نقد اين دلايل خواهيم پرداخت.
  در مورد بيعت صحابه اميرالمؤمنين‌عليه السلام نيز يادآور مى‌شويم كه عده‌اى از صحابه به منصوص بودن امامت او از جانب پيامبرصلى الله عليه وآله معتقد بودند. آنان كه در دوران خلافتِ سه خليفه پيشين بنابر مصالحى در اين باره سكوت نموده بودند، زمانى كه شرايط فراهم شده، به صورت جدى در ميدان حاضر شدند و بر بيعت با اميرالمؤمنين‌عليه السلام تأكيد ورزيدند.
  بيعت آنان با آن حضرت همان معنايى را داشت كه بيعت مسلمانان با پيامبرصلى الله عليه وآله داشت؛ يعنى به معناى اعلان حمايت از امامت الهى و منصوص او بود. چنان كه بيعت مسلمانان با پيامبرصلى الله عليه وآله به معناى اعلان حمايت از پيامبرى و رهبرى الهى رسول گرامى‌صلى الله عليه وآله بود. از سوى ديگر، اميرالمؤمنين‌عليه السلام كه در گذشته به دليل فراهم نبودن شرايط، همراه نبودن اكثريت مسلمانان با او، روش صبر و مدارا را پيش گرفته بود و در اين جهت معذور بود، اينك كه اكثريت مسلمانان بر بيعت با او به عنوان پيشواى مسلمانان اصرار مى‌ورزيدند، حجّت را بر خود تمام مى‌دانست و با اين كه به دليل انحراف‌هايى كه در مسير امامت رخ داده بود، پذيرش آن را بسيار سخت مى‌دانست و پى‌آمدهاى آن را به درستى پيش‌بينى مى‌كرد. اما به دليل آن كه حجّت بر او تمام شده بود، از پذيرش آن گريزى نداشت. چنان كه فرمود:
  لولا حضور الحاضر و قيام الحجّة بوجود الناصر و ما أخذاللَّه على العلماء الّا يقارّوا على كظَّة ظالم و لاسغب مظلوم لألقيت حبلها على غاربها و لسقيت آخرها بكأس اوّلها؛(640)
  اگر حضور حاضران و تمام شدن حجّت الهى با وجود ياور و مددكار نبود و خداوند از دانشمندان پيمان نگرفته بود كه بر زياده خورى ستم‌كاران و گرسنگى ستم ديدگان سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر گردنش مى‌آويختم و با جامى كه آغاز آن را سيراب كردم پايانش را نيز سيراب مى‌كردم.
  يعنى همان گونه كه در دوران پيشين صبر كردم، در اين دوره نيز صبر مى‌كردم. چنان كه در آغاز خطبه، پس از اشاره به تصدّى مقام خلافت توسط ابوبكر فرمود: در اين باره انديشيدم كه آيا براى گرفتن حق خود قيام كنم يا راه شكيبايى را برگزينم. سرانجام به اين نتيجه رسيدم كه شكيبايى عاقلانه‌تر است. پس در حالى كه خار در چشم واستخوان در گلو داشتم، صبر كردم.
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] لسان العرب ، ج 15 ، ص 132
[2] گوهر مراد، ص 482.
[3] آل عمران ، ص 103
[4] نهج البلاغه ، خطبه 127 ، ص 185
[5] بقره ، 164
[6] سبا ، 13
[7] احتجاج ،‌ج1 ، ص 17
[8] الحکم الزاهره ،‌ص 415
[9] کافی ، ج 1، ص 27
[10] تمهيد الاوائل و تلخيص الدلايل، ص 442.
[11] شرح المقاصد، ج 5 ، ص 255: «اشتغل الصحابة (رضى‌اللَّه‌تعالى عنهم) بعد وفاة النبى‌صلى الله عليه وآله و مقتل عثمان (رضى‌اللَّه تعالى عنه) باختبار الامام و عقد البيعة من غير نكير، فكان اجماعا على كونه طريقاً».

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo