< فهرست دروس

درس امامت استاد ربانی

جلسه

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث: مذاهب اسلامی و راه تعیین امام
 دیدگاه شیعه در راه تعیین امام
 سخن درباره ادله ای است که عالمان شیعه بر لزوم نص بر امام اقامه نموده اند . در کشف المراد دو دلیل بر این مدعا اقامه شده که یکی عصمت و دیگری سیره پیامبر اکرم (ص) است . دلیل عصمت محکم ترین دلیل در این باره است . در مباحث گذشته پاره ای از دلایل عقلی و نقلی عصمت امام بیان شد که از جمله آنها عقلی برهان تسلسل و برهان حفظ شریعت بود . برای اینکه علم پیدا کنیم شریعت به طور کامل بعد از پیامبر در اختیار ما قرار گرفته است غیر از گزینه عصمت امام ، گزینه ای که علم آور باشد نداریم .
 اکثر اهل سنت راه تشخیص امام را بیعت می دانند . سوال می کنیم آیا بیعت کنندگان می توانند به عصمت فردی علم پیدا کنند؟ مسلما خیر زیرا عصمت صفتی درونی است . بله اگر علم پیدا کنیم که از کسی به صورت مطلق و همه جانبه گناه سر نمی زند در این صورت به طریق انی کشف می کنیم که وی دارای ملکه عصمت است . اما این علم برای چه کسی حاصل می شود؟ بنابراین اگر عصمت را برای امام لازم بدانیم ، جزء تعیین از طرف خداوند یا نبی که از جانب او بیان می کند راهی برای شناخت آن نداریم. مرحوم خواجه هم می فرماید « و العصمة تقتضي النص و سيرته عليه السلام‌» [1] در این استدلال نیز هیچ عالم اهل سنتی بنائا اشکال نکرده است ( یعنی با حفظ مبنا دلیل تمام است ) البته در مقام مبنا برخی گفته اند ما مبنای شما را قبول نداریم . لذا استدلال به عصمت محکم است. نزاع در این جا این است که آیا راه شناخت امام تنها منحصر در نص است همان گونه که امامیه می گویند یا راه دیگری مانند بیعت و اجماع اهل حل و عقد نیز وجود دارد ؟
 عبارت عامه حلی در شرح کلام خواجه چنین است « أقول: ذهبت الإمامية خاصة إلى أن الإمام يجب أن يكون منصوصا عليه و قالت العباسية إن الطريق إلى تعيين الإمام النص أو الميراث و قالت الزيدية تعيين الإمام بالنص أو الدعوة إلى نفسه و قال باقي المسلمين الطريق إنما هو النص أو اختيار أهل الحل و العقد. [ اختیار اهل حل و عقد همان بیعت است ] و الدليل على ما ذهبنا إليه وجهان: الأول أنا قد بينا أنه يجب أن يكون الإمام معصوما و العصمة أمر خفي لا يعلمها إلا الله تعالى فيجب أن يكون نصبه من قبله تعالى لأنه العالم بالشرط دون غيره. » [2]
 گفته شد عالمان شیعه علاوه بر راه نص در تعیین امام ،‌راه معجزه را نیز بیان کرده اند اما با دقت در آن بدست می آید که آن راه نیز به عصمت باز می گردد .
 دلیل دومی که عالمان شیعه بر طریق نص بیان کرده اند افضلیت است. یکی از شرایط امام برتری در کمالات نفسانی مانند شجاعت ، علم ، تقوا و قرب الی الله است. امام باید در همه صفاتی که در ایفای رسالت امام نقش دارد باید افضل باشد. مراد هر صفتی است که در باب امامت و رهبری امت نقش داشته و اگر نباشد، به امامت خلل وارد می شود. دلیل ما در اینجا عقل است زیرا عقل تقدیم مفضول بر افضل را قبیح می داند . قرآن نیز می فرماید «أَ فَمَنْ يَهْدي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّي إِلاَّ أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ‌» [3]
 نکته: ضرورت ممارست و تمرین در مباحث علمی
 این مباحث و مانند آن فرار است و تا به صورت ملکه در نیامده باشد از ذهن می رود . لذا نباید بعد از فراگیری ، آنها را رها کرد. علاوه بر اینکه زمینه هایی هم گاه فراهم می شود که در فرار آنها شتاب ایجاد می کند . مانند تعطیلات طولانی، مگر اینکه فرد به گونه ای برنامه ریزی نماید که در کنار امور دیگر به ممارست و تمرین نیز بپردازد . کسانی که می خواهند به جایی در زمینه علم برسند تعطیلات طولانی آفت بزرگی برایشان به شمار می رود . باید امور جانبی را محدود کرد . مرحوم شیخ بعد از تعطیلی پنج شنبه و جمعه می فرمودند « سرنا عواما» یعنی این تعطیلی ما را عامی کرده است. آیت الله ستوده که این را نقل می کردند می فرمودند « سرنا عوّاما» حال اگر شیخ انصاری سر از قبر در آورند و تعطیلات سه ماهه را ببینند چه تعبیری خواهند گفت؟ باید در این تعطیلات به جبران گذشته پرداخت . مرحوم علامه طباطبایی در ذیل آیه شریفه «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنين‌» [4] می فرمایند: چه جهادی بالاتر از این است که انسان در راه فهم معارف دین تلاش و کوشش کند . اگر کسی در راه معارف علمی جهد نماید ، خداوند راهها را به او نشان می دهد.
 اشکال و جواب
 اما ادامه بحث؛ سوال این است که آیا مردم می توانند افضلیت را تشخیص دهند یا نه ؟ ممکن است گفته شود آری اینجا ممکن است زیرا افضلیت امری بیرونی است و مانند عصمت سخت نیست. اما این سخن مخدوش است زیرا درست است که در صفاتی مانند شجاعت و عدالت و مانند آن می توان فرد افضل را تشخیص دارد اما در مورد صفاتی مانند قرب الهی ،‌عبادت ، تقوا و مانند آن راهی برای تشخیص ما وجود ندارد و قابل تشخیص برای ما نیست .
 مستشکل دوباره می گوید: شما گفتید شاخص در افضلیت ،‌ اموری است که مربوط به رهبری امام باشد . در حالی که اکثر بودن از نظر ثواب یا برتر بودن از حیث قرب الهی ، به مقام امامت و شئون سیاسی او مربوط نمی شود .
 جواب این اشکال نیز آن است که ما از اکثر عبادتا کشف می کنیم که چنین فردی در نزد خداوند نیز مقربتر است زیرا ایشان معصوم است و معصوم، ظاهر و باطنش یکی است . در غیر معصوم احتمال می دهیم که نیت ریا باشد اما در معصوم چنین احتمالی نیست. بنابراین این دلیل به دلیل عصمت بر می گردد .
 در اینجا اشکال دیگری می شود که آنچه شما بنام افضلیت بیان کردید چون به عصمت باز می گردد دیگر دلیل جدیدی نخواهد بود. مرحوم سید مرتضی (ره) در جواب این اشکال گفته اند : مانعی ندارد از میان دو دلیل یکی به دیگری هم نظر داشته باشد و این باعث نمی شود دلیل دوم از کار بیفتد. مثلا از حکیمانه بودن فعل الهی به علم او پی می بریم و همچنین زا این صفت به قدرت الهی نیز پی می بریم. و اتفاقا در تعریف قدرت، علم نیز هست زیرا قدرت عبارت است از اینکه فعل مسبوق به علم و مشیت باشد. در اینجا هر چند در اثبات قدرت، علم نیز ثابت می شود اما باز اثبات قدرت در جای خود و علم در جای خود است. در بحث ما نیز در اثبات صفت افضلیت، پای عصمت هم به میان می آید و این خللی ایجاد نمی کند .
 متن کتاب امامت در بینش اسلامی ----------------------------------
 اشكال و جواب :
  آنچه از استدلال مزبور به دست مى‌آيد اين است كه امام بايد در امورى كه رهبرى جامعه را در دست دارد، بر آنان برترى داشته باشد و پاداش اخروى و تقرّب در پيشگاه الهى از اين گونه امور نيست. تنها چيزى كه در اين باره مى‌توان گفت اين است كه امام در امر عبادت بر ديگران برترى داشته باشد. اما اين مطلب با برخوردارى از پاداش بيشتر ملازمه ندارد. بنابراين، افضل بودن امام در مسئله پاداش كه امرى غيبى است، از شرايط امامت نمى‌باشد.
 [پاسخ اول: این ظاهر عمل نیست که تربیت می کند بلکه آنچه تاثیر گذار می گذارد روح عمل است. در میان مربیان اخلاق و تربیت ، کسانی که از خلوص بیشتری برخوردار هستند به همان مقدار خلوصش، نقش بیشتری در تربیت افراد ایفا می کنند .
 نقش امام نیز تنها در مسائل اقتصادی نیست بلکه یکی از نقش های وی مساله تربیت انسانهاست. عنصر مهم تربیت بحث باطن است و هر چقدر باطن قدسی تر باشد، ‌اثر تربیت بیشتر است. لذا بدون اینکه از عصمت هم بهره بگیریم می توانیم پاسخ این سوال را بدهیم و بگوییم امام باید افضل باشد حتی در مقوله قرب الهی زیرا امور تربیتی بدون آن به نحو احسن صورت نمی گیرد.
 حاصل اینکه شاخص افضلیت امام عبارت است هر صفتی که در امر امامت بر جامعه اسلامی لازم است . افضل بودن در قرب الهی نیز در امامت بر جامعه نقش دارد . زیرا یکی از شنون امام الگو بودن و تربیت نفوس انسانهاست . حال آیا افضل بودن شخص در بعد قرب الهی را ما می توانیم بفهمیم؟ خیر علم به آن به خدای متعال اختصاص دارد و ما از راه عصمت می توانیم آن را بفهمیم . ]
 
  پاسخ[دوم] : هر گاه امام در عبادت، رهبر جامعه به شمار آيد، برترى او در عبادت مستلزم افضليت او در پاداش مى‌باشد، زيرا با توجه به عصمت امام، نمى‌توان گفت ظاهر و باطن او هم آهنگى ندارد. در اين صورت، همان‌گونه كه او از نظر ظاهرى در عبادت بر ديگران برتر است، از نظر باطنى نيز چنين است و كسى كه در عبادت از نظر ظاهر و باطن بر ديگران برترى دارد، از نظر پاداش اخروى نيز افضل آنان خواهد بود. [5]
  در اين جا، اگر چه«افضليت» با استناد به «عصمت» اثبات مى‌گردد و «عصمت» به تنهايى براى اثبات ضرورت نصّ در تعيين امام كافى است ولى اين مطلب به لحاظ قواعد عقلى و منطقى مانع از اين نيست كه هر يك از «افضليت» و «عصمت» به صورت جداگانه، دليلى براى لزوم نصّ در تعيين امام به شمار آيد. هم چنان كه از طريق هر يك از «قدرت» و «علم» بر وجود آفريدگار جهان استدلال مى‌شود؛ يعنى چون در جهان نشانه‌هاى قدرت و علم را مشاهده مى‌كنيم، پس آفريدگارى عليم و قادر وجود دارد. با اين كه «علم» در تعريف«قدرت» نهفته است، زيرا قادر كسى است كه فعل خود را با آگاهى و اراده انجام مى‌دهد، ولى اين امر، مانع از آن نيست كه وجود نشانه‌هاى علم و قدرت در جهان را به صورت جداگانه، مقدمه استدلال بر وجود آفريدگار توانا و دانا قرار دهيم.(609)
 ----------------------------------
 استدلال سومی که عالمان شیعی بر لزوم منصوص بودن امام بیان داشته اند مساله علم گسترده امام است. بخصوص این امر در شناخت دین به صورت بالفعل مطرح است زیرا امام باید به گونه ای باشد که هر کس در زمینه دین هر سوالی می نماید، بتواند بدون درنگ پاسخ دهد. اجتهادی بودن علم امام غیر از زمان بر بودن ،‌خطا هم در آن راه دارد . علم دیگران از نظر کم و کیف دارای نقصان است اما امام باید علمش از نظر گستردگی و خطاناپذیری کامل باشد.
 سوال:‌ آیا ما می توانیم اعلم مطلق را تشخیص دهیم ؟ خیز زیرا تشخیص اعلم از عهده کسی بر می آید که محیط و مطلع باشد. شناخت اعلم نسبی هم مشکل است چه رسد به شناخت اعلم مطلق . لذا اگر اعلم بودن به معنای علم بالفعل و کامل باشد تنها راه تشخیص آن از جانب خداوند است .
 متن کتاب امامت در بینش اسلامی ----------------------------------
  3. علم گسترده امام
  از آنجا كه امام، رهبرى جامعه اسلامى را در امور دينى و دنيوى آنان بر عهده دارد، بايد به همه مسائلى كه در حوزه رهبرى او قرار دارد آگاه باشد. بنابراين، امام بايد همه احكام دينى را بداند، زيرا بيان احكام دينى، مهم‌ترين بخش امامت را تشكيل مى‌دهد. اگر چه تشخيص اين كه امام داراى چنين آگاهى گسترده‌اى هست، از راه آزمون و پرسش امكان‌پذير است، ولى كسى مى‌تواند به چنين آزمونى دست بزند كه خود همه احكام دينى را بداند. چنين آگاهى گسترده‌اى از توان و ظرفيت علمى افراد بيرون است و جز كسانى كه از الهام يا وحى الهى بهره‌مند مى‌باشند، داراى چنين معرفت گسترده‌اى نخواهند بود. بنابراين، راه تشخيص اين كه چه كسى امام است، نصّ شرعى يا معجزه الهى مى‌باشد. [6]
  اشكال: اين مطلب كه امام، مسئوليت رهبرى دينى جامعه و پاسخ‌گويى به نيازهاى معرفتى آنان را در زمينه احكام دينى بر عهده دارد، مستلزم اين نيست كه از علم بالفعل نسبت به همه احكام دينى برخوردار باشد، زيرا در اين باره راه‌هاى ديگرى نيز وجود دارد كه امام مى‌تواند آنها را طى كند:
  1. در هر مسئله‌اى كه پيش مى‌آيد از طريق اجتهاد حكم آن را به دست آورد؛
  2. در مسائل و حوادثى كه رخ مى‌دهد با عالمان دينى مشورت كند و پس از تبادل نظر با آنان اظهار نظر كند؛
  3. بدون اين كه صاحب نظر و مجتهد باشد، در مسائل و حوادث، به رأى و نظر عالمان و صاحب نظران عمل كند. همان گونه كه در مسائل قضايى به رأى قاضى عمل مى‌شود و افراد غير مجتهد در احكام دينى به رأى صاحبان فتوا استناد مى‌كنند؛
  4. به احاديثى كه روايت شده است هر چند متواتر نباشند عمل كند؛
  5 . به اجماع امت استناد جويد؛
  6. احكامى را كه مى‌داند بيان كند و در مسائلى كه نمى‌داند توقف و سكوت كند. [7]
  پاسخ: 1. راه‌هايى كه به عنوان جاى‌گزين علم امام پيشنهاد شده است، هيچ يك، معرفت جامع و كامل نسبت به احكام دينى را در اختيار انسان قرار نمى‌دهد. اگر چه اين راه‌ها در شرايط اضطرار و عدم دسترسى به علم كامل و جامع پذيرفته است، ولى سخن ما در شرايط عادى و غير اضطرارى است، زيرا اين فرض كه خداوند انسان شايسته‌اى را از علم كامل نسبت به احكام دينى بهره‌مند سازد و او را به عنوان امام تعيين كند و از طريق نصّ شرعى يا معجزه به انسان‌ها معرفى نمايد، هيچ گونه منع و محذور عقلى ندارد تا از آن صرف نظر كنيم و گزينه‌هاى فروتر را برگزينيم.
 ----------------------------------
 شاید گفته شود شما از اول مبنایتان این است که خداوند را امام تعیین می کند اما اگر مبنا این باشد که ما امام را لازم داریم و دست ما نیز به آن گزینه ای که شما می گویید نمی رسد، دیگر این اشکال مطرح نیست . اما این سخن حتی بر مبنای اهل سنت صحیح نیست. آیا امامت صرفا امری عرفی است مانند ریاست جمهوری و فرمانداری یا امری شرعی است؟ آیا برای انتخاب موضوعیت قائل هستند یا کاشفیت؟ اهل سنت می گویند انتخاب ما در تعیین امام موضوعیت ندارد بلکه طریق است مانند اینکه می گویند قیاس طریقی است که حکم الله را مشخص می کند. رای مردم نیز کاشف است که پیامبر و خدای متعال به این فعل راضی است. اما این سخن دارای اشکال است زیرا در این صورت دو گزینه در مقابل خدای متعال و پیامبر اکرم (ص)‌در تعیین امام وجود دارد: یا خودش تعیین کند و یا آن را به دیگران واگذار نماید. مسلما تا راه برتر باز است راه ناقص و نیم بند برگزیده نمی شود. خدای متعال در قرآن کریم در جایی می فرماید « فبشر عباد الَّذينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب‌» [8] توصیه می کند که راه احسن را برگزینید و در جای دیگر می فرماید «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ » [9] آیا با توجه به این دو آیه ممکن است خدای متعال کاری کند که خلاف سخن خویش باشد؟ هاشا و کلا . چگونه است که از طرفی امام باید برتر باشد و از طرفی به مردم واگذار شود تا آنان هرکس را خواستند انتخاب کنند و لو عمر یا ابوبکر باشد؟ چرا انتخاب به دیگران واگذار شود که اینگونه شود که ابوبکر بر روی منبر رفت و گفت « أَقِيلُونِي فَلَسْتُ بِخَيْرِكُمْ وَ عَلِيٌّ فِيكُم‌» [10] مرا به خود واگذارید و آنچه به من دادید پس بگیرد، من بهترین شما نیستم در حالی که علی (ع) در میان شماست.
 متن کتاب امامت در بینش اسلامی ----------------------------------
 2. امامت، منصب و مقامى الهى است و اهل سنت، اگر چه راه تعيين امام را انتخاب و بيعت مسلمانان مى‌دانند، اما بر اين عقيده‌اند كه انتخاب مردم جنبه طريقى دارد؛ يعنى چون شارع مقدس اين كار را به مسلمانان واگذار كرده است، فردى كه به عنوان امام انتخاب مى‌شود، رهبر الهى و دينى مردم خواهد بود.(612) در اين صورت، اين فرض كه خداوند، با وجود راه جامع‌تر و كامل‌تر، راه ناقص‌تر را برگزيده است، مستلزم اين است كه فعل ناروايى را به خداوند نسبت دهيم، زيرا عدول از گزينه كامل به گزينه ناقص، با فرض امكان گزينه كامل، ناروا مى‌باشد و مانند اين است كه فرمان‌روايى، با اين كه مى‌تواند فرد دانا و متخصص را به مقام وزارت بر گزيند، فردى ناآگاه و غير متخصص را به اين مقام برگزيند و در توجيه عمل خود بگويد او مى‌تواند در حل و فصل مسائل به متخصصان رجوع كند و از دانش آنان بهره بگيرد. بدون شك، چنين گزينشى از نظر عقل نارواست. بنابراين، با اين توجيه كه امام با فرض نداشتن علم جامع و كامل نسبت به احكام دينى، مى‌تواند از راه‌هاى ديگرى استفاده كند و نقصان علم خود را برطرف سازد، قبح و ناروايى انتخاب او به عنوان امام برطرف نخواهد شد.(613)
 ----------------------------------
 سیره پیامبر اکرم (ص) دلیل دیگری بر منصوص بودن امام
 در کشف المراد در این باره چنین آمده است « الثاني أن النبي صلى الله عليه و آله كان أشفق على الناس من الوالد على ولده حتى أنه ع أرشدهم إلى أشياء لا نسبة لها إلى الخليفة بعده كما أرشدهم في قضاء الحاجة إلى أمور كثيرة مندوبة و غيرها من الوقائع و كان‌ ع إذا سافر عن المدينة يوما أو يومين استخلف فيها من يقوم بأمر المسلمين و من هذه حاله كيف ينسب إليه إهمال أمته و عدم إرشادهم في أجل الأشياء و أسناها و أعظمها قدرا و أكثرها فائدة و أشدهم حاجة إليها و هو المتولي لأمورهم بعده فوجب من سيرته ع نصب إمام بعده و النص عليه و تعريفهم إياه و هذا برهان لمي.» [11] پیامبر اکرم (ص ) دلسوز ترین افراد نسبت به سرنوشت جامعه اسلامی و مسلمانان بودند و از روش و سیرت پیامبر اکرم (ص)‌ دور است که در مساله مهمی مانند انتخاب امام، مردم را به حال خود رها کرده باشد. شاهد آن اینکه در سفرهای کوتاهی که برای ایشان پیش می آمد ، بلافاصله برای خود جانشین تعیین می کردند. حال شما داوری کنید: آیا می شود رهبری در مسائل کم اهمیت تر جدی باشد اما در مسائل با اهمیت تر سهل انگار باشد؟ این تناقض است و با سیره ایشان نمی سازد . این از باب برهان لمی است مانند اینکه می گوید درب خانه حاتم طائی رفتم و چیزی به من نداد؟ می گویم اشتباه می کنی خانه ای که رفته خانه حاتم نبود . یا می گوید علی (ع) به جنگ رفت و فرار کرد . می گویم اشتباه می کنی هرگز چنین نیست. این استدلال بر اساس برهان لمی است . « تو اول با کیان زیستی پس آنکه بگویم که تو کیستی»
 متن کتاب امامت در بینش اسلامی ----------------------------------
  4. سيره پيامبرصلى الله عليه وآله
  سيره پيامبرصلى الله عليه وآله بيان‌گر اين حقيقت است كه او نسبت به سرنوشت امّت اسلامى اهتمام فوق العاده‌اى داشت. چنان كه قرآن كريم نيز پيامبرصلى الله عليه وآله را با اين ويژگى معرفى كرده است: «لَقَدْ جاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ»(614)؛ پيامبرى به سوى شما آمد كه مشكلات شما بر او گران است و نسبت به مؤمنان صميمى و مهربان است. او كه جز به امر الهى سخنى نمى‌گفت و كارى انجام نمى‌داد، از يك سو نسبت به ساده‌ترين مسائل مربوط به سعادت دنيوى و اخروى بشر رهنمودهاى دقيق داده است و از سوى ديگر، در خصوص رهبرى جامعه تا آن جا اهتمام مى‌ورزيد كه در سفرهاى كوتاهى كه داشت، براى رهبرى مردم در مدينه جانشين تعيين مى‌كرد. حال با توجه به چنين سيره‌اى كه پيامبرصلى الله عليه وآله در مسائل مربوط به سعادت مردم به صورت عام و در مسئله رهبرى به صورت خاص داشت، آيا معقول است كه در مسئله مهم رهبرى امت اسلامى پس از خود، تدبيرى نينديشيده و فرد يا افراد شايسته‌اى را براى اين مسئوليت مهم و سرنوشت ساز تعيين نكرده باشد.(615)
 
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد


[1] كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد ،‌ص 366
[2] كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص:366
[3] یونس ،
[4] عنکبوت ، 69
[5] الشافى فى الإمامة، ص 4 - 3.
[6] الشافى فى الامامة، ج 2، ص 8 - 7 .
[7] المغنى، فى ابواب التوحيد والعدل، الإمامة، ج 1، ص 105.
[8] زمر ،
[9] صف ، 2
[10] بحار ، ج 30 ، ص 504 ، سیره ابن هشام ، الامامه و السیاسه
[11] كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص: 366

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo