< فهرست دروس

درس امامت استاد ربانی

جلسه 10

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع بحث : امامت و افضلیت
 بحث دیگری که درباره صفات امام مطرح است ، بحث افضلیت امام است . در این بحث چند محور مورد بررسی قرار می گیرد :
 الف) محور اول اقوال متکلمان در این باره است . این اقوال به چهار دسته قابل تقسیم است :
  1. افضلیت به صورت مطلق در امامت شرط است (دیدگاه شیعه).
  2. افضلیت شرط صحت است در شرایط عادی ( دیدگاه بسیاری از اهل سنت).
  3. افضلیت شرط کمال و اولویت امام است (دیدگاه معتزله ).
  4. افضلیت نه شرط صحت است و نه شرط کمال (عده ای از اهل سنت ).
 متن کتاب امامت در بینش اسلامی ------------------------
 امامت و افضليت
  درباره افضليت به عنوان يكى از صفات و بايستگى‌هاى امام، ديدگاه‌هاى گوناگونى مطرح شده است:
  1. متكلمان شيعه اماميه، افضليت را يكى از شرايط مهم امام مى‌دانند و در اين باره هيچ استثنايى را نمى‌پذيرند.
  2. برخى از متكلمان اسلامى [1] ، هم چون قاضى ابوبكر باقلانى، افضليت را از شرايط امام مى‌دانند، ولى بر اين باورند كه هر گاه انتخاب امام افضل ميان مسلمانان باعث اختلاف شود، از آن صرف نظر مى‌شود وامامت مفضول، مشروع و لازم خواهد بود.
  3. عده‌اى از متكلمان معتزله، امامت افضل را ارجح و اولى مى‌دانند؛ نه واجب. آنها بر اين باورند كه ممكن است اين اولويت با موانعى روبه‌رو شوند؛ مانند آن كه انتخاب افضل براى امامت، باعث اختلاف ميان مسلمانان شود در چنين حالتى امامت غير افضل، اولويت خواهد داشت.
  4. گروهى از متكلمان اسلامى؛ برخى از معتزله، اشاعره و ديگران، امامت افضل را نه لازم مى‌دانند و نه ارجح؛ يعنى افضليت از نظر آنان، نه شرط مشروعيت امامت است و نه شرط كمال آن.
  نظريه درست، همان نظريه نخست است كه با تبيين و اثبات آن، نادرستى نظريه‌هاى ديگر روشن خواهد شد.
 ------------------------
 ب ) محور دوم بحث ، معنا و گستره افضلیت امام است .
 در اینجا دو معنا برای افضلیت بیان کرده اند :
  1. افضلیت در کمالات و فضائل نفسانی . مانند علم و قدرت و شجاعت.
  2. افضلیت در قرب به خداوند و دریافت پاداش .
 اهل سنت معمولا افضلیت در عبادت را در مقابل افضلیت در کمالات قرار داده و آن را امری نسبی می دانند و معتقد هستند اگر کسی در برخی کمالات برتر باشد و لو در عبادت، علم و مانند آن افضل نباشد کافی است . در مقابل شیعه که قائل به افضلیت است هر دو معنا را می گوید. یعنی معتقد است امام باید در هر آنچه در امامت شرط است دارای افضلیت باشد . اما اینکه چه چیزی در امامت شرط است بستگی به اهداف امامت دارد. تمام آنچه اغراض امامت به آن بستگی دارد و تفاضل بردار است، افضلیت در آنها شرط است . از عبارت عالمان شیعه نوعا همین مطلب بر می آید .
 نکته :
 کثرت عبادت دلیل بر افضلیت نیست زیرا ثواب، امری باطنی است و کثرت عبادت ملازمه ای با نیت فرد و قرب او ندارد . « انما الاعمال بالنیات » سایر صفات نیز این گونه است . اگر کسی اشجع الناس یا اعلم الناس باشد دلیل بر این نیست که در مقام عبادت خالص ترین بوده و به خدای متعال نزدیک تر است. تنها صفتی که ملازمه با اکثر ثوابا دارد عصمت است . زیرا از عصمت کشف می کنیم که ظاهر و باطل معصوم یکی است اما از سایر صفات مانند علم ، شجاعت و حتی عبادت نمی توان باطن را کشف نمود .
 متن کتاب ------------------------
  شيعه اماميه و افضليت امام
  افضليت در سخنان متكلمان اماميه در دو معنا به كار رفته است: يكى، افضليت در صفات كمال انسانى؛ مانند علم، عدالت، شجاعت، پارسايى ومانند آن. يعنى امام بايد در ويژگى‌هايى كه از شرايط امامت است، بر ديگران برترى داشته باشد و ديگرى، افضليت در عبادت و بهره مندى از پاداش الهى.
  نخست نمونه‌هايى از سخنان آنان را درباره لزوم افضليت امام يادآور مى‌شويم. آن‌گاه سخن برخى از آنان را، كه دو معناى ياد شده را آشكارا بيان كرده‌اند، از نظر مى‌گذرانيم.
  ابواسحاق نوبختى در اين باره گفته است: «و واجب فى الامام انّه افضل بالعلم و الشجاعة والزهد لقبح تقديم المفضول على الفاضل؛ امام بايد در علم، شجاعت و زهد بر ديگران برترى داشته باشد زيرا تقديم مفضول بر فاضل قبيح است». [2]
  سيد مرتضى گفته است: «ان يكون افضلهم و اكثرهم ثواباً«؛ يكى از ويژگى‌هاى امام اين است كه برترين امت باشد و پاداش او در پيشگاه خداوند بيشتر از همگان است».
  گفتنى است كه وى اعلم بودن امام به احكام شريعت، روش رهبرى، تدبير سياسى و شجاع‌تر بودن را نيز از بايستگى‌هاى امام دانسته و گفته است:
 « من صفاته أن يكون أعلم الأمة بأحكام الشريعة و بوجوه السياسة و التدبير و منها أن يكون أشجعهم». [3]
  ابو الصلاح حلبى نيز چنين گفته است: «پيشواى امت اسلامى بايد آگاه‌ترين افراد به آيين سياست و رهبرى باشد، زيرا تقديم مفضول بر فاضل در آنچه كه فاضل بر مفضول برترى دارد، قبيح است. به همين دليل، بايد بر آنان برترى داشته و از ثواب بيشترى برخوردار باشد، زيرا بزرگ‌داشت وى بر امت واجب است و بزرگ‌داشت، گونه‌اى از پاداش است. برخوردار شدن از چنين بزرگ‌داشتى، مستلزم آن است كه وى در پاداش بر همگان برترى داشته باشد». [4]
  گفتنى است كه وى اين سخن را درباره ويژگى رهبر امت اسلامى - اعم از پيامبر و امام - بيان كرده است. او در بحث مربوط به امامت نيز گفته است: «يجب أن يكون عابداً زاهداً مبرّزاً فيهما على كافّة الرعية. لكونه قدوة لهم؛ (369) امام بايد در عبادت و زهد بر ديگر افراد امت اسلامى برترى داشته باشد، زيرا وى در اين صفات، پيشواى ديگران است».
  خواجه نصيرالدين طوسى گفته است: «امام بايد بر هر يك از افراد تحت فرمان خود برتر، سخاوت‌مندتر و شجاع‌تر باشد. حاصل آن كه، وى بايد در آنچه از كمالات انسانى به شمار مى‌رود كاملتر از ديگران باشد، زيرا او بر همگان مقدم است و از نظر عقل، مقدم داشتن فرد بر كسانى كه كاملتر از او هستند، قبيح است». [5] وى، در عبارتى ديگر افضليت در معناى مقرّب‌تر بودن در پيشگاه خدا و برخوردارى از بيشترين پاداش را نيز از اوصاف امام دانسته است و همان دليلى را كه در وصف پيشين آورده است، در اين باره يادآور شده است.(371)
  ابن ميثم بحرانى گفته است: «امام بايد در همه آنچه كه كمال انسانى ناميده مى‌شود، بر افراد ملت برترى داشته باشد، زيرا وى پيشواى امت است و كسى كه پيشواى ديگران است بايد بر آنان برترى داشته باشد و عقل، پيشوايى كسى را بر افرادى كه بر او برترى دارند، قبيح مى‌شمارد». [6]
  علامه حلّى، در برخى از آثار كلامى خود [7] وجوب افضليت امام را به صورت مطلق مطرح كرده است ولى در برخى ديگر آن را به افضليت در فضائل و كمالات انسانى تفسير نموده است. چنان كه در كشف المراد پس از بيان وجوب افضليت امام گفته است: «ويدخل تحت هذا الحكم كون الإمام افضل فى العلم و الدين و الكرم و الشجاعة و جميع الفضائل النفسانية و البدنية» ؛ [8] افضليت در علم، دين، كرم، شجاعت و همه فضائل نفسانى و بدنى، در حكم وجوب افضليت امام، داخل است.
 
  قلمرو افضليت
  از عبارت‌هاى ياد شده به دست مى‌آيد كه از نظر شيعه اماميه، افضليت لازم براى امام، دامنه‌اى گسترده دارد و همه فضيلت‌هاى انسانى را كه در راستاى اهداف امامت و مسئوليت‌هاى امام قرار دارد، شامل مى‌شود.
  برخى از متكلمان، براى افضليت دو معنا نام برده‌اند: يكى، برترى در نزديكى به خداوند و برخوردارى از پاداش الهى بيشتر، و ديگرى، برترى در كمالات انسانى، به ويژه كمالاتى كه با فلسفه و هدف‌هاى امامت هم سو است. شيخ سديد الدين حمّصى در اين باره گفته است: افضليت در دو معنا به كار مى‌رود:
  1. مقرب‌تر بودن در پيشگاه خداوند و برخوردارى از پاداش الهى بيشتر (اكثرهم ثواباً عنداللَّه)؛
  2. برترى در دارا بودن شرايط كمال؛ مانندعلم، شجاعت، بخشندگى و ديگر ويژگى‌هايى كه امام در آنها پيشواى مردم به شمار مى‌رود (كونه افضل منهم فى الظاهر و فيما هو متقدم عليهم فيه). [9]
  محقق حلّى نيز گفته است: «افضيلت دو معنا دارد: يكى، برخوردارى از پاداش اخروى بيشتر، و ديگرى، برترى در ويژگى‌هاى آنچه كه امام در آن امور پيشوايى مردم را بر عهده دارد؛ مانند دانايى و شجاعت» [10]
  از دو معناى پيشين، آن چه كه بيشتر مورد توجه متكلمان اماميه واقع شده، معناى دوم است اگر چه، برخى از آنان، معناى اول را نيز مطرح كرده‌اند.
 ------------------------
 آنچه مهم است شناخت افضلیت در علم ، شجاعت ، زهد ، ورع و مانند آن است . شناخت این افضلیت می تواند در مصداق شناسی نقش آفرین باشد. وقتی ثابت شد که حضرت امیرالمومنین (ع) اشجع ، اورع ، ازهد، و اعلم الناس است ثابت می شود که وی امام و جانشین پیامبر اکرم (ص) است .
 متن کتاب ------------------------
 امامت مفضول قبيح است
  متكلمان اماميه از طريق عقل و وحى، بر لزوم افضليت امام استدلال كرده‌اند.
  برخى از دلايل آنها، افضليت به معناى برترى در كمالات انسانى را در بر مى‌گيرد و برخى ديگر، افضليت به معناى استحقاق بيشتر در برخوردارى از پاداش‌هاى الهى و مقرب‌تر بودن نزد خداوند را. نخست، دلايل افضليت به معناى برترى در كمالات را بررسى مى‌كنيم؛ آن گاه افضليت به معناى برترى در برخوردارى از پاداش الهى را.
  مشهورترين دليل عقلى متكلمان اماميه، بر لزوم برترى امام بر افراد تحت رهبرى وى، اين است كه از نظر عقل، امامت مفضول بر افضل قبيح و مردود است. اكنون اگر نصب امام را فعل خداوند بدانيم - چنان كه ديدگاه درست همين است - خداوند از انجام فعل قبيح منزه است. بنابراين، مفضول را به امامت نصب نمى‌كند و اگر تعيين امام را فعل مكلفان بدانيم، آنان نيز مجاز به گزينش مفضول براى امامت نيستند، زيرا مجاز بودن آنان در گرو آن است كه خداوند چنين گزينشى را مجاز بشمارد. در حالى كه مجاز شمردن امر قبيح بر خداوند روا نيست.«إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ»(377).
  اين استدلال، در بيشتر كتاب‌هاى كلامى اماميه با تعبيرهايى نه چندان متفاوت، آمده است. ابوالصلاح حلبى درباره لزوم اعلم بودن امام به آيين سياست و رهبرى مردم گفته است:
  پيشواى مردم بايد داناترين آنها به آيين سياست باشد، زيرا او در اين باره رهبر مردم است و تقديم مفضول بر فاضل در آنچه فاضل بر مفضول برترى دارد قبيح است. به همين دليل رهبر جامعه بايد از نظر ظاهر (ويژگى‌هاى كمال انسانى) بر مردم برتر باشد ولابد من كونه أفضلهم ظاهراً لهذا الوجه بعينه.(378)
  خواجه نصيرالدين طوسى در رساله امامت در اين باره گفته است:
  امام بايدى بر يكايك افراد تحت رهبرى خود برترى داشته باشد: (يعنى) بايد شجاع‌تر و سخاوت‌مندتر باشد و در يك كلام بايد در آنچه كه از كمالات انسانى به شمار مى‌آيد، كاملتر از ديگران باشد، زيرا وى پيشواى آنان است و پيشوايى فرد بر كسى كه كاملتر از او است، قبيح است.(379)
  وى، در تجريد الاعتقاد نيز گفته است: «وقبح تقديم المفضول معلوم و لا ترجيح فى التساوى؛ ناروايى مقدم داشتن مفضول بر افضل معلوم است و در صورت تساوى در فضائل، وجهى براى ترجيح يكى بر ديگرى وجود ندارد». [11]
  توضيح اين استدلال آن است كه در مقايسه ميان امام و مردم از نظر فضائل و كمالات انسانى، سه ديدگاه قابل فرض است:
  1. امام بر مردم برترى دارد؛
  2. امام نسبت به ديگران مفضول است؛
  3. امام با مردم مساوى است.
  از فرض‌هاى ياد شده، فرض دوم و سوم باطل است، زيرا لازمه فرض دوم، تقديم مرجوح بر راجح است كه قبيح است و لازمه فرض سوم، ترجيح بلا مرجّح است كه آن هم قبيح و محال مى‌باشد. بنابراين، فرض نخست متعين خواهد بود.
 ------------------------
 سوال و جواب :
 نظر شما در مورد امامت امام حسن (ع) و افضلیت ایشان بر امام حسین (ع) چیست؟ در صورتی که این دو معصوم مساوی باشند تقدیم مساوی بر مساوی قبیح است .
 پاسخ این است که امام حسن(ع) به جهت مصلحت عباد دارای خصوصیتی بودند . در واقع مرجح در این جا، درونی نیست بلکه امر بیرونی است و افضلیت در اینجا نسبی و به جهت مصلحت عباد است . یا می توان چنین گفت که وقتی که منصب امامت به امام بالفعل رسید حالت خاصی برای امام حاصل می شود که در روایات هم بیان شده است . این حالت شبیه حالتی است که در هنگام نبوت برای پیامبر اتفاق می افتد . این ها اموری بوده که امام پیشین باید به امام بعد از خود منتقل نماید. این اسرار امامت فعلا در اختیار امام بالفعل است که امام بالقوه آن را ندارد . البته تشخیص این امر از عهده مردم بر نمی آید بلکه خدای متعال انتخاب می کند. به روش لمی می فهمیم که انتخاب الهی حتما به جهت وجود مزیتی بوده است .
 [نکته ای در باره برنامه های علمی
 زیاد کار نمودن صحیح نیست . کار علمی باید کم و منظم باشد و طلبه به مقدار کافی استراحت داشته باشد . کار زیاد فرسودگی می آورد . برنامه ریزی باید به گونه باشد که به فرد صدمه نزند و با نشاط به فعالیت های علمی بپردازد . کار زیاد علاوه بر فرسودگی، فشار روحی ایجاد می کند. ]
 متن کتاب ------------------------
  ابن‌ميثم بحرانى درباره لزوم برترى امام بر ديگران در كمالات نفسانى گفته است:
  لإنّ تقديم الناقص على من هو اكمل منه قبيح عقلا؛(381)
  مقدم داشتن فردى كه در كمالات نفسانى ناقص است بر كسى كه كاملتر از او است، از نظر عقل قبيح است.
  حكيم لاهيجى، استدلال ياد شده را در قالب قياس استثنايى ريخته و اين گونه نوشته است: هر گاه تقديم مفضول واحد المتساويين قبيح باشد، افضليت امام واجب است؛ چه امامت مستلزم است مر تقديم را، ليكن مقدم حق است. پس تالى حق باشد و هو المطلوب.(382)
  توضيح اين كه قياس استثنايى در دو صورت نتيجه بخش است: يكى، استثناى عين مقدم كه عين تالى را نتيجه مى‌دهد و ديگرى، استثناى نقيض تالى كه نقيض مقدم را نتيجه مى‌دهد. استدلال ياد شده از گونه نخست است. مقدم در اين استثنا، قبح تقديم مفضول بر فاضل يا تقديم يكى از دو فرد مساوى در فضليت، بر ديگرى است و تالى آن، افضليت امام است. چون مقدم حق است؛ يعنى در مقدمه دوم عين مقدم استثنا مى‌شود، تالى نيز حق است؛ يعنى افضليت امام واجب است.
  مطلب ديگرى كه در قياس استثنايى بايد اثبات شود ملازمه ميان مقدم و تالى است. عبارت «چه امامت مستلزم است مر تقديم را«، در كلام حكيم لاهيجى، بيان‌گر ملازمه است؛ يعنى در باب امامت، امام بر مردم مقدم مى‌گردد. بنابراين، چون تقديم مفضول بر افضل و تقديم يكى از دو فرد مساوى بر ديگرى، قبيح است و از طرفى، امام بر مردم مقدم مى‌گردد، پس امام بايد افضل باشد.»
 
 بررسى اشكالات
  منكران لزوم افضليت امام، بر اين استدلال ايرادهايى وارد كرده‌اند. اين اشكال‌ها را قاضى عبدالجبار معتزلى شرح داده است. متكلمان اشعرى نيز، همه يا برخى از آنها را در كتاب‌هاى كلامى خود آورده‌اند. در اين‌جا به نقل و بررسى اين ايرادها مى‌پردازيم.
  1. افضليت، شرط عقلى نيست. نخستين ايرادى كه عبدالجبار بر اين استدلال وارد كرده اين است كه شرط افضليت از شرايطى نيست كه از طريق عقل بر آن استدلال شود. به باور وى، شرط عقلى آن است كه امامت بر آن استوار است؛ مانند عالم بودن امام به احكام شريعت و آيين رهبرى. هر گاه شرطى از اين گونه نباشد بايد از طريق دليل نقلى اثبات شود.(383)
 پاسخ: ملاك عقلى بودن شرط امامت اين است كه تحقق آرمان امامت وابسته به آن باشد، هر چند درجه وضوح و بداهت آن يك‌سان نباشد، همان گونه كه عالم بودن به احكام دينى و تدبير امور جامعه شرط تحقق آرمان امامت است، اعلم بودن نيز چنين است هر چند وضوح و بداهت آن دو متفاوت مى‌باشد؛ چنان كه اوليات، مشاهدات، فطريات، متواترات و حدسيات از معرفت‌هاى بديهى به شمار مى‌روند ولى بداهت آنها يك‌سان نيست.
  2. قبح عقلى، مستلزم قبح شرعى نيست. سعد الدين تفتازانى در نقد اين استدلال گفته است: «اگر مقصود از قبح تقديم مفضول بر افضل اين است كه ارتكاب آن، سبب استحقاق نكوهش و كيفر نزد خداوند است، قبح به اين معنا ثابت نيست و اگر مقصود اين است كه اين كار را با روش عقلا هم آهنگى ندارد، اين معنا مدعاى شما را اثبات نمى‌كند، زيرا مسئله امامت از مسائل دينى است، نه يك امر عادى و عقلانى صرف».(384)
 ------------------------
 این اشکال مبنایی است . مبنای اینها این است که عقل نمی تواند استحقاق ثواب و عقاب را کشف کند بلکه تنها می تواند مذمت و مدح عقلا را کشف نماید
 متن کتاب ------------------------
  پاسخ: اگر عقلاى بشر، كارى را ناروا مى‌دانند؛ به گونه‌اى كه همه آنان در همه جا چنين حكمى دارند، معلوم مى‌شود كه اين حكم و ادراك، در عقل و فطرت بشر ريشه دارد و از آداب و رسوم قومى و اجتماعى نيست. از سوى ديگر، حكم عقل به قبح يك فعل، به اين معنا است كه فاعل آن، مستحق نكوهش و مجازاتى متناسب با فعل نارواى خود است. روشن است كه ماهيت عقوبت اخروى نيز جز اين نيست.
 ------------------------
 [ مرحوم لاهیجی در گوهر مراد و مرحوم مظفر تعبیر زیبایی دارند، می فرمایند شارع چون رئیس و خالق عقلا است مدح او همان ثواب و مذمت او همان عقاب است . ماهیت ذم و عقاب و مدح و ثواب فرقی نمی کند بلکه تفاوت آنها از جهت فاعل است . اگر شارع کسی را مدح نماید یعنی ثواب داده است و اگر مذمت نماید یعنی عقاب نموده است . البته این امر درجات دارد . وجه اینکه ماهیت مدح و ثواب و ذم و عقاب یکی است این است که خداوند خالق عقلا است و عقل را خود حجیت داده است.
 خلاصه اینکه اگر توانستیم از عمومیت این حکم عقلی و عقلایی ریشه فطری آن را استخراج نماییم و از اینکه ماهیت مدح و ذم عقلایی با ثواب و عقاب تفاوتی ندارد، همان حکم شرعی می شود . ]
 متن کتاب ------------------------
 3. افضليت، مستلزم ارجحيت نيست، زيرا ممكن است كسى از نظر آگاهى به احكام شريعت يا در عبادت و زهد بر ديگران برترى داشته باشد، ولى از آگاهى و توانايى لازم براى تدبير امور سياسى جامعه برخوردار نباشد و در مقابل، كسى باشد كه از نظر علم و عبادت مفضول باشد، نه افضل، ولى در رهبرى سياسى جامعه از توان‌مندى بالايى برخوردار باشد. در نتيجه امامت چنين فردى ارجح خواهد بود.
  قاضى عضد الدين ايجى در توضيح اشكال ياد شده چنين گفته است:
  «چه بسا مفضول، براى امامت از فاضل صالح‌تر باشد، زيرا آنچه در ولايت و تصدى هر امرى لازم است، آگاهى به مصالح و مفاسد آن و توانايى انجام كارهاى لازم آن است و چه بسا كسى كه در علم و عمل مفضول است، نسبت به امامت آگاه‌تر و از وضعيت بهترى برخوردار باشد».
  سعدالدين تفتازانى نيز در آثار كلامى خود اشكال ياد شده را باز گفته است.
  مولوى عبدالعزيز، از متكلمان ماتريديه، نيز اشكال ياد شده را چنين بيان كرده است: «انّ اعظم مدار السلطنة على المهارة بأمور الدنيا لا على المهارة بالعلم الشرعى و كثرة العبادة»؛(387) بزرگ‌ترين شرط حكومت، مهارت در امور دنيا است، نه مهارت در علوم شرعى و عبادت بيشتر.
  فضل بن روزبهان اشعرى نيز در كتابى كه بر رد كتاب نهج الحق و كشف الصدق علامه حلى نوشته است، اشكال مزبور را بازگو كرده و براى افضليت، سه معناى زير را آورده است:
  1. برترى در حَسَب، نَسَب، شرافت، شجاعت و علم به احكام شريعت؛
  2. برترى در پاداش الهى و اخروى؛
  3. برترى در حفظ اسلام و تدبير مملكت اسلامى.
  سپس گفته است دو معناى اول و دوم در امامت شرط نيست، زيرا به وظايف و اهداف امامت مربوط نمى‌باشد و معناى سوم نيز، اگر چه مربوط به فلسفه امامت است، ولى در آن، افضليت شرط لازم نيست و تنها در حد اولويت مطرح است.(388)
 
 نقد و نظر:
  در پاسخ به اشكال ياد شده دو نكته را بيان مى‌كنيم:
  الف) برجسته كردن بعد سياسى امامت از يك سو و كم اهميت جلوه دادن بعد معنوى و شرعى آن از سوى ديگر، با تعريف مشهور امامت كه شيعه و اهل سنت، هر دو آن را پذيرفته‌اند، سازگارى ندارد.
  در اين تعريف، از امامت به عنوان رهبرى عمومى امت اسلامى در امور دنيوى و دينى ياد شده است.
  بى شك، علم به احكام شريعت و عمل به آنها در رهبرى دينى مسلمانان نقش تعيين كننده‌اى دارد.
  به ديگر سخن، حتى اگر تبيين معارف و احكام شريعت را از اهداف امامت ندانيم، امنيت و عدالت در جامعه اسلامى بر اساس احكام شريعت و با الگوى فرهنگى و معنوى اسلام، بدون اين كه امام در حوزه علم و عمل، پيشتاز باشد، برقرار نخواهد شد.
  ب) پيش فرض اشكال ياد شده اين است كه افضليت مورد بحث در باب امامت، افضليت در علم به احكام شريعت و عمل عبادى است. از اين رو، آن را با افضليت در مديريت سياسى مقايسه كرده‌اند. آن گاه افضليت به معناى دوم را بر افضليت به معناى نخست ترجيح داده‌اند، ولى اين پيش فرض، منطقى نيست، زيرا قدر مسلّم افضليت در باب امامت، افضليت در صفاتى است كه وجود آنها براى امام لازم است. علم به احكام شريعت، توانايى و كفايت در رهبرى، پارسايى و عدالت پيشگى، شجاعت و استوارى، از صفاتى است كه بيشتر متكلمان مذاهب اسلامى براى امام لازم شمرده‌اند؛ چون امام در صفات ياد شده ديگران را رهبرى مى‌كند. از آن جا كه امامت مفضول بر افضل قبيح است، بايد در اين صفات بر ديگران برترى داشته باشد.
  سيد مرتضى در اين باره گفتار سنجيده‌اى دارد كه يادآور مى‌شويم:
  كسى كه از نظر علم و سياست، ناقص يا فاقد شجاعت باشد يا به شتاب زدگى و تند خويى و بخل شديد شناخته شده باشد، به صورت مطلق افضل شناخته نمى‌شود. و ما افضليت در همه صفاتى كه رعايت آنها در امامت لازم است را لازم دانسته‌ايم. بنابراين، كسى كه در يك صفت افضل و در صفت ديگر، مفضول باشد، افضل مطلق كه در باب امامت مقصود است، نخواهده بود. [12]
  وى اين گفتار را در پاسخ عبدالجبار معتزلى بيان كرده كه گفته است: هر گاه فرد افضل برخى از ويژگى‌هاى لازم براى امام را نداشته باشد و مفضول، آن صفات را دارا باشد، امامت مفضول بر امامت افضل اولويت دارد. مانند اين كه افضل، دانش و شناخت سياسى كافى نداشته، ولى در عبادت و مانند آن برترى داشته باشد؛ اما مفضول، در فقه و سياست متخصص باشد. همين گونه است كه اگر در فرد افضل صفات ناپسندى يافت مى‌شود؛ مانند اين كه فردى تندخو، شتاب زده و بخيل باشد.(390)
  سيد مرتضى در نقد سخن عبدالجبار اين نكته را يادآور شده است كه فرض‌هاى ياد شده، خارج از فرض مورد بحث است، زيرا فرض مورد بحث، افضليت مطلق است، نه افضليت نسبى. يعنى كسانى كه افضليت را شرط امامت دانسته‌اند. قصدشان افضليت در همه كمالات انسانى است؛ به ويژه كمالاتى كه در رهبرى دينى جامعه اسلامى، نقشى تعيين كننده دارد.
 ------------------------
 عقل می گوید در امامت آنچه از صفات لازم است ، افضلیت در آنها شرط است . اگر در میان امت افرادی هستند که در صفاتی که کف امامت را تشکیل می دهد ، مراتب دارند ، عقل می گوید فرد افضل برگزیده می شود . زیرا تقدیم مفضول بر افضل قبیح است . دیگر در اینجا تفکیک میان صفات صحیح نیست .
 صفات و فضایل لازم در امامت عبارتند از: علم ، شجاعت ، زهد و تقوا ، عدالت و کفایت در تدبیر . جمع کثیری از معتزله و اشاعره این صفات را در امام لازم دانسته اند . موضوع افضلیت در صفات ای است که برای امامت لازم است یعنی در همه این صفاتی که بیان شد . نتیجه اینکه تجزیه میان صفات و مقایسه برخی با برخی دیگر به لحاظ قاعده اولیه یعنی شرایط عادی صحیح نیست . چرا شما میان این صفات تجزیه می نمایید؟ اگر می گویید چنین فردید نداریم، در این صورت مساله ای دیگر خواهد بود که در کلام باقلانی خواهد آمد .
 نکته :
 تمام این تلاش ها از سوی اهل سنت به خاطر توجیه اشتباهی است که در سقیفه رخ داده است و اکنون در صدد ساختن مبنا برای آن هستند. اینان تا بتوانند بر ادله شیعه خدشه می زنند و در نهایت وقتی نتوانستند می گویند امامت حضرت علی (ع) صلاح نبود . تمام اینها نوشتن قانون است برای یک رفتار انجام شده .
 این نکته را نیز باید توجه داشت که مناقشه علمی غیر از بحث وحدت و اتحاد میان مسلمین است . باید حریم وحدت را نگاه داشت اما در این حال این مباحث را نیز باید به صورت علمی مورد بررسی قرار داد . جناب آقای شیخ الاسلامی ، نمایند اهل سنت در خبرگان رهبری در دیدار مقام معظم رهبری از کردستان، سخنان جالبی بیان کرد . وی گفت: «ما در عرض دستورات مقام معظم رهبری مشروعیت برای رای هیچ کس قائل نیستیم و رای ایشان در مسائل کشور مبنای رفتار سیاسی و اجتماعی ما است» . قانون اساسی کشور ، مبانی فقهی و کلامی شیعه و مبانی فقهی و کلامی اهل سنت نیز همین را می گوید . هر کسی بخواهد بر اساس مبانی کلامی و اعتقادی سخن بگوید همین سخن را باید بگوید . قرآن کریم می فرماید «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم » مقام معظم رهبری مصداق اولی الامر است . خداوند انشاء الله رهبر را حفظ کند زیرا ایشان حقیقتا در این عصر بسیار عالی عمل کرده اند و باید برای ایشان دعا نمود .
 مساله دیگر اینکه برخی گفته اند در تاریخ وقایعی هست که با سخنان شما نمی سازد . مواردی وجود دارد که پیامبر اکرم (ص) غیر افضل را بر افضل ترجیح داده اند . از جمله اینکه حضرت، زید را بر افرادی مانند جعفر ابن ابی طالب تقدیم داشتند و یا در قضیه جیش اسامه ، اسامه را با اینکه جوانی بود مقدم داشت . این مسائل چگونه است؟
 پاسخ آن است که مساله فرماندهی جنگ غیر از مسائل دیگر است . گاهی در آن شایستگی فرد مطرح است و گاه مصلحت القوم مطرح است . علاوه بر اینکه در قضیه جیش اسامه، حضرت امیر (ع) حضور نداشتند . زیرا پیامبر اکرم (ص) نسبت به دیگران عتاب نمود اما در تاریخ نیامده که حضرت امیر (ع) را عتاب نموده باشد . این مطلب کاشف از آن است که امام در آنجا نبودند .
 متن کتاب ------------------------
  4. نمونه‌هاى ناسازگار. نظريه افضليت در امامت با نمونه‌هاى عصر پيامبرصلى الله عليه وآله و خلفا درباره تعيين امام يا فرمان‌دهان سپاه، سازگارى ندارد و چون در درستى آن نمونه‌ها ترديدى نيست، نظريه افضليت نادرست مى‌باشد.
  نمونه‌اى از زمان پيامبر اكرم‌صلى الله عليه وآله: فرمان‌دهى زيد بن حارثه در جنگ موته با وجود شخصيّتى مثل جعفر بن ابى طالب (جعفر طيار) و فرمان‌دهى اسامة بن زيد در روزهاى پايانى زندگى پيامبرصلى الله عليه وآله(391) دو نمونه ناسازگار با اصل افضليت در زمان پيامبرصلى الله عليه وآله است. و نمونه مربوط به عصر خلفا اين است كه عمر، سرنوشت خلافت را به شوراى شش نفره واگذار كرد، در حالى كه در ميان آنان على بن ابى‌طالب و عثمان كه بر ديگر اعضا برترى داشتند، نيز بودند. اگر افضليت امام، امرى لازم بود خليفه چنين تصميمى نمى‌گرفت؛ به ويژه آن كه مسلمانان نيز با تصميم وى مخالفت نكردند.(392)
  پاسخ: در جنگ موته، اگر چه مشهور اين است كه زيد فرمانده نخست بود و جعفر فرمانده دوم، ولى قول ديگر اين است كه جعفر نخستين فرمانده و زيد فرمانده دوم بود.(393) گذشته از اين، در فرمان‌دهى سپاه، افضليت مطلق شرط نيست، بلكه افضليت در آنچه به امر جنگ و مبارزه مربوط مى‌شود، كافى است و قطعاً زيد از چنين برترى برخوردار بود كه پيامبرصلى الله عليه وآله او را به فرمان‌دهى سپاه اسلام برگزيد.
  درباره اسامةبن‌زيد، اگر چه ظاهر خطاب‌هاى تأكيدى پيامبرصلى الله عليه وآله مانند «جهّزوا جيش اسامة» عموميت دارد، ولى اميرالمؤمنين‌عليه السلام در كنار بستر پيامبرصلى الله عليه وآله بود و هرگز پيامبرصلى الله عليه وآله نسبت به پيوستن او به سپاه اسامه اشاره‌اى ننمود. از اين جا به دست مى‌آيد كه او به حضور در سپاه اسامه مكلّف نبوده است. و نسبت به ديگر مسلمانان نيز بايد يادآور شد كه در اين باره افضليت مطلق شرط نيست و از آن جا كه پيامبرصلى الله عليه وآله او را به فرمان‌دهى سپاه برگزيد، به يقين شرط افضليت در آن مورد را داشته است.(394)
  استدلال به فعل عمر در واگذارى امر امامت به شوراى شش نفره، مبتنى بر دو مطلب است: يكى اين كه گزينش امام را به اختيار مكلفان بدانيم نه به انتصاب پيامبرصلى الله عليه وآله و به امر پروردگار. ديگر اين كه عمل صحابه را بدون استثنا به عنوان حجت شرعى پذيرا شويم.
  هيچ يك از دو مطلب مزبور از نظر شيعه اماميه پذيرفته نيست. چنان كه تفتازانى پس از نقل استدلال ياد شده گفته است: اين استدلال و مانند آن براى اهل سنت اعتبار دارد، نه براى شيعه كه تعيين امام را فعل حق مى‌داند، نه فعل خلق.(395)
 
  قرآن و افضليت امام
  از جمله دلايل قرآنى لزوم افضليت امام بر ديگران عبارت است از:
  «أَفَمَنْ يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّى إِلّا أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ»؛(396)
  آيا كسى كه هدايت گر به سوى حق است، سزاوارتر است كه پيروى شود يا كسى كه خود از هدايت بى بهره است؛ مگر آن كه از سوى ديگران هدايت شود؟ شما چه منطقى داريد و چگونه داورى مى‌كنيد؟
  اين آيه كريمه درباره هدايت، دو گزينه را با يك‌ديگر مقايسه كرده است: گزينه اول مربوط به كسى است كه خود از هدايت برخوردار است و به هدايت ديگران نياز ندارد، بلكه ديگران را به حق هدايت مى‌كند؛ يعنى از هدايت ويژه الهى برخوردار است. ديگرى كسى است كه از هدايت به حق بهره‌اى ندارد مگر آن كه ديگران او را هدايت كنند.
  دو گزينه ياد شده در اين كه از هدايت بهره‌مند مى‌باشند يك‌سانند، ولى در اين كه در بهره‌مندى از هدايت به هدايت‌گرى ديگران نياز دارند يا از هدايت ويژه الهى برخوردارند و نيازى به هدايت ديگران ندارند، متفاوت مى‌باشند.
  از اين دو گزينه، گزينه نخست بر دوم برترى دارد و خرد ووجدان انسانى آن را مى‌پسندد. جمله «فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ» بيان‌گر اين مطلب است؛ يعنى اگر جز اين داورى شود، بر خلاف حكم خرد و وجدان است و طبعاً مورد پسند خداوند كه آفريدگار خرد و وجدان است نخواهد بود.
  اين استدلال، در سخنان برخى از متكلمان اماميه آمده است. علامه حلّى در آثار كلامى گوناگون خويش آن را يادآور شده است. در كتاب«نهج المسترشدين» گفته است:« امام بايد بر مردم تحت رهبرى خود برترى داشته باشد، زيرا تقديم مفضول بر فاضل قبيح است؛ به دليل كلام خداوند متعال كه فرموده است:
  «أَفَمَنْ يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لا يَهِدِّى إِلّا أَنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ».(397)
 
  نقد و نظر
  سعدالدين تفتازانى، دلالت آيه ياد شده بر افضليت پيشواى الهى بر افراد ديگر را پذيرفته است، ولى آن را ويژه نبوت دانسته و در بيان تفاوت نبوت و امامت يادآور شده است: غرض از امامت اين است كه به آنچه صلاح جامعه اسلامى در حوزه دين و فرمان‌روايى است قيام كند و در اين باره چه بسا مفضول ويژگى‌هايى دارد كه فاضل ندارد، ولى پيامر از جانب خداوند و براى رساندن وحى الهى به بشر برگزيده مى‌شود چنين انسانى، قطعاً بر ديگران برترى دارد و آيه«أَفَمَنْ يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ...» گواه درستى اين مطلب است.(398)
  با توجه به آنچه در تبيين دليل عقلى افضليت و بررسى اشكال‌هاى آن بيان گرديد، نادرستى سخن تفتازانى روشن مى‌گردد. وى، افضليت در امامت را نسبى دانسته و چنين گفته است كه فردى كه در باب علم و عبادت افضليت دارد، ولى در رهبرى سياسى جامعه از توان‌مندى و كفايت لازم برخوردار نيست، و بر عكس؛ فرد ديگرى در رهبرى سياسى توان‌مندى لازم را دارد، ولى در علم و عبادت مفضول است، در اين صورت، فرد دوم براى تصدّى مقام امامت بر فرد نخست برترى دارد.
  چنين تصويرى از افضليت در باب امامت نادرست است. چرا كه مقصود از افضليت، برترى درصفات كمال انسانى است؛ صفاتى كه در رهبرى امت اسلامى نقش تعيين كننده‌اى دارد. از آن جا كه گستره امامت مصالح دينى و دنيوى جامعه اسلامى را شامل مى‌شود: الامامة رئاسة عامة فى امور الدين و الدنيا، صلاحيت‌هاى امامت نيز هر دو حوزه مصالح دينى و دنيوى را در بر مى‌گيرد.
  آرى، امام آورنده شريعت آسمانى نيست، ولى مسئوليت حفظ دين و رعايت مصالح مادى و معنوى امت اسلامى را بر عهده دارد. در اين زمينه او هدايت‌گر مردم است و در نتيجه، مصداق روشن آيه كريمه «أَفَمَنْ يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يَتَّبَعَ...» خواهد بود.
  شگفت آورتر از سخن تفتازانى، كلامى است كه فضل بن روزبهان اشعرى در اين باره گفته است. وى به استدلال علامه حلّى به آيه ياد شده در افضليت امام چنين پاسخ گفته است: «مفاد آيه اين است كه هدايت‌گر و گمراه كننده و هدايت يافته و گمراه يك‌سان نيستند و اين امرى است مسلّم».(399) )و به موضوع بحث ما كه افضل وغير افضل در اصل فضليت يك‌سانند و هر دو هدايت يافته‌اند ربطى ندارد(.
  سخن فضل با ظاهر آيه كريمه هم آهنگ نيست، زيرا آيه كريمه دو مورد را با يك‌ديگر مقايسه كرده است:
  1. كسى كه ديگران را به حق هدايت مى‌كند؛
  2. كسى كه از هدايت افاضى و ذاتى برخوردار نيست و بايد از ديگران هدايت جويى كند.
  از تقابل دو مطلب ياد شده به دست مى‌آيد كه جمله «أَفَمَنْ يَهْدِى إِلَى الْحَقِّ» درباره فردى است كه از هدايت افاضى و ذاتى برخوردار است و ديگران را به حق هدايت مى‌كند و جمله «أَمَّنْ لا يَهِدِّى إِلّا أَنْ يُهْدى» درباره كسى است كه از هدايت افاضى و ذاتى بهره‌مند نيست. البته، اين، با گمراه بودن ملازم نيست، زيرا ممكن است فردى هدايت يافته باشد، ولى از هدايت ذاتى (عصمت) بى بهره باشد.
  بنابراين، آيه كريمه پيروى از معصوم را بر غير معصوم برتر مى‌داند؛ نه اين كه مهتدى را بر گمراه مقدم مى‌شمارد.
 
  برترى اخروى
  تا اين جا، سخن درباره افضليت به معناى برترى در صفات كمال انسانى بود؛ به ويژه صفاتى كه در بارور شدن اهداف امامت، نقش كليدى دارند. اينك درباره افضليت به معناى برترى در بهره‌مندى از پاداش‌هاى اخروى و مقرّب‌تر بودن در پيشگاه ربوبى سخن خواهيم گفت.
 
  1. عصمت و افضليت
  يكى از راه‌هاى اثبات افضليت اخروى امام، اثبات عصمت امام است. سيد مرتضى در تبيين اين استدلال گفته است: «امام، رهبرى امت اسلامى را در همه امور دينى بر عهده دارد؛ خواه مربوط به عبادات باشد يا معاملات و ديگر احكام دينى. مقتضاى عموميت امامت و نيز افضليت امام بر مأموم اين است كه او در همه شئون رهبرى، بر ديگران برترى داشته باشد كه عبادات از آن جمله است. لازمه برترى در عبادت، برترى در استحقاق پاداش اخروى است. البته افضليت در عبادت با معيار كمّى سنجيده نمى‌شود، بلكه با ملاك كيفى ارزيابى مى‌گردد؛ يعنى هر چه درجه اخلاص بالاتر باشد، ارزش عبادت بيشتر خواهد بود و عالى‌ترين درجه اخلاص، از آنِ انسان‌هاى معصوم است. از آن جا كه بر طبق ادله عقلى و نقلى، امام از صفت عصمت برخوردار است، در عبادت نيز بر ديگران برترى دارد.(400)
  اين استدلال بر دو ركن استوار است: اول اين كه چون امام، پيشوايى امت اسلامى را در همه امور دينى بر عهده دارد و با توجه به اين كه تقديم مفضول بر افضل قبيح است، امام در همه امور دينى بر ديگران افضل است.
  ركن دوم اين است كه اين افضليت تنها جنبه ظاهرى ندارد، بلكه امام، به دليل اين كه معصوم است و ظاهر و باطنش هم آهنگ مى‌باشد، علاوه بر افضليت ظاهرى از افضليت باطنى نيز برخوردار است و به طور بديهى، كسى كه در ظاهر و باطن بر ديگران برترى داشته باشد، از پاداش اخروى بيشترى نيز برخوردار خواهد بود.
 
  2. تكليف سنگين‌تر و پاداش بيشتر
  امام در همه تكاليف دينى با ديگر مكلفان شريك است، ولى تكليف ويژه‌اى نيز دارد، زيرا او لطف در حق ديگران است و مسئوليت هدايت آنان را بر عهده دارد. پرداختن به اين مسئوليت، تلاش ويژه‌اى را لازم دارد. پس به حكم اين كه «أفضل الاعمال، أحمزّها؛ برترين كارها دشوارترين آنهاست»، امام، در برخوردارى از پاداش الهى شايستگى بيشترى خواهد داشت. پس تكليف بيشتر و سنگين‌ترى كه بر عهده امام گذاشته شده است، مقتضى پاداش بيشترى براى او خواهد بود.(401)
  استدلال فوق بر اين اصل استوار است كه امامت همانند نبوت، مصداق قاعده لطف است. در باب لطف ثابت شده است كه هر گاه فاعل آن، يكى از مكلفان و فعل او، لطفى در حق ديگران باشد، بايد فاعل لطف، از فعل انجام شده بهره‌اى ببرد وگرنه به او ستم شده است. چون او به انجام كارى مكلّف شده است كه نتيجه‌اش به ديگران باز مى‌گردد. بهره مزبور، چيزى جز پاداش اخروى نخواهد بود. بر اين اساس، فاعل لطف، علاوه بر پاداش‌هايى كه براى انجام تكليف‌هاى مشترك ميان او و ديگران به دست مى‌آورد، پاداش‌هايى نيز براى انجام فعل لطف در حق ديگر مكلفان به دست مى‌آورد و در نتيجه وى، از پاداش‌هاى بيشترى برخوردار مى‌شود.
 
  3. امام، حجت خداوند بر بشر است
  امامت، ادامه نبوت است و به جز آوردن شريعت كه به پيامبر اختصاص دارد، با نبوت تفاوتى ندارد. همان گونه كه پيامبر مسئوليت تبليغ و تبيين دين و حفظ آن را بر عهده دارد، امام نيز پس از پيامبر عهده دار اين مسئوليت است از اين رو، امام در عصمت و ديگر صفات كمال مربوط به نبوت با پيامبر يك‌سان است. پس، همان گونه كه پيامبر بر ديگران برترى دارد و از پاداش بيشترى برخوردار است، امام نيز چنين است.(402)
 
  4. تعظيم ويژه، مستلزم افضليت است
  در اين كه تعظيم امام و پيروى از او بر همگان واجب است ترديدى نيست. بر اين اساس، امام، شايسته تعظيم ويژه‌اى است كه او را كاملاً از ديگران ممتاز مى‌سازد. از طرفى، از آن جا كه امام، معصوم است، تعظيم ياد شده فقط به خاطر ويژگى‌هاى ظاهرى نيست كه موجب شود برترى معنوى و اخروى او را در بر نگيرد. بلكه او از آن جهت شايسته تعظيم است كه در واقع سرآمد ديگران است و به عبارت ديگر، ظاهر و باطن او هم آهنگ است. اين ويژگى از عصمت امام به دست مى‌آيد.
  از اين رو، نمى‌توان لزوم تعظيم امام و وجوب اطاعت از او و انقياد نسبت به او را با لزوم تعظيم و فرماندهان منصوب از سوى امام مقايسه كرد. چون آنچه در مورد تعظيم و پيروى از آنان مطرح است، عنوان و موقعيت ظاهرى آنان، بدون توجه به برترى واقعى آنهاست، ولى امام با داشتن صفت عصمت و ظاهر و باطن يك‌سان، شايسته تعظيم ويژه است.(403)
  از اين استدلال، افضليت امام به دست نمى‌آيد، زيرا وجوب تعظيم مى‌تواند براى آن باشد كه فلسفه امامت نقض نشود و امام بتواند به وظايف امامت بپردازد. «عصمت» نيز اثبات مى‌كند كه از امام اشتباه و گناه سر نمى‌زند؛ نه آن كه او در پيش‌گاه الهى از پاداش بيشترى برخوردار است.
  آرى، اگر گفته شود كه تعظيم مؤمنان در دنيا، گونه‌اى از پاداش الهى است، در آن صورت مى‌توان افضليت امام را از استدلال ياد شده نتيجه گرفت و صورت استدلال به شرح زير خواهد بود:
  امام، سزاوار برترين تعظيم و تكريم است؛
  تعظيم و تكريم گونه‌اى از پاداش الهى است؛
  امام، سزاوار برترين پاداش الهى است.
  اين گونه استدلال در سخنان برخى از متكلمان اماميه آمده است؛مثلاً ابوالصلاح حلبى گفته است:
  امام نسبت به ديگران از برترين پاداش برخوردار است، زيرا بر همگان واجب است كه او را تعظيم كنند و در برابر او خاضع باشند. تعظيم، نوعى از پاداش است. بنابراين، امام از برترين پاداش برخوردار است.(404)
  ممكن است گفته شود: تعظيم و تكريم آن گاه پاداش به شمار مى‌رود كه از سوى خداوند و در آخرت باشد. در حالى كه تعظيم و تكريم مورد بحث، از طرف مؤمنان و مربوط به دنيا است.
  پاسخ اين است كه تعظيم امام اگر چه از سوى مؤمنان و وظيفه آنها است، ولى به دستور خداوند مى‌باشد. همان گونه كه در آخرت نيز فرشتگان الهى به دستور خداوند، به بهشتيان تعظيم مى‌كنند، پاداش الهى در دنيا نيز مى‌تواند بروز و نمود داشته باشد. آنچه به آخرت اختصاص دارد پاداش كامل و بى نقص است كه از هر گونه سختى و رنجى پيراسته است؛ چنان كه قرآن كريم درباره مجاهدان راه حق مى‌فرمايد:
  «فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْيا وَحُسْنَ ثَوابِ الآخِرَةِوَاللَّهُ يُحِبُّ الُمحْسِنِينَ»؛(405)
  خداوند پاداش دنيا و پاداش نيك آخرت را به آنان عطا كرد و خداوند نيكوكاران را دوست دارد.
  در اين آيه از پاداش دنيوى و اخروى مجاهدان راه خدا ياد شده است و پاداش اخروى، به ويژگى «حُسن» وصف گرديده است، كه بيان‌گر برترى آن بر پاداش دنيوى مى‌باشد.
 
  5 . برترى در كمالات، مستلزم برترى در پاداش است
  برخى از متكلمان اماميه، با اثبات برترى امام در صفات كمال، به برترى او در عبادت و پاداش الهى استدلال كرده‌اند، زيرا كسى كه در كمالاتى مثل دانش، پارسايى، عدالت و... بر ديگران برترى دارد، در عبادت خالصانه نيز برتر از ديگران است و در نتيجه از پاداش بيشترى برخوردار مى‌شود: «إنّ الإمام اذا كان فاضلا فى صفات الكمال يلزم أن يكون أطوع للَّه و أكثر عملا بالبرّ و الخير. فلابد أن يكون أكثر ثواباً» لازمه اين كه امام در صفاتِ كمال، سرآمد ديگران مى‌باشد، اين است كه مطيع‌ترين افراد در برابر خداوند و نيكوكارترين آنهاست، و در نتيجه از بيشترين پاداش برخوردار مى‌شود.(406)
 
  ابوبكر باقلانى(407) و افضليت امام
  تا اين جا نظريه لزوم افضليت امام را تبيين واثبات نموديم. در ضمن، به اشكال‌هايى كه بر آن وارد شده و در حكم دلايل نظريه مخالف بود، پاسخ داديم. بنابراين، نادرستى نظريه‌اى كه افضليت را شرط لازم امامت نمى‌داند روشن گرديد. اينك به بررسى نظريه باقلانى مى‌پردازيم كه افضليت را شرط لازم امامت دانسته است، ولى به صورت مشروط. وى در بحثِ ويژگى‌هاى امام، افضليت را از صفات امام دانسته و گفته است:
  يكى از ويژگى‌هاى امام اين است كه از برجسته‌ترين افراد در علم و ديگر صفاتى كه تفاضل در آنها راه دارد، باشد، مگر آن كه نصب افضل به عنوان امام با موانعى برخورد كند كه در آن صورت نصب مفضول به امامت جايز خواهد بود.(408)
  باقلانى نخست لزوم افضليت امام را در شرايط عادى اثبات كرده، سپس بر جواز امامت مفضول در شرايط غير عادى استدلال نموده است. درباره مطلب نخست به رواياتى استناد كرده است كه بر افضليت امام در نماز جماعت دلالت مى‌كند. آن گاه به دليل اولويت و اين كه امامت امت در همه امور دينى و دنيوى بر امامت در نماز جماعت برترى دارد، بر لزوم افضليت امام امت اسلامى استدلال كرده است.
  روايات مزبور عبارت است از:
  «يؤمّ القول أفضلهم؛ برترين فرد يك قوم بر آنها امامت مى‌كند».
  «ائمتكم شفعاؤكم فانظروا بمن تستشفعون؛ امامان شما شفيعان شمايند. پس بنگريد كه از چه كسى شفاعت مى‌جوييد».
  «أئمتكم شفعاؤكم الى اللَّه فقدّموا خيركم؛ امامان شما شفيعان شما نزد خداوند مى‌باشند. پس بهترينِ خود را بر خويش مقدم داريد».
  «من تقدّم على قوم من المسلمين يرى أن فيهم من هو أفضل منه فقد خان اللَّه و رسوله و المسلمين؛ كسى كه بر قومى پيشى جويد با اين كه مى‌داند كه برتر از وى در ميان آن قوم يافت مى‌شود، به خدا و پيامبر او و مسلمانان خيانت كرده است».
  روايات ديگرى كه در اين باره هست كه اگر چه الفاظ آنها متفاوت است، ولى از نظر معنا متواتر مى‌باشد.
  مسلمانان در اين اصل هم نظر هستند كه برترين امامت، امامت كبرى (امامت بر جامعه اسلامى) است و يكى از ويژگى‌هاى امام اين است كه در نماز جماعت، امام آنان باشد. بنابراين، امام مسلمانان بايد برترين آنها باشد.
  دليل ديگر باقلانى بر لزوم افضليت امام اين است كه صحابه در انتخاب امام، افضليت را ملاك قرار داده بودند و اختلاف ميان آنان در مصداق افضل بود نه درمعيار افضليت. از اين رو وقتى عمر به ابو عبيده گفت دست خود را دراز كن تا با تو بيعت كنم (امدد يدك ابايع لك) ابوعبيده در پاسخ گفت: آيا اين پيشنهاد را مطرح مى‌كنى در حالى كه ابوبكر حاضر است؟ (أتقول هذا و ابوبكر حاضر؟) سخن وى مورد قبول عمر و ديگر حاضران در سقيفه قرار گرفت.
  باقلانى در تبيين جواز امامت مفضول در شرايط غير عادى گفته است: دليل بر جواز برگزيدن مفضول به عنوان امام و كنار گذاشتن افضل براى ترس از فتنه و هرج و مرج، اين است كه هدف از نصب امام مبارزه با دشمنان، حمايت از كيان اسلام، اجراى حدود و استيفاى حقوق است پس، هر گاه با برگزيدن أفضل به عنوان امام، ترس آن باشد كه هرج و مرج و فساد و نزاع رخ دهد، از امام پيروى نشود، احكام تعطيل گردد، حقوق استيفا نشود و دشمنان به كشور اسلامى طمع ورزند. اين امر، دليل خوبى براى مسلمانان خواهد بود كه از افضل به مفضول عدول كنند. گواه اين مطلب، اين است كه عمر خلافت پس از خويش را به شوراى شش نفره واگذار كرد؛ با اين كه مى‌دانست برخى از آنان بر ديگران برترى دارند.(409)
 
  ارزيابى
  بخش اول نظريه باقلانى )لزوم افضليت امام( درست است. اما استدلال او بر مدعاى وى دلالت نمى‌كند، زيرا افضليت در نماز جماعت، شرط صحت نماز جماعت نيست؛ بلكه شرط كمال و اولويت آن است. از اين رو استناد به اين روايت‌ها براى افضليت در امامت كلّى جامعه فقط اولويت آن را اثبات مى‌كند، نه لزوم افضليت را.
  آرى، استدلال به عمل صحابه براى كسانى كه امامت را، امرى انتخابى و عمل صحابه را حجت شرعى مى‌دانند - چنان كه اهل سنت بر اين عقيده‌اند - مقبول خواهد بود؛ به شرط اين كه ثابت شود صحابه در گزينش امام، افضليت را معيار كار خويش قرار داده بودند؛ آن هم نه به عنوان عملى كه اولويت دارد، بلكه به عنوان عملى واجب.
  درباره بخش دوم ديدگاه وى بايد گفت بر مبناى باور شيعه، چنان اشكالى پيش نخواهد آمد، زيرا بر طبق باور شيعه، امام از سوى خداوند برگزيده مى‌شود و بر همه مسلمانان واجب است كه او را بشناسند و از وى اطاعت كنند و چون امر«گزينش» به مردم واگذار نشده است، براى گزينش افضل، مشكلى كه باقلانى يادآور شده است پيش نخواهد آمد. حال اگر مردم با امام منصوب از سوى خداوند بيعت نكردند و گزينش فرد افضل به عنوان امام با مشكلى كه باقلانى يادآور گرديد مواجه شد، در آن صورت، بر طبق نظر اهل سنت، امامت مفضول مشروعيت دارد، زيرا «الضرورات، تبيح المحذورات» اما بر مبناى باور شيعه، مشروعيت امامت مفضول در گرو آن است كه امام افضل كه منصوب از سوى خداوند است، او را تأييد كند.
  از آن جا كه امامت، ضرورت اجتماعى اجتناب‌ناپذير است و نبود امام، مفاسد بيشترى نسبت به انتخاب امامت غير افضل به دنبال دارد، امام منصوب از جانب خداوند كه در حقيقت افضل نيز مى‌باشد، براى دفع مفاسد ياد شده، امامت مفضول را تأييد مى‌نمايد. در اين صورت، امامت مفضول اگر چه غاصبانه و نامشروع است، ولى تصميم‌هاى منطبق با ضوابط اسلامى و نيز همكارى با دستگاه حكومت ياد شده نيز مشروع خواهد بود.
  نتيجه: در اين جا بايد موارد ذيل را از يك‌ديگر جدا كرد:
  1. امامت افضل متعين است؛
  2. فرد افضل از سوى خداوند به عنوان امام برگزيده شده است؛
  3. فرد غير افضل كه خود را كانديد امامت مى‌كند و يا بيعت ديگران را مى‌پذيرد، مرتكب خطا شده و منصب امامت را غصب كرده است؛
  4. كسانى كه امام منصوب از سوى خداوند را رها كرده و خود به گزينش امام اقدام مى‌كنند نيز، مرتكب خطا شده‌اند؛
  5 . در شرايطى كه مردم با امام منصوب از سوى خداوند بيعت نكرده و ديگرى را به امامت برگزيده‌اند، وى براى آن كه از مفاسد بيشترى كه نبود امامت در پى دارد، جلوگيرى كند، مى‌تواند امامت مفضول را تا آن جا كه مقررات اسلامى رعايت مى‌گردد، تأييد كند؛
  6. با تأييد امامت مفضول از جانب امام منصوب، قبح فاعلى امامت مفضول و آنان كه وى را با امامت برگزيده‌اند از بين نمى‌رود، ولى اعمالى كه حاكميت انجام مى‌دهد و نيز همكارى مردم با آن مشروعيت مى‌يابد. اين مشروعيت، در حقيقت به دليل تأييد مشروط امام منصوب است؛ نه به خاطر رأى مردم.
 
 
 
 * * *
 اللهم صل علی محمد و آل محمد
 ( تقریرات و تلخیص درس حضرت استاد ربانی گلپایگانی )


[1] تفتازانى، اين قول را به معظم اهل سنت و بسيارى از فرق نسبت داده است: ذهب معظم اهل السنّة، و كثير من الفرق على أنّه يتعيّن للامامة افضل اهل العصر، الا اذا كان فى نصبه هرج وهيجان فتن )شرح المقاصد، ج 5 ، ص 291).
[2] الياقوت فى علم الكلام، ص 76.
[3] الذخيرة فى علم الكلام، ص 4290.
[4] تقريب المعارف، ص 101.
[5] تلخيص المحصّل، ص 431، (رسالة فى الامامة)
[6] قواعد المرام، ص 180.
[7] نهج الحق و كشف الصدق، ص 68 و ارشاد الطالبين فى شرح نهج المسترشدين، ص 336، تذكر: متن كتاب تأليف علامه حلى و شرح آن تأليف فاضل مقداد است.
[8] كشف المراد، ص 495.
[9] المنقذ من التقليد، ج 2، ص 286.
[10] المسلك فى اصول الدين، ص 205.
[11] كشف المراد، ص 495.
[12] الشافى، ج 3، ص 178 و دلايل الصدق، ج 3، ص 30 - 29.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo