< فهرست دروس

درس امامت در بینش اسلامی - استاد ربانی

جلسه 4

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع بحث : بررسی اشکالات وارده بر لطف بودن امامت

 در مباحث قبل قاعده لطف و تطبیق آن بر امامت بیان شد و روشن گردید که امامت آن طور که عالمان اسلامی بیان داشته اند - یا بر اساس تکالیف عقلیه و یا تکالیف شرعی و یا تکالیف دینی که اعم از تکالیف عقلی و شرعی است - مصداق قاعده لطف می باشد.

 در اینجا به بررسی شبهات وارده در این مورد پرداخته و آنان را مورد نقد و بررسی قرار می دهیم . اشکالات در اینجا، عمدتا توسط قاضی عبد الجبار معتزلی ( متوفی 415 )در کتاب «المغنی» ایراد شده است . وی معاصر با شیخ مفید (متوفی 413) و سید مرتضی (متوفی 436) می باشد . کتاب مغنی دارای 20 جلد است که در جلد بیستم ، عبد الجبار ، امامت را از دیدگاه شیعه به صورت مفصل مورد نقد قرار داده است .

 از جمله افراد برجسته ی دیگری که بر امامت شبهاتی را وارد نموده اند فخر الدین رازی و ابن تیمیه می باشد . فخر الدین رازی در تشکیک ید طولانی دارد . ابن تیمیه نیز خراب کاریهای بسیاری نموده است . وی کتاب علامه حلی (ره) به نام « منهاج الکرامه» را مورد نقد قرار دارد و کتابی در چند جلد بنام «منهاج السنه» نوشته است . این کتاب اکنون منبع سخنان وهابیون می باشد.

 از جمله نکات قابل توجه در مورد ابن تیمیه این است که وی در مباحث توحید و شرک مباحثی را مطرح نموده که مورد اعتراض عالمان مذاهب مختلف قرار گرفته است و اساسا زندانی شدن او نیز توسط فتوای عالمان سنی بوده است . به همین جهت سلفی ها نیز معمولا وارد این فاز نمی شوند . بلکه از زاویه خلفا وارد شده تا طرف مقابل را خلع سلاح نمایند. یعنی مباحثی مانند طعن خلفا و مانند آن را وارد می کنند تا دیگران را نیز نسبت به شیعه بسیج نمایند . لذا فرد مباحثه گر باید در این مورد زرنگ باشد .

 سید مرتضی در کتاب ارزشمند شافی به نقد مباحث کتاب المغنی پرداخته است (ما نیز در این مباحث به نظرات ایشان می پردازیم) بعد ها نیز افراد شاخصی مانند میر حامد حسین هندی در کتاب « عبقات الانوار» ، امام شرف الدین عاملی در کتاب «المراجعات» ، علامه امینی در «الغدیر» به این مباحث پرداخته در خط مقدم دفاع از تشیع قرار گرفته اند .

بررسی و نقد اشکالات

اشکال اول

 « مصالح مترتّب بر رهبرى، به معناى عام آن كه مورد قبول عقلاى بشر است، مصالح دنيوى، مانند برقرارى امنيت و عدالت اجتماعى و حل و فصل مسائل و مشكلات مربوط به زندگى اجتماعى بشر است. در حالى كه قاعده لطف، مربوط به مصالح دينى است؛ يعنى آنچه موجب اين مى‌شود كه افراد، خدا را اطاعت كنند و از معاصى الهى بپرهيزند.(142)

پاسخ اول :

 در اين كه حكومت و رهبرى عادلانه و با كفايت، زمينه ساز آسايش و رفاه مردم و تأمين منافع و مصالح دنيوى آنان مى‌گردد، شكى نيست، ولى برقرارى عدالت و امنيت در جامعه و دفاع از حقوق مظلومان و ضعيفان، صرفاً منافع و مصالح دنيوى به شمار نمى‌رود. بلكه از مهم‌ترين مصالح دينى است. به نص قرآن كريم، يكى از اهداف بعثت پيامبران الهى‌عليهم السلام برقرارى عدل و قسط در زندگى بشر است: «لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ» (143) و اميرالمؤمنين‌عليه السلام فرمود: از پيامبراكرم‌صلى الله عليه وآله شنيدم كه فرمود:

 « لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَا يُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ »[1] هر امّتى كه از حقوق ضعيفان دفاع نكند و حق آنان را از توان‌گران باز نستاند، بهره‌اى از قداست ندارد.(144)»[2]

 توضیح اینکه مستشکل می گوید اینکه شما گفته اید اگر به عقلای بشر رجوع کنید آنان امامت را لازم می دانند این سخن درستی است اما این چیزی نیست که قاعده لطف بر آن دلالت کند . زیرا آنچه عقلای بشر می گویند امور دنیوی است در حالی که قاعده لطف مربوط به طاعت و معنویت است. لذا نمی توانید بگویید امامت مصداق لطف است چون عقلای بشر امامت را لازم می دانند . لذا آنچه شما گفته اید ربطی به مساله لطف ندارد .

پاسخ دوم :

 علاوه بر پاسخی که در متن بیان شده پاسخ دیگری می توان به این اشکال داد و آن چنین است :

 همان گونه که در متن استدلال سید مرتضی اشاره شده، نقش امامت صرفا به فوائد زندگی دنیا خلاصه نمی شود بلکه امور ارزشی و معنوی را نیز در بر می گیرد. عقلای بشر نیز به این امور توجه دارند.

 سید مرتضی در تبیین لطف بودن امامت فرموده است : « هر گاه در جامعه‌اى، رهبرى با كفايت و با تدبير باشد كه از ظلم و تباهى جلوگيرى و از عدالت و فضيلت دفاع كند، شرايط اجتماعى براى بسط فضائل و ارزش‌ها فراهم‌تر خواهد بود و مردم از ستم گرى و پليدى دورى مى‌گزينند و يا در اجتناب از پليدى و تبه كارى، نسبت به وقتى كه چنين رهبرى در بين آنان نباشد، وضعيت مناسب‌ترى دارند. اين، چيزى جز لطف نيست، زيرا لطف، چيزى است كه با تحقّق آن، مكلّفان به طاعت و فضيلت رو مى‌آورند و از پليدى و تباهى دورى مى‌گزينند و يا اين كه در شرايط مناسب‌ترى قرار مى‌گيرند.»[3]

 بنابراین این گونه نیست که عقلای بشر آنچه را از حکومت و امامت رهبری با کفایت می خواهند صرفا به امور معیشت آنها باز گردد بلکه به ساحت معنوی نیز توجه دارند .

 به صورت خلاصه می گوییم دو نکته در اینجا مورد نظر است

دین به مقوله های عدالت و امنیت و آسایش مردم در دنیا به دیدی معنوی می نکرد و آنها را اموری ارزشی می داند . عقلای بشر صرفا به امور دنیوی بسنده نمی کنند و مقوله های ارزشی را نیز فارغ از مسائل دنیوی مورد نظر دارند . این مساله حتی در مورد جوامع مارکسیستی نیز صدق می کند . در میان آنها نیز برخی از امور انسانی مورد نظر و احترام است .

اشکال دوم

 مستشکل می گوید عرف بشر حجیت شرعی ندارد زیرا چه بسا عقلا کارهای خلاف شرع را نیز انجام دهند . لذا استدلال شما نادرست است .

 « استناد به سيره عقلا درباره اهميت و لزوم وجود رهبر در جامعه بشرى، به خودى خود، حجيّت شرعى ندارد تا بتوان آن را مبناى وجوب امامت به عنوان رهبرى دينى دانست زيرا عقلاى بشر چه بسا امورى را كه از نظر شرع پسنديده يا واجب نيست، پسنديده و واجب مى‌شمارند.(145)

پاسخ اشکال:

  پاسخ: ضرورت وجود رهبر در جامعه بشرى، صرفاً يك امر عرفى و عقلايى نيست. بلكه سيره متشرعه نيز بر آن جارى بوده است. بدين جهت، مسلمانان، پس از رحلت پيامبر اكرم‌صلى الله عليه وآله در اين باره كه جامعه اسلامى به رهبرى دينى نياز دارد، اندكى درنگ نكردند. ما، در بحث‌هاى گذشته، يادآور شديم كه يكى از وجوهى كه متكلمان اسلامى بر ضرورت امامت به آن استدلال كرده‌اند، سيره امّت اسلامى از آغاز تاكنون بوده است.

  گذشته از اين، اصولاً، بحث كنونى، درباره ضرورت حكومت و رهبرى مورد اتّفاق عقلاى بشر نيست، بلكه بحث درباره اين است كه تجربه تاريخى به روشنى بر اين حقيقت گواهى مى‌دهد كه وجود رهبرى صالح و با كفايت در جامعه بشرى، نقش تربيتى فوق العاده دارد و جامعه را به سوى معنويت و صلاح هدايت مى‌كند. در نتيجه، وجود چنين رهبرى، مصداق لطف خداوند در حقّ مكلفان است. اين كه عقلاى بشر نيز پيوسته، به ضرورت وجود رهبر در جوامع انسانى اهتمام داشته‌اند، به دليل همين تأثير گذارى بوده است.»[4]

 گاهی ما در صدد استخراج حکم وجوب امامت هستیم ؛ در این صورت اگر به سیره عقلا - به ما هم عقلا- تمسک کنیم جای اشکال مستشکل می تواند باشد ( که پاسخ آن در نکته اول بیان شد ) اما اگر در صدد شناخت موضوع باشیم دیگر لازم نیست حتما شارع بیان نماید بلکه یک کارشناس امین نیز کافی است .

 لذا استدلال سید مرتضی به سیره عقلا برای وجوب امامت نیست بلکه برای بیان لطف بودن امامت است. آنجا ما نیازمند متشرعه هستیم که بخواهیم حجیت احکام را ثابت نماییم نه شناخت موضوعات . در موضوعات احکام افراد دیگری نیز می تواند وارد شده و موضوع را بیان نمایند .

 نکته دیگر آنکه سیره متشرعه بدون یک منبع شرعی تبدیل به سیره نمی شود . به همین جهت است که یکی از ادله ای که بر وجوب امامت اقامه شده سیره متشرعه بوده است . در صفحه 59 کتاب امامت چنین آمده است « با رجوع به سيره مسلمانان به ويژه مسلمانان صدر اسلام، روشن مى‌شود كه آنان وجوب امامت را امرى مسلّم و ترديدناپذير مى‌دانستند. از اين رو، پس از رحلت پيامبر اسلام‌صلى الله عليه وآله بى درنگ، به اين مسئله پرداختند. اگر چه همه صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله كه در مدينه بودند، در اجتماع سقيفه حضور نداشتند، ولى آنان كه شركت نكرده بودند، هرگز اصل نياز جامعه اسلامى به امام را منكر نبودند، بلكه عدم حضور آنان، دلايل ديگرى داشت. در هر حال، اختلاف‌هايى كه ميان صحابه پيامبرصلى الله عليه وآله درباره خلافت و امامت رخ داد، مربوط به مصداق آن بود؛ نه وجوب آن »

اشکال سوم

 « وجود پيشواى صالح و با كفايت در جامعه بشرى، از عوامل هدايت جامعه به سوى خير و صلاح است و امرى لازم و اجتناب‌ناپذير مى‌باشد، اما از بديهيّات نيست، زيرا مورد اتّفاق همه عقلا نيست و در ميان متفكران و عقلاى بشر، كسانى بوده‌اند كه حكومت و رهبرى را مايه شرّ و فساد دانسته و آن را نپذيرفته‌اند. عده‌اى از خوارج و برخى از متكلمان معتزلى، چنين ديدگاهى داشتند. در ميان ملت‌هاى ديگر نيز چنين ديدگاهى وجود داشته است.(المغنی ، الامامه ، ص 29) [در فلسفه سیاسی مکتبی است بنام مکتب آنارشیسم یعنی ضد حکومت ]

پاسخ اشکال :

 ضرورت وجود حكومت و رهبرى در جوامع بشرى، چيزى نيست كه بتوان با مخالفت‌هاى برخى از خوارج يا كسانى از معتزله، آن را مورد ترديد قرار داد. با تأمّل در گفتار و دلايل مخالفان حكومت و رهبرى، روشن مى‌شود كه آنچه موجب چنين برداشت نادرستى شده است، يكى به خاطر فهم نادرست از ظواهر دينى بوده است؛ مانند برداشت خوارج از آيه «إِنِ الحُكْمُ إِلّا لِلَّهِ»؛(147) زيرا حُكم را به زمام دارى تفسير مى‌كردند؛ چنان كه امام على‌عليه السلام در رد سخنان آنان فرمود: [آنان حکم را به معنای حاکم می گرفتند در حالی که حکم در آیه به معنای قانون است . ]

نعم، لا حكم الا للَّه. لكن هؤلاء يقولون لا إمرة الا للَّه و لابدّ للناس من امير؛(148)

  آرى، حكم مخصوص خداوند است، ولى ايشان مى‌گويند، زمام دارى مخصوص خداوند است، در حالى كه مردم به زمام‌دار (بشرى) نياز دارند.

  و ديگر، به خاطر تحليل نادرستى است كه از حكومت‌هاى خودكامه و مستبد شده است؛ يعنى حكم مصاديق نامطلوب حكومت و رهبرى، به اصل اين مقوله سرايت داده شده است. چنين افرادى، گرفتار مغالطه خاص و عام شده، و حكم خاص را به عام سرايت داده‌اند.

  گواه روشن بر اين كه حكومت و رهبرى، يكى از ضرورت‌هاى حيات اجتماعى بشر است، اين است كه كسانى چون خوارج كه شعار لاحكم إلاّ اللَّه را سر مى‌دادند، در عمل، دست به برنامه ريزى و تنظيم امور و انتخاب رهبر زدند. گزارش‌هاى تاريخى نيز، هرگز از جامعه‌اى خبر نداده است كه فاقد نظام سياسى و رهبرى باشد. »[5]

 از جمله شواهدی که گویای ضرورت تشکیل حکومت و رهبری است آن است که گروه خوارج که منکر چنین امری بودند ، وقتی از جنگ صفین برگشتند در منطقه «حرورا» که یک منزلی کوفه بود از حضرت علی (ع) جدا شدند . آنان در این وادی برای خود چادر زدند و از جمله کارهای اولیه که انجام دادند تعیین امام جماعت و فرمانده قوا و مانند آن بود . این همان حکومت عملی است که به جهت ضرورت به آن تن دادند .

نکته :

 اگر دیدیم قاطبه عقلای بشر از مکتب ها و مذاهب مختلف در یک مساله وحدت نظر دارند گویای این حقیقت است که منشا آن نمی تواند آداب و رسوم و مانند اینها باشد زیرا در این صورت وحدت نظری حاصل نمی شد . بلکه منشا آن همگانی یعنی عقل و فطرت می باشد .

 اگر عقل را منبع شرع بدانیم که چنین است،‌ مسلما حکم آن حجت است و می توان این امر را به فطرت باز گرداند . مضافا بر اینکه از سیره عقلای بشر می توان حکم عقل و فطرت انسانی را کشف کرد .

اشکال چهارم :

 « امامت براى همه افراد بشر، لطف نيست، زيرا در ميان انسان‌ها، كسانى هستند كه اگر به حال خود رها شوند، چه بسا بيشتر احكام الهى را رعايت كنند تا اين كه از آنان خواسته شود از فردى خاص به عنوان رهبر جامعه پيروى كنند حتّى ممكن است اين امر موجب طغيان آنان گردد. پس نمى‌توان امامت را مصداق لطف الهى دانست، زيرا لطف آن است كه در حقِّ همه مكلّفان لطف باشد، نه در حق برخى از آنان.(المغنی ،‌ج 1 ،‌ص 25)

پاسخ اشکال :

 همين اشكال بر لطف بودن نبوّت نيز وارد خواهد بود، زيرا پذيرش رهبرى پيامبران براى كسانى از مردم سنگين بود و به كفر و طغيان گرايش پيدا كردند. به ويژه آن كه پيامبران، غالباً از نظر زندگى دنيوى، در شرايط نامطلوبى به سر مى‌بردند، [حضرت امیر (ع) در خطبه قاصعه این مطلب را بیان فرموده اند . ایشان می فرمایند: حکمت خداوند این بوده که انبیا از طبقه پایین باشد تا مردم را امتحان نماید. پیامبرانی که وضع مالی خوبی داشتند خیلی نادر بودند ] بدين جهت، اشراف و توان گران (مترفان) از پذيرش رهبرى آنان امتناع مى‌ورزيدند.

 [قرآن کریم بارها فرموده که مترفین و ملاء دائما با انبیا در نزاع و ستیز بوده اند. قرآن نقل می کند سخن برخی از آنان که می گفتند « لولا نزل هذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم » لذا تن به نبوت پیامبر نمی داند. ]

  حلِّ اين مشكل به اين است كه نبوّت و امامت را با توجه به ماهيّت نوعى بشر بسنجيم كه از اين نظر« زمينه ساز» هدايت و رستگارى و رشد و بالندگى بشر است؛ نه «علت تامه» و بشر مى‌تواند در مقابل آن، موضع مثبت يا منفى انتخاب كند پس آنان كه گرفتار صفت استكبار و نخوت و غرور شيطانى گرديدند، نه تنها از چراغ هدايت نبوّت وامامت استفاده‌اى نكردند، بلكه بيش از پيش، به وادى ضلالت فرو افتادند و اين انحراف نتيجه سوء اختيار خودشان بوده است.

 [ امامت چه برای مومنان و برای منکران لطف است . برای مومنان بلذات و بالعرض و برای منکران تنها بلذات . منکران از آنجا که مانند سایرین انسان می باشند، بما هم انسان لطف شامل حال آنها می شود اما بالعرض دیگر امامت برای آنها لطف نیست زیرا به سوء اختیار خود آن را رد نموده اند . « ْ فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ »[6] امامت راه را نشان می دهد لذا برای همگان لطف است. ایجاست که می گوییم لطف امامت، مقرب است و برای همگان است اما به لحاظ ذات انسان ها . لطف نیز با انسانیت انسان سر و کار دارد و اگر با سوء اختیار از آن استفاده نگردد، خود فرد مقصر می باشد . ]

 اصولاً بايد لطف‌هاى نوعى و عمومى را از لطف‌هاى فردى و خاص، جدا كرد نبوّت و امامت، وعد و وعيد و امر به معروف و نهى از منكر و نظائر آنها، لطف‌هاى عمومى و نوعى است؛ يعنى امورى است كه با توجه به صفات عمومى بشر، مى‌تواند زمينه ساز هدايت بشر باشد.

  ممكن است در هدايت برخى از انسان‌ها، لطف‌هاى ويژه‌اى نيز در كار باشد و اين لطف‌هاى خاص، نسبت به افراد مختلف، متفاوت خواهد بود، ولى بحث كنونى ما، درباره چنين الطافى نيست.»[7]

نکته :

 غرض و فلسفه دین و تکالیف شرعی، ‌تسلیم بودن بنده در برابر خالق است . گوهر و لب لباب دین، تسلیم و نه رفتار است. رفتار بما هو رفتار ارزشی ندارد . بلکه آن رفتاری ارزش دارد که مبتنی بر تسلیم درونی باشد . « انما الاعمال بالنیات »[8] حضرت امیر (ع) می فرمایند اگر انبیا از مرفهین بودند دیگر امتحانی شکل نمی گرفت . زیرا مردم به خاطر زرق و برق، گرد نبی جمع می شدند . « فِي تَقَلُّبِ الْأَحْوَالِ عِلْمُ جَوَاهِرِ الرِّجَال‌ »[9] این اموری که توسط خداوند قرار داده شده است برای این است که میزان تسلیم بودن فرد را مشخص نماید . مساله تغییر قبله نیز برای همین امر بوده است . اگر چنین نباشد دینی مطابق هوای و هوس است و چنین دینی ارزشی ندارد . دین بر اساس معیار گیلویی سنجیده نمی شود . سیاهی لشکر در اینجا بکار نمی آید . « إِنَّ إِبْراهيمَ كانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ حَنيفاً وَ لَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكين‌»[10] . قرآن کریم از این مباحث بسیار دارد . خداوند برای بنی اسرائیل که تقاضای رهبر نمودند طالوت را فرستاد و برخی از آنان به خاطر فقر و نداشتن مال وی را رد نمودند . سپس آزمون نوشیدن آب را برایشان مهیا نمود تا مقدار تسلیم آنها را مشخص نماید .

اشکال پنجم

 « اگر امامت لطف است، بايد عموميت داشته باشد، چرا كه امامت از الطاف عمومى است. بنابراين بايد امامت را در حقّ همه مكلّفان لطف دانست كه اگر تمايلات حيوانى و شيطانى شان مانع نشود، از لطف امامت بهره‌مند خواهند شد. لازمه عموميت لطف امامت اين است كه در حقِّ خود امام نيز لطف باشد، ولى اين فرض، باطل است، زيرا به تسلسل در امامت مى‌انجامد.(المغنی ، ج 1 ، ص 25 )

پاسخ اشکال :

 موضوع لطف امامت ، مطلق مكلّف يا تكليف نيست، بلكه مكلّفى است كه زمينه فساد و انحراف در او وجود داشته باشد و مى‌دانيم كه چنين شرطى در امام وجود ندارد، زيرا يكى از شرايط امام، عصمت است. پس امام تخصّصاً، از قاعده لطف بيرون است و بى نيازى امام از امامى ديگر، موجب تخصيص قاعده لطف امامت نمى‌شود. لطف نبوت نيز در حقّ ديگران است، نه در حق خود پيامبر.(الذخیره ، ص 414)

  اين شبهه، مانند شبهه‌اى است كه برخى از فلاسفه غرب [بتراند راسل ] بر برهان اثبات وجود خدا بر پايه اصل عليّت و معلوليّت وارد كرده‌اند. آنان مى‌گويند اگر هر پديده‌اى، آفريننده مى‌خواهد، وجود خداوند نيز به علت آفريننده نياز دارد.

 [ این شبهه را بتراند راسل مطرح نموده است وی می گوید تا 17 سالگی وقتی سوال می کردم که عالم را چه کسی آفریده است می گفتند خدا . سپس وقتی سوال می کردم خدا را چه کسی آفریده است می گفتند او دیگر خالق نمی خواهد . بعد از 17 سالگی که در این موضوع تامل نمودم گفتم اگر پدیده ای بدون خالق می شود چرا واسطه بزنیم . از همین اول می گوییم عالم خالقی ندارد . سپس می گوید به همین خاطر از مسیحیت برکشتم و کتابی نوشت به این نام که چرا مسیحی نیستم . جواب وی این است که چه کسی گفته هر چیزی خالقی می خواهد . قاعده عقلی این است که موجود حادث و ممکن نیازمند خالق است . آنچه حادث نیست خالق هم نمی خواهد ]

  پاسخ اين شبهه، اين است كه خداوند پديده نيست كه به خالق آفريننده احتياج داشته باشد قانون عليّت، مربوط به موجودات ممكن الوجود است و واجب الوجود بالذات را شامل نمى‌شود.»[11]

نکته :

 امام از جنبه معصوم بودن برای دیگران لطف است اما از این زاویه برای دیگر معصومین لطف نمی باشد . بله امامان معصوم از جنبه های دیگر می توانند برای سایر معصومین لطف باشند. مثلا حضرت امیر (ع) لطف است برای امام حسن (ع) از جهت آگاهی بخشی نسبت به برخی مطالب . اما این از حیث دیگر است نه از حیث عمل به احکام . یعنی می شود حیثیت لطف را جای لحاظ عمل ، به لحاظ آگاهی از برخی مطالب دانست. در این صورت امام معصوم می تواند بابی باشد برای معصوم دیگر برای معرفت .

اشکال ششم

 « اگر لطف بودن امامت بدان جهت است كه در گرايش مردم به طاعت و دورى گزيدن آنان از معصيت نقش مؤثّرى دارد، لازم است در هر شهر و ديارى، امامى از جانب خداوند تعيين گردد و لازمه آن، تعدّد امام در يك زمان است؛ در حالى كه اجماع مسلمانان بر اين است كه امام، در هر زمان، يكى بيش نيست.(المغنی ،‌الامامه ، ج 1 ، ص 25)

پاسخ اشکال:

 تعدّد امام، با صفات ويژه‌اى هم چون عصمت، منع عقلى ندارد، ولى دليل نقلى و اجماع بر وحدت امام دلالت مى‌كند. بر اين اساس، لازم است در هر شهر، رهبر الهى وجود داشته باشد، ولى امام الكلّ، يكى بيش نيست. او افراد شايسته‌اى را به عنوان والى براى مناطق مختلف تعيين مى‌كند. در نتيجه، امام الكل از دو طريق (بى واسطه و با واسطه) به رهبرى امّت اسلامى مى‌پردازد. اين روش در عصر پيامبران الهى‌عليهم السلام و در ميان عقلاى بشر به كار گرفته شده است.(الذخیر، ص 412 ) »[12]

نکته :

 عقل در بحث شناخت لطف می تواند مصداق هایی را که روشن است تشخیص دهد اما در سایر موارد نمی تواند به صورت قطعی قضاوت نماید . مثلا در اینکه وجود یک رهبر شایسته برای جامعه لطف است، شکی نیست اما در اینکه اگر چند امام باشد، آیا بر لطف آن افزون خواهد شد یا نه ، عقل نمی تواند به صورت قطعی حکم نماید .

* * *

اللهم صل علی محمد و آل محمد

( تقریرات و تلخیص درس حضرت استاد ربانی گلپایگانی )

[1] نهج البلاغه ،‌ص 439

[2] امامت در بینش اسلامی ، ص 79

[3] امامت در بینش اسلامی ،‌ص 75

[4] امامت در بینش اسلامی ، ص 80

[5] امامت در بینش اسلامی ،‌ص 80 و 81

[6] سوره صف ، آیه 5

[7] امامت در بینش اسلامی ، ص 82

[8] نهج الحق ، ص 120

[9] نهج البلاغه ، ص 507

[10] نحل ، 120

[11] امامت در بینش اسلامی ، ص 83

[12] امامت در بینش اسلامی ، ص 83و 84

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo