درس خارج فقه آیتالله نوری
97/10/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: میراث المجوس.
بحثمان در میراث مجوس بود، محقق در شرایع و صاحب جواهر در جواهر که شرح شرایع است ابتدا اقوالی را نقل کردند ولی در آخر قول شیخ طوسی را اختیار کردند و بر اساس آن مشی کردند و بعد مثالهائی زدند که دیروز چند صورت را خواندیم من جمله اینکه اگر با مادر یا دخترش ازدواج کند حکم چیست و ارث چگونه تقسیم می شود و اما امروز صورت های دیگری را خواهیم خواند.
فرض سوم: ( وكذا اُخت هي زوجة لها الربع ) نصيب الزوجية مع عدم الولد ( والنصف ) نصيب الاُختية (والباقي يرد عليها بالقرابة إذا لم يكن) لها (مشارك).
در اینجا دو مخرج 4 و 2 داریم که متداخل هستند لذا 4 که اکثر هست را اخذ می کنیم و فریضه را به 4 قسمت تقسیم می کنیم و دو چهارم را بخاطر اُخت واحده بودن و یک چهارم را به خاطر زوجیت به زن می دهیم و یک چهارم اضافه می آید که چون فرض بر این است که وارث دیگری نیست این مقدار اضافه را نیز از جهت اُختیت رداً به او می دهیم.
فرض چهارم: وكذا جدةٌ هي اُختٌ، كما لو تزوج زيدٌ بنته، فأولدها(بنت) بنتاً، ثم تزوج البنت(بنت آخری)، فأولدها(بنت آخری) ولداً اسمه بكر، فاُم البنت جدة بكر و اُخته(بکر)، فاُم اُم بکرٍ جدةٌ و هی اُختٌ لبکر.
تا اینجا این بود که دو علت با هم جمع شده بودند که یا هر دو فاسد یا هر دو صحیح بودند و اما صورت بعدی که صاحب جواهر مطرح می کند این است که : « ( ولو اجتمع السببان(اسباب مانند عتق یا ضمان جریره یا ولاء امام) وأحدهما يمنع الآخر، ورث من جهة المانع، مثل بنت هي اُخت من اُم(در طول هم هستند چون بنت از طبقه اول و اُخت از طبقه دوم می باشد)، فـ ) ـان ( لها نصيب البنت دون الاُخت لأنه لا ميراث عندنا لاُخت مع بنت ) كما عرفته في الطبقات.
( وكذا بنت هي بنت بنت ) فان ( لها نصيب البنت دون بنت البنت ) لأنه لا ميراث لبنت البنت مع البنت عندنا.( وكذا عمة هي اُخت من أب ) كما لو تزوج زيد بأمه وله ابن فأولدها بنتا فهي عمة الابن واُخته ، فإن ( لها نصيب الاُخت دون العمة ) لأنه لا ميراث لها مع الاُخت.( وكذا عمة هي بنت عمة ) كما لو كان لزيد بنت وابن وللابن أولاد فتزوج زيد ببنته فأولدها بنتا ، فهي اُخت الابن وبنت اُخته وعمة أولاد الإبن وبنت عمتهم ، فان ( لها نصيب العمة ) لأنه لا ميراث لبنت العمة مع العمة.»[1] .
بقیه بحث بماند برای روز شنبه إن شاء الله تعالی... .
بحث اخلاقی:
امروز « 19 دی ماه » می باشد، این روز در تاریخ انقلاب یکی از ایام الله بسیار مهم است که باید گرامی داشته شود.
در هفدهم دی ماه سال 1356، مقاله ای از احمد رشیدی مطلق در روزنامه اطلاعات بر ضد امام خمینی رضوان الله علیه چاپ شد و وقتی این روزنامه به قم رسید، ما جمع شده و نمی توانستیم در مقابل توهین به امام ساکت باشیم؛ در ابتدا از اساتید و فضلای درجه یک حوزه دعوت کرده و در منزل ما جمع شدند که در مقابل این مقاله چه کاری باید انجام دهیم؟ که در نهایت تصمیم بر این شد که فردا دروس حوزه را تعطیل کرده و حرکتی را در این راستا انجام دهیم.
طلاب و فضلا به خیابان آمده و آخرین منزلی که آمدند، منزل بنده بود و ما نیز وظیفه خودم دانستیم که آنجا صحبت کنیم که آیه 17 سوره رعد در آن سخنرانی قرائت شد.
در آیه 17 سوره رعد آمده است: "خداوند از آسمان آبی فرستاد و از هر درّه و رودخانه ای به اندازه آنها سیلابی جاری شد سپس سیل بر روی خود کفی حمل کرد و از آنچه ( در کوره ها) برای به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگی، آتش روی آن روشن می کنند نیز کفهایی مانند آن به وجود می آید، خداوند، حق و باطل را چنین مثل می زند، امّا کفها به بیرون پرتاب می شوند، ولی آنچه به مردم سود می رساند ( آب یا فلز خالص ) در زمین می ماند خداوند این چنین مثال می زند".
ما در آن سخنرانی، امام خمینی رضوان الله علیه را به آبی که در این آیه آمده، تشبیه نموده و دشمن را نیز به کف روی آب تشبیه کردیم و در ادامه شعری نیز از اشعار مثنوی معنوی قرائت شد؛
مه فشاند نور و سگ عو عو کند
سگ ز نور ماه کی مرتع کند...
خلاصه ما امام را به ماه و شاه را به سگ تشبیه کردیم و سخنرانی مفصلی کردیم.
عصر جمعه به همراه طلاب و فضلا به صورت راهپیمایی به سمت حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها در حال حرکت بودیم که ایادی شاه، جمعیت را به گلوله بست و بنده نیز دستگیر شده و به خلخال تبعید شدم؛ اما این حرکت به اندازه ای با عظمت بود که در تمام شهرها یکی پس از دیگری آغاز شد.
روز 19 دی را باید به خاطر داشت؛ وقتی امام از نوفل لوشاتو به قم آمدند، اول به منزل ما آمده و فرمودند که انقلاب از اینجا آغاز شده است.
این حرکت به اندازه ای عظیم بود که یک به یک شهرها قیام کردند و بنده نیز شعری در این رابطه سرودم:
ز هر سو انفجار آید / صدای انزجار آید
خزان رفت و بهار آید / هدف نزدیک میگردد
تنور خشم این ملت / طنین لعنت و نفرت
گرفته اوج و هم وسعت / هدف نزدیک میگردد
نماند این نظام آخر / کند ملت قیام آخر
بگیرد انتقام آخر / هدف نزدیک میگردد
ز «قم» آغاز شد طوفان / کند تا شاه را بنیان
شود آسوده تا ایران / هدف نزدیک میگردد
شعار مسجد اعظم / بود هر زخم را مرحم
زند کاخ ستم بر هم / هدف نزدیک میگردد
روان شد جوی خون در قم/ به ناحق کشته شد مردم
ولی خونها نگردد گم / هدف نزدیک میگردد
خیابان ارم پر خون / صفائیه شده جیحون
تمام چهره ها گلگون / هدف نزدیک میگردد
همه کشور تلاطم شد / به پشتیبانی از قم شد
به فکر یک تهاجم شد / هدف نزدیک میگردد
دلاور مردم تبریز / بسوزاندند رستاخیز
که هان ای زاده چنگیز / هدف نزدیک میگردد
قیام یزد خونین بود / برای یاری دین بود
بسی شایان تحسین بود / هدف نزدیک میگردد
مجاهد مردم قزوین / همه با مشت پولادین
قیامشان برای دین / هدف نزدیک میگردد
منور مردم تهران / ببسته حجره و دکان
ز غیض و خشم چون شیران / هدف نزدیک میگردد
ز غیض و غم روز و شب / شعار مرگ زا بر لب
تو گویی کرده تهران تب / هدف نزدیک میگردد
مجاهد مردم شوشتر / زده بر قلب شهر نشتر
به امید دل خوشتر / هدف نزدیک میگردد
رقیب ختم کرمانشاه / رسید از آمیان تا ماه
که هان ای ظالم گمراه / هدف نزدیک میگردد
ورامین پیشتاز آمد / به جرأت همتراز آمد
ز قدرت سرفراز آمد / هدف نزدیک میگردد
طنین غیض اصفهان / به پا کرده عجب طوفان
کُند کاخ ستم ویران / هدف نزدیک میگردد
قوی مردان شیرازی / به سان لشکر تازی
گذشت آن خیمه شب بازی / هدف نزدیک میگردد
مجاهد مردم مشهد / بسی دیده ستم بیحد
ز غیض و خشم میجوشد / هدف نزدیک میگردد
صدا بر خواست از ایلام / که هان ای گرگ خوناشام
مزن دیگر دم از اسلام / هدف نزدیک میگردد
مجاهد مردم سنقر / به دست هر یکی آجر
ز غیض و غم دلها پر / هدف نزدیک میگردد
خمین آن شهر خشم آلود / کند طاغوت را نابود
ز کاخ شَه درآورد دود / هدف نزدیک میگردد
مجاهد مردم گرگان / به قصد رزم پا کوبان
شعار مرغزار جویان / هدف نزدیک میگردد
اسیر دست جلادم / نشانه دست صیادم
ولی از کار خود شادم / هدف نزدیک میگردد
قرین شهر خلخالم / مکن با من که بدحالم
ز کار خویش خوشحالم / هدف نزدیک میگردد
هر آنچه گفتهام حق بود / جواب حرف مطلق بود
ز حرف یار مشتق بود / هدف نزدیک میگردد
جهاد ما بُود دائم / نبرد خصم شد لازم
خمینی میشود حاکم / هدف نزدیک میگردد...