< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله نوری

کتاب الوقف

95/12/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تورات و انجیل/وقف بر جهات محرمه/شرایط موقوف/کتاب الوقف

طبق آیه شریفه ای که دیروز خواندیم:﴿فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهَا مِنَ الْمَغْرِبِ[1] اشکال شده که این خورشید است که دور زمین می چرخد آیا این مطلب درست است؟ خیر حقیقت مطلب این است که تمام سیارات در منظومه شمسی با اقمار خود هرکدام در مدار خاصی به دور شمس می گردند و زمین ما نیز در طول 365 روز به دور خورشید می گردد که همین فصول چهارگانه و سال را بوجود می آورد و به این حرکت انتقالی گفته می شود و یک حرکتی نیز داریم بنام حرکت وضعی و آن گردش زمین به دور محور خودش است یعنی در هر 24 ساعت یک بار زمین به دور خودش می چرخد که نتیجه اش بوجود آمدن شب و روز می باشد خلاصه اینکه قطعا زمین است که به دور خورشید می گردد و این مطلب در آیات قران و روایات متعددی بیان شده است البته ظاهر آیه شریفه ای که خواندیم شاید این باشد که خورشید است که از مشرق به مغرب می رود ولی در واقع این زمین است که حرکت می کند و از مشرق به مغرب می رود لذا این آیه شریفه منافاتی با علم امروز ندارد.

خب و اما بحث در مناظره بود و گفتیم مناظره همان جنگ نرم است، وقتی به قران و روایات مراجعه می کنیم می بینیم که مناظرات زیادی ذکر شده لذا علماء باید توجه ویژه و بینش و درک صحیحی نسبت به مناظره داشته باشند حالا برای اینکه بدانیم ما دقیقا تا چه اندازه ای در این رابطه وظیفه داریم عباراتی را از علامه حلی می خوانیم، علامه حلی رحمة الله علیه خیلی بزرگ است و بنده یک جلد قطور در مورد ایشان مطلب نوشته ام، علامه 500 تالیف دارد در فقه و اصول و فلسفه و کلام و همه موضوعات کتاب نوشته حالا همین علامه وظیفه علماء در مورد مناظره را در اول کتاب "نهج الحق و کشف الصدق" اینطور بیان می کند:«أما بعد: فإن الله تعالى، حيث حرم في كتابه العزيز كتمان وآياته، وحظر إخفاء براهينه ودلالاته، فقال تعالى: " إن الذين يكتمون ما أنزلنا من البينات والهدى، من بعد ما بيناه للناس في الكتاب، أولئك يلعنهم الله، ويلعنهم اللاعنون " ، وقال تعالى: " إن الذين يكتمون ما أنزل الله من الكتاب، ويشترون به ثمنا قليلا، أولئك ما يأكلون في بطونهم إلا النار، ولا يكلمهم الله يوم القيامة ولا يزكيهم، ولهم عذاب أليم، أولئك الذين اشتروا الضلالة بالهدى، والعذاب بالمغفرة، فما أصبرهم على النار " وقال رسول الله صلى الله عليه وآله: " من علم علما وكتمه ألجمه الله يوم القيامة بلجام من النار ". تفضلا منه على بريته، وطلبا لإدراجهم في رحمته، فيرجع الجاهل عن زلله ويستوجب الثواب بعلمه وعمله. فحينئذ وجب على كل مجتهد وعارف إظهار ما أوجب الله إظهاره من الدين، وكشف الحق، وإرشاد الضالين، لئلا يدخل تحت الملعونين على لسان رب العالمين، وجميع الخلائق أجمعين، بمقتضى الآيات القرآنية، والأحاديث النبوية. وقد قال رسول الله صلى الله عليه وآله: " إذا ظهرت البدع في أمتي، فليظهر العالم علمه فمن لم يفعل فعليه لعنة الله". ولما كان أبناء هذا الزمان، ممن استغواهم الشيطان إلا الشاذ القليل، الفائز بالتحصيل، حتى أنكروا كثيرا من الضروريات، وأخطأوا في معظم المحسوسات، وجب بيان خطائهم، لئلا يقتدي غيرهم بهم، فتعم البلية جميع الخلق، ويتركون نهج الصدق.

وقد وضعنا هذا الكتاب الموسوم ب: " نهج الحق وكشف الصدق " طالبين فيه الاختصار، وترك الاكثار، بل اقتصرنا فيه على مسائل ظاهرة معدودة، ومطالب واضحة محدودة، وأوضحت فيه لطائفة المقلدين، من طوائف المخالفين، إنكار رؤسائهم ومقلديهم، القضايا البديهية، والمكابرة في المشاهدات الحسية، ودخولهم تحت فرق السوفسطائية، وارتكاب الأحكام التي لا يرتضيها لنفسه ذو عقل وروية، لعلمي بأن المنصف منهم إذا وقف على مذهب من يقلده تبرأ منه، وحاد عنه، وعرف أنه ارتكب الخطأ والزلل، وخالف الحق في القول والعمل، فإن اعتمدوا الإنصاف، وتركوا المعاندة والخلاف، وراجعوا أذهانهم الصحيحة، وما تقتضيه جودة القريحة، ورفضوا الآباء، والاعتماد على أقوال الرؤساء، الذين طلبوا اللذة العاجلة، وأهملوا أحوال الآجلة، حازوا القسط والدنو من الاخلاص، وحصلوا بالنصيب الأسنى من النجاة والخلاص، وإن أبوا إلا استمرارا على التقليد، فالويل لهم من نار الوعيد، وصدق عليهم قوله تعالى: " إذ تبرأ الذين اتبعوا من الذين اتبعوا، ورأوا العذاب، وتقطعت بهم الأسباب[2] .

وقتی علامه کتاب نهج الحق و کشف الصدق را تالیف کردند در اصفهان خیلی تلاطم ایجاد کرد زیرا شیعه و سنی با هم در اصفهان بودند بالاخره شیعیان خیلی به این کتاب علاقه پیدا کردند اما سنی ها خیلی ناراحت بودند تا اینکه یک نفر بنام ابن فضل از کاشان آمد و کتاب نهج الحق و کشف الصدق علامه را رد کرد اما علامه مظفر در نجف شش جلد کتاب بنام دلائل نهج الحق و کشف الصدق نوشت و کتاب ابن فضل را رد و کتاب علامه را تایید و تثبیت کرد علی أیِّ حال این موضوع مناظره بسیار بسیار مهم می باشد.

یکی از کتابهائی که در زمینه مناظره نوشته شده "المراجعات" سید شرف الدین می باشد، در جامع الأزهر شخصی بوده بنام شیخ سلیم که رئیس الأزهر بوده و سید شرف الدین نیز در لبنان بوده، اینها با مکاتبه با هم مناظره می کردند که شیخ سلیم می نوشته و سید شرف الدین نیز 112 مراجعه و مکاتبه که در در المراجعات ذکر شده برای تأیید و تثبیت مذهب شیعه جوابش را می داده و آخر الامر شیخ سلیم در برابر سید شرف الدین تسلیم می شود لذا مطالعه المراجعات برای ما خیلی لازم است و آیت الله العظمی آقای بروجردی نیز خیلی از این کتاب تعریف می کردند، سید شرف الدین مقام بسیار بالائی دارد یک فقیه متبحر و متتبع و بسیار بسیار برجسته است، کتاب دیگری نیز دارد بنام "النص والأجتهاد" که در آن 70 مورد ذکر کرده که پیغمبر صلوات الله علیه و آله چیزی گفته اما سنی ها در مقابل قول حضرت اجتهاد می کردند و قول ایشان را رد می کردند.

گاهی سنی ها یا وهابی ها می آیند و حرفهائی می زنند بنده به آنها می گویم اگر شما راست می گوئید و برحق هستید الغدیر و المراجعات و عبقات الانوار و معالم المدرستین را رد کنید و از این همه کتبی که علماء ما نوشته اند جواب بدهید اما تا بحال نتوانسته اند جواب بدهند.

کتاب دیگری که در رابطه با مناظره نوشته شده کتاب احتجاج طبرسی است که بسیار کتاب خوبی می باشد، احمدبن ابی طالب طبرسی قبرش در مازندران است و شخصیت بسیار بزرگواری بوده، کتاب احتجاج طبرسی بسیار بسیار ارزنده و عالی می باشد هرچند که سندها را حذف کرده و مرسل ذکر کرده اما به اندازه ای کتابش مورد اعتماد است که همه علماء به عظمت و بزرگی و مقام او اعتراف دارند، در این کتاب اولاً در مورد مناظره احادیثی نقل کرده که مناظره را یاد بگیرید زیرا در میان اصحاب ائمه نیز افرادی برای مناظره تربیت شده بودند و ائمه علیهم السلام نیز آنها را تشویق می کردند، البته معلوم است که برای مناظره لوازماتی نیاز است من جمله اینکه از نظر علمی و احاطه علمی شخص مناظره کننده در مقام بسیار بالائی باشد تا شکست نخورد، احتجاج طبرسی نیز از خداوند عالم شروع کرده و بعد به ائمه علیهم السلام رسیده مثلا در مورد آیات سوره یس که در آنها گفته شده:﴿وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ(۷۸)قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ(79)﴾[3] ایشان می گوید یاد بگیرید و ببینید خداوند متعال چگونه جواب می دهد.

در کتاب فصول تالیف سید مرتضی جریان مناظره فضال بن حسن کوفی با ابی حنیفه به این صورت نقل شده که:

"نقل شده که دو نفر از شیعیان در گذرگاهی از بغداد به مجلس بزرگی رسیدند.

پرسیدند: این مجلس متعلّق به کیست؟

گفتند: مجلس درس امام اعظم؛ ابوحنیفه است.

راوی این حکایت می‌گوید رفیق من که اسمش فضل بن حسن بود و مردی بحّاث و با اطلاع از مبانی مذهب بود، گفت من می‌روم و با این مرد مباحثه می‌کنم و تا او را ملزم و مجاب نکنم، از این مکان نمی‌روم.

گفتم: این عالم بزرگی است و از عهده بحث با او بر نمی‌آیی.

گفت: من معتقد به مذهب حقم و حق، مغلوب نمی‌شود و شکست نمی‌خورد.

وارد مجلس شدیم و نشستیم و در یک فرصت مناسب، فضل از جا برخاست و گفت:

أیها العالم، من برادری دارم که رافضی است(یعنی شیعه است) و من هر چه می‌خواهم به او بفهمانم که ابوبکر بعد از پیامبر خدا(ص)، أفضل امّت و خلیفه به حق بوده قبول نمی‌کند و می‌گوید علی بن ابیطالب، أفضل و خلیفه به حق است. شما یک دلیل قاطعی به من یاد بدهید که به او بفهمانم و او را به راه راست بیاورم.

ابوحنیفه گفت: به برادرت بگو بهترین و روشنترین دلیل این است که پیامبر خدا(ص) همواره در میدانهای جنگ، آن دو بزرگوار!(ابوبکر و عمر) را کنار خود می‌نشاند و علی را مقابل نیزه و شمشیر دشمن می‌فرستاد و این نشان می‌دهد که آن دو نفر، محبوب پیامبر بوده‌اند و چون آن حضرت می‌خواسته که آنها بعد از خودش جانشین باشند آنها را حفظ می‌کرد و چون علی را دوست نمی‌داشت طردش می‌کرد و به میدان می‌فرستاد تا کشته شود و این بهترین دلیل بر أفضلیت ابوبکر و عمر است!!!

فضل گفت: بله، من این را به برادرم می‌گویم، ولی او از قرآن به من جواب می‌دهد که خداوند فرموده است:

﴿لا یَسْتَوِی الْقاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَ الْمُجاهِدُونَ فی‌ سَبیلِ اللهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فَضَّلَ اللهُ الْمُجاهِدینَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَى الْقاعِدینَ دَرَجَهً وَ کُلاًّ وَعَدَ اللهُ الْحُسْنى‌ وَ فَضَّلَ اللهُ الْمُجاهِدینَ عَلَى الْقاعِدینَ أَجْراً عَظیماً[4]

خداوند، مجاهدین را بر قاعدین و نشستگان برتری داده و اجری بزرگ برای آنان آماده است

و به حکم این آیه، علی چون مجاهد بوده، أفضل از ابوبکر و عمر است که قاعد بوده‌اند و نمی‌جنگیدند.

ابوحنیفه گفت: به او بگو از این بهتر می‌خواهی که ابوبکر و عمر قبرشان کنار قبر پیامبر(ص) و چسبیده به قبر آن حضرت است در حالی که قبر علی(ع) از قبر پیامبر دور افتاده و در عراق است.

فضل گفت: بله این را هم به برادرم می‌گویم، امّا او می‌گوید آنها غاصبانه در کنار پیامبر خدا(ص) دفن شده‌اند برای این که خداوند فرموده است:﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلاَّ أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ إِلى‌ طَعامٍ غَیْرَ ناظِرینَ إِناهُ وَ لکِنْ إِذا دُعیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لامُسْتَأْنِسینَ لِحَدیثٍ إِنَّ ذلِکُمْ کانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیی‌ مِنْکُمْ وَ اللهُ لا یَسْتَحْیی‌ مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِکُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِکُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما کانَ لَکُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللهِ وَ لا أَنْ تَنْکِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِکُمْ کانَ عِنْدَ اللهِ عَظیماً[5]

ای مؤمنان بدون اذن و اجازه پیامبر، داخل خانه‌اش نشوید… و می‌دانیم که رسول خدا(ص) در خانه خودش دفن شده و آن دو نفر بدون اذن در خانه آن حضرت دفن شده‌اند و محل دفن ایشان غصبی است.

ابوحنیفه که از این گفتگو سخت ناراحت شده بود تأمّلی کرد و سپس با لحنی تند گفت: به این برادر خبیثت بگو آنها غاصبانه در خانه پیامبر دفن نشده‌اند بلکه عایشه و حفصه که دختران آن دو بزرگوار و همسران پیامبر بودند و از پیامبر مهریه طلبکار بودند، پدرانشان را در مهریه خودشان دفن کردند.

فضل گفت: بله من این مطلب را هم به برادرم گفته‌ام ولی او باز آیه‌ای برای من می‌خواند و می‌گوید پیامبر(ص) به همسرانش بدهکار نبوده برای اینکه خداوند فرموده است:

﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَحْلَلْنا لَکَ أَزْواجَکَ اللاَّتی‌ آتَیْتَ أُجُورَهُنَّ وَ﴾ …"[6]

ای پیامبر ما همسران تو را که مهرشان را پرداخته‌ای برای تو حلال کردیم.

طبق این آیه، پیامبر(ص) مهریه زنهایش را داده بود و وقتی که از دنیا رفت به زنهایش بدهکار نبوده است.

ابوحنیفه اندکی تأمّل کرد و گفت: به این برادرت بگو درست است که همسران پیامبر، مهریّه طلبکار نبوده‌اند اما سهم الارث که از ماتَرَک پیامبر داشته‌اند و ماتَرَک(یعنی آنچه پیامبر اکرم بعد از مرگش از خود باقی گذاشته) نیز همین خانه‌اش بوده و شرعاً سهمی هم از آن خانه به همسرانش می‌رسد و چون عایشه و حفصه وارث پیامبر بوده‌اند پدرانشان را در سهم الارث خودشان دفن کرده‌اند و بنابراین غصبی در کار نبوده است.

فضل گفت: بله من این را هم به برادرم گفته‌ام، ولی او می‌گوید شما آقایان سنّی‌ها مگر نمی‌گویید که پیامبر ارث نمی‌گذارد و خودتان حدیث نقل می‌کنید که پیامبر اکرم(ص) فرموده است:

"نحن معاشر الانبیا لانورث ما ترکناه صدقه"؛

ما پیامبران اصلاً ارث نمی‌گذاریم و هر چه از ما باقی مانده صدقه است؟

پس طبق گفته خودتان، عایشه و حفصه سهم الارث نداشته‌اند. به همان دلیلی که شما حضرت فاطمه(س) را از فدک محروم کردید و گفتید پیامبر ارث نمی‌گذارد آن دو همسر نیز نباید ارث ببرند. آیا دختر از پدر ارث نمی‌برد اما همسر از شوهر ارث می‌برد؟!!!

حالا بر فرض بپذیریم که آنها سهم الارث داشته‌اند، مگر نه این است که میّت اگر فرزند داشته باشد، سهم الارث همسرش یک هشتم ماتَرَک می‌شود؟

در اینجا تمام ماتَرَک پیامبر اکرم(ص) یک حجره (اتاق) بوده که وقتی آن تقسیم بر هشت شود یک قسمت از آن هشت قسمت تقسیم می‌شود میان همسران پیامبر اکرم(ص) که نُه نفر بوده اند و در نتیجه سهم هر یک از عایشه و حفصه به قدر یک وجب هم نمی‌شود، پس چگونه آن دو هیکل بزرگ در یک وجب زمین جا شده‌اند؟!!!

سخن که به اینجا رسید ابوحنیفه از کوره در رفت و با لحنی خشم آلود فریاد کشید این مرد را بیرون کنید این خودش رافضی است و اصلاً برادر هم ندارد"[7] .

همچنین نقل شده وقتی خواستند امام حسن مجتبی را در کنار پیغمبر دفن کنند اما عایشه نگذاشت و ممانعت کرد ابن عباس در شعری اینطور گفته:

"تبغلت تجملت و لو عشت تفيلت / لک الثمن من التسع و في الکل تصرفت"

یعنی به روز جنگ بصره (جمل) بر شتر سوار شدی و امروز بر استر، با آنکه خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله تو را امر نموده اند که از خانه بیرون نیایی و اگر زنده بمانی محتمل است که بر فیل سوار شوی، و تو را از میراث پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله ، نُه یک از هشت یک می رسد، یعنی از هفتاد و دو حصّه یک حصّه چه او را هشت زن دیگر بود و تو، همه را تصرف کرده ای و خانه را خانه خود نام نهاده ای.

بقیه بحث بماند برای فردا إن شاء الله تعالی... .


[7] الفصول المختارة، سید مرتضی، صفحه 74.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo