< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله نوری

کتاب الوقف

95/09/22

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:وقف بر اولاد و اولاد اولاد/شرایط وقف/کتاب الوقف

بحثمان در این بود که سیاست در فقه تاثیر داشته و از جمله این تاثیراتش این بحث است که اولاد دختر جزء اولاد انسان حساب می شوند یانه؟ در فقه ما بر اساس آیات قران و روایات مسلَّم است که اولاد بنات نیز مثل اولاد بنین اولاد خود انسان محسوب می شوند و اگر مثلا کسی وقف کند و بگوید "وقفت علی اولادی" هم شامل اولاد دختر و هم شامل اولاد پسر می شود اما در مقابل عامه قائلند که اولاد بنات اولاد انسان محسوب نمی شوند و منشأ این اختلاف این است که در زمان بنی امیه سخت جلوگیری می کردند از اینکه امام حسن و امام حسین علیهما السلام اولاد پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نامیده شوند و می گفتند اینها فرزندان فاطمه زهراء سلام الله علیها هستند و فرزند دختر فرزند انسان محسوب نمی شود و بر این مطلب اصرار داشتند و حتی اگر کسی چنین حرفی می زد او را می کشتند و کلا نسبت به این مسئله بسیار سخت گیری داشتند.

مفسرین ما در تفسیر آیه 85 از سوره انعام این مطالب را ذکر کرده اند که ما مطالبی از تفسیر المیزان را نقل کردیم، در تفسیر فرقان که یک تفسیر روائی است و حدودا 1200 روایت باسند ذکر کرده نیز بحث ما بیان شده است و بعد گفتیم در جلد 43 بحار الانوار که مربوط به فاطمه زهراء سلام الله علیها است نیز این مطلب بیان شده است خلاصه ما مطالب فراوانی را در این رابطه بیان کردیم.

آیه 85 از سوره انعام که محل استشهاد ماست این آیه می باشد البته از آیه 84 شروع می شود:﴿وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَيْنا وَ نُوحاً هَدَيْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَيْمانَ وَ أَيُّوبَ وَ يُوسُفَ وَ مُوسي‌ وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنينَ(84) وَ زَکَرِيَّا وَ يَحْيي‌ وَ عيسي‌ وَ إِلْياسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحينَ(85) وَ إِسْماعيلَ وَ الْيَسَعَ وَ يُونُسَ وَ لُوطاً وَ کلاًّ فَضَّلْنا عَلَي الْعالَمينَ(86)﴾[1] .

در اینجا ملاحظه می فرمائید که حضرت عیسی با اینکه پدر ندارد اما از طرف مادر و با چندین واسطه به عنوان ذریه حضرت ابراهیم ذکر شده است پس به طریق اولی فرزندان فاطمه زهراء که بدون واسطه هم هستند فرزندان پیغمبر محسوب می شوند و ذریه نیز به نسل انسان گفته می شود.

بنده مطلبی در بحارالانوار دیدم که به عنوان تتمه بحث عرض می کنم، در جلد 43 بحار که "باب أولادها وذريتها وأحوالهم وفضلهم وانهم من اولاد الرسول" است از عامر شعبی که از محدثین و علماء اهل سنت است و البته گاهی با انصاف حرف زده و در زمان بنی امیه بوده خبری نقل شده، در سفینة البحار در ماده "شعب و تسع" خبری از عامر شعبی در مورد امیرالمومنین علیه السلام نقل شده، خبر این است:﴿فی الخصال بسنده عن عامر الشعبی، قال: تکلم امیرالمومنین (علیه السلام) بتسع کلمات ارتجلهن ارتجالا فقأن عیون البلاغة، و أیتمن جواهر الحکمة، و قطعن جمیع الأنام عن اللحاق بواحدة منهن، ثلاث منها فی المناجاة، و مثلاث منها فی الحکمة، و ثلاث منها فی الأدب. فأما اللاتی فی المناجاة، فقال: الهی کفی بی عزا أن أکون لک عبدا، و کفی بی فخرا أن تکون لی ربا، أنت کما أحب فاجعلنی کما تحب. و أما اللاتی فی الحکمة فقال: قیمد کل امری ء ما یحسنه، و ما هلک امرؤ عرف قدره، و المرء مخبو تحت لسانه.

واللاتی فی الأدب، فقال: امنن علی من شئت تکن أمیره، و احتج الی من شئت تکن أسیره، و استغن عمن شئت تکن نظیره[2] .

ترجمه حدیث:در کتاب خصال صدوق رحمه الله به سندش از عامر شعبی روایت کرده که گوید: امیرالمومنین (علیه السلام) نه جمله بالبداهة و بدون تامل فرموده که چشمان بلاغت را از جای کنده و گوهرهای حکمت را یتیم کرده و قدرت همه مردم را گرفته است، از این که بتوانند جمله ای همانند آن بیاورند: سه جمله از آنها در مناجات و راز و نیاز با پروردگار بی نیاز، و سه مورد در حکمت و دانش درست و سه جمله در ادب و طریقه زندگی با دیگران است.

اما آنچه در مناجات است، آن که گوید: معبودا! در عزت من همین بس که بنده توأم و در فخر و سرفرازی ام همین بس که تو پروردگار منی، تو چنانی که من دوست دارم، مرا نیز چنان کن که تو دوست می داری. و اما آنچه درباره حکمت و فرزانگی است، آن که فرماید: ارزش هر کس بدان است که او را نیکو سازد و کسی که قدر و اندازه خود را بداند، هلاک نشود و آدمی، در زیر زبانش نهفته است.

و اما آنچه درباره ادب است، این که فرمود: به کسی منت و احسان کن که می خواهی فرمانروایش باشی، و به کسی نیازمند شود، که می خواهی اسیرش گردی و از کسی بی نیازی بجوی که می خواهی، همتراز وی باشی.

خب و اما همان طور که عرض شد در بحار الانوار عامر شعبی خبری در مورد مانحن فیه نقل کرده، خبر این است:﴿ عن عامر الشعبي أنه قال : بعث إلي الحجاج (حجاج بن یوسف در زمان بنی امیه 20 سال از طرف عبدالملک مروان بر عراق مسلط بود و کشتارهای زیادی کرد قنبر و کمیل را همین به شهادت رسانده و می گفته بالاترین لذت برای من همین است که یک انسان را بکشم و در جلوی چشم من جان بدهد) ذات ليلة فخشيت فقمت فتوضأت وأوصيت ثم دخلت عليه فنظرت فإذا نطلع منشور والسيف مسلول ، فسلمت عليه فرد علي السلام فقال : لا تخف فقد أمنتك الليلة وغدا إلى الظهر وأجلسني عنده ثم أشار فاتي برجل مقيد بالكبول والاغلال فوضعوه بين يديه فقال : إن هذا الشيخ يقول : إن الحسن والحسين كانا ابني رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم ليأتيني بحجة من القرآن وإلا لاضربن عنقه.

فقلت : يجب أن تحل قيده فانه إذا احتج فانه لا محالة يذهب وإن لم يحتج فان السيف لا يقطع هذا الحديد ، فحلوا قيوده وكبوله فنظرت فاذا هو سعيد بن جبير (از مفسرین قران و شاگردان عبدالله بن عباس است و مقام بسیار بالائی دارد) فحزنت بذلك وقلت : كيف يجد حجة على ذلك من القرآن فقال له الحجاج : ائتني بحجة من القرآن على ما ادعيت وإلا أضرب عنقك فقال له : انتظر فسكت ساعة ثم قال له مثل ذلك فقال : انتظر! فسكت ساعة ثم قال له مثل ذلك فقال : أعوذ بالله من الشيطان الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم ثم قال : « ووهبناله إسحاق ويعقوب ـ إلى قوله ـ وكذلك نجزي المحسنين » ثم سكت وقال للحجاج : اقرء ما بعده فقرأ « وزكريا ويحيى وعيسى » فقال سعيد : كيف يلبق ههنا عيسى؟ قال : إنه كان من ذريته ، قال : إن كان عيسى من ذرية إبراهيم ولم يكن له أب بل كان ابن ابنته فنسب إليه معه بعده ، فالحسن والحسين أولى أن ينسبا إلى رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم مع قربهما منه فأمر له بعشرة آلاف دينار وأمر بأن يحملوها معه إلى داره وأذن له في الرجوع.

قال الشعبي : فلما أصبحت قلت في نفسي : قد وجب على أن آتى هذا الشيخ فأتعلم منه معاني القرآن لاني كنت أظن أني أعرفها فاذا أنا لا أعرفها فأتيته فإذا هو في المسجد وتلك الدنانير بين يديه يفرقها عشرا عشرا ويتصدق بها ثم قال : هذا كله ببركة الحسن والحسين علیهما السلام ، لئن كنا أغممنا واحدا لقد أفرحنا ألفا وأرضينا الله ورسوله[3] .

در تنقیح المقال چاپ قدیم جلد 2 صفحه 26 نقل شده که وقتی حجاج شنید که سعید بن جبیر پولها را برده و به آن صورت بین فقرا تقسیم کرده او را خواست و گفت تورا آورده ام که بکشم حالا به هرشکلی که خودت انتخاب کنی تورا خواهم کشت(هم تنقیح المقال و هم کشّی در حالات سعید بن جبیر نقل کرده اند که در دو رکعت نماز کل قران را می خوانده)، سعید در جواب حجاج گفت به هر شکلی که من را بکشی خداوند به همان شکل تورا قصاص خواهد کرد، سعید را رو به قبله کردند تا بکشند و وقتی رو به قبله کردند گفت:﴿إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ[4] ، حجاج ناراحت شد و دستور داد تا از قبله اورا برگردانند و اما وقتی سعید را از قبله برگرداندند گفت:﴿فَأَیْنَمَا تُوَلُّواْ فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ[5] ، باز حجاج ناراحت شد و گفت او را روی خاک بخوابانید او را خوابندند و صورتش را روی خاک گذاشتند و سعید گفت:﴿مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فيها نُعيدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْري[6] ، خلاصه سعید را به شهادت رساندند و شهادت او یک حماسه ای می باشد.

امام رضوان الله علیه در تحریرالوسیله می فرمایند:«مسألة 47 - لو قال: " وقفت على ذريتي " عم البينات والبنات وأولادهم بلا واسطة ومعا ذكروا وإناثا، وتشارك الطبقات اللاحقة مع السابقة (چون ذریه به معنای نسل می باشد)، ويكون على الرؤوس بالسوية (چون وقف به نحو تشریک می باشد)، وكذا لو قال: " وقفت على أولادي وأولاد أولادي " فإن الظاهر منهما التعميم لجميع الطبقات أيضا، نعم لو قال: " وقفت على أولادي ثم على الفقراء " أو قال: " وقفت على أولادي وأولاد أولادي ثم على الفقراء " فلا يبعد أن يختص بالبطن الأول في الأول وبالبطنين في الثاني خصوصا في الصورة الأولى[7] .

بقیه بحث بماند برای فردا إن شاء الله تعالی... .


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo