< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت‌الله نوری

کتاب امر به معروف و نهی از منکر

95/01/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: الامر بالمعروف والنهی عن المنکر

در بحث امر به معروف و نهی از منکر ابتدائاً چند بحث لازم است؛ اول اینکه سکوت حرام است یعنی بر اساس روایاتی که داریم و خواهیم خواند سکوت و غفلت و یا بی تفاوتی نسبت به امور اجتماعی حرام می باشد.

خبر اول:﴿وفي (المجالس والاخبار) بالاسناد الآتي عن هشام بن سالم عن أبي عبد الله عليه السلام قال: لو أنكم إذا بلغكم عن الرجل شئ تمشيتم إليه فقلتم: يا هذا إما أن تعتزلنا وتجتنبنا، وإما أن تكف عن هذا، فان فعل وإلا فاجتنبوه[1] .

امام رضوان الله علیه در ده جا از صحیفه نور به این روایت نبوی:"كلّكم راع و كلّكم مسؤول عن رعيّته" برای اینکه انسان در اجتماع مسئولیت مهم دارد تمسک کرده است که تمام اینها در جلد 22 صحیفه نور که فهرست مطالب می باشد بیان شده است و همچنین در پاورق آدرس این روایت نبوی نیز ذکر شده مِن جمله آدرس در بحار الأنوار جلد 72 صفحه 38 .

خبر دوم:﴿محمد بن يعقوب، عن عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد بن خالد، عن بعض أصحابنا، عن بشر بن عبد الله، عن أبي عصمة قاضي مرو، عن جابر، عن أبي جعفر عليه السلام (في حديث) قال: أوحى الله إلى شعيب النبي عليه السلام اني معذب من قومك مأة ألف: أربعين ألفا من شرارهم، وستين ألفا من خيارهم، فقال عليه السلام: يا رب هؤلاء الأشرار، فما بالأخيار؟ فأوحى الله عز وجل إليه: داهنوا أهل المعاصي ولم يغضبوا لغضبي[2] بنابراین ساکت و بی تفاوت بودن گناه است و ما نیز باید با غضب خداوند غضبناک بشویم.

خبر سوم:﴿أحمد بن محمد بن خالد البرقي في (المحاسن) عن جعفر بن محمد، عن عبد الله بن ميمون القداح، عن أبي عبد الله عليه السلام عن أبيه، عن جده، عن علي بن الحسين عليهم السلام قال: قال موسى بن عمران عليه السلام: يا رب من أهلك الذين تظلهم في ظل عرشك يوم لا ظل إلا ظلك؟ فأوحى الله إليه: الطاهرة قلوبهم، والبرية أيديهم الذين يذكرون جلالي ذكر آبائهم " إلى أن قال: " والذين يغضبون لمحارمي إذا استحلت مثل النمر إذا جرح[3] .

خوب و اما بحث دوم مربوط به وجوب می باشد که چند بحث در آن وجود دارد؛ اول اینکه شکی در وجوب امر به معروف و نهی از منکر وجود ندارد کما اینکه صاحب جواهر می فرماید کتاباً و سنةً و اجماعاً من المسلمین بقسمیه(محصل و منقول).

یکی از آیاتی که همه به آن استدلال کرده اند همان آیه 110 از سوره آل عمران:﴿كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكَانَ خَيْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَأَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ[4] می باشد و البته در آیه 106 از همین سوره نیز اینطور ذکر شده:﴿وَلْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَأُوْلَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[5] که ما باید ببینیم این دو آیه شریفه که هر دو در سوره آل عمران هستند چه نسبتی با هم دارند، آیت الله طباطبائی هر دو آیه را یک چیز گرفته و فرموده شکی نیست که بر وجوب دلالت دارند در تفسیر صافی "من" تبعیضیه گرفته شده و گفته شده که بر همه واجب نیست، بنابراین کتاباً مسلم و محرز است منتهی اولاً بحث در این است که آیا وجوبش کفائی است یا عینی می باشد؟ و ثانیاً اینکه چنین وجوبی سمعی است یا عقلی می باشد؟.

قبل از ورود به این بحث باید به معنای امر و نهی توجه داشته باشیم، ما در اصول مباحثی را در مورد ماده و صیغه امر خوانده ایم، در ماده أمر یأمر گفته شده که معنای طلب را می رساند و جمع امر به معنای طلب می شود اوامر و جمع طلب به معنای شیء می شود امور، و اما در مورد صیغه إفعل گفته شده که بر طلب دلالت دارد منتهی در بحث ما امر به معروف به معنای طلب نیست بلکه امر به معروف به معنای ایجاد انگیزه و وادار کردن افراد قولاً و فعلاً به کارهای خوب می باشد و بلکه گاهی افعال موثر تر از اقوال می باشند و اما نهی از منکر نیز به معنای طلب نیست بلکه به معنای باز داشتن قولاً أو فعلاً أو اخلاقاً از منکرات می باشد.

بحث دیگر اینکه آیا امر به معروف عقلی است یا شرعی؟ صاحب جواهر فرموده شرعی می باشد اما عده ای فرموده اند عقلی می باشد زیرا عقل انسان مدرکاتی دارد من جمله اینکه حسن و قبح را درک می کند و "کلما حکم به العقل حکم به الشرع" یعنی بین حکم عقل و شرع ملازمه وجود دارد، کلام صاحب جواهر این است:« (و) كيف كان ف‌ (الأمر بالمعروف) الواجب (والنهي عن المنكر واجبان إجماعا) من المسلمين بقسميه عليه، مضافا إلى ما تقدم من الكتاب والسنة وغيره، بل عن الشيخ والفاضل والشهيدين والمقداد أن العقل مما يستقل بذلك من غير حاجة إلى ورود الشرع، نعم هو مؤكد، وإن كان الأظهر أن وجوبهما من حيث كونهما كذلك سمعي كما عن السيد والحلي والحلبي والخاجا نصير الدين الطوسي والكركي وفخر المحققين ووالده في بعض كتبه، بل عن المختلف نسبته إلى الأكثر بل عن السرائر نسبته إلى جمهور المتكلمين والمحصلين من الفقهاء، ضرورة عدم وصول العقل إلى قبح ترك الأمر بذلك على وجه يترتب عليه العقاب بدون ملاحظة الشرع»[6] .

بقیه بحث بماند برای فردا إن شاء الله تعالی...


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo