< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب البیع

93/10/16

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : احادیث ولایة الفقیه
بعضی از برادران درباره آیه شریفه ی:﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ[1] نوشته اند که این آیه بر اساس تفاسیر قرآنی مخصوص اهل بیت علیهم السلام است لذا استدلال کردن به آن برای اثبات ولایت فقیه مناسب نیست، بله در تفاسیر همین طور است منتهی ما عرض کردیم که امام رضوان الله علیه هم در صحیفه ی نور و هم در بحث ولایت فقیه و هم در حکومت اسلامی به این آیه برای مانحن فیه استدلال کرده و فرموده "اولی الامر" اعم از امام معصوم و فقیه می باشد، علی أیِّ حال چه قائل به دلالت این آیه بشویم و چه دلالتش را نپیذیریم دلائل بسیاری برای اثبات ولایت فقیه داریم و امام رضوان الله علیه نیز در مقدمه ی بحثهایشان می فرمایند ولایت فقیه با توجه به معارف اسلامی انقدر روشن است که اصلا نیازی به اقامه ی دلیل ندارد زیرا معلوم است که پیغمبر خدا حکومتی تأسیس کردند و سپس حضرت امیر علیه السلام را به عنوان جانشین بعد از خودشان جعل و نصب کردند و این مسئله ادامه داشت و همیشه در میان مسلمانان پیغمبر یا امام در رأس قرار می گرفتند و اگر اینها نباشند باید به یک نفر که از نظر علم و تقوی و عدالت و اسلام شناسی و تدبیر و شجاعت و امثال ذلک در حد اعلی قرار دارد رجوع شود، امام رضوان الله علیه در ادامه می فرمایند اگر کسی بگوید پس چرا تا به حالا این بحث ولایت فقیه مطرح نبوده می گوئیم اگر شما به رساله های عملیه مراجعه کنید می بینید که فقط عبادات ذکر شده ومسائل مربوط به حکومت و سیاست اصلا ذکر نشده و مسلمانان در شرائطی بوده اند که اصلا توجهی به این مسائل نداشته اند و از طرفی اسلام تا به حالا گرفتار یهود شده و آنها با دشمنی هایشان نگذاشته اند که اسلام درست معرفی و عملی شود.
بحثمان در مقبوله ی عمر بن حنظله بود که خبر اول از باب 11 از ابواب صفات قاضی می باشد و عرض کردیم که آیت الله خوئی و دیگران از محشین و شراح مکاسب فرمودند این حدیث مربوط به قضاوت است که یکی از مناصب فقیه می باشد و بر ولایت فقیه به معنای مدیریت جامعه و تسلط بر اموال و أنفس دلالتی ندارد زیرا در صدر خبر ذکر شده:﴿عن رجلين من أصحابنا بينهما منازعة في دين أو ميراث﴾ و معلوم است کسی که مرجع برای رفع منازعه قرار می گیرد قاضی می باشد و امام علیه السلام نیز می خواهد بگوید آن شخص با اوصافی که در خبر ذکر شده به عنوان قاضی از طرف ما منصوب می باشد بنابراین حدیث مربوط به قضاوت می باشد، اما در مقابل امام رضوان الله علیه می فرمایند امام صادق علیه السلام در حدیث به سراغ آیه ی قرآن رفته و فرموده این طاغوت است و خداوند متعال در قرآن فرموده که شما باید به طاغوت کفر بورزید و آن را قبول نکنید و سپس امام علیه السلام کسی را حَکَم قرار داده که همان فقیه می باشد پس با توجه به آیه ای که امام علیه السلام ذکر کرده مشخص می شود که ولایت را مورد نظر قرار داده است، از طرفی فرض کنید قاضی طاغوت شود که در اینصورت وقتی قضاوت که از شئون حکومت است طاغوت شود خود حکومت نیز طاغوت خواهد شد پس خبر قضاة و ولاة طاغوت (قاضی و حکومتی که او را نصب کرده) را نفی می کند و این دلالت دارد بر اینکه سراغ قضاة و حکام و ولاة جور نباید برویم بلکه باید به سراغ فقهاء برویم به عبارت دیگر بعد از نفی ولاة و قضاة جور مقام قضاوت و ولایت فقیه اثبات می شود و آن منازعه ی در دین و ارث به عنوان مثال ذکر شده است، این نظر امام رضوان الله علیه است و ظاهرا همین طور هم هست و ما نیز همین را می فهمیم و نظر ایشان را کاملاً قبول داریم.
امام رضوان الله علیه در تتمه ی کلامشان می فرمایند یمکن که به خبر مشهوره ی ابو خدیجه نیز استشهاد کنیم، خبر این است:﴿محمد بن الحسن باسناده عن محمد بن علي بن محبوب، عن أحمد بن محمد، عن الحسين بن سعيد، عن أبي الجهم، عن أبي خديجة قال: بعثني أبو عبد الله عليه السلام إلى أصحابنا فقال: قل لهم: إياكم إذا وقعت بينكم خصومة أو تدارىء(أی تدافع)في شئ من الاخذ والعطاء أن تحاكموا إلى أحد من هؤلاء الفساق، اجعلوا بينكم رجلا قد عرف حلالنا وحرامنا، فاني قد جعلته عليكم قاضيا، وإياكم أن يخاصم بعضكم بعضا إلى السلطان الجائر[2].
سند حدیث: صاحب وسائل این خبر را از تهذیب شیخ طوسی گرفته باسناده عن محمدبن علی بن محبوب، شیخ طوسی طبقه12 و ابن محبوب طبقه6 است منتهی در آخر جامع الروات ذکر شده که اسناد شیخ طوسی به او صحیح می باشد، عن احمدبن محمدبن عیسی که از أجلای روات است، عن الحسین بن سعید، عن أبی الجهم که اسمش سالم بن مکرم است و توثیق شده است، عن أبی خدیجه که خیلی خوب است.
دلالت حدیث: امام رضوان الله علیه می فرمایند این حدیث نیز قضاة و ولاة و سلاطین جور را نفی می کند و بعد از نفی آنها قضاوت و ولایت فقیه با صفاتی که ذکر شده ثابت می شود.
خوب واما در ادامه امام رضوان الله علیه بحثهائی را مطرح کرده اند و دیروز نیز عرض کردیم در غایة الآمال مامقانی نیز گفته شده که اینکه امام صادق علیه السلام فرموده " جعلته حاکماً " مرادش چه جعلی است و آیا بعد از فوت جاعل نصبش نیز از بین خواهد رفت یا نه؟ امام رضوان الله علیه می فرمایند اولاً امام صادق علیه السلام با دیگران فرق دارد و حیّاً و میّتاً حضور دارد و جعل او از بین نمی رود و حتی جعل و نصبهای فقهاء نیز ممکن است توسط فقیه بعدی که منصب ولایت را به عهده می گیرد باقی بماند و از بین نرود، علی أیِّ حال این بحثها مطرح شده اما به عقیده بنده طرح چنین بحثهائی لازم نیست زیرا جعل امام به جعل خداوند متعال بر می گردد و دائمی و همیشگی می باشد و مثل:﴿قال إنی جاعلک للناس اماما[3] می باشد، و قبلا نیز در حدیثی از اصول کافی نقل کردیم که امام صادق علیه السلام فرمودند:﴿حديثي حديث أبي، وحديث أبي حديث جدي، وحديث جدي حديث الحسين، وحديث الحسين حديث الحسن، وحديث الحسن حديث أمير المؤمنين عليه السلام وحديث أمير المؤمنين حديث رسول الله صلى الله عليه وآله وحديث رسول الله قول الله عز وجل[4]، بنابراین اگر امام صادق علیه السلام بگوید "جعلته" یعنی خدا جعل کرده است و دیگر جای چنین بحثهائی نیست که بعد از فوت جاعل چه می شود و اصلا خیلی ها چیزی را می نویسند که بعد از فوتشان به آن عمل شود و امام صادق علیه السلام نیز برای بعدها که شیعه وسعت پیدا کند این مطلب را بیان کرده اند، امام رضوان الله علیه در ادامه چند نمونه برای همین مطلب ذکر می کند مِن جمله اینکه می فرماید گاندی وقتی که خواست هندوستان را از دست انگلستان آزاد کند قوانینی را در زندان نوشت و بعدا به آنها عمل کرد خلاصه اینکه امام رضوان الله علیه تبعاً لفقهاء دیگر این بحث ها را مطرح کرده اما به نظر بنده طرح چنین مباحثی خیلی لازم نیست زیرا جعل امام معصوم مثل جعل خداوند متعال می باشد.
بقیه ی بحث بماند برای فردا إن شاء الله تعالی... .

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo