< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الصوم

90/06/30

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: معنا و ماهیت بیع

 در جلسه ی قبل توضیحاتی پیرامون بیع و ماهیت و حقیقت آن بحث کردیم و گفتیم برای به دست آوردن معانی کلماتی که در کتاب و سنت آورده است یا باید به لغویین مراجعه کنیم و یا اینکه خودمان موارد استعمال را تتبع کنیم زیرا یکی از راه های شناخت معنا استقراء است.

 ما با مراجعه به کتب لغت و بررسی موارد استعمال بیع و شراء در کتاب و روایات دیدیم که معنای آن دو وسیع است و منحصر به مبادله ی مال به مال نیست. استعمال در آنها مجاز هم نیست زیرا در مجاز و استعاره مناسبتی وجود دارد ولی ما آن مناسبت را در ما نحن فیه نمی بینیم. مثلا گاه زید وارد می شود و می گوئیم زید آمد. این معنای حقیقی زید است ولی گاه می گوییم یوسف آمد تا حسن زید را برسانیم. در ما نحن فیه این مناسبت و عنایت دیده نمی شود.

 امام قدس سره در کتاب بیع در ص 14 می فرماید: احسن التعاریف تعریف المصباح (همان تعریفی که شیخ گفته است که مبادله ی مال به مال است.)

 ما این تعریف را قبول نداریم و معنای آن را وسیع می دانیم همان طور که صاحب مهذب ج 16 ص 231 می فرماید: البیع لیس الا جعل شیء بازاء شیء

 فاضل ایروانی در حاشیه اش بر مکاسب در ص 71 می فرماید: البیع مبادلة متعلق سلطان بمتعلق سلطان یعنی آنی که شما بر آن سلطنت دارید و تحت اختیار شماست را با چیز دیگری که متعلق به دیگری است مبادله کنید.

 محقق غروی اصفهانی در حاشیه اش بر مکاسب ص 16 بر تعریف شیخ اشکالات مختلفی وارد می کند از جمله بر کلمه ی تملیک اشکال می کند که گاه فروشنده مالک شیء نیست مانند آنجا که حاکم مال زکات را می فروشد. بیع در آن صحیح است ولی فروشنده مالک مال زکات نیست همچنین گاه فرد مالی را می خرد و بیع او صحیح است ولی مالک مبیع نمی شود مانند جایی که فرد ابوین خود را که برده هستند می خرد و به محض خریدن آزاد می شوند.

 در الفقه الاسلامی و ادلته ج 5 ص 3304 آمده است: البیع مقابلة شیء بشیء بعنوان المعاوضة

شرح نهج البلاغه:

 در نهج البلاغه مواردی داریم که حضرت علی علیه السلام بعد از خواندن آیه ای از قرآن خطبه ای ایراد کرده است. مثلا بعد از خواندن سوره ی تکاثر مفصلی دارد. از جمله در خطبه ی 223 بعد از تلاوت آیه ی سوره ی انفطار خطبه ای بیان فرموده اند: و من كلام له ع قاله عند تلاوته يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيم‌...

 شرح خوئی ج 14 ص 268، شرح بحرانی ج 4 ص 74، شرح ابن ابی الحدید ج 11 ص 238 و فی ظلال ج 3 ص 305 این خطبه شرح شده است.

 در قرآن کریم در 65 مورد کلمه ی انسان ذکر شده است اما در دو جا فقط به انسان خطاب کرده است. یکی آیه ی مزبور است و آیه ی 6 سوره ی انشقاق است: (يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‌ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ)

 شناخت انسان مطلب مهمی است. انسان مرکب از روح و بدن است. از امام صادق علیه السلام حدیثی نقل شده است که مرحوم امام قدس سره در شرح دعای سحر آن را نقل کرده است: الصورة الانسانیة هی اکبر حجج الله علی خلقه و هی الکتاب الذی کتبه بیده و الحکمة التی بناها بحکمته.

 چهره ی انسان از اکبر حجج خدا بر خلق است زیرا خداوند این صورت را در پشت سه پرده و در محیطی تاریک نقاشی کرده است. (وَ صَوَّرَكُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَكُم‌)

 در برخورد ابن ابی العوجاء و عده ای که ملحد بودند و خدا را قبول نداشتند با امام صادق علیه السلام می خوانیم که آنها در چند جلسه با امام صادق در مورد خداوند بحث کردند. اینها همان کسانی بودند که تصمیم داشتند در مکه هر کدام یک ربع قرآن را از خود اختراع کنند آنها وقتی همدیگر را ملاقات کرد به عجز خود اعتراف کردند. امام صادق علیه السلام از آنجا می گذشت وقتی آنها را دید این آیه را تلاوت فرمود: (قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‌ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيراً) (اسراء / 88) آنها از اینکه امام از این مطلب سری باخبر بود تعجب کردند.

 به هر حال او سه جلسه با امام بحث کرد و در روز چهارم که امام را دید امام از او پرسید؟ انت مصنوع ام غیر مصنوع؟ او در جواب ماند زیرا می دانست مصنوع است و موجود دیگری او را ساخته است.

 در نهج البلاغه در کلمات قصار کلمه ی هشتم می خوانیم: اعْجَبُوا لِهَذَا الْإِنْسَانِ يَنْظُرُ بِشَحْمٍ وَ يَتَكَلَّمُ بِلَحْمٍ وَ يَسْمَعُ بِعَظْمٍ وَ يَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْمٍ یعنی از انسان تعجب کنید که با پیه (که در چشم است) می بیند و با تکه گوشتی صحبت می کند و با چند تکه استخوان می شنود (در گوش انسان استخوانی چکشی هست که وقتی صوت تولید می شود به استخوان دیگر که مانند سندان است می خورد و با این کار صوت به وجود می آید و به مغز منتقل می شود و این چکش و سندان بیش از هفتاد سال کار می کند) و با سوراخ هایی تنفس می کند.

 این بدن هرچند عجیب است اما از آن عجیب تر روح انسان است و بدن به صورت آلت و ابزاری در دست روح است. بدن انسان هر هفت سال یک بار کاملا عوض می شود. در قرآن کریم در چهارده جا کلمه ی توفی به کار برده شده است و توفی به معنای گرفتن روح و قبض روح است و شخصیت انسان به همان روح است.

 حال امیر مؤمنان علیه السلام که آیه ی فوق را خواندند می خواهند بگویند که ای انسان چه چیزی تو را نسبت به پروردگار کریم مغرور کرده است؟

 علامه ی طباطبائی در تفسیر المیزان می فرماید: بعد فکر کرده اند که (بربک کریم) در واقع القاء جواب است یعنی شخص ممکن است بگوید که خدا کرم تو مرا به تو مغرور کرده است. بعد جواب می دهد که این تفسیر اشتباه است زیرا کرم خداوند اقتضاء می کند که ما او را عبادت کنیم. بشر به هیچ وجه نباید گول بخورد اگر بگوید جاهل بودم خداوند می فرماید: برای تو پیامبران را فرستادم و به تو عقل دادم.

 بعد امام علیه السلام می فرماید: (أَدْحَضُ مَسْئُولٍ حُجَّةً وَ أَقْطَعُ مُغْتَرٍّ مَعْذِرَة)

 (ادحض) یعنی باطل ترین مسئول همان انسان است و حجت هم به معنای دلیل است. این عبارت یعنی انسان از نظر اقامه ی دلیل در مقابل سؤال خدا که چه چیز تو را در مقابل رب کریمت گول زد هر چه بگوید باطل ترین دلیل خواهد بود.

 وقتی عذر انسان قبول نشود می گویند عذر او قطع شده است. از این رو امام در جمله ی دوم می فرماید: انسان گول خورده ای است که عذرش ناپذیرفته ترین عذرها است.

 بعد امام علیه السلام می فرماید: (لَقَدْ أَبْرَحَ جَهَالَةً بِنَفْسِه‌) انسان هر چه بگوید جهالت خود را ظاهر کرده است.

 بعد امام علیه السلام انسان را نصیحت می کند و می فرماید: (يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا جَرَّأَكَ عَلَى ذَنْبِكَ)

 مولوی در این مورد شعر خوبی دارد و ما از باب مقدمه می گوییم که هر چند او در مقام تمثیل خیلی وارد بود ولی او سنی و صوفی بوده است.

  صفویه صوفی ها را تقویت می کردند چون سلاطین صوفیه از اولاد شیخ صفی الدین اردبیلی هستند که قبرش در اردبیل است و از صوفی ها بوده است. از این جهت علماء در آن زمان مانند شیخ بهائی و مقدس اردبیلی در زحمت بودند. مقدس اردبیلی در کتاب حدیقة الشیعه بحث مفصلی در مورد صوفیه دارد و بعد در مورد مولوی می گوید: صفحه ای از صفحات آن کتاب نیست که در آن وحدت وجود، وجود نداشته باشد.

 مولوی ابوطالب پدر امیر مؤمنان را جزء مشرکان می داند. صوفی ها اسلام خروشان را به یک اسلام خاموش و به چله نشینی در خانقاه ها تبدیل کردند یکی از آنها در جنگ تحمیلی شرکت نکرد و از اسلام دفاع ننمود.

 به هر حال او اشعار جالب هم دارد از جمله در شعری از او می خوانیم:

 در زمین مردمان خانه مکن

 کار خود کن کار بیگانه نکن

 چیست بیگانه؟ تن خاکی تو

 کز برای اوست غمناکی او

 تا تو تن را چرب و شیرین می دهدی

 جوهر جان را نبینی فربهی

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo