< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الصوم

90/06/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: معنای بیع

 در جسله ی قبل کمی در مورد حقیقت بیع سخن گفتیم و اینکه بیع از مقوله ی معنا است نه لفظ. بعضی بیع را به ایجاب و قبول تعریف کرده اند و آن را از مقوله ی لفظ می دانند و حال آنکه حق این است که هر چند ایجاب و قبول دخالت دارد ولی بیع آن است که شخصی تصمیم می گیرد مال خود را با مال دیگر عوض کند و ملکیت را تغییر دهد. این یک اراده ای است که در ذهن صاحب مال و مشتری به وجود می آید و این از مقوله ی معنا است. حال برای اینکه در اعتبار عقلاء این تصمیم رسمیت پیدا کند (زیرا به صرف اراده و تصمیم عقلاء نمی گویند که مال از ملک شما بیرون رفت) بنابراین به انشاء احتیاج است که همان عقد است.

 فرق اخبار با انشاء این است که در اخبار از خارج خبر می دهیم ولی در انشاء در صدد ایجاد چیزی هستیم. هر دو در گفتار ما فراوان است: مثلا استفهام از مقوله ی انشاء است زیرا فرد با سؤال کردن چیزی را که در قلبش هست در خارج ایجاد می کند تا جواب بشنود. جوابی که فرد می دهد اخبار است.

 بعد می گوییم که بیع معاطاتی از باب انشاء فعلی است یعنی دادن پول به قصد تملیک همان انشاء الله و هکذا بایع که متاع را به قصد تملیک به فرد می دهد.

تعاریف فقهاء در مورد بیع:

 صاحب جواهر در ج 22 ص 204 اقوال را نقل می کند.

 همچنین در کتاب مفتاح الکرامة که عنایت زیادی به نقل اقوال شده است در ج 12 در بحث بیع اقوال مختلفی را ذکر می کند.

 همچنین است شیخ انصاری در کتاب بیع مکاسب.

تعریف اول: شیخ طوسی در مبسوط در علامه در تذکره می فرمایند: انه انتقال عین من شخص الی غیره بعوض مقدر علی وجه التراضی

 ایشان تعبیر به عین می کند و حال آنکه مبیع گاه منفعت است و گاه حق است این نشان می دهد که در نظر ایشان مبیع حتما باید عین باشد. ان شاء الله در بحث شرایط عوضین این بحث مطرح می شود.

تعریف دوم: محقق ثانی و عده ی زیادی تعریف می کنند: انه نقل العین بصیغة مخصوصة

 (نقل) مصدر است و هنگامی استعمال می شود که آن را به فاعلی نسبت می دهند مانند ضرب و قول. انتقال امری است که از مصدر حاصل می شود که به آن اسم مصدر می گویند. مانند گفتار، شتسشو و امثال آن

 (مصدر آن است که با دال و نون و تاء و نون ختم می شود مانند شستن ولی اسم مصدر چیزی است که از مصدر حاصل می شود مانند شستشو)

تعریف سوم: بیع همان ایجاب و قبول است که در مقام انشاء بوجود می آید.

 صاحب جواهر در جلد 22 ص 204 می فرماید: تمام تعاریفی که از بیع ارائه شده است با اختلافی که در قیود دارند سه چیز است. بعضی گفته اند: نقل و بعضی گفته اند: انتقال و بعضی آن را به عقد تعریف کرده اند که همان ایجاب و قبول است.

تعریف چهارم: شیخ انصاری در اول کتاب مکاسب می فرماید: البیع کما فی المصباح مبادلة مال بمال.

محقق خراسانی در حاشیه ی مکاسب می فرماید: این تعریف صحیح نیست بلکه بیع تبدیل مال به مال است نه مبادله که بین الاثنینی است.

 بعضی نیز یک قید اضافه کرده اند و بین الاثنینی را معتبر می دانند که هر دو در آن شریک باشند مانند مضاربه.

نقول: این گونه نیست که در باب مفاعله هر دو طرف شریک باشند مانند معالجه به هر حال مبادله تعریف بهتری است زیرا در آن اثنینیت شرط است و در بیع هم دو نفر هر دو مالی را به یکدیگر تبدیل می کنند و آقا رضا همدانی هم در حاشیه ی همدانی همین را قبول کرده است.

 در قرآن هم آمده است: (وَ شَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَراهِمَ مَعْدُودَةٍ وَ كانُوا فيهِ مِنَ الزَّاهِدين‌) (یوسف / 20)

 در این آیه شراء در مورد یوسف به کار رفته است. (شراء مانند بیع از اضداد است و هم برای خریدن به کار می رود و هم فروختن) در آیه ی فوق آنها یوسف را در عوض چند درهم فروختند.

 در آیه ی دیگر در مورد امیر مؤمنان علیه السلام در مورد لیلة المبیت می خوانیم: (وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد) (بقره / 207)

 در این آیه بعضی از مردم جان خود را می فروشند و رضایت خداوند را می خرند.

 همچنین می خوانیم: (إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‌ مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة) (توبه / 111)

 با توجه به این آیات می بینیم که بیع فقط مبادله ی کالا به کالا نیست همانطور که در این آیات چنین است.

 باید دید که تعدد موارد از باب این است که بیع مشترک لفظی است یا مشترک معنوی (مشترک معنوی به این معنا است که بیع یک معنای وسیع دارد و با قرائن فهمیده می شود که کدام بخش از معنا از آن اراده شده است. مثلا در خصوص بیع که جنبه ی اقتصادی دارد فقط در خصوص کالا به کالا به کار می رود)

تعریف پنجم: در معنای بیع در مجمع البحرین می خوانیم: و البیع الایجاب و القبول و هو باعتبار النقد و النسیة فی الثمن و المثمن اربعة.

 یعنی گاه هر دو کالا هستند (بیع کالی) و هر دو نقد می باشند.

 گاه هر دو نسیه هستند.

 گاه ثمن نقد است و مثمن نسیه است (بیع سلف)

 گاه مثمن نقد است و ثمن مهلت دار است که به آن نسیه می گویند.

 بعد صاحب مجمع اضافه می کند که به دلیل حدیث علی علیه السلام به عمرو بن عاص و معاویه فهمیده می شود که معنا عام تر است : وَ لَمْ يُبَايِعْ حَتَّى شَرَطَ أَنْ يُؤْتِيَهُ عَلَى الْبَيْعَةِ ثَمَناً فَلَا ظَفِرَتْ يَدُ الْبَائِعِ وَ خَزِيَتْ أَمَانَةُ الْمُبْتَاع‌عمرو و عاص با معاویه شرط کرده بود که اگر با معاویه بر علیه امیر مؤمنان علیه السلام همکاری کند معاویه مملکت مصر را به او بدهد. معاویه هم قبول کرد و با علی علیه السلام جنگیدند و محمد بن ابی بکر را به شهادت رساندند و بعد معاویه حکومت مصر را به عمرو عاص داد. از این رو امام علیه السلام می فرماید: عمرو و عاص بیعت نکرد مگر با این شرط که معاویه در مقابل این بیعت ثمنی به او بدهد (که همان حکومت مصر بود).

 بعد امام اضافه می کند که دست بایع که عمرو عاص است که دینش را فروخت به آن نرسید.

 امام علیه السلام در این روایت مثمن را دین عمرو عاص معرفی می کند و ثمن را حکومت مصر (و حال آنکه بحث نقد و نسیه در کالا در آن معتبر نیست)

 برای توضیح بیشتر می توان به شرح نهج البلاغه ی خوئی ج 3 ص 362، ابی ابی الحدید ج 2 ص 19، بحرانی ج 2 ص 22 و غیره آمده است.

تعریف ششم: در کتاب الفقه الاسلامی و ادلته در کتاب بیع در ج 5 ص 3304 اقوال عامه را نقل کرده است و با مطالعه ی آن می بینیم که بین عامه هم اختلاف است و بعد صاحب کتاب این تعریف را انتخاب می کند: اعطاء الشیء و اخذ شیء فی قباله.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo