< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

88/02/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع : تفاوت جنگ معمولی با جهاد
 
 همان طور که عرض کرديم جهاد در اسلام يک عبادت است . داراي قداست خاصي است. منتها شرايطي دارد که با رعايت آن شرايط مثل ساير عبادات قداست خود را حفظ خواهد کرد. يکي از تأسف هاي ائمه : اين بوده که در زمان بني اميه و بني عباس جهاد از شرايط خودش خارج شده و شرايط خودش را از دست داده. از اين جهت در بحث جهاد، توجه به اين قبيل روايات که تأسف و اعتراض ائمه : را در زمينه ي جهاد منعکس مي کند لازم است. يکي از اين خبرها، خبر هشتم از باب اول از ابواب جهاد عدو است. که صاحب وسائل در وسائل 20 جلدي که داريم در صفحه 6 از جلد 11 متعرض شده. که حضرت باقر اعتراض دارد. <وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى> يعني <کُلِيني عَن مُحَمَّدِ بنِ يحيي أبو جَعفَر عَطارِ قُمي> که از اساتيد بزرگ کليني است. او از <أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى> اين چهره ها را مي شناسيم. <عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ> ايشان هم از اجلاي رواة است. <عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ> منتها حديث از جهت "حسن بن محبوب" ارسال کرده به ابهام واسطه. < عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ قَالَ كَتَبَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام> حضرت باقر <فِي رِسَالَتِهِ إِلَى بَعْضِ خُلَفَاءِ بَنِي أُمَيَّةَ> حضرت باقر به بعضي از خلفاس بني اميه رساله اي نوشته، در مورد اينکه تضعيي و تخلفهايي در احکام پروردگار به وجود آورده بودند، از جمله جهاد, که در کتاب تمدن اسلام عرب مال جرجي زيدان در بحث جهاد بني اميه، جهاد را به اين شکل درآوردند, به عنوان کشورگشايي و وسعت دادن قلمرو حکومت خودشان. اين بود که افرادي را مي فرستادند به عنوان جهاد، اما مقصودشان آن جهاد اسلامي نبود. وسعت دادن بر قلمرو حکومت خودشان و فتح کردن. هر کجا را که فتح مي کردند، ماليات سنگين براي مردم مي بستند و مي گرفتند و حتي نصرانيها مي گفتند که ما اسلام مي آوريم. مي گفتند نه شما بايد کافر بمانيد, به ما جزيه بپردازيد. چون اگر مسلمان مي شدند، جزيه نمي دادند. اينها چون نظرشان اين بود که ماليات بگيرند و وسعت مالي پيدا کنند، مي گفتند شما نمي خواهد مسلمان شويد. شما در همان نصرانيت بمانيد اما جزيه بپردازيد. جاهايي که فتح مي کردند، هم اراضي، اراضي خراجيه مي شد. کل اراضي "مفتوحة عنوة" لشکر اسلام با قهر و غلبه بگيرد مي شود جزء اراضي خراجيه. اراضي خراجيه مال همه ي مسلمانهاست. بايد به نفع همه ي مسلمانها از آن اراضي بهره برداري شود. ولي اينها بعد که زمين را فتح مي کردند، براي خودشان برمي داشتند. ميان حاشيه نشينان خودشان قسمت مي کردند. خلاصه جهاد از آن وضع اسلامي خود خارج شده بود. در زمان بني اميه و بني عباس وسيله اي شده بود، _مخصوصاً بني اميه_ در زمان آنها وسيله اي براي وسعت دادن به قلمرو حکومت خودشان و سلطه طلبي خودشان. اين است که حضرت باقر از اين جريان تأسف مي خورد و اعتراض مي کند. خبر هشتم که مي خواهيم بخوانيم مربوط به اين مطلب است.
 <كَتَبَ أَبُو جَعْفَرٍ عليه السلام فِي رِسَالَتِهِ إِلَى بَعْضِ خُلَفَاءِ بَنِي أُمَيَّةَ وَ مِنْ ذَلِكَ مَا ضُيِّعَ الْجِهَادُ> اعتراضات فراواني حضرت باقر به بدعت هايي که به وجود آمده بود داشتند. يکي از اينها اينجا اولش درباره ي جهاد است. خوب جهاد مي گويد <الَّذِي فَضَّلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى الْأَعْمَالِ> جهاد خيلي اهميت و ثواب دارد. خداوند آن را بر همه ي اعمال برتري بخشيده. <فَضَّلَهُ اللَّهُ عَلَى الْأَعْمَالِ وَ فَضَّلَ عَامِلَهُ عَلَى الْعُمَّالِ> کساني که در جهاد گام برمي دارند، خداوند آنها را بر کسان ديگر که در کارهاي ديگر قدم بر مي دارند رجحان بخشيده. <تَفْضِيلًا فِي الدَّرَجَاتِ وَ الْمَغْفِرَةِ وَ الرَّحْمَةِ> تفضيل و فضيلتي که در درجات آنها، مغفرتي که خداوند براي مجاهدين دارد، رحمتي که پروردگار براي مجاهدين دارد. <لِأَنَّهُ ظَهَرَ بِهِ الدِّينُ> چون براي اينکه جهاد وسيله ي ظهور و بروز دين است. <وَ بِهِ يُدْفَعُ عَنِ الدِّينِ> وسيله ي دفاع از دين است. <وَ بِهِ اشْتَرَى اللَّهُ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ> اشاره دارد به آيه ي 111 از سوره ي توبه سوره ي 9 قرآن کريم. إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‌ مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ في‌ سَبيلِ اللَّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجيلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى‌ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ حضرت اشاره دارد به اين آيه مي گويد اينقدر جهاد با فضيلت است که پروردگار با اين تعبير از مجاهدين تجليل به عمل آورده. اشتري است و معامله ي با پروردگار است. کساني که جان و مال خود را به خداوند فروختند در برابر بهشت، اينها در صحنه ي جنگ و جهاد حاضر مي شوند. فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ يا مي کشند، يا کشته مي شوند. و اين وعده ي پروردگار است در تورات و انجيل و قرآن و چه کسي به وعده ي خودش از پروردگار باوفاتر باشد. و اين فوز عظيم اين است. اين آيه را حضرت باقر در اينجا ذکر مي کند. مي فرمايند که جهاد وسيله اي است که اشتري پروردگار از مؤمنين <أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ> در برابر بهشت. <بَيْعاً مُفْلِحاً مُنْجِحاً> بيعي است که با فلاح توأم است. بيعي است که با سعادت توأم است. <اشْتَرَطَ عَلَيْهِمْ> حالا دقت کنيد. مي گويد خداوند به اين وسيله براي مجاهدين فضيلت و ثواب ذکر کرده. اما يک کلمه هم در جهاد دارد و آن اين است که آيه ي بعدش است. التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنين که نه چيز است. آخرش الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ مجاهدين بايد حدود پروردگار را در جهادشان حفظ کنند. حالا حدود را معنا مي کنيم. پس براي مجاهدين نه چيز در اين آيه ذکر شده. اين صفات مجاهدين را بيان مي کند. نهم الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ بايد مجاهدين مواظب باشند که حدودي که خداوند معين کرده، حفظ کنند. حالا حدود را مي گوييم. <أَوَّلُ ذَلِكَ الدُّعَاءُ إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ مِنْ طَاعَةِ الْعِبَادِ> اولش اين است که بايد دعوت کنند مردم را به طاعت پروردگار. چون اينها به هر کجا که قدم مي گذاشتند در آنجا استبداد حاکم بود، استکبار حاکم بود. مردم بنده و برده ي آن سلاطين و جباران بودند. اينها بايد در جهاد خود سعي کنند که مردم را از بندگي بندگان به بندگي خدا دعوت کنند. مردم را از استعباد نجات دهند و بنده ي خدا بکنند. اين جوري بايد باشند. ما داريم در تاريخ که مجاهدين به اندازه اي قوي بودند در زمان پيغمبر وقتي به جايي قدم مي گذاشتند اصلاً مردم از ديدن آنها مسلمان مي شدند. اعمال مجاهدين، قيافه ي مجاهدين، حرکاتشان، بيانشان حاکي از يک اخلاص و از يک صفا و معنويت بود که همان کفار را به اسلام متمايل مي کرد. اما زماني بني اميه يک جلاداني، افراد بي رحم و خشني که حدود پروردگار را در نظر نمي گرفتند، شدند مجاهدين. همشان چيست؟! همّشان وسعت بخشيدن به قلمرو بني اميه. هيچ مراعات احکام خدا نمي شد. اين است که امام باقر در اينجا آن شرائط را ذکر مي کند. اينها که رفتند چند تا جنايت اول اين بود که مردم را از استعباد اين سلطان خارج کردند و در استعباد بني اميه داخل کردند. چه فرقي مي کند؟! مردمي بودند در ايران، ايران مذهبش مجوسي بود, اينها را در شهرهاي مختلف سعي مي کردند فتح کند. فتح شد به معناي چيست؟ فتح شد يعني اينکه مردم از بردگي سلاطين ساسانيان نجات پيدا کردند ولي برده ي بني اميه شدند. اين است که مي فرمايند _اعتراض سختی حضرت دارند_ <أَوَّلُ ذَلِكَ الدُّعَاءُ إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ مِنْ طَاعَةِ الْعِبَادِ وَ إِلَى عِبَادَةِ اللَّهِ مِنْ عِبَادَةِ الْعِبَادِ وَ إِلَى وَلَايَةِ اللَّهِ مِنْ وَلَايَةِ الْعِبَادِ> مردم بايد دعوت کنند به طاعت پروردگار و از طاعت عباد خارج کنند. به عبادت پروردگار و از عبادت عباد خارج کنند. به ولايت پروردگار و از ولايت عباد خارج کنند. اولين کار اين بود. بعد شش، هفت موضوع نتيجه بگيريم. <فَمَنْ دُعِيَ إِلَى الْجِزْيَةِ فَأَبَى قُتِلَ وَ سُبِيَ أَهْلُهُ> مي گفتند بياييد جزيه بدهيد؛ به کفار. ولي آنها مي گفتند که جزيه نمي دهيم. اينها را مي کشتند و اهلشان را اسير مي کردند. جزیه اگر ندادند نبايد اين جور شود. <فَمَنْ دُعِيَ إِلَى الْجِزْيَةِ فَأَبَى قُتِلَ وَ سُبِيَ أَهْلُهُ> چون بعداً مي گوييم که اين طور نيست که اگر جزيه ندادند بايد کشته شوند. شرايط زياد دارد. <وَ لَيْسَ الدُّعَاءُ مِنْ طَاعَةِ عَبْدٍ إِلَى طَاعَةِ عَبْدٍ مِثْلِهِ> جهاد اين نيست که دعوت کنيم از طاعت اين عبد خارج کنيم و در طاعت عبد ديگر داخل کنيم. از طاعت اين سلطان خارج کنيم و داخل کنيم در تحت سلطنت بني اميه. اين که جهاد نيست. <وَ مَنْ أَقَرَّ بِالْجِزْيَةِ لَمْ يُتَعَدَّ عَلَيْهِ> حالا بعضي ها مي گفتند که جزيه مي دهيم. ولي در عين حال تعدي مي کردند. جزيه يک ماليات متعارف است. ولي خيلي بالا مي گرفتند تا بتوانند پولهاي زيادي از مردم بگيرند <وَ كُلِّفَ دُونَ طَاقَتِهِ> مکلف مي کردند به اينها که بيش از طاقت خودشان بايد بدهند. <وَ كَانَ الْفَيْ‌ءُ لِلْمُسْلِمِينَ عَامَّةً> و آن اراضي خراجيه که گرفته مي شود مال همه ي مسلمانها بايد باشد. حالا اينها بين خودشان، حاشيه نشينان خودشان آن اراضي و املاک را قسمت مي کردند. حضرت از اين جهت واقعاً ناراحت است. <وَ إِنْ كَانَ قِتَالٌ وَ سَبْيٌ> حالا اگر قتال شد و اسير شد. باز اسير هم در اسلام خيلي شرايط دارد. با اسير بايد با رحم و عاطفه رفتار کرد. چه کار کرد و چه کار کرد. آنها خيلي بي رحمانه با اسير رفتار مي کردند. <وَ إِنْ كَانَ قِتَالٌ وَ سَبْيٌ سِيرَ فِي ذَلِكَ بِسِيرَتِهِ> بايد به سيره ي پيغمبر عمل شود. <وَ عُمِلَ بِسُنَّتِهِ> ولي اين طور نبود. <ثُمَّ كُلِّفَ الْأَعْمَى وَ الْأَعْرَجُ> مثلاً اعمي معاف است. اعرج معاف است. ولي اينها همه را مي بردند. اعمي و اعرج را هم مي بردند.
  خلاصه اينجا حضرت شش چيز ذکر کرده است. اول اينکه <الدُّعَاءُ مِنْ طَاعَةِ عَبْدٍ إِلَى طَاعَةِ عَبْدٍ مِثْلِهِ> دعوت مي کردند که از تحت حکومت اين شخص خارج شويد ولي تحت حکومت بني اميه در بياييد. فرق نمي کند. برده، برده مي شود. اين يکي. بايد تبعيت خدا باشد. دعوت مي کردند به جزيه. کسي که جزيه نمي داد مي کشتند و اسير مي کردند. اين طور نبايد باشد. <وَ مَنْ أَقَرَّ بِالْجِزْيَةِ> کسي که جزيه نمي داد نبايد به آنها تعدي شود. اينها همان جزيه دهندگان را هم، جزيه هاي خيلي رقم بالا قرار مي دادند که به اشخاص ظلم مي شد. فیئ المسلمين است. آن اراضي که مفتوحةً عنوة است بايد مال همه ي مسلمانها باشد. ولي اينها در ميان خودشان قسمت مي کردند و بهره برداري مي کردند. اگر اسير مي شدند با اسيران همان طور که پيغمبر گفته بود عمل نمي کردند. اعمي و اعرج را هم اينها مي بردند. از اين قبيل چيزها. اينجا شش چيز را حضرت ذکر کرده که اين در زمان بني اميه به نام جهاد افراد مي فرستادند، شهرها را فتح مي کردند ولي اين طوري بود. اما باقر فرمودند شما آن شرايط و حدودي که در جهاد لازم است، مراعات نکرديد. البته بعد هم حج را ذکر کرده که بحث ما فعلاً در حج نيست. اما در جهاد اين طوري است. شش چيز را ذکر کرده حضرت باقر که شما شروط جهاد را متأسفيم و معترضيم که رعايت نکرديد. اين خبر هشتم از باب اول از ابواب جهاد عدو در صفحه 6 جلد 11 وسائل 20 جلدي.
 خبر ديگر خبر 2 از باب 9 از ابواب جهاد عدو است. آن در صفحه 28 جلد 11 وسائل است. اين خبر هم اين است. سند اين خبر صحيح است. <وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ> يعني کليني از علي بن ابراهيم. <عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ بْنِ عُتْبَةَ الْهَاشِمِيِّ> خبر سنداً صحيح است. <قَالَ كُنْتُ قَاعِداً عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع بِمَكَّةَ> اين شخص، عبدالکريم مي گويد که من پيش امام صادق در مکه بودم. <إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ أُنَاسٌ مِنَ الْمُعْتَزِلَة> عده اي از معتزله، از سني ها، معتزلی مذهب، چون سني ها از لحاظ اصول به دو مذهب تقسيم مي شوند. از لحاظ فروع چهار تا است. حنفي، شافعي، حنبلي، مالکي. از جهت فروع چهار طايفه هستند. اما از جهت اصول دو تا هستند. معتزله و اشاعره. معتزله قائلند به اينکه خداوند متعال که دنيا و انسان را خلق کرده، اين مثل يک کارخانه اي است که به حرکت در آورده. خداوند عالم ديگر منعزل است از اداره ي عالم و عالم خودش بالتبع در جريان هست. اشاعره مي گويند خير. تمام کار، کار خداست. حتي آتش نمي سوزاند. آن آتش را خداوند در آن موقع که مي گذاريم در جوار چيزي, سوزاندن کار خداست. آب بخوري، سيراب شدن کار خداست. نان بخوري، سير شدن کار خداست. تمام کارها، کار خداست. <لا مؤثر في الوجود إلا الله> اين افراط است و آن تفريط. امام صادق مي فرمايند <لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْن> ما قائليم به اينکه نه آن افراط است به آن حدي که اشاعره مي گويند. که <لا مؤثر في الوجود إلا الله> تمام اثرها و آثار مال خداست. نه از اين طرف آن چه که معتزله مي گويند آن هم درست نيست. آن قيوميت پروردگار است که قوام همه ي اشياء به پروردگار است, آن اقتضا مي کند که <لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْن>. اينها دو فرقه اند. بيشتر سني ها اشعري مذهبند. حالا يک جماعتي از معتزله آمدند خدمت امام صادق <فِيهِمْ عَمْرُو بْنُ عُبَيْدٍ> که از آن معتزلي هاي معروف است. عمرو بن عبيد معتزلي. <وَ وَاصِلُ بْنُ عَطَاءٍ وَ حَفْصُ بْنُ سَالِمٍ مَوْلَى ابْنِ هُبَيْرَةَ وَ نَاسٌ مِنْ رُؤَسَائِهِمْ> اينها آمدند خدمت امام صادق عرض کردم که بحث جهاد با تاريخ خيلي ارتباط دارد. <وَ ذَلِكَ حِدْثَانُ قَتْلِ الْوَلِيدِ> اين آن موقعي بود که وليد کشته شده بود. وليد بن يزيد بن عبدالملک. بسيار فاسق و فاجر و منحرف بوده. اين همان شخصي بود که برکه اي و حوضي از شراب ساخته بود، آن وقت مي افتاد تو آن حوض و آن قدر شراب مي نوشيد که قدري لبه ي حوض پايين مي آمد. اين همان بود که مي خواست در بام خانه ي کعبه، برود آنجا و شراب بخورد. اين همان شخصي است که قرآن را هدف تير قرار داد. گفت <تُهَدِّدُنِي بِجَبَّارٍ عَنِيدٍ/ فَهَا أَنَا ذَاكَ جَبَّارٌ عَنِيدٌ/ إِذَا مَا جِئْتَ رَبَّكَ يَوْمَ حَشْرٍ/ فَقُلْ يَا رَبِّ مَزَّقَنِي الْوَلِيدُ>.
  در مسند احمد بن حنبل خبري از پيغمبر نقل کرده که فرموده بودند يک نفر مثل فرعون، به نام وليد در امت من پيدا مي شود. آقاي شيخ عباس قمي در "تتمة المنتهي" در بحث وليد اين خبر را ذکر کرده. خبر اين است که <ليكونن في هذه الامة رجل يقال له الوليد ، لهو أشد لهذه الامة من فرعون لقومه> حالا اين فرعون کشته شده. مردم جمع شدند و آخرش کشتند او را. بعد از کشتن مردم بس که جنايات بني اميه ديده بودند به سطوح آمده بودند. آمدند خدمت امام صادق که يک کاري شود. <ذلک حدثان قتل الوليد> 126 ه.ق اين جراين کشتن وليد واقع شد. و 132 به کلي بني اميه منقرض شد و بني عباس سر کار آمدند. شش سال بعدش. <و ذلک قد حدثان قتل الوليد> <إِلَى أَنْ قَالَ> خبر هم مفصل است، مقداري نقل مي کنم. <فَأَسْنَدُوا أَمْرَهُمْ إِلَى عَمْرِو بْنِ عُبَيْدٍ> اينها عده ي زيادي آمده اند و در ميان اين جمعيت بايد يک نفر به عنوان متکلم از طرف اينها نماينده حرف بزند. اينها هم عمرو بن عبيد از طرف اينها با امام صادق صحبت کند. <فَتَكَلَّمَ> عمرو بن عبيد صحبت کرد. <فَأَبْلَغَ> خيلي بليغ هم صحبت کرد. <وَ أَطَالَ> طولاني صحبت کرد. <فَكَانَ فِيمَا قَالَ أَنْ قَالَ> اين طوري گفت. <قَدْ قَتَلَ أَهْلُ الشَّامِ خَلِيفَتَهُمْ> اهل شام وليد را کشتند، همين که نام برديم. <وَ ضَرَبَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ> بعد از کشتن اين ديگر خيلي تشنج و اختلاف به وجود آمده بود. <وَ شَتَّتَ أَمْرَهُمْ> حالا اينها هم نقشه کشيده اند که بعد از کشته شدن وليد، تشنج و اختلاف و اضطراب در دودمان بني اميه و طرفدارانشان مي خواهند نقشه بکشند که بلکه خلافت را قبضه کنند. نقشه شان اين است. مي گويد به اينکه <فَنَظَرْنَا> با اين وضع ما دقت کرديم <فَوَجَدْنَا رَجُلًا> يک نفر را پيدا کرديم <لَهُ عَقْلٌ وَ دِينٌ وَ مُرُوءَةٌ وَ مَوْضِعٌ وَ مَعْدِنٌ لِلْخِلَافَةِ> يک نفر را پيدا کرديم که اين شخص عقل دارد، دين دارد، مروت دارد، موقعيت دارد، معدن خلافت است. کيست؟! <مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ> امام صادق را گذاشتند و رفتند اين را پيدا کردند. محمد بن عبدالله بن حسن. قبلاً خوانديم محمد بن عبدالله بن حسن، عبد الله همان شخصي بود که اينها بني الحسن هستند. عبدالله همان شخصي بود که با امام صادق معارضه داشت و به امامتش قائل نبود. بلکه جبهه ي مخالف قرار داشت. عبدالله بن حسن بن حسن. عبدالله پسر حسن مثني است. حسن مثني هم پسر امام حسن مجتبي است. مي گويد ما محمد را پيدا کرديم. اين محمد همان است که بعداً به نفس زکيه ملقب شد و در مدينه قيام کرد در مقابل منصور و کشته شد. خلاصه مي گويد ما محمد بن عبدالله را پيدا کرديم. <فَأَرَدْنَا أَنْ نَجْتَمِعَ عَلَيْهِ فَنُبَايِعَهُ> ما جمع شديم که با آن جمع شويم دور و برش و با او بيعت کنيم. <ثُمَّ نَظْهَرَ مَعَهُ> با آن ظهور کنيم. <فَمَنْ كَانَ تَابَعَنَا فَهُوَ مِنَّا> هر کس تابع ما باشد، از ما خواهد بود. <وَ كُنَّا مِنْهُ وَ مَنِ اعْتَزَلَنَا> کسي که از ما کناره بگيرد <كَفَفْنَا عَنْهُ> ما هم با او کار نداريم. <وَ مَنْ نَصَبَ لَنَا جَاهَدْنَاهُ> ولي کسي در مقابل ما بايستد ما با او جهاد مي کنيم. <وَ نَصَبْنَا لَهُ عَلَى بَغْيِهِ وَ رَدِّهِ إِلَى الْحَقِّ> هر کس در مقابل ما بايستد ما هم در مقابلش مي ايستيم و با او درگير مي شويم تا به حق برگردانيم. <قَدْ أَحْبَبْنَا أَنْ نَعْرِضَ ذَلِكَ عَلَيْكَ> آمده خدمت امام صادق ، دوست داشتيم که ما اين جريان و فکر خودمان و انديشه و نقشه مان را به شما عرض کرده باشيم. <فَتَدْخُلَ مَعَنَا> شما هم در جبهه ي ما باشيد, با ما باشيد. چرا؟! <فَإِنَّهُ لَا غِنَى بِنَا عَنْ مِثْلِكَ> ما از شما مستغني نيستيم. چرا؟! <لِمَوْضِعِكَ> براي اينکه شما يک مقام پيش مردم داريد که خيلي بالاست. <وَ كَثْرَةِ شِيعَتِكَ> و شيعيان زيادي هم داريد. تو اگر بخواهي در جبهه ي ما داخل شوي، ما خيلي قوي مي شويم. نقشه ي ما هم اين است. مي خواهيم همه مان جمع شويم و محمد بن عبدالله را براي خودمان امام و پيشوا کنيم و بالاخره در برابر بني اميه که اين طور مضطرب شدند باشيم. <فَلَمَّا فَرَغَ> صحبت کرد از اين صحبتها، تمام که کرد <قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَ كُلُّكُمْ عَلَى مِثْلِ مَا قَالَ عَمْرٌو> حضرت رو کردند به همراهان. فرمودند همه ي شما هم مثل عمرو بن عبيد معتزلي مي گوييد. گفتند بله. <قَالُوا نَعَمْ> حالا امام صادق مي خواهد حرف بزند. <فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ ص ثُمَّ قَالَ إِنَّمَا نَسْخَطُ إِذَا عُصِيَ اللَّهُ> وقتي که معصيت شود ما به غضب مي آييم، ناراحت مي شويم. <فَأَمَّا إِذَا أُطِيعَ رَضِينَا> اما وقتي که خدا اطاعت شود ما راضي مي شويم، خوشحال مي شويم. يا عمر حالا اينجا مي خواهند که سؤالي بکنند. <يَا عَمْرُو أَ رَأَيْتَ لَوْ بَايَعْت صَاحِبَكَ الَّذِي تَدْعُونِي إِلَى بَيْعَتِهِ> اگر شما بيعت کنيد با آن صاحبتان، محمد بن عبدالله که من را هم به بيعت او فرا مي خوانيد <ثُمَّ اجْتَمَعَتْ لَكُمُ الْأُمَّةُ> همه هم قبول کردند. <فَلَمْ يَخْتَلِفْ عَلَيْكُمْ رَجُلَانِ> هيچ کس اختلاف نکرد. حالا شما آمديد و خلافت منقرض شده و قبضه کرديد و جمعيت درست کرديد, _حالا مي خواهد يک سؤال شرعي از او بپرسد- <فَأَفْضَيْتُمْ إِلَى الْمُشْرِكِينَ> رفتيد با مشرکين بجنگيد. <الَّذِينَ لَا يُسْلِمُونَ> کسانی که اسلام نياوردند. <وَ لَا يُؤَدُّونَ الْجِزْيَةَ> جزيه هم نمي دهند. <أَ كَانَ عِنْدَكُمْ وَ عِنْدَ صَاحِبِكُمْ مِنَ الْعِلْمِ مَا تَسِيرُونَ فِيهِ بِسِيرَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي الْمُشْرِكِينَ> آيا شما و آن محمد بن عبدالله که مي گوييد, آن قدر علم و آگاهي داريد که به سيره ي پيغمبر عمل کنيد با اين مشرکين؟ <قَالَ نَعَمْ> بله ما عمل مي کنيم. <قَالَ فَتَصْنَعُ مَا ذَا> مشرکين را چه کار مي کنيد. <قَالَ نَدْعُوهُمْ إِلَى الْإِسْلَامِ فَإِنْ أَبَوْا دَعَوْنَاهُمْ إِلَى الْجِزْيَةِ> گفتند ما مشرکين را به اسلام دعوت مي کنيم. اگر ابا کردند از آنها جزيه مي گيريم. <قَالَ إِنْ كَانُوا مَجُوساً لَيْسُوا بِأَهْلِ الْكِتَابِ> اگر مشرکين مجوس باشند، اهل کتاب نباشند. <قَالَ سَوَاءٌ> گفتند بله فرقي نمي کند جزيه مي گيريم. <قَالَ وَ إِنْ كَانُوا مُشْرِكِي الْعَرَبِ وَ عَبَدَةَ الْأَوْثَانِ> اگر مشرکين عرب بودند، عبده اوثان بودند. <قَالَ سَوَاءٌ> گفتند ما هر کسي در برابر ما تسليم شد، شد و نشد از او جزيه مي گيريم. فرقي نمي کند. <قَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ الْقُرْآنِ تَقْرَؤُهُ> حضرت فرمودند قرآن مي خوانيد. < قَالَ نَعَمْ> گفتند بله. _اينها مثل اینکه خیلی قرآن مي خواندند._ <قَالَ اقْرَأ> اين آيه را بخوانيد. قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ اين آيه ي قرآن، آيه ي 29 از سوره ي توبه است. اين آيه مي گويد چه کسي بايد جزيه دهد؟ اهل کتاب. اگر با اهل کتاب جنگيديد بايد جزيه بدهند، اگر ندادند بايد با آنها بجنگيد. جزيه فقط مال اهل کتاب است. ولي شما چه مي گوييد، مي گوييد از بت پرستان جزيه مي گيريم، از مجوس جزيه مي گيريم. هر کسي که کافر است از او جزيه مي گيريم. این خلاف قرآن مي شود. شما چه مي گوييد؟! <فَاسْتِثْنَاءُ اللَّهِ تَعَالَى> خداوند فقط اهل کتاب را استثنا کرده. <وَ اشْتِرَاطُهُ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ فَهُمْ وَ الَّذِينَ لَمْ يُؤْتَوُا الْكِتَابَ سَوَاءٌ> اين استفهام است. آيا کساني که اهل کتاب هستند در نظر شما با غير اهل کتاب, عبده اوثان و مشرکین، مساوي هستند؟ <قَالَ نَعَمْ> گفت بله. خيلي آدم سمج و پر رويي است که به حضرت مي گويد بله. همين طور است. حضرت فرمودند <قَالَ عَمَّنْ أَخَذْتَ ذَا> اين فکري که داري، اين فکر را از کجا گرفتي؟ بر خلاف قرآن است. <قَالَ سَمِعْتُ النَّاسَ يَقُولُونَ> گفت ديدم مردم اينجوري مي گويند. <قَالَ فَدَعْ ذَا> امام صادق فرمودند اين حرفها را کنار بگذاريد، اين حرفها چيست که شما مي زنيد. ثُمَّ ذَكَرَ احْتِجَاجَهُ عَلَيْهِ وَ هُوَ طَوِيلٌ إِلَى أَنْ قَالَ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى عَمْرِو بْنِ عُبَيْدٍ امام صادق به عمرو بن عبيد مي گويند <يَا عَمْرُو اتَّقِ اللَّهَ وَ أَنْتُمْ أَيُّهَا الرَّهْطُ> و شمات اي جمعيت همراه. <فَاتَّقُوا اللَّهَ فَإِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي> پدر من حضرت باقر از حضرت سجاد نقل مي کند <فَإِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي وَ كَانَ خَيْرَ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمَهُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ ص أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ مَنْ ضَرَبَ النَّاسَ بِسَيْفِهِ وَ دَعَاهُمْ إِلَى نَفْسِهِ وَ فِي الْمُسْلِمِينَ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَهُوَ ضَالٌّ مُتَكَلِّفٌ> از امام سجاد نقل مي کند. پيغمبر فرموده هر کسي که مردم را به طرف خودش دعوت مي کند و مي خواهد که آن مردم زير سيطره ي او باشند، زير حکومت او باشند, اگر در ميان مردم اعلم از او باشد، اين ضال است و متکلف. اين گمراه است و بيخود زحمت مي کشد و زحمتش هم بي نتيجه است. اينجا هم با بودن امام صادق رفتند جمع شدند دور محمد بن عبدالله. امام صادق اين را مي خواهد بگويد. با بودن امام صادق شما دور محمد بن عبدالله جمع شديد. اين روايت هم دلالت دارد بر اينکه جهاد شرايطي دارد. اينها به شرايط جهاد تن در نمي دادند، عمل نمي کردند.
  بحث امروز ما اين است که ائمه : متأسف بودند از اينکه جريان دست بني اميه ها و امثال اينهاست که اينها به نام جهاد لشکرکشي مي کنند ولي آن قداست جهاد را حفظ نمي کنند و شرايط جهاد را مراعات نمي کنند. پس بحث ما اين است که جهاد شرايطي دارد، از لحاظ هدف و از لحاظ اينکه زير نظر امام معصوم باشد يا قائم مقام او باشد، مجاهدين اوصاف داشته باشند. اين بحث ما است. دو تا خبر خوانديم، بقيه ان شاء الله روز بعد.
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo