< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

88/02/12

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: احیاء معروف و ازاله منکر _ اقسام جهاد
 
 در اقسام جهاد که ما بحث داشتيم, بحث اخير ما اين بود که در راه احياء و ايجاد معروف يا ازاله ي منکر يک نوعي از جهاد وجود دارد. در آنجا که معروف، معروف مهمي باشد ولي در شرف ترک شدن است. يا منکر، منکر مهمي است در شرف تحقق است. در اين مورد وظيفه اين است که، روايت هم خوانديم که <فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِكُم وَ صُكُّوا بِهَا جِبَاهَهُم> دلالت داشتند که يک نوع از جهاد در اين مورد است. بحث ما هم با توفيق پروردگار در اقسام جهادهاست.
 از لحاظ تاريخ هم بسياري از چيزها را مي شود در همين مورد ارزيابي کرد. يکي از آنها قيام ابوذر در برابر عثمان. که يکي از جريانهاي تاريخي بسيار مهم است. و ما شکي هم نداريم که ابوذر کسي بوده که آسمان سايه نيفکنده و زمين هم برنداشته کسي که راستگوتر از ابوذر باشد. از طرفي حضرت امير قيام ابوذر را تأييد کرده. که در نهج البلاغه <لأبي ذر رحمه الله لما أخرج إلى الربذة> هنگامي که در نتيجه ي قيام, عثمان خشمگين شد و ابوذر را تبعيد به ربذه کرد کلام 130 نهج البلاغه است. طبق شماره گذاري فيض الاسلام. کلام حضرت امير که چند کلمه عرض مي کنيم. شرح خوئي جريانش در جلد هشتم صفحه 236. شرح ابن ابي الحديد جلد هشتم صفحه 252. بحراني جلد سوم صفحه 145. في ظلال جلد 2 صفحه 263. خود کلام هم در نهج البلاغه فيض الاسلام شماره 130. حضرت امير فرمودند <يا أباذرّ ، إنّك غضبت للّه> در موقع بدرقه <فأرج من غضبت له. إنّ القوم خافوك على دنياهم، و خفتهم على دينك، فأترك فى أيديهم ما خافوك عليه> مطالعه مي کنيد در آخرش هم هست که <لا يؤنسنّك إلّا الحقّ، و لا يوحشنّك إلّا الباطل> جز به حق به چيزي انس نگير. وحشت نکن جز از باطل. وحشت تو و کناره گيري تو از باطل باشد. انس و الفت تو هم فقط با حق باشد.
 در کتاب "الامام" جرج جرداق که با آن قلم بسيار توانا 5_6 صفحه جريان ابوذر را نوشته که بسيار جالب است. "الامام صوت العدالة الانسانية" جلد چهارم صفحه 871. تصريح هم دارد خود ابوذر که من فقط براي <و الله ما وجدت لي عذرا إلا الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر> موقعي هم که عثمان تبعيدش کرد, عثمان اعلام کرد که کسي حق بدرقه ي از ابوذر ندارد. <فما جَرُاَ علی تودیعه الا خمسة هم علی بن ابی طالب و اخوه عقیل و الحسن و الحسین ابنا علیٍ و عمار بن یاسر > اينها در موقع بدرقه ي ابوذر، آن کلام را حضرت امير فرموده.
  و ديگر باز از جمله جاهايي که مي توان در همين موضوع قيام و جهاد براي امر به معروف و نهي از منکر ارزيابي کرد جريان مسجد گوهرشاد است. جريان مسجد گوهرشاد، که در سال 1313 ه.ش يکي از کارهاي رضاخان کشف حجاب بود. در اين جريان، قيامي که صورت گرفت و 5000 نفر در مسجد گوهرشاد کشته شدند چي بوده اين. با کدام نوع از اين انواع جهاد که ما خوانديم قابل ارزيابي است؟ با همين موضوع امر به معروف. براي خاطر اينکه يک منکر مي خواست صورت بگيرد به عنوان کشف حجاب. يعني بعد از اينکه رضاخان مسافرت کرد به ترکيه و يک ماه مهمان آتاترک بود. در آنجا وقتي که کار آتاترک را ديد که براي پيروي از غرب مسئله ي بي حجابي، تغيير خط الفبا به خط لاتيني، از اين قبيل چيزها که آتاترک انجام مي داد, براي اينکه هم رنگ با غرب باشد. که متأسفانه بعد از اينکه چند صد سال دولت عثماني يک دولت قوي اسلامي بود, ولي در اواخر آنها آتاترک بالاخره به قول خودش خليفه ي عثماني بود. ولي تمايل به غرب داشت. به اندازه ي غربگرايي در او شديد بود که بالاخره امام (رضوان الله عليه) خودشان در صحيفه ي نور دارند که من را که به ترکيه تبعيد مي کردند از استانبول که عبور کردم ديدم مجسمه ي آتاترک خبيث که دستهايش را به طرف غرب دراز کرده. يعني هر چه هست در غرب است و ما هم بايد از غرب تبعيت کنيم. خلاصه بعد از يک ماه آنجا مهمان بودن و برگشتن در سال 1313 در خرداد ماه کشف حجاب را خواست عملي کند. کار ساده اي نبود. اين خيلي طوفان ايجاد کرد، مقاومت ايجاد کرد. ولي بيشتر مرکز ثقل مبارزه مشهد بود. آيت الله العظمي حاج شيخ عبد الکريم (رحمة الله عليه) سياستش هم بسيار بسيار، در آن زمان هم خوب از يک نظر خيلي مهم بود براي حفظ حوزه و اينها. در قم قيامي به آن شکل نبود. حتي شيخ محمد تقي بافقي را آمدند قم و گرفتند و بردند. ايشان حرام کرد صحبت کردن در رابطه با اين موضوع را حاج شيخ. براي اينکه حوزه محفوظ باشد. چون رضاخان خيلي ديکتاتور بود. ممکن بود که حوزه را به طور کلي متلاشي کند. از اين جهت در مشهد چند نفر بودند. آيات عظام حاج آقا حسين قمي، آقا سيد يونس اردبيلي، پسر آخوند خراساني که بهش آقازاده مي گفتند. اين چند نفر در مشهد در اين موضوع قيام کردند. بالاخره حاج آقا حسين قمي از مشهد آمد به تهران با خود رضا شاه صحبت کند. اما نتوانست صحبت کند و تبعيد کردند به عراق و رفت به عراق. اما آقا سيد يونس اردبيلي و آقازاده بودند و بهلول واعظ هم آمد و مسجد گوهر شاد را مرکز کردند و صحبتهاي زياد و فروان و ازدحام فراوان مردم. دربرابر همين منکر که کشف حجاب است. بالاخره رضا خان هست و اينها. در همان مسجد گوهر شاد به توپ بستند و 5 هزار نفر کشته شد. منظور اين است که يکي از جريانها ي تاريخي ما، آن مشروطه را ما در مبارزه ي با سلطنت عرض کرديم. اين يک بحث ديگر است که جهاد در سايه ي امر به معروف و نهي از منکر است. اين در اينجا ارزيابي مي شود. خوب اين هم نسبت به اين.
 بنابراين اين قسم جهاد، که جهاد در راه احياء و ايجاد معروف مهم که بايد آنقدر مهم باشد که به جهاد و به درگيري و شهادت و اينها، خوب بايد مهم باشد. در هر معروفي اين طور نيست. در هر منکري اين طور نيست. ولي اگر يک معروف مهمي مثل حجاب دارد از بين مي رود, منکر مهمي مي خواهد صورت بگيرد, يکي از جاهايي که جهاد در اينجا مشروع است و لازم است. اين مورد است. اين قسم چهارم از جهاد است که داريم مي خوانيم. اقسام را فراموش نکنيد. قسم اول جهاد براي نجات مستضعفان از چنگال مستکبران، دوم جهاد بود با سلاطين و ظالمين جبار، سوم براي رفع فتنه و فساد، چهارم براي احياي معروف مهم يا ازاله ي منکر مهم. الان مي رويم سراغ پنجم.
  پنجمين نوع جهاد که بر اساس آيات قرآن و روايات و تواريخ معتبر انجام مي گيرد، پنجمين نوع جهاد، جهاد در برابر ناکسين است. عهد شکنان. که تعدادي از آيات قرآن جهاد را در برابر ناکسين قلمداد مي کند. واجب مي کند. چندين آيه در قرآن داريم. يکي وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا في‌ دينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُون اگر پيمان خود را شکستند. کفار پيمان خود را شکستند بَعْدِ عَهْدِهِمْ بعد از اينکه پيمان بسته بودند. وَ طَعَنُوا في‌ دينِكُمْ در دين شما طعن به راه انداختند. يعني با نظر طعن و تمسخر به دين شما نگريستند. فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ با ائمه ي کفر مبارزه کنيد. إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ آنها عهد و پيمان نمي فهمند. مثل صهيونيست ها. فَبِما نَقْضِهِمْ ميثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُكِّرُوا بِهِ‌ يا ديگر آيات قرآن قَتْلَهُمُ الْأَنْبِياءَ بِغَيْرِ حَق يا قَوْلِهِمْ عَلى‌ مَرْيَمَ بُهْتاناً عَظيما خلاصه در اينجا ما بيشتر تاريخهايي که داريم و آيات قرآني مربوط به يهود است. وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا في‌ دينِكُمْ فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْر با ائمه و پيشوايان کفر جنگ کنيد. إِنَّهُمْ لا أَيْمانَ لَهُمْ اينها هرگز عهد و پيمان نمي فهمند. لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُون آيات زيادي است. اين آيه که خواندم آيه ي 12 بود از سوره ي توبه.
 چند آيه در سوره ي انفال است. إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُون اينجا 4 آيه است. 4 آيه از سوره ي انفال است. إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُون بدترين جنبندگان، در نزد خدا کساني هستند که کافرند ولي آنقدر لجاجت دارند تا آخر ايمان نمي آورند. اين آيه ي 56 از سوره ي انفال سوره ي هشتم قرآن. الَّذينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ في‌ كُلِّ مَرَّةٍ، الَّذينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ کساني که با آنها عهد و پيمان بستي، خطاب به پيغمبر است. ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ في‌ كُلِّ مَرَّةٍ عهد و پيمان خود را در هر دفعه شکستند وَ هُمْ لا يَتَّقُون اينها تقوا و باکي از شکستن پيمان ندارند. فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ اگر با اينها جنگ کردي, بايد جنگ کني, اگر در جنگ با آنها ظفر يافتي. تَثْقَفَنَّهُمْ يعني اگر بر آنها مسلط شدي و ظفر يافتي. فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ آنها را طوري تنکیل کن و مجازات کن که عبرت باشد براي مَنْ خَلْفَهُمْ براي کسان ديگر که اينقدر در عهد شکني پافشاري نکنند.  َلعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُون آيه ي 58 از همين سوره است. انفال. وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى‌ سَواءٍ اگر عهد بستي با کسي، احساس کردي که خيانت خواهد کرد. به عهد و پيمان خودش پاي بند نيست. اينجا اول بهش اعلام کن. ما هم الغا کرديم عهد و پيمانمان را. فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ يعني دور کن و الغا کن. الغا با غين. الغا کن عهد و پيمان را. وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً اگر از يک قومي ترسيدي که خيانت بکند و پايبند به عهد نباشد فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى‌ سَواءٍ يعني به آنها اعلام کن که ما چون احساس مي کنيم که شما به عهد و پيمان خودتان پايبند نيستيد، ما هم با شما پيمان داشتيم. ما هم با شما پيمانمان را به هم مي زنيم. ديگه پيمان نداريم. إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنين اين چهار آيه از سوره ي انفال سوره ي هشتم قرآن. آن اولين آيه اي که خواندم مال سوره ي توبه بود. دلالت دارند بر اينکه اگر کسي عهد و پيمان خود را به هم زد، آن اسلام مي گويد که جهاد بکنيد. چون اينها عليه شما که هميشه نقشه دارند. عهد و پيمان هم بستند که شما را با اين عهد و پيمان سرگرم کنند. و مشغول تمهيد مقدماتي عليه شما هستند. با اينها شما بجنگيد.
  در شأن نزول اين آيات سه تا طايفه از يهود ذکر شده که ما بايد تاريخ اينها را بدانيم. يهود بني قينقاع، دوم يهود بني نضير، سوم يهود بني قريظه. پيغمبر به مدينه که هجرت کردند براي اينکه يک آرامشي در ان محل به وجود بيايد. بستري باشد براي تقويت اسلام و ايجاد عزت و وحدت. چون معلوم بود که کفار زيادي در کمين هستند. تا در کي بستر آرام قدرت و قوت صورت بگيرد بتوانند در مقابل دشمنان اسلام قيام کنند. دفاع کنند. معلوم بود. از اين جهت پيغمبر عهد و پيمان بست با طايفه ي يهود بني قينقاع و يهود بني نضير و يهود بني قريظه. اينها از همان شام و اينجاها آمده بودند به حجاز. ولي چندين سال بود که اينها در مدينه براي خودشان جايگاه محکمي داشتند. با اوس و خزرج و اينها عهد و پيمان بسته بودند. رئيس يهود کعب بن اشرف بود. رئيس منافقين عبدالله بن امي بود. رئيس مشرکين هم ابوجهل بود. اين سه تا رئيس هر کدام در موقعيت خودشان داراي قدرتي بودند. همه در مقابل اسلام بودند. پيغمبر با اين يهود که نام برديم عهد و پيمان بست.
  اينها طايفه ها فرق دارد. يهود بني قينقاع اول کساني بودند که پيمان راشکستند. نوعاً زرگر بودند. تاجر پيشه بودند. در مدينه مشغول زرگري و تجارت بودند. جنگ بدر به وجود آمد. حالا عهد و پيمان برقرار هست و اينها کاري ندارند. اولين جنگ، جنگ بدر پيش آمد. جنگ بدر پيش آمد و اسلام خيلي قدرت پيدا کرد. قوت پيدا کرد. شکوه و عظمت اسلام طنين انداز شد. دشمنان اسلام متزلزل شدند. پيغمبر به اينها پيغام داد که شما هم مسلمان شويد. اسلام را بپذيريد. براي اينکه شما قبل از اينکه من به مدينه بيايم به مردم مي گفتيد که يک پيغمبري خواهد آمد يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذينَ كَفَرُوا چنين و چنان مي دانستيد. حالا من همان پيغمبرم با همان نام و نشان که داشتيد. پيغام دادند که نه شما خيال کرديد که در جنگ بدر که غالب شديد، آنها چند نفر تاجر و ماجر بودند. ولي ما يهود داراي قدرت نظامي هستيم. چنين و چنان هستيم. ما هرگز اسلام نمي آوريم. پيشنهاد پذيرفته نشد. بعداً در اين بين يک زني از انصار آمد به همان بازار زرگري که طلا بخرد. نشسته بود روي يک صندلي مانندي. ولي چهره اش را گرفته بود. آن تاجر يهودي اصرار مي کرد به اين زن که چهره اش را نشان بدهد و زن هم نشان نمي داد. بالاخره آن پا شد و از پشت سر به طوري که زن متوجه نشود. از پشت سر دامن و پيراهن اين زن را به شانه اش با يک سنجاق مانندي وصل کرد. اين زن هم چون نمي دانست که چنين کاري انجام داده. تا پا شد بدنش نمايان شد. خيلي ناراحت شد و فرياد زد که به داد من برسيد. مردم مسلمان آمدند و اين يهودي را کشتند. يهود هم جمع شدند و اين شخص را کشتند. اين که اين يهود را کشته بود. اين را کشتند. يک قائله اي به وجود آمد. پيغمبر حس کرد که ديگر اينها، اين حد که روابط تيره شده و اين قبيل عهد شکني به وجود آمده. ماندن بني قينقاع در مدينه بعد از اين خطر بزرگي براي مسلمانها است. از اين جهت پيغمبر حرکت کردند با مسلمانان. اطراف خانه هاي آنها را محاصره کردند و گفتند که بايد شما از مدينه برويد. اول پافشاري کردند. بالاخره گفتند که بايد برويم. چه جور بايد برويم. پيغمبر فرمودند به اينکه آن اندازه از متاع که مي توانيد همراهتان برداريد و بقيه باشه. همراه شتر. همين طور شدند ورفتند. بعد از 15 روز محاصره. رفتند به طرف شام و به اذرعات شام ملحق شدند و عده اي هم به خيبر رفتند. اين جريان بني قينقاع است. عهد شکني به اين ترتيب.
 دوم جريان بني نضير است. بني نضير هم قدري از مدينه فاصله داشتند. اما آنها هم خيلي قوي بودند. ثروت و قدرت داشتند. بعد جنگ احد پيش آمد. بعد از جنگ احد پيغمبر با چند نفر حرکت کرند که بروند سراغ بني نضير. بهشان پيغمبر پيشنهاد کرده. شايد حالا امتحاني بوده، چي بوده, بهشان پيشنهاد کرده که مقداري پول به ما قرض بدهيد. ما مي خواهيم ديه اي بپردازيم. الان پول نداريم. اينها گفتند خيلي خوب شده. پيغمبر تا اينجا آمده. گفتند شما تشريف بياوريد تو قلعه. قدري صحبت کنيم. باشه. پيغمبر داخل قلعه شد و در کنار ديواري نشست. فکر کردند خيلي خوب شده, پيش خودشان, پيغمبر را بکشيم. يک نفر به نامه عمر بن جماش را حاضر شد که برود از بالاي پشت بام يک سنگ بزرگي را بيندازد که پيغمبر را همانجا بکشد به قول خودش. اين که رفت اين کار را بکند، جبرئيل به پيغمبر خبر داد و پيغمبر حرکت کرد و آمد از قلعه بيرون و معلوم شد که اين هم از عهد شکني بني نضير است. پيغمبر هم فرمودند که مجهز شويد و لشکر برداشت و آمد و قلعه شان را محاصره کرد و بني نضير هم بايد بروند. آنها هم بالاخره به اندازه اي که بتوانيد بار شترتان را برداريد و برويد. اينها هم همين طور از مدينه خارج شدند و رفتند. اين هم بني نضير بود و عهد شکني آنها بود.
  حالا مانده بني قريظه. بني قريظه هستند و هستند تا اينکه بالاخره اينها که از اينجا رفته بودند, بني نضير و اينها. شروع کردند و تبليغات جنگ احزاب را به راه انداختند. مشرکين را ديدند و اين را ديند و آن را ديدند. در سال 5 هجري جنگ احزاب، يعني به اين معنا که حزب هايي از کفار قريش و يهود و اين طرف و آن طرف جمع کردند و آمدند. همان که خيلي خلاصه اش کنم که به جنگ خندق هم معروف است و سلمان پيشنهاد کرد و خندقي کنده شد و بالاخره اينها آمدند و جنگ احزاب راه افتاده. در ميان کساني که آمدند براي جنگ، خوب يهودي هم زياد است. اين يهوديها رفتند سراغ بني قريظه. که سومين طايفه است که مانده. حاضر نبود اول که با اينها همکاري کند. ولي اينقدر اصرار کردند و وعده و وعيد دادند که بني قريظه هم پيمان را شکستند و به اين مخالفين که آمده بودند براي جنگ احزاب کمک کردند. اين هم جريان جنگ احزاب.
 در جنگ احزاب هم مي دانيد که اینجا که فتح شد و [توسط] حضرت اميرالمؤمنين که جنگ خندق فتح شد, پيغمبر که آمد, جبرئيل آمد ديگه که نماز ظهر را که خواندي عصر را بايد بروي در کنار قلعه ي بني قريظه بخوانيد. اينها بايد بروند. پيغمبر حرکت کرد و با اصحابش آمدند و 25 روز قلعه هاي آنها را محاصره کردند و خيلي آنها قوي بودند. بالاخره آنها ناچار بعد از جريان که در تاريخ مطالعه کنيد تسليم شدند به حکم پيغمبر. اينجا بود که سعد بن معاذ حکم کرد که بايد مردانشان را بکشيد و زنانشان اسير شوند. اموالشان هم غنيمت باشد. و اين حکم هم اجرا شد.
  امام (رضوان الله عليه) هم يک وقت در صحبتشان فرمودند که آن موقعي که حمله هاي شديدي بود در داخل ايران. فرمودند به اينکه حضرت اميرالمؤمنين در يک روز گردن 600 تا يهودي را زد. اينها که واقعاً با ما اينقدر بي وفايي مي کنند و به حرفشان عمل نمي کنند، غير از اين ما راهي نداريم. خلاصه اينها هم مردانشان کشته شدند و زنانشان هم به اسارت. اين هم جريان بني قريظه. در هر سه طايفه، هم بني قينقاع، هم بني نضير، هم بني قريظه اين عهد شکني وجود دارد. آياتي که در اينجا وجود دارد بيشتر مربوط به همين هاست.
  آيه ي ديگر که به شما متذکر شوم مطالعه کنيد. تا براي فردا. أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَكَثُوا أَيْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ آيا قتال نمي کنيد با کساني که پيمانشان را شکستند و پيغمبر را از مکه خارج کردند. وَ هُمْ بَدَؤُكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنين قاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَيْديكُمْ وَ يُخْزِهِمْ وَ يَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَ يَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنينَ وَ يُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِم اينها آياتي از قرآن هست. به انضمام تاريخ و مطالبي که بعد عرض مي کنيم. مربوط به اينکه قسم پنجم از جهاد، جهاد مسلمانان است با کفار عهد شکن. که غير از اين هم نيست. رژيم صهيونيستي امروز غير از اين راه ديگر وجود ندارد. مطالعه کنيد تا فردا ان شاء الله.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo