< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

88/01/25

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: جهاد
 
 بحث ما با توفيق پروردگار متعال درباره ي اقسام جهاد بود. عرض کرديم که قسم اول جهاد قيام و نهضت در برابر مستکبرين براي نجات مستضعفين است؛ که اين خود يک فصلي از قيام انبياء و اولياء خداوند است و مسئله ي بسيار مهم و فراگير و جهاني بوده است. موضوع دوم نهضت و جهاد در برابر قدرت هاي سلطنتي و حکومتي. چون يکي از موضوعات تأثيرگذار سلاطين بوده اند که بر اساس ظلم و اجحافي که داشته اند بر مردم حکومت مي کردند؛ اين هم فصلي از قيام انبياست. اين قيام خيلي تأثير گذار است. در نهج البلاغه در نامه ي 31 که حضرت امير براي فرزندشان امام حسن مجتبي نوشتند <إِذَا تَغَيَّرَ السُّلْطَانُ تَغَيَّرَ الزَّمَان‌> آنقدر سلطنت و سلطان در سرنوشت مردم در جريان ها مؤثر است که <إِذَا تَغَيَّرَ السُّلْطَانُ تَغَيَّرَ الزَّمَان‌>. باز حضرت امير در تحف العقول <الناس بأمرائهم أشبه منهم بآبائهم‌> مردم به فرمانروايان خود شبيه ترند تا پدران و مادران خود. تأثير اخلاق ملوک و فرمانروايان در مردم بيش از تأثير اخلاق پدر و مادر در فرزند است. قرآن کريم هم در يک مورد إِنَّ الْمُلُوكَ إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّة آيه 34 از سوره ي نمل سوره ي 27 قرآن مجيد. هر چند قرآن نقل مي کند "قالت" از قول آن ملکه ي يمن، اما بالاخره قرآن که نقل مي کند رد نمي کند. يک پرونده ايست براي ملوک در قرآن کريم به اين ترتيب که ملوک ايجاد فساد مي کنند <إِذا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوها> و عزيزان آن قريه و مملکت را ذليل مي کنند <وَ جَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِها أَذِلَّةً وَ كَذلِكَ يَفْعَلُون> کارشان و نقششان در زندگي اين است.
 ما در روايات فراوان داريم که پيغمبر اکرم حضرت محمد بن عبدالله يکي از نگراني هايشان اين بوده که بر ملت مسلمان ملوک و ائمه مضلين و پيشوايان گمراه کننده تسلط پيدا کنند. در بحار جلد 28 صفحه 32 نقل مي کند <قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّمَا أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي الْأَئِمَّةَ الْمُضِلِّين‌> من بر امت خودم از پيشوايان گمراه کننده خوف و نگراني دارم. از حضرت امير در جلد 41 بحار صفحه 318 در اخبار حضرت از مغيبات <أَلَا وَ إِنِّي ظَاعِنٌ عَنْ قَرِيب> من به زودي کوچ خواهم کرد ظاعن_ ظاء و عين_ ظعن به معني کوچ کردن <وَ مُنْطَلِقٌ لِلْمَغِيب‌> و از شما غائب خواهم شد <فَارْهَبُوا الْفِتَنَ الْأُمَوِيَّةَ وَ الْمَمْلَكَةَ الْكَسْرَوِيَّةَ> از فتنه ي بني اميه و از مملکتي که کسرويه (کياسره، اکاسره و قياصره و کسرويه) کسري _با جر کاف_ لقب سلاطين ايران بوده. قيصر لقب سلاطين روم بوده. کِسري را به اکاسره جمع مي بستند و قيصر را به قياصره. روايات اين است که ائمه : مردم را از سلطنت هاي قيصري و کسروي ترسانده اند. ما در اسلام اصلاً سلطنت نداريم. آيت الله طباطبايي (اعلي الله مقامه) کتابي دارند به نام شيعه در اسلام که بايد مطالعه کنيد، در صفحه 55 آن کتاب دارند که اولين کسي که حکومت را به سلطنت تبديل کرد معاويه بود. در زمان عثمان يک حرکتي آغاز شد از آن سادگي که حکومت اسلامي داشت که متصدي آن پيغمبر و حضرت امير بودند. اما عثمان در زمان خودش ساختن کاخ و تشريفات را شروع کرد و لذا ابوذر در برابرش قيام کرد که بعداً مي گوييم. اما باز هم به تشکيلات معاويه نمي رسيد. در آن زمان چون شام تحت سيطره ي روم بود فتح شده بود همان قياصره، معاويه همان نقش قياصره را کم کم در حکومت خود پياده کرد و ساختن کاخ ها و تشريفات و اين جور مسائل. بالاخره اين تبدّل حکومت اسلامي _که بسيار ساده بود از جهاتي_ به سلطنت و تشريفات يکي از مصيبت هاي بزرگ عالم اسلام است و اين از همان اکاسره و قياصره گرفته شده. اکاسره سلاطين ايران که تشريفات فراوان داشتند و قياصره هم سلاطين روم. حضرت امير مي فرمايند که بترسيد از فتنه بني اميه و مملکت کسرويه. مملکتي که بر اساس همان حکومت سلاطين ساساني و سلاطين ايران پي ريزي مي شد. بعد در همين آدرس جلد 41 صفحه 318 حضرت خلفاي بني عباس را يک يک ذکر کردند که اين اخبار از مغيبات است. باب 114.
  خلاصه يکي از اقسام جهاد, قيام در برابر اين نوع حکومت ها و سلطنت ها است که قيام سيد الشهداء شاهفرد اين موضوع است که عرض مي کنيم. قيام در برابر سلاطين و جباران, قيام زيد در برابر هشام از همين باب است. قيام شهداي فخ در برابر سلطنت هادي از همين قسم است. در اين رابطه خيلي قيام صورت گرفته؛ قيام مشروطه و تحريم تنباکو و قيام امام (رضوا ن الله عليه) اينها همه شان به اين مربوط مي شود. قيام در برابر سلاطين جبار و حکومت هاي سلطنتي که داراي مفاسد فراواني هستند.
 ديروز ما در اينجا بحث کرديم به نهج البلاغه رسيديدم, گفتيم در نهج البلاغه حضرت امير خطبه اي فرمودند به نام خطبه قاصعه. اين خطبه در فيض الاسلام خطبه 234 است. ولي در شروح شماره ي خطبه خيلي فرق دارد. نهج البلاغه مثل قرآن نيست. در قرآن ترتيب آيات در سور و بقيه موارد اختلافي وجود ندارد؛ اما در نهج البلاغه اين طور نيست. يک خطبه ممکن است در شرحي يک شماره و در شرح ديگر شماره ي ديگر باشد. حالا چرا اين جور شده؟ حرف همان حرف است _مطلب همان است_ اما در شماره و ترتيب و تقدم و تأخر تفاوت دارد. خلاصه خطبه ي قاصعه طولاني ترين خطبه در نهج البلاغه است. اين خطبه در شرح خوئي 191 است. اين قدر تفاوت وجود دارد. منظورم از خوئي علامه ي خوئي است که شرحش بر نهج البلاغه 23 جلد است که شايد کامل ترين شرح باشد. از جهت اينکه هم روايات دارد و هم تاريخ دارد و خيلي به روايات اهل بيت نظر دارد. اين خوئي غير از آيت الله العظمي خوئي است. زمانش هم قبل از ايشان است. در شرح بحراني جلد چهارم صفحه 232, شرح ابن ابي الحديد جلد 13 صفحه ي 238، في ظلال جلد 3 صفحه 107. حضرت در اينجا مي فرمايند که عبرت بگيريد <فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسْمَاعِيلَ وَ بَنِي إِسْحَاقَ وَ بَنِي إِسْرَائِيلَ > در اين خطبه درباره ي موضوع امتحان و مستکبرين و نقش آنها مطالب زياد است، تا مي رسد به اينجا که عبرت بگيريد از فرزندان اسماعيل و پسر ابراهيم ، فرزندان اسحاق و بني اسرائيل که فرزندان يعقوبند. بعد مي فرمايند در نتيجه ي اختلاف بين آنها اکاسره و قياصره بر اينها مسلط شدند <كَانَتِ الْأَكَاسِرَةُ وَ الْقَيَاصِرَةُ أَرْبَاباً لَهُم‌> و از اينکه اکاسره و قياصره و سلاطين اين چنين نقش منفي در زندگي انسان ها دارند در اينجا حضرت مطالبي دارند که مطالعه مي کنيد. بعد از اين موضوع مي فرمايند <أَلَا فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ> بترسيد بترسيد <مِنْ طَاعَةِ سَادَاتِكُمْ وَ كُبَرَائِكُم‌> از اطاعت آنهايي که به جاي بزرگان و فرمانروايان در ميان شما خودشان را جا زده اند <الَّذِينَ تَكَبَّرُوا عَنْ حَسَبِهِمْ> گردن کشي کردند و از شخصيت خودشان خود را بالاتر تصور کردند <وَ تَرَفَّعُوا فَوْقَ نَسَبِهِمْ‌> فوق نسبت خودشان. در کتابها ملاحظه مي کرديد, خاقان بن خاقان بن خاقان، سلطان بن سلطان بن سلطان خودشان را يک تافته ي جدا بافته از مردم معرفي مي کنند و اينها نقششان اين است که مي خواهند مردم عبيدشان باشند و خود ارباب مردم باشند. در برابر اينها بايد قيام صورت بگيرد. غير از زبان جهاد هيچ زبان ديگري نمي تواند اينها را از اين ادعاهايشان پايين بياورد. <وَ أَلْقَوُا الْهَجِينَةَ عَلَى رَبِّهِمْ‌> اينها کارشان به جايي رسيد که از طرف خدا ادعاهايي داشتند. سلطان را ظل الله معرفي مي کردند، قبله ي عالم معرفي مي کردند، براي خودشان يک قداستي درست کرده بودند. مردم عوام هم سلاطين را با يک قداستي نگاه مي کردند. مي دانستند که آنها گناهان و آلودگي هاي فراواني دارند اما در عين حال قبله ي عالم بودند و ظل الله و از اين قبيل عبارات.
  آيت الله خامنه اي (دامت برکاته) در مسافرت خودشان در سال گذشته به شيراز که ده_دوازده روز طول کشيد, بعد از برگشتنِ ايشان مطالبي منتشر شد به عنوان "سخن يار" که شامل سخنراني هاي ايشان در شهرهاي استان فارس بود. بنده اين را از اول تا آخر مطالعه کردم. در يک جا دارند که در تبريز يک آخوندي بود, از علما بود, انسان خيلي خوبي هم بود اما مقداري ساده بود. از شاه تعريف مي کرد. مي گفتند شاه شراب مي خورد! مي گفت خوب شاه اگر شراب نخورد که شاه نيست. فکرش اين طور بود. مي گفتند شاه قمار مي کند! مي گفت شاه بايد قمار بازي کند. بعضي به اين اندازه ساده بودند. مي دانستند که سلاطين اين قدر انحراف ها و ظلم ها دارند ولي چون سلطان است, ظل الله است, نبايد با او مخالفت کرد. يک وقتي شاه به مشهد رفته بود و يک نمازي مي خواند عکس برداشته بودند, پخش مي کردند که شاه نماز مي خوانده؛ فکر مي کردند شاه يک مقامي دارد که اگر نماز نخواند هم نخواند.
 حضرت امير در اينجا مي فرمايند <أَلَا فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ> بترسيد بترسيد از طاعت اين قبيل افراد که اين قدر گردن کشي و ترفع دارند. حتي نسبت به خداوند اين طور ادعا مي کنند <انهم أَرْكَانِ الْفِتْنَةِ> اينها ارکان فتنه هستند. بنابراين در برابر اينها هيچ گاه طاعت نکنيد و بيدار و هوشيار باشيد.
 ما در اين بحثمان با توفيق پروردگار يکي از تفاوت هايي که مي خواهيم بيان کنيم تفاوت بين شيعه و اهل سنت است. اهل تسنن تمام سلاطينشان را "واجب الطاعة" مي دانند و قيام در برابر سلطانشان را هر چقدر هم که ظلم کند جايز نمي دانند. هر کس باشد؛ يزيد و معاويه در نظر آنها مقدسند و اطاعت لازم است و قيام جايز نيست. مثلاً در برابر وليد بن يزيد بن عبد الملک که آنقدر شراب مي خورد و يک حوزي از شراب درست کرده بود و داخل آن مي رفت و شنا مي کرد و شراب مي خورد, حتي خواست برود بالاي بام خانه ي کعبه و شراب بخورد. قرآن را روزي باز کرد که ببيند عاقبت چه مي شود که مردم اين حرفها را مي زنند وَ اسْتَفْتَحُوا وَ خابَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنيد اين آيه آمد قرآن را گذاشت و هدف تير قرار داد <تُهَدِّدُنِي بِجَبَّارٍ عَنِيدٍ فَهَا أَنَا ذَاكَ جَبَّارٌ عَنِيدٌ إِذَا مَا جِئْتَ رَبَّكَ يَوْمَ حَشْرٍ فَقُلْ يَا رَبِّ مَزَّقَنِي الْوَلِيد>. تمام سني ها قائلند به اين که سلطان هر کسي که باشد بايد از او اطاعت کرد و قيام در برابر او جايز نيست. ولي شيعه اين عقيده را ندارد؛ بلکه اين طور نيست. چون شيعه تابع فرهنگ اهل بيت : است. اهل بيت : از طرفي در مقابل اين قبيل سلاطين با صراحت و قاطعيت گفتند که اينها ظالمند و با اينها همکاري کردن به هر نحوي که باشد حرام است.
 بنده در کتاب خمس يک فصلي در اين موضوع نوشته ام که ائمه : در برابر اينها چه مي گفتند و در کتاب امر به معروف هم نوشته ام که چند سطر است. <من اشد المواقف> ائمه : داشته اند در برابر سلاطين بني اميه و بني عباس. ديروز هم کلام امام صادق را خوانديم که ولايت والي جائر "دوس" و از بين رفتن اسلام است و احياء قاتل است و قتل انبياء و هدم مساجد. شيخ انصاري هم در اول مکاسب محرمه دارد. خلاصه امام صادق در تحف العقول در کتاب هاي ديگر هم هست که عرض مي کنم مي فرمايند <مَنْ عَلَّقَ سَوْطاً بَيْنَ يَدَيْ سُلْطَانٍ جَائِرٍ> کسي يک تازيانه اي را در مقابل سلطان جائر بيندازد <جَعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ السَّوْطَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُعْبَاناً مِنْ نَارٍ طُولُهُ سَبْعُونَ ذِرَاعاً يُسَلِّطُهُ اللَّهُ عَلَيْهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ‌> در وسائل هم جلد 12 صفحه 130 از وسائل 20 جلدي اين روايت وجود دارد. <إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ أَيْنَ أَعْوَانُ الظَّلَمَةِ وَ مَنْ لَاقَ لَهُمْ دَوَاةً أَوْ رَبَطَ كِيساً أَوْ مَدَّ لَهُمْ مَدَّةَ قَلَم‌> هر کس که در دواتشان ليقه انداخته به اين اندازه به آنها کمک کرده يا کيسه اي دوخته يا قلمي را تراشيده <فَاحْشُرُوهُمْ مَعَهُمْ>. شخصي از حضرت سؤال کرد که اگر من به سلاطين بني عباس کمک کنم چگونه است؟ حضرت فرمودند <مَا أُحِبُّ أَنِّي عَقَدْتُ لَهُمْ عُقْدَةً> من دوست ندارم گرهي در کار اينها بزنم <أَوْ وَكَيْتُ لَهُمْ وِكَاءً> يا در مشکي را ببندم <وَ إِنَّ لِي مَا بَيْنَ لَابَتَيْهَا> لابتيها_ لابه تثنيه اش مي شود لابتين_ ها به مدينه بر مي گردد. يعني اگر ما بين دو تا تپه يکي آن طرف مدينه و يکي اين طرف مدينه که شهر در وسط قرار بگيرد, يعني تمام مدينه را به من بدهند, دوست ندارم که يک گرهي در کارشان بزنم يا در مشکي را برايشان ببندم <لَا وَ لَا مَدَّةً بِقَلَمٍ إِنَّ أَعْوَانَ الظَّلَمَةِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي سُرَادِقٍ مِنْ نَارٍ>، <مَنْ سَوَّدَ اسْمَهُ فِي دِيوَانهم‌حَشَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ خِنْزِيراً>، <لَا تُعِنْهُمْ عَلَى بِنَاءِ مَسْجِدٍ> اگر مسجد هم ساختند به آنها کمک نکنيد.
  خلاصه از اين قبيل عبارات زياد است. در همان جلد 12 وسائل ذکر کرده. بنده هم در کتاب امر به معروف ذکر کرده ام. ائمه : با اين شدت در برابر سلاطين نهضت و قيام داشتند. امام (رضوان الله عليه) هم در وصيت نامه ي خود دارند که ما افتخار مي کنيم که ائمه ي ما در برابر جباران اين طور قيام و صراحت داشتند، به زندان رفتند و به شهادت رسيدند براي اينکه حکومت اسلامي را بنا کنند و با حکومت غير اسلامي مخالفت کرده باشند.
  در اينجا مطالب زياد است که ما فقط آنهايي که به بحث ما مربوط است را عرض مي کنيم. يکي از موضوعاتي که بسيار لازم است به آن توجه کرد قيام سيد الشهدا است. آن طور که فقهاي ما گفتند اينها توجيه ندارد؛ چون آنها گفته اند که جهاد سه قسم است يا دعوت اسلام است يا دفاع است يا بغاة است. ولي خوب اين طور نيست؛ جهاد خيلي وسيع تر از اين است. قيام سيد الشهدا ، ثوره سيد الشهداء. طبري در تاريخ خودش دارد، ابن اثير در کامل که سيد الشهداء وقتي با حرّ برخورد کردند اين خطبه را خواندند <أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ قَالَ فِي حَيَاتِهِ مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ‌> سيد الشهداء هدف خود را در همين خطبه منعکس و بيان کردند که در برابر سلطان جائر سکوت جايز نيست و کسي که سکوت کند خداوند او را همانند آن سلطان داخل جهنم مي کند. بنابراين جهاد در برابر سلطان جائر در فرهنگ اهل بيت : بسيار درخشنده و روشن است. مثلاً قيام ابوذر در برابر عثمان. در نهج البلاغه است که وقتي ابوذر قيام کرد و عثمان او را تبعيد کرد حضرت امير المؤمنين او را بدرقه کردند و فرمودند <يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّكَ غَضِبْتَ لِلَّهِ فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوكَ عَلَى دُنْيَاهُمْ وَ خِفْتَهُمْ عَلَى دِينِكَ فَاتْرُكْ فِي أَيْدِيهِمْ مَا خَافُوكَ عَلَيْهِ وَ اهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَيْهِ‌> در آخرش دارد <لَا يُؤْنِسَنَّكَ إِلَّا الْحَقُّ وَ لَا يُوحِشَنَّكَ إِلَّا الْبَاطِلُ فَلَوْ قَبِلْتَ دُنْيَاهُمْ لَأَحَبُّوكَ وَ لَوْ قَرَضْتَ مِنْهَا لَأَمَّنُوكَ> آدرس اين خطبه که خواستيد مطالعه فرماييد. در شرح خوئي جلد هشتم صفحه ي 236، شرح ابن ابي الحديد جلد هشتم صفحه ي 252، شرح بحراني جلد سوم صفحه ي 145، شرح في ظلال جلد دوم صفحه ي 263.
 بنده عرض کردم بسياري از قيام ها با همين موضوع بايد ارزيابي شود. همان جريان تحريم تنباکو، جريان مشروطه، جريان شيخ فضل الله نوري و شهادت ايشان، شهادت مدرس. تمام اينها اين طور است و البته اين را بايد در نظر داشته باشيم که تمام جهادها که در حد کشتن مي رسد بايد به اذن امام يا قائم مقام امام باشد. يعني انسان خود به خود نمي تواند اين کار را نجام دهد. چون ما قائليم که جهاد بايد با امام عادل باشد؛ يا معصوم يا قائم مقام معصوم. در همان زمان ما کشتن رزم آرا، کشتن حسن علي منصور اين دو نفر نخست وزيراني هستند که در زمان ما کشته شدند. در اولي براي کشتنش از آيت الله کاشاني اجازه گرفتند و در دومي از آيت الله ميلاني اجازه گرفتند که خودشان دارند که کار حزب مؤتلفه است.
 بالاخره قيام ايران؛ در کلمات امام که پر از اين مطالب است. حالا يک نمونه را عرض مي کنيم. ايشان دارند که ولايت فقيه بيانگر اين موضوع است که تمام اين حکومت ها باطل است و بايستي فقيه زمام اين امور را به دست بگيرد. کلمه اي ديگر دارند که بعضي به ما مي گويند که مردم اين را نمي پذيرند. ايشان مي گويند که شما کدام مردم را مي گوييد؟ امام مي فرمايند ما سر و کارمان با آن مردمي است که در دفن آيت الله طالقاني بيل و کلنگ را مي بوسيدند. ولايت فقيه همان ولايت رسول الله است. اينها از آخوند نمي ترسند اسلام را آخوند آورده و عرض مي کنم که آخوند و آخوند مسلک يعني اسلامي و اسلامي مسلک بودن. اما کساني که از آخوند مي ترسند از اسلام مي ترسند. اين در جلد 9 صحيفه ي امام صفحه 530. امام در اين بحث ما مطالب فراواني دارند که ان شاء الله بقيه براي فردا.
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo