< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

87/12/26

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: جهاد
 
 بحث درباره ي مرابطه که يکي از بحثهاي جهاد است. يعني مرزداري. مسئله ي مرزداري، مرزهاي آبي، خاکي، هوايي که راههاي نفوذ دشمن هست. کساني که وظيفه دارند بر حفظ کيان اسلام و مسلمين، بر آنها لازم است که مرزها را بشناسند و نقشه هاي دشمن در خارج مرزها به چه ترتيبي است، بشناسند و مرزها را حفظ کنند که راه نفوذ دشمن از همه جهت بسته شده باشد. اين يکي از بحثهاي مهم جهاد است. فقهاي ما نوعاً ذکر کرده اند که مستحب است. محقق در شرايع دارد که مرابطه مستحب است. <لأنها لا تتضمن قتالا بل حفظا و إعلاما> مي گويد اين قتال نيست. منظور چيه که مرابطه مستحب است؟ چرا مستحب است؟ چون متضمن قتال نيست. نظرشان به اين است که در زمان غيبت امام زمان جهاد واجب نيست. چون جهاد واجب نيست، چون جهاد را اينها مي گويند بايد در رکاب امام معصوم باشد. و چون امام معصوم حضور ندارد، پس واجب نيست. در غير رکاب امام معصوم حرام است. مثل "لحم خنزير" و "ميته" که قبلاً داشتيم. پس مي خواهد ايشان دفع دخل بکند. چرا مي گويد مستحب است؟ چرا مي گويد واجب نيست؟ چون اگر بگوييم واجب نيست براي خاطر اينکه قتال نيست. قتال را ما حرام مي دانيم. _ايشان مي خواهد بگويد_ در زمان غيبت امام معصوم قتال حرام است. قتال نيست تا حرام باشد. بلکه اين حفظ است و اعلام است. حفظ است، حفظ مرز از نفوذ دشمن. اعلام است براي اينکه ما در آن قسمت اطلاعاتي کسب مي کنيم از تحرکات دشمن. کساني که در مرز هستند اطلاعاتي از تحرکات دشمن به دست مي آورند. اعلام مي کنند به داخل. ولي خودشان قتال نمي کنند. اگر خودشان قتال مي کردند، حرام بود. پس خودشان قتال نمي کنند. چون قتال نمي کنند، حرام نيست. مستحب است از جهتي که اين حفظ است و اعلام است و روايت داريم. واقعاً بازنگري اين مسائل خيلي مهم است. چه جور مسائل را ما حساب کنيم. چون حکومت اسلامي نبوده، خودشان قدرتي نداشتند، در دست ظالمين و جبارين بوده و با آنها در امر جهاد شرکت کردن را حرام مي دانستند. چون امام عصر غايب است. و جهاد هم نيست مگر با حضور امام عصر. اينجوري حساب مي کردند. چون اينجوري حساب مي کردند پس مي بينيد < لأنها لا تتضمن قتالا > مرابطه از اين نظر مستحب است که قتال نيست تا حرام باشد. <بل يکون حفظاً و اعلاماً> اين براي حفظ مرز است و يکي هم اعلان است که اگر دشمن تحرکات داشت و ما خبر پيدا کرديم به مرکز اطلاع بدهيم. جواهر و قواعد علامه به همين ترتيب است. شرايع به همين ترتيب است که عرض کردم. پس اينها اين طور مي خواهند بگويند
 . حالا شرايع را بخوانيم. <و من لواحق هذا الركن المرابطة. و هي الإرصاد لحفظ الثغر> نگهباني و ترصد و اينها براي حفظ مرز است. « و هي مستحبّة، و لو كان الامام مفقودا» هر چند امام غايب است. <لأنها لا تتضمن قتالا، بل حفظا و إعلاما> مي گويد از اين جهت اين واجب نيست و مستحب است چون قتال نيست. اگر قتال بود، حرام مي شد. محقق مي خواهد بگويد. بلکه اين حفظ است و اعلام است. مسئله را اين طور حساب کردند که امام زمان که غايب است و حکومت اسلامي وجود ندارد. حکومت مال جباران است و مال ظالمين است و جزء آنها قلمداد شدن حرام است. ثبت نام در ديوان آنها حرام است. کمک به آنها حرام است. هر نوع کمک به آن ظالمين حرام است. چون اين چنين است قتال با آنها که مثل لحم خنزير است و چي هست و گفتيم حرام است. پس اين <لا تتضمن قتالا> تا حرام باشد. <بل يکون حفظا و إعلاما> اين حفظ مرز است. و اعلان به اينکه اگر تحرکاتي از دشمن ديديم اطلاع بدهيم به داخل. اينها معتقدند به اينکه امام زمان غايب است، قتال نيست. قتال حرام است. <لا جهاد > الا با امام عادل، امام عادل هم يعني امام زمان. از اين جهت مثل لحم خنزير است. مثل ميته و لحم خنزير است. قتال اعم است. جهاد هم اعم است. دفاع اگر باشد، دفاع را واجب مي دانيم. اما صحبت در جهاد است.اگر يک بيضه ي اسلام، مملکت اسلام مورد هجمه قرار گرفت و دشمن آمد داخل شد دفاع را واجب مي دانند. اينکه جهاد کنيم و دشمن را دعوت به اسلام کنيم، اينها مي گويند نه، اين شأن امام زمان است و الان هم مفقود است. بنابراين اينها قتال را، دعوت به اسلام را، جنگيدن با دشمن را براي دعوت به اسلام حرام مي دانند. مثل لحم خنزير و لحم ميته که خوانديم. مبناي اينها اين است. بنده که عرض مي کنم که الان واقعاً کتاب جهاد در حوزه يک بازنگري لازم دارد، همين است. در زماني اينها مي زيسته اند که حکومت دست بني اميه و بني عباس و امثال آنها بوده. آنها ظالم بودند، جبار بودند. به هر عنواني ثبت نام در ديوان جبار، کمک به جبار به هر عنواني حرام مي دانستند. امام صادق با اينکه در زمان بني عباس مي زيسته، روايات فراوان داريم در اينکه <لَا تُعِنْهُمْ عَلَى بِنَاءِ مَسْجِدٍ> مسجد هم بسازند به اينها کمک نکنيد. رواياتن فراوان داريم. چون اين چنين بوده اينها هم بر همان اساس بحث کرده اند. ديگر فکر به اينکه يک روزي بيايد و جباران بروند کنار و حکومت به دست فقهاي اسلام بيفتد و آنها ناچار باشند براي حفظ مملکت هم ثغرها. حفظ کردن مرزها لازم است. جهاد لازم است. همه چيز لازم است. اين طور فکر نمي کردند. اين قواعد علامه، شرايع، محقق اينها مي گويد که مرابطه مستحب است. براي خاطر اينکه <لا تتضمن قتالا> قتال بود حرام بود. براي اينکه امام مفقود است. امام حاضر نيست. <بل يکون حفظا و إعلاما> اين حفظ مسلمانهاست. اعلان به اين چيزي که درک کرد و خبري پيدا کرد به مرکز مملکت خبر بدهد.
  بحثهاي جهاد که ما مي کنيم نوعاً همين طور است. ديدگاهها فرق مي کند. روي اين ديدگاه اينها بحث کردند. غير از ديدگاه ماست. غير از اين است که ولايت فقيه هست و فقيه همان قائم مقام امام معصوم است و هر کاري بکند، بايد هم بکند. بايد ظلم را قلع و قمع کند و حکومت اسلامي ترتيب بدهد و يکي از شئون حکومت اسلامي هم جهاد است. جهاد هم مسلماً مقدماتي مي خواهد يکي از مقدمات مهم لواحق و آثار جهاد حفظ مرزها است. چه مرز آبي باشد، چه مرز خاکي باشد، چه مرز هوايي باشد. اينطور بحث نمي کردند که اينها. اينها بحث فقيهي است ولي مبسوط اليد نيست و در کنار است و حکومت دست ديگري است و دست ظالمين است و به هر عنوان هم کمک به ظالمين حرام است.
  ما عرض کرديم که اين طور نيست. مرابطه،مرزبندي، مرزداري واجب است. به واسطه ي همين آيات. سه تا آيه ذکر کرديم. اول آيه ي 200 از سوره ي آل عمران. سوره ي سوم قرآن. يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُون کلمه ي "رابطوا". گفتيم افرادي از کلمه ي "رابطوا" همان مرابطه را فهميدند. اين طور گفتيم. اقوال نقل شد. ديگر آيه 60 از سوره ي انفال، سوره ي هشتم قرآن. وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُم شما در حدي باشيد که عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُم احساس رعب کند از شما. اگر مرزها را رها کنيد. هيچ احساس رعب نمي کند. چون عمده همان مرزهاست. بنابراين شما بايد آن اندازه قدرت رزمي پيدا کنيد که تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُم. بنابراين اين آيه هم دلالت دارد بر اين مطلب. ما هر چي را که بحث مي کنيم بايد بحثمان راجع به آن باشد. اشکالمان راجع به همان باشد. آيه مي گويد شما بايد در حدي مجهز باشيد و بايد در حدي تجهيزات داشته باشيد تا دشمن از شما بترسد. اگر ما مرزها را رها کنيم دشمن از ما نمي ترسد. سوم يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَكُمْ "حذر" گفتند "ما به الحذر". چيزي که دشمن را به آن وسيله مي ترسانيم. بيشتر "حذر" را به سلاح معنا کردند. در صلاة خوف هم داريم که <و ليأخذو حذرکم> نماز خوف هم که مي خوانيد، اسلحه همراه داشته باشيد. اين يک معنايي است. اما آيت الله طباطبايي در تفسير الميزان دارد که اين شايد کنايه باشد از اينکه آمادگي خودتان را در برابر دشمن حفظ کنيد. که دشمن بداند که شما آمادگي براي دفع دشمن داريد. اگر به اين معنا، معنا کنيم، يکي از چيزهايي که به آن وسيله مي فهمانيم که آمادگي دفع دشمن داريم مرزداري است. اگر دشمن بفهمد که مرزهاي ما يله و رهاست و دشمن بتواند به آساني نفوذ کند ديگر خُذُوا حِذْرَكُمْ نيست. بنابراين اگر اين را آن طور که آن روز معنا کرديم، معنا کنيم دلالت دارد بر اينکه مرزداري واجب است. و صيغه ي امر هستند. "خذو حذرکم" آن هم "رابطوا" بود.
 حالا ما وارد مي شويم به کلام جواهر بهتر روشن مي شود. دقت کنيد و ببنيد که جواهر چطور برخورد مي کند با مسائل. صاحب جواهر در جلد 21 صفحه 38. اينها به نظر بنده نگاه مي کردند به روايات. هر چه از روايات مي فهميدند، استنباط مي کردند. اما آن نظر جمعي، نظر جمعي به اينکه جهاد براي چي هست و بالاخره حکومتي اسلامي لازم است که باشد و جهاد باشد، اينجوري نگاه نکردند. روايات را ببينيم، توجه کنيد:
 در جواهر جلد 21 صفحه 38. مي گويد <فهي مستحبة> در شرح عبارت محقق. "مستحبة" چرا؟ <لما تسمعه من النصوص> "نصوص" را مي گوييم. تکيه گاهشان نصوص است. مي خواهد از آن نصوص استفاده ي استحباب بکند. <لما تسمعه من النصوص> که اين "نصوص" در باب ششم و هفتم از ابواب جهاد عدو است که مي خوانيم. عرض کنم خدمت محترمتان که صفحه 19 وسائل جلد 11، وسائل 20 جلدي که مي خوانيم. دقت کنيد. چرا مستحب است و واجب نيست؟ براي خاطر اينکه <صرح به الفاضلان و الشهيدان> صاحب جواهر هميشه عنايت دارد که آن قول مشهور را يا اجماعي را درست کند. "لسان المشهور" است. کم اتفاق افتاده است در جواهر که بر خلاف مشهور چيزي گفته باشد. اين است که اينجا مشهور اينطور گفته. <لا أجد فيه خلافا بينهم> حالا دليلش چي هست. دقت در دليل. دليل، اصل است. اولين دليل که واجب نيست اصل برائت است. اول کلام جواهر را عرض مي کنيم، بعد ببينيم که چند تا اشکال دارد. <لِلْأَصْل> گفته اصل، اصل برائت. واجب نيست, مستحب است. <للأصل السالم عن معارضة ما يقتضي الوجوب> اين اصل در برابر چيزي که مقتضي وجوب باشد نيست. چون هميشه اصل دليل فقاهتي است. دليل فقاهتي يعني دليل اجتهادي در مقابلش نباشد. مي گويد در مقابل اين اصل چيزي که مقتضي وجوب باشد نداريم. <للأصل السالم عن معارضة ما يقتضي الوجوب كتابا و سنة> نه در قرآن چيزي هست که مقتضي وجوب باشد در مقابل اصل برائت و نه در سنت چيزي هست. چنين چيزي مي خواهند بگويند. خوب اگر در قرآن چيزي باشد، مقتضي وجوب باشد، بر اصل برائت گاهي ورود دارد، گاهي حکومت دارد. اصل برائت عقلي باشد، دليل اجتهادي بر آن ورود دارد. اصل برائت نقدي باشد دليل اجتهادي بر آن حکومت دارد. ايشان مي گويد نداريم چنين چيزي. اصلي که سالم است از معارضه ي چيزي که مقتضي وجوب باشد نه کتاباً چيزي داريم بر خلاف اصل و نه سنتا. چرا حالا؟ بايد دقت کنيم. <ضرورة خلو الأول> مي گويد در قرآن چيزي که دال بر وجوب باشد نداريم. بر وجوب مرابطه. به قدري در قرآن چيزي هست مبتني بر مدح مرابطين است. مدح مرابطين اعم از وجوب است. چون در مستحبات هم مدح هست. <ضرورة خلو الأول عما يزيد على مدح> چيزي که زايد بر مدح باشد در قرآن نداريم. بله قرآن، ايشان قبول مي کند که آيه دال است. آيه را حمل بر استحباب مي کند. قرآن دال است بر مدح مرابطين. مدح هم اعم از وجوب است. در مستحبات هم ما مدح زياد داريم. چيه حالا؟ کدامشان را مي خواهد بگويد؟ اين آيه را مي خواهد بگويد. <الذين جاهدوا و رابطوا> اين آيه ي 200 از سوره ي آل عمران، ايشان اصلاً خلاف نقل مي کند. يا جواهر غلط است، صاحب جواهر اصلاً متأسفانه به نظر بنده به آيات قرآن در استدلالهايش خيلي توجه ندارد. اصلاً آيه را غلط نوشته. ما کي داريم در قرآن "جاهدوا و رابطوا" قرآن اينطوري بوده اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا حالا يا نسخه غلط است يا ايشان مراجعه نکرده. بگوييم که در قرآن داريم <جاهدوا و رابطوا> اين هم مدح است. در جاي ديگر امر مقتضي وجوب است. اما ايشان مي گويد اين مدح است. مدح هم دلالت بر وجوب ندارد. <عما يزيد على مدح الذين جاهدوا و رابطوا> فقط در قرآن مدح داريم براي جهاد و ربط. اين نسبت به قرآن <و قصور ما وصل إلينا من الثانية> نسبت به سنت هم آنچه "وصل الينا" قصور دارد از افاده ي وجوب. افاده ي استحباب مي کند. <و قصور ما وصل إلينا من الثانية عن إثبات الحكم بالوجوب> بنابراين نه در کتاب قرآن و نه در سنت چيزي که مقتضي وجوب باشد ايشان مي گويد ما نداريم. نداريم، بايد برويم سراغ اصل برائت. اصل برائت را هم مي گويد واجب نيست. استحبابش را از روايات استفاده مي کنيم. ثواب دارد. ايشان اينجوري مي گويند. <لكن في التنقيح وجوبها> فقط يک نفر است در تنقيح گفته واجب است مرابطه بر مسلمين. واجب کفايي <من غير شرط ظهور الإمام عليه السلام> آن وقت چون خودش قائل به اين قول مشهور که امام نباشد واجب نيست مي گويد <لعله يريد حال الضرر بعدمها> شايد تنقيح آن جا را هم مي گويد که اگر مرزبندي نکنيم، ضرر به ما مي رسد. دفع ضرر هم واجب است. <لا أن المراد وجوبها من حيث كونها كذلك مطلقا> نمي خواهد بگويد به اينکه هميشه واجب است. <نعم هي راجحة> هر چند امام هم نباشد، امام غايب باشد، رجحان دارد. چون متضمن قتال نيست. قتال هم با غير امام عادل حرام است. متضمن قتال نيست تا مندرج باشد در في ما دل علي النهي. بلکه متضمن حفظ است و اعلام است. اين کلام جواهر است.
  بنده نوشتم که چند تا اشکال مي شود کرد به کلام جواهر. اولاً اينکه شما مي گوييد که اصل، برائت است. اصل در قبال آيات است. سه تا آيه ذکر کرديم. از اين سه تا آيه اگر استفاده ي وجوب کنيم، تمسک به اصل در جايي است که دليل اجتهادي در بين نباشد. آيه اگر مقتضي وجوب باشد نمي شود که تمسک به اصل کرد. ايشان تمسک به اصل کرده. اولا اصل لا يجري در قبال آيات. گفتيم که اصل برائت عقلي باشد آيات بر آن ورود دارند. نقلي باشد بر آن حکومت دارند. تمسک به اصل جايي ندارد. ثانياً در کتاب عزيز در قرآن کريم کلمه ي "جاهدوا" که داريم. امر مقتضي وجوب است. "رابطوا" که داريم مقتضي وجوب است. شما مي گوييد که فقط مدح استفاده شود. و مدح هم اعم است از استحباب و وجوب. اينها مدح نيست. امر است ديگه. همان طور که در جاهاي ديگر امر مقتضي وجوب است خوب اينجا هم بايد امر مقتضي وجوب باشد. "رابطوا"، "جاهدوا". يعني چه؟ مدح است. چرا مدح است؟! ظاهر قرآن دلالت بر وجوب جهاد دارد. چقدر آيه ي جهاد ما خوانديم. همين طور "رابطوا" صيغه ي اول دال بر وجوب است. مدح نيست. اين وجوب صيغه "افعل" است. صاحب جواهر را مي گويم که مي گويد مدح. مي گويم مدح نيست. صاحب جواهر مي گويد اين امر است که مقتضي مدح است. دال بر وجوب است. امر در جاهاي ديگر دال بر وجوب است. اينجا امر دال بر مدح شد؟! ما با جواهر داريم حرف مي زنيم. صاحب جواهر مي گويد به اينکه در قرآن مدح است در "جاهدوا" و "رابطوا" مدح هم اعم از وجوب است. در مستحب هم مدح است. در جاهاي ديگر صيغه ي افعال دال بر وجوب است اما اينجا دال بر مدح شد؟! اولا به اينکه اصل در مقابل آيات جاري نيست. دوم اينکه کتاب عزيز آنچه نوشته است صيغه ي افعل است و صيغه ي افعل دال بر وجوب است نه مدح تنها. ثالثا روايات که اينها مي گويند <لما تسمعه من النصوص> اين روايات را مي خوانيم. از آن روايات ببينيم استحباب که ايشان استفاده مي کنند. برويم سراغ روايات که ايشان مي گويند. دقت کنيد در روايات. که دليل ايشان اين روايات است. در باب ششم از ابواب جهاد عدو صفحه 19 از جلد 11 وسائل 20 جلدي. خبر اول باب ثواب را مي گويد، کار نداريم. خبر دوم. دقت کنيد. <و عنه> يعني شيخ طوسي <عنه: عن محمد بن حسن صفار> خيلي جليل القدر است و اسناد شيخ طوسي هم به ايشان خيلي خوب است. <عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى محمد بن عيسي بن عبيد يقطيني> از طبقه ي ششم بسيار خوب است. <عَنْ يُونُسَ بن عبدالرحمن> سند صحيح است. <قَالَ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ ع رَجُلٌ> يونس مي گويد به اينکه حضرت رضا يا حضرت ... البته ابالحسن مطلق حضرت امام موسي کاظم را مي گويند. ولي يک خبري داريم که قريب به همين است. امام رضا را هم مي گويد. حالا حضرت امام موسي کاظم <سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ ع رَجُلٌ وَ أَنَا حَاضِرٌ> دقت کنيد <فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ رَجُلًا مِنْ مَوَالِيكَ> يک شخصي از دوستان شما <بَلَغَهُ أَنَّ رَجُلًا يُعْطِي سَيْفاً وَ قَوْساً فِي سَبِيلِ اللَّهِ> يکي از دوستان شما بهش خبر رسيده که يک نفر شمشير و تير مي دهد براي جهاد در راه خدا. <فَأَتَاهُ فَأَخَذَهُمَا مِنْهُ> اين از دوستان شما بوده. رفت و از آن شخص تير را گرفت و همين طور شمشير را. <و هو جاهل بوجه السبيل> ولي نمي دانست که در حکومت بني عباس به جهاد رفتن حرام است. چون آنها قائلند که جهاد بايد با امام عادل باشد. حالا اينها مي گويند معصوم. نشد اقلاً فقيه عادل باشد. امام صادق خوانديم فرمودند که جهاد با اينها مانند لحم خنزير است و ميته. اين است ديگه. < و هو جاهل بوجه السبيل ثُمَّ لَقِيَهُ أَصْحَابُهُ فَأَخْبَرُوهُ> خودش نمي دانست. <فاغتم> غمناک شد. چون بهش گفتند که با اين بني عباس، در رکاب بني عباس، در دولت بني عباس، کمک کردن به اينها، به جهاد رفتن در راه هدف اينها حرام است. <فَأَخْبَرُوه أَنَّ السَّبِيلَ مَعَ هَؤُلَاءِ لَا يَجُوزُ> گفتند که سبيل، جهاد با اينها جايز نيست. <وَ أَمَرُوهُ بِرَدِّهِمَا> گفتند برو اين شمشير را و تير را که گرفتي پس بده. <قَالَ فَلْيَفْعَلْ> حضرت فرمودند هين کار را بکن. برو پس بده. <قَالَ قَدْ طَلَبَ الرَّجُلَ فَلَمْ يَجِدْهُ> رفت آن شخصي که آن شمشير و تير را داده بود پيدايش نکرد. <وَ قِيلَ لَهُ قَدْ قَضَى الرَّجُلُ> گفتم به اين کرده مرده، از دنيا رفته شخصي که اينها را به شما داده. "قضي" به مردن مي گويند اينها. <قَالَ فَلْيُرَابِطْ> حضرت فرمودند حالا که اينجوره پس برود و با اين شمشير و تير رباط بکند. جنگ نکند، رباط بکند. <فَلْيُرَابِطْ وَ لَا يُقَاتِلْ> ولي جنگ نکند. چون جنگ کردن، اين شرکت است با حکومت بني عباس در جهاد. اما رباط اين طور نيست. <فَلْيُرَابِطْ وَ لَا يُقَاتِلْ>، <قُلْتُ مِثْلَ قَزْوِينَ وَ عَسْقَلَانَ وَ الدَّيْلَمِ> حالا مي خواهد رباط کند به کجا برود؟ برود به قزوين، عسقلان. اينها در آن زمان مرزي بودند ميان کفار و مسلمانها. يعني در زمان بني اميه و بني عباس ايران فتح شد تا قزوين و عسقلان ولي آن طرف هنوز فتح نشده بود. آنجا مرز است. <وَ مَا أَشْبَهَ هَذِهِ الثُّغُورَ> جايي که شباهت داشته باشد به همين مرزها. <فَقَالَ نَعَمْ> گفت اينجا بروم. گفت بله اينجا برو. امام فرمودند بله اينجا برود و مرزباني بکند. <قَالَ فَإِنْ جَاءَ الْعَدُوُّ إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِي هُوَ فِيهِ مُرَابِطٌ كَيْفَ يَصْنَعُ> اين شخص سوال مي کند. رفت و آنجا مشغول مرزباني شد. بعد دشمن کافر آمد و خواست از اين مرز داخل کشور شود. چه کار کند. <قَالَ يُقَاتِلُ عَنْ بَيْضَةِ الْإِسْلَامِ> بيضه ي اسلام اگر به خطر بيفتد، دفاع واجب است در هر زماني واجب است. رکاب امام ندارد. اگر امام غايب هم باشد دفاع واجب است. اينجور که شد ديگر از جهاد بيرون مي رود و مي شود دفاع. دفاع از بيضه ي اسلام اشکال ندارد. <قَالَ يُجَاهِدُ قَالَ لَا إِلَّا أَنْ يَخَافَ عَلَى دَارِ الْمُسْلِمِينَ> جهاد کند. بعد گفت جهاد کند نه مطلق. اگر بر دار مسلمين ترسيد. بله آنجا دفاع است و بايد دفاع کند. حضرت بعد مثلي زدند. <أَ رَأَيْتَكَ> يعني "اخبرني" <لَوْ أَنَّ الرُّومَ دَخَلُوا عَلَى الْمُسْلِمِينَ> اگر روم داخل شد و به مسلمانها حمله کردند. <لَمْ يسع لَهُمْ أَنْ يَمْنَعُوهُمْ> بر مسلمانها لازم نيست که جنگ کنند. <قَالَ يُرَابِطُ وَ لَا يُقَاتِلُ وَ إِنْ خَافَ عَلَى بَيْضَةِ الْإِسْلَامِ وَ الْمُسْلِمِينَ قَاتَلَ> حضرت باز تکرار کردند. رباط کنيد ولي قتال نکنيد. بله اگر ترسيد خطري بر بيضه ي اسلام متوجه است، قتال کند. آن مي شود دفاع در اين صورت. <فَيَكُونُ قِتَالُهُ لِنَفْسِهِ> ببينيد چقدر حضرت تحاشي دارند. <ليس لِلسُّلْطَانِ> اينجا هم دفاع مي کند باز خودش وظيفه دارد. نه براي کمک به بني عباس. <لِأَنَّ فِي دُرُوسِ الْإِسْلَامِ دُرُوسَ ذِكْرِ مُحَمَّدٍ > براي خاطر اينکه اين اگر بخواهد در اينجا دفاع نکند اسلام کهنه مي شود. "دروس" يعني مندرس شدن و کهنه شدن. اسلام مندرس مي شود. و دروس اسلام، دروس ذکر پيغمبر اسلام بله ... خلاصه مي گويد که اين برود و رباط کند. و قتال نکند. که تقويت و شرکت در حکومت بني عباس باشد. اگر طوري شد که داخل شدند و مملکت اسلام، بيضه ي اسلام به خطر افتاد بايد دفاع کند.
  حالا صاحب جواهر منظورش چي هست؟ صاحب جواهر از آن کلمه ي "واليرابط" که اينجا داشت مي خواهد استفاده کند که رباط مستحب است. از اين خبر که صاحب جواهر مي گويد دال است از اين "فاليرابط" که در بين داشت مي خواهد استفاده کند که مستحب است. حالا اين هم خوب است که ظاهرش "فاليرابط" صيغه ي امر است. از اين کلمه استفاده کند. چند خبر هست بخوانيم بعد نتيجه را عرض کنيم. اين يک خبر است.
 خبر سوم < وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى > اسناد شيخ طوسي. شيخ طوسي اسناد به <أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى > خيلي خوب است. آن طبقه ي 12 است ولي اين طبقه ي 7 است. اما اسناد شيخ طوسي به ايشان که از کتابش گرفته خيلي خوب است. < عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى ابوجعفر عطار قمي> خوب خيلي خوب است. <عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَة> ثقة ثقة عدل ورع، خلاصه خيلي خوب است. از طبقه 6 است. < عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ > که ضعيف است و توثيق نشده. در "تنقيح المقال" مي دانيد که اين کتاب مال مامقاني است. سابقاً در سه جلد قطور بزرگ چاپ شده بود. الان تا 25 جلد چاپ کردند هنوز هم در حرف سين و اينهاست. شايد 40_50 جلد بشود. خيلي عالي چاپ کردند. در پاورق مدارک را ذکر کردند. براي رجال خيلي خوب است. مخصوصا ضبط اسامي و القاب و عناوين خيلي عالي دارد. در تنقيح المقال که به اينجا هنوز نرسيده. چاپ قديم جلد دوم صفحه 109. "طلحة بن زيد" را مي گويد. <فمنهم من قال انه بُتريٌ > بتري فرقه اي است زيديه. چند فرقه اند. بتريه و جاروديه و فلان . خلاصه اين از فرقه است. <کالشيخ في رجاله و المحقق في المعتبر. منهم من قال انه عامي کالشيخ في الفهرست> شيخ يک رجال دارد و يک فهرست دارد. در رجال گفته است "بتري". در فهرست گفته است "عامي". نجاشي و ... همه شان گفته اند به اينکه اين عامي است. <لم يوثقه>. در معجم رجال الحديث هم توثيق نکرده اند. خلاصه اين خبر از جهتي که "طلحة بن زيد در آن واقع است. ضعيف است. حالا متن <عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ دَخَلَ أَرْضَ الْحَرْبِ> يک شخصي داخل شد به "ارض حرب". ارض به دو قسمت تقسيم مي شد. ارضي که در آنجا حکومت اسلامي است. ارض اسلام است. اگر آنجا نباشد، ارض حرب مي شود. <بِأَمَانٍ فَغَزَا الْقَوْمَ الَّذِينَ دَخَلَ عَلَيْهِمْ قَوْمٌ آخَرُونَ> دقت کنيد اين رفت و داخل شد به تهران. تهران ارض اسلام بود و به امان. حالا اين را هم اين طور فرض مي کنيم. تهران ارض حرب بود و "بامان" داخل شد. داخل شد به يک جايي که ارض حرب است. بعد همان شهري که اين به آنجا داخل شده بود، يک عده اي آمدند با اينها به جنگ. "قومٌ" فاعلش است بعداً مي گوييم. <فَغَزَا الْقَوْمَ الَّذِينَ دَخَلَ عَلَيْهِمْ> جنگ کردند با اهل تهران. حالا چه کار کند اين شخص. < قَالَ عَلَى الْمُسْلِمِ أَنْ يَمْنَعَ نَفْسَهُ> بله مي تواند از خودش دفاع کند. باز منظورش اين است که بايد به کفار کمک نکند. <وَ يُقَاتِلَ عَنْ حُكْمِ اللَّهِ وَ حُكْمِ رَسُولِهِ> بله اين مي تواند از خودش دفاع کند. اگر يک خطري بر حکم خدا و رسول است دفاع کند. <وَ أَمَّا أَنْ يُقَاتِلَ الْكُفَّارَ عَلَى حُكْمِ الْجَوْرِ وَ سُنَّتِهِمْ فَلَا يَحِلُّ لَهُ ذَلِك‌> فرض اين است که اينها کافرند. آنها هم که کافرند که حمله کرده اند. اين نبايد به کفار کمک کند. اما اگر بخواهد اين قتال کند کفار را بخواهد دفع کند < عَلَى حُكْمِ الْجَوْرِ وَ سُنَّتِهِمْ فَلَا يَحِلُّ لَهُ ذَلِك > اين حلال نيست.
  حالا صاحب وسائل که اين را ذکر کرده. صاحب جواهر مي خواهد استفاده کند که خبر از لحاظ يستفاد به اينکه اين يک نوع رباط است. خبرهاي ديگر را هم بعد مي خوانيم خدمتتان. باشه ان شاء الله براي بعد.
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo