< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

87/11/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: جهاد
 
 {و لقد کتبنا في الزّبور من بعد الذّکر أنّ الارض يرثها عبادي الصالحون} امروز روز 21 بهمن ماه است و فردا روز 22 بهمن است که در تاريخ انقلاب اسلامي يوم الله و روز به ثمر نشستن مجاهدات و زحمات امام (رضوان الله عليه) و مردم متعهد ايران است از اين جهت بسيار لازم است که توجه بيشتري به روز 22 بهمن انجام بگيرد، يعني يک نفر فقيه برجسته و شايسته، آشنا به اوضاع جهان و زمان شناس، قهرمانِ ميدان جهاد و اجتهاد بعد از اينکه ملاحظه کردند که چند قرن است که اسلام منزوي شده بپاخاستند، چون قدرت هاي استبدادي و استکباري اسلام و علماءِ اسلام را که با منافع آنها در تضاد بودند منحرف کرده بودند؟ اربابان زر و زور و تزوير با ترفندهايي اسلام را تحريف کرده بودند يا توجيه غلط و ناروا انجام می دادند و از اين جهت بدبختي و ضعف مسلمان ها از همين جا آغاز شده بود، مسلمانان دنيا دچار استضعاف فکري و فرهنگي، استضعاف اقتصادي، استضعاف سياسي و اجتماعي شده بودند، مسلماً اين مطلب ريشه اي دارد، اسلام همان اسلام است که در آغاز وجودش توانست قدرت بزرگي را در جهان بوجود بياورد و قدرت هاي استکباري را در هم بشکند حالا چه شده که همان اسلام و مسلمانان اين چنين ضعف و ذليل شده اند بالاخره ايشان در خودش آن جرأت و شهامت و اخلاص را ديد که يک مباهله اي انجام دهد در حقيقت کار امام يک مباهله بود، مباهله ی حق با باطل، مباهله ی جهاد و اجتهاد با دنياي کفر و استکبار و نفاق و استبداد، اين مباهله درحدود 14 سال طول کشيد کار ساده اي نبود، آن استقامت و آن شهامت و آن ايمان به هدف به اندازه اي براي ايشان مهم بود که توانست 14 سال اين مباهله را انجام دهد تبعيد از قم به تهران، بازگشت دوباره به قم و تبعيد به ترکيه و از آنجا به عتبات و نجف، در ظرف اين 14 سال در هر هفته در هر ده روز يک بيانيه ی بسيار بسيار فصيح و بليغ و رسا صادر مي کردند که در تمام اينها مي فرمودند اسلام قرباني مي خواهد کاش آن قرباني من باشم در آن 17 شهريور کاش خميني هم با شما بود و کشته مي شد، اگر در عراق هم ممکن نباشد از فرودگاهي به فرودگاهي مي روم و حرف حق را مي گويم، آن وقتي که از عراق با فشار و با اصرار ناچار شدند که حرکت کنند آمدند از طرف بغداد به طرف کويت بروند که کويت نپذيرفت حتي از کويت خواستند که اجازه بدهد وارد فرودگاه شوند و از آنجا به کشور ديگري بروند باز هم قبول نکرد که حتي امام قدم به کويت بگذارند، بعضي پيشنهاد کردند که به کشور ديگري مانند سوريه، پاکستان بروند، ايشان گفتند کدام کشوري از کشورهاي اسلامي است که تحت سيطره ی استکبار نباشد، ناچار به پاريس رفتند چون هر يک از کشورهاي اسلامي مانع مي شدند و تحت سيطره ی شرق يا غرب بودند، بالاخره امام(رضوان الله عليه) با آن شهامت و اخلاص و توکّلي که داشتند به راه خودشان 14 سال ادامه دادند، نويسنده‌اي بودند که واقعاً مِدادش از خون شهيدان بالاتر بلکه خون شهيدان را پرورش مي دادند و براي جهاد بسيج مي کرد، گوينده‌اي که نفوذ کلماتش يادآور خطبه‌هاي رساي نهج البلاغه بود، فريادگري که در سينه اش فرياد همه فريادگران جهان را داشت، خلاصه با آن قدرت خودش در برابر تمام قدرت هاي استبدادي و استکباري قيام کرد {و تالله لاکيدنّ أصنامکم} موفّق شد و توفيق پيدا کرد. از اين جهت روز 22 بهمن که فردا می باشد روز به ثمر نشستن تمام اين زحماتي بود که در اين 14 سال نه تنها ايشان بلکه دنبال ايشان علماي بسياري يا کشته شدند يا زندان رفتند يا تبعيد شدند، ولي در عين حال به اندازه اي نفس گرم و تأثيرگذار بود که کار را ادامه دادند و به ثمر نشست.
  آيت الله شهيد مطهري به پاريس رفتند براي ملاقات با امام) وقتي که بگرشتند ما از ايشان سوال کرديم که امام(رضوان الله عليه) را چطور ديديد؟ ايشان گفتند که {آمن بربّه، آمن بهدفه، آمن بسبيله، آمن بخلقه} با اين چهار جمله کار امام و نقش امام رامجسّم کردند امّا {آمن بربّه} کلمه بزرگي است {آمن الرسول بما أنزل اليه}، قدم اول آن ايمان عميق است که انسان در دلش بين خود و خدا آنقدر راه را روشن ببيند که براي خودش يک مأموريتي ببيند و به پروردگار خودش آنقدر ايمان کامل و يقين داشته باشد که بداند راه همين راهي است که در پيش گرفته، دوم {آمن بهدفه} هدف تنها ايران نبود، هدف اين بود که اسلام ناب را بعد از اينکه چندين قرن به حاشيه رانده شده بود و مورد تهمت قرار گرفته بود مانند اينکه دين از سياست جداست، اسلام طرفدار اغنياست، اسلام نسبت به زنها نگرش منفي دارد، اصلاً اسلام و دين افيون ملت هاست، اسلام که مال 14 قرن قبل بوده نمي تواند دنياي امروز را اداره کند با اين ترفندها و دسيسه ها اسلام را کنار زدند، هدف امام اين بود که اسلام ناب را به عرصه زندگي مردم بياورد در اوّل وصيّت نامه شان مرقوم داشته اند که ما افتخار مي کنيم قرآن را که در گوشه ی قبرستان ها و مجالس ترحيم خوانده مي شد به عرصه ی زندگي مردم آورديم، هدف اين است! هدف نجات مستضعفان جهان از چنگال مستکبران است، هدف بيدار کردن مستضعفان و محرومان و مظلومان و اينکه تشکّل در آنها بوجود بيايد که بتوانند در برابر مستکبران بايستند، اعلاميه‌ها پايه هاي قدرت و هيبت مستکبران را به لرزه در مي آورد. بنده مخصوصاً به فضلا توصيه مي کنم که کتاب هاي امام را مطالعه کنيد يکي صحيفه نور است که 22 جلد است، جلد 22 که فهرست 21 جلدِ تمام کلمات و بيانات امام است، تا ببينيم از چه دلي اين کلمات بر مي خاسته، روحيه ی ايشان چه روحيه اي بوده چه برداشتي از اسلام داشتند، دوم دفتر تبيان که عده اي از علماء کلمات امام را دسته بندي کردند و چاپ شده و 50 جلد است، استضعاف و استکبار يک جلد است، شهادت و ايثار يک جلد است، روحانيت و حوزه هاي علميه يک جلد است، تاريخ معاصر يک جلد است، حکومت اسلام يک جلد است، سپاه پاسداران يک جلد است، ارتش يک جلد است، جوانان يک جلد است، بانوان يک جلد است، وحدت اسلام و مسلمين يک جلد است خلاصه 50 جلد است. سوم وصيت نامه امام که حاصل تجارب خودشان را بعد از اين همه حرارت در وصيت نامه خود آورده اند، بنابراين اوّل {آمن بربّه} دوم {آمن بهدفه} که هدف خيلي وسيع است، در جلد استضعاف و استکبار مي فرمايند هدف اين است که زمينه سازي کنيم براي ظهور امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشريف) ايشان عقيده شان اين بود که اين مستضعفين روز به روز پر و بال بيشتري پيدا مي کنند و در برابر مستکبرين متشکّل مي شوند و اين استضعاف زمينه ظهور امام عصر(عجّل الله تعالی فرجه الشريف) است و سوم {آمن بسبيله} راه هم همين راهي است که در پيش گرفته، اين راه، راه جهاد است، راه مبارزه است غير از اين هيچ راه ديگري وجود ندارد، ايشان مي فرمايند خدا هر پيغمبر را که فرستاد در يک دستش کتاب هدايت و در دست ديگرش ابزار جهاد بود، بعد مثال مي زنند که حضرت ابراهيم در يک دستش صحف ابراهيم و در دست ديگر تبر بود، حضرت موسي(علی نبيّنا وآله وعليه السلام ) در يک دستش تورات و در دست ديگرش عصا که اژدها مي شد، پيامبر اکرم حضرت محمد بن عبدالله(صلّی الله وعليه و آله) در يک دستش قرآن و در دست ديگرش شمشير بود، حضرت علي(عليه السلام) در يک دست نهج البلاغه و دست ديگر شمشير در برابر ناکثين و مارقين و قاسطين، خلاصه راه همين است {آمن بسبيله} بعد {آمن بخلقه} به مردم ايران ايمان دارند در وصيت نامه ی خود نوشتند که مردم فعلي ايران از مردم زمان پيغمبر(صلّی الله عليه وآله) بهترند، مردم ايران از مردم زمان حضرت علي(عليه السلام) بهترند، نوعش را مي گويند، افرادي معدودي در آن زمان بودند مثل سلمان و ابوذر که خوب بودند امّا نوعاً حساب کنيم مردم ايران اگر اين انقلاب در غير ايران مي بود پيش نمي رفت، مردم با هوش و با فراستِ ايران در هر عرصه اي امروز ماشاهکارهايي از اينها مي بينيم در عرصه جهاد و اجتهاد هم همين طور بود اين بود که {آمن بربّه، آمن بهدفه، آمن بسبيله، آمن بخلقه}.
  فردا روز بسيار بسيار با عظمتي است که تمام اين زحمات به ثمر رسيده و روز به روز اين ثمره و شجرة طيبّة بار و ميوه اش بيشتر مي شود الان در تمام دنيا ايران يک مرکزي است بسيار با اقتدار و قدرتمند و روز به روز هم شکوفايي و نوآوري پيدا مي کند و قدم هاي بيشتري در اين مسير برداشته مي شود، از اين جهت هم لازم است مخصوصاً امسال، چون سال به سال دشمن حساس تر مي شود سال به سال دشمن ضعيف تر مي شود و چون ضعيف تر مي شود با دسيسه هاي بيشتري به ميدان مي آيد هر چند که به جايي هم نخواهد رسيد، به همين دليل بايد امسال در روز 22 بهمن با شور و شکوه بيشتري گام برداريم تا آن عظمت اسلام و انقلاب را إن شاءالله به دنيا نشان دهيم.
  امّا بحث ما در قاعدة نفي السبيل بود که يکي از دلايل ماست، که از طرفي در برابر استيلاء سياسي، استيلاء نظامي، استيلاء فرهنگي، استيلاء اقتصادي که دشمن در همه ی اين عرصه ها چند سال است که حضور پيدا کرده است چه بايد کرد؟! چند کلمه از کلمات امام را مي خوانيم جلد 31 دفتر تبيان که شيطان بزرگ و آمريکاست مطالب فراواني درباره سلطه ی اقتصادي، سياسي، نظامي آمريکا نسبت به کشورهاي اسلامي وجود دارد.
  حالا ما دو سه سطر را مي خوانيم، سلطه اقتصادي: از طرفي ديگر کارشناسان و سرمايه داران بزرگ آمريکا به اسم عظيم ترين سرمايه گذاري خارجي براي اسرات اين مظلوم به ايران هجوم نموده اند، سرمايه داراني که بنا به نوشته بعضي از روزنامه ها هر لحظه از عمرشان ده ها هزار دلار قيمت دارد، ايشان مي فرمايند اينها تمام معادن و منابع ايران را مطالعه کرده اند و سلطه ی اقتصادي آنها اين است که به تمام اينها راه پيدا کنند و اينها را از شرق به غرب ببرند، چند صفحه درباره سلطه ی اقتصادي بحث مي کنند، مثلاً مي گويند در همدان يک نقشه اي پيش من آوردند اين نقشه به اندازه اي دقيق بود که در اين نقشه تمام جاهايي که در همدان معدن وجود دارد طول و عرضش و شمال و جنوبش کشيده شده بود اين فقط منحصر به همدان نبود نسبت به تمام ايران و کشورهاي اسلامي اينطور بود، همه را مطالعه مي کردند تا سلطه ی اقتصادي بر همه چيز پيدا کنند، ما خيلي ارزان و با زحمت کار را مي کرديم ولي آنها منافعش را مي بردند يکي از آنها نفت بود. خلاصه اين بحث ما با توفيق پروردگار در سلطه ی اقتصادي مي باشد، در کتاب جهاد فقط در سلطه ی نظامي بحث شده است امّا سلطه ی اقتصادي، فرهنگي و سياسي بحثي از آنها نشده در حالي که خيلي مهم هستند، اسلام درباره اينها چه نظري دارد؟! اين بايد در حوزه ها بحث شود، بعضي نوشته اند که در فقه و اصول بايد بحث کنيم و اين مباحث را فقه و اصول نمي دانند اينها معني حرفي را اصول مي دانند مثلاً مشتق را يک ماه بحث کنيم اشکالي نمي دانند، امّا اين بحث براي آنها خسته کننده به نظر مي آيد با اينکه ملاحظه مي کنيد که معني حرفي و يا مشتق چه نتيجه اي دارد در برابر نتيجه اينگونه بحث ها؟! اين بحث ها بايد در حوزه انجام شود، امام (رضوان الله عليه) آن چند فرعي را که ذکر کرده بودند راه را براي اينگونه بحث ها باز کردند.
  خلاصه ما بحث کرديم که از نظر اسلام قاعدة نفي السبيل دلالت دارد بر اينکه هر قانوني که مستلزم عزّت کفّار و ذلّت مسلمين باشد، هر قانوني که مستلزم اين باشد که مسلمان ها ضعيف تر شوند و کفّار تسلط پيدا کنند اين آيه آن را نفي مي کند، آيه 141 از سوره نساء {ولن يجعل الله} لَنْ مي گويد و نمي گويد لَمْ که معناي نفي ابد دارد، اصلاً در اسلام قرار داده نشده و مشروع شناخته نشده، هر قراري دادي، هر عقدي، هر بيعي، هر توافق نامه اي که راهي براي عزّت کفّار و غلبه کفّار باشد نسبت به مسلمانان چنين چيزي را خدا قرار نداده است، بنابراين در اسلام چنين قانوني نيست اوّلاً اگر هم باشد اين قاعدة نفي السبيل مثل قاعدة لاجرح و لاضرر آن را از کار مي اندازد چنان که قاعدة لاجرح و لاضرر نسبت به احکام اوّلية حکومت دارند و آنها را از کار مي اندازد اين آيه شريفه هم با اين مفاد تمام قراردادها و عقدهايي که بسته شود و باعث شود کافرين بر عليه مومنين نفوذ پيدا کنند آن را از مشروعيت و صحّت مي اندازد، ما ديروز چند کلمه از مکاسب شيخ انصاري خوانديم عرض کرديم که شيخ اعظم انصاري در بيعِ مکاسب بعد از بحث ولايت فقيه به سراغ اين رفته اند که اگر بيعِ عقد مسلمان به کافر صورت بگيرد اين باطل است و سراغ قاعدة نفي السبيل رفته اند و يکي هم {الاسلام يعلي و لايعلي}، کلام شيخ را با آن دقّتي که بود نقل کرديم، مي خواهيم چند تا فرع را از شيخ نيز نقل کنيم، گفتيم نه تنها بيع حتي إجاره دادن عبدِ مسلمان به کافر صحيح نيست، إجاره حرّ مسلمان به کافر نيز صحيح نيست چون در إجاره هم يکي تسلّطي آن مُوجِر به اجير دارد و اسلام نمي خواهد يک مسلمان تحت سيطره ی يک کافر قرار بگيرد، بعد گفتند که وديعه اشکالي ندارد چون وديعه تسلّط نيست بلکه حفظ و نگهداري است اگر عبد مسلماني را يا چيزي را نزد کافري بگذاريم اشکال ندارد. يکي از دوستان گفتند که در بعضي از کتاب ها وجود دارد که حضرت علي(عليه السلام) اجير شدند براي يهودي يا فاطمه زهرا(سلام الله عليها) چيزي را بافتند براي يک نفر يهودي اينها با مباني فقه ما نمي سازد، هر چند در بعضي از کتاب ها هست، ولي اجير شدن حضرت امير براي يهودي اين درست نيست چون بالاخره آن مستأجر به اجير يک تسلّطي دارد. اسلام وقتي عقدِ مسلمانی را صحيح نمي داند که براي يک نفر کافر اجير شود در مورد فاطمه زهرا(سلام الله عليها) و حضرت علي(عليه السلام) هم همين طور است. اينها فکر کردند که اين بُعدي می باشد که زهد اين بزرگواران را مي رساند امّا بايد در هر مساله به تمام ابعاد توجه کنيم، کسي که سه روز پشت سر هم روزه مي گيرد و افطارش را به فقير و مسکين و اسير مي دهد اين ناچار شود برود براي يهودي اجير شود اين را نمي توانيم قبول کنيم! بعد شيخ انصاري مي گويند که خريدن عبدِ مسلمان توسط کافر نمي شود ما هم گفتيم که نمي تواند بخرد، امّا اگر طوري شود که عبد مسلمان به کافر قهراً منتقل شود، يعني پدر اين شخص مرده و يک عبد مسلمان هم داشته و آن پدر چه مسلمان بوده يا کافر بوده حالا اين عبد مسلمان قهراً بواسطه ارث منتقل شود به اين پسر که کافر است ايشان مي گويد اين تملّک، تملّک قهري است و صحيح است ولي {يُجبَر علي بيعه} روايت هم داريم اگر يک وقت چنين چيزي بوجود آمد بايستي او را مجبور کرد که فوراً آن عبد را بفروشد و حديثي هم از حضرت امير است که بايد آن را بفروشد.
  {في عبدٍ کافرٍ أسلم} شخصي يک عبد کافري داشته بعد مسلمان شد تا مسلمان شد بايد او را ببرند و بفروشند {و يُدفَع اليه ثمنه} ثمنش را به او بدهند. بعد شيخ مي فرمايند اگر خود مالک برد و فروخت (بايد اين عبدي که مسلمان شده را حاکم شرع بفروشد و پولش را به مالک بدهد) آيا خيار دارد يا نه؟ (اينها مباحثي است که شيخ بحث مي کند) عبد را بفروشد خيار مجلس که هست، ما 14 خيار داريم، خيار مجلس در هر بيعي هست، خيار حيوان شامل عبد هم مي شود و سه روز است، گاهي ممکن است خيار شرطي، عيبي و... باشد، خلاصه اگر خودش بفروشد خيار ندارد. آيه نفي السبيل مي گويد که کافر نبايد سبيلي و راه تسلّطي پيدا کند چون اگر خيار داشته باشد خودش يک نوع تسلّط است اين قاعدة اقتضاء مي کند که خيار نداشته باشد. بعد يک جمله اي مي فرمايند که شيخ اين را در چند جا در خيارات دارد و آنجا از شافعي نقل کرده عبارت اين است {الزائل العائد کالّذي لم يزل أو کالّذي لم يعُد} چيزي بود که زائل شد و دوباره برگشت، مثل اين شخص که مالک اين عبد بود و عبد مسلمان شد اين را يا خودش فروخت يا حاکم شرع فروخت در نتيجه اين زائل شد دوباره خيار بخواهد بيايد بر مي گردد. چيزي که بود و زائل شد و دوباره برگشت مثل آن است که اصلاً زائل نشده و حالت اول را دارد يا مثل آن است که اصلاً برنگشته. {لم يزل} يعني ملکيّت اول باقي است، {لم يعُد} يعني رفته و ديگر برنگشته است، کداميک مي باشد؟ شيخ در اينجا مي گويد {يمکن أن يبتني} بحث ما که آيا خيار دارد يا ندارد مبتني بر اين حرف مي باشد {علي الزائل العائد کالّذي لم يزل أو کالّذي لم يعُد}.
  {و علي الاوّل} يعني مثل اين است که اصلاً از بين نرفته و ملکش باقی است و خيار دارد. اگر {کالّذي لم يعُد} از ملکش رفته و بر نگشته ديگر ملکش نيست تا خيار داشته باشد.
 بعد مي گويند اين يک حرفي است که گفته شده، نمي گويند شافعي گفته و مي گويند ما بايد سراغ قواعد برويم. نفي السبيل در اينجا اقتضاء مي کند که خيار نداشته باشد چون اگر خيار داشته باشد دو دفعه نفي السبيل تخصيص مي خورد امّا اگر خيار نداشته باشد يک دفعه که همان اول است، مي گويد تخصيص أقلّ چون بهتر است اکتفا مي کنيم بر متيقّن، اول که اين عبدش کافر بوده و مسلمان شده و فروخته شده اين عبد ملک او بوده است چون ملک را مي فروشند و مثمن از هرجا خارج شود ثمن به آنجا بر مي گردد پس اين عبد ملک او بوده است ولي ملکِ خيلي موّقت، اين ملکش هست ولي از ملکش بايد خارج شود اين بودن ملکيّت ولو آناًما بر خلاف آيه نفي السبيل است ولي در اين صورت اين آيه يک بار تخصيص مي خورد امّا اگر بخواهد خيار داشته باشد دوبار تخصيص مي خورد و تخصيص أقلّ بهتر از تخصيص اکثر است، کلام شيخ تمام شد. امّا بحث خودمان که قاعدة نفي السبيل است و آنطور که بحث کرديم مفادش براي ما روشن است امّا ببينيم غير از اين آيه راهي ديگر داريم، بحث ما در اين است که براي جلوگيري از استضعاف اقتصادي يا سياسي يا فرهنگي، اسلام چه حکمي دارد؟ يکي از حکم ها آيه نفي السبيل بود که اقتضاء مي کند به اينکه کاري که مسلمان را به ذلّت مي کشاند به هر عنواني که باشد بيع، صلح و... محکوم به فنا و نفي است امام هم فرمودند، دوم اين است که در قرآن کريم آيات فراواني است و از آن آيات استفاده مي شود به اينکه ريشه تسلّط کفّار بر مسلمان ها چيست و اينکه مسلمان ها بايد اقدام ريشه اي انجام دهند و آن تولّي است که باعث تسلّط کفّار مي شود، آن آيات فراوان قرآن که مي گويد {لا تتخدوا اليهود و النصاري أولياء}، {لاتتخذوا عدوّي و عدوّکم أولياء} و آيات فراوان ديگر. اين موضوع بسيار مهمي است منتهي در بحث هاي فقهي ما به قرآن خيلي عنايت نمي شود که آيات آن مورد بحث قرار بگيرد و دقت و موشکافي شود ولي قرآن خيلي مطالب دارد. حالا کلامي از آيت الله طباطبايي نقل کنيم ايشان در تفسير الميزان جلد2 صفحه 432، ممکن است چاپ ها فرق کند امّا در تفسير آيه 275 تا 281 سوره بقره مي باشد، اين حرفي که من مي خواهم از ايشان نقل کنم از کسي است که عمري با مفاهيم آيات قرآن آشنا بوده ايشان وقتي که تفسير مي گفتند (بنده هم 5 سال توفيق شرکت در درس اسفار و تفسير ايشان را داشتم) واقعاً طوري آيات را معنا مي کردند که نشان مي داد در آن اعماق روحشان اين آيات اثر گذاشته بود آيات جهنّم را که مي خواندند گاهي گريه مي کردند، آيات بهشت را که مي خواندند يک فرحي در چهره ايشان نمايان مي شد مثل اين که آيات قرآن در روح ايشان تجسّم پيدا کرده بود، حالا ايشان مي فرمايند خداوند درآيات قرآن به دو چيز بيش از همه موارد تشديد وتأکيد دارد ايشان مي گويند در هيچ چيزي حتي شرب خمر و زنا اين تشديد را ما نمي بينيم، آن دو چيز يکي مربوط به اقتصاد است و يکي مربوط به سياست، آنچه مربوط به اقتصاد است ربا است ايشان مي فرمايند درباره ربا خداوند آنقدر تشديد مي کند که درباره هيچ امر حرامي مثل قمار، ظلم، شرب خمار، زنا، قتل نفس اين تحکيم و تشديد را نمي بينيم مانند {فأذنوا بحربٍ من الله و رسوله} و امثال ذلک که خيلي شديد است. دوم تشديد به اينکه با کفّار تولّي نداشته باشيد {و مَن يتولّهم منک فإنّه منهم} کسي که از شما نسبت به کفّار تولّي دارد جزء آنها است، تولّي را معنا مي کند. اين همه قرآن مي گويد {لا تتخذوا اليهود و النصاري أولياء}، {لا تتخذوا عدوّي و عدوّکم أولياء} آيات قرآن در اين موضوع خيلي عجيب است. ما در فارسي کلمه اي که بتواند تولّي را خوب معنا کند نداريم خيلي از کلمات همين طور است عربي اش را داريم ولي فارسي آن را نداريم، آية الله العظمي آخوند همدانی (رحمة الله عليه) استاد ما در همدان مي گفتند ما براي مسافر کلمه ی فارسي نداريم، بله! با يک عبارت هاي فارسي مي توانيم منظور را برسانيم ولي کلمه اي براي آن نداريم، ايشان خيلي در لغت دقيق بودند، خيلي از عبارت هاي عربي را پيدا مي کردند و گفتند ما معادل فارسي آن را نداريم، يا بوده و از بين رفته است و يا اصلاً نداريم پس ناچاريم از همان عربي کمک بگيريم.
 معني تولّي اين است که انسان محبّت و گرايش داشته باشد نسبت به کفّار، اين سابقاً خيلي معمول بود اصلاً مسلمان ها در برابر کفّار خود باخته بودند و نسبت به آنها گرايش داشتند، اين مطالب به عنوان مقدمه عرض کرديم بقيّه را انشاء الله بعداً بحث مي کنيم.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo