< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

87/11/09

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: جهاد
 
 بحث ما در دفاع بود ، نوع دوم از جهاد، دفاع است، امام (رضوان الله عليه) در تحرير الوسيله دفاع را به دو قسمت تقسيم کرده، يکي دفاع مسلمانان در برابر هجوم و تهاجم که صورت مي‌گيرد، دوم دفاع از شخص، همان گونه که لازم است دفاع کنند در برابر هجوم دشمن، لازم است که شخص هم دفاع کند از خودش، از جان و از مالش و از حريمش از حيثيت خود، اين است که دفاع به دو قسمت فعلاً تقسيم شد. بحث ما فعلاً در همان قسمت اول است آيات قرآن کريم داريم که از آن‌ها استفاده مي‌شود که دفاع لازم است «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ» اين در سوره‌ي توبه است اين آيه، ظاهراً آيه‌ي 123 سوره‌ي توبه باشد، کفاري که به آن‌ها نزديک هستيد و آن‌ها به شما در فکر خطر هستند و در فکر ضرر با آن‌ها مقاتله کنيد، در سوره‌ي بقره «وَ قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَکُمْ» (بقره، 190) اين آيه بسيار صريح است، پس اين آيه هم ظاهراً آيه‌ي 109 سوره‌ي بقره باشد «وَ قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَکُمْ» کساني که به قتال شما آمده‌اند به قتال آن‌ها برخيزيد و بپردازيد. اسلام مي‌خواهد که مسلمان‌ها مجهزّ باشند و آماده باشند و دشمن نتواند به آن‌ها ضربه بزند خضوع و آمادگي خود را هميشه حفظ کنيد يا در سوره‌ي ظاهراً انفال باشد «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ» (انفال، 60) هميشه بايد در حالي باشيد که دشمن مرعوب شما باشد و دشمن از شما بترسد.
 آيت الله طباطبايي صاحب تفسير الميزان، در تفسير الميزان در اين آيه‌ي آخر ايشان نوشته‌اند به اين که ممکن است کسي فکر کند که اسلام مي‌خواهد که تجهيز کند مسلمانان را به طوري که هميشه در فکر جنگ باشند، اسلام دين جنگ است اما اين گونه نيست اسلام مي‌خواهد مسلمان‌ها را تشويق کند، ترغيب کند، که هميشه مهيّا باشند چون دشمنان آن‌ها هميشه در کمين هستند، مهيّا هستند بعد پشت سر همين آيه، اين آيه است «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا» (انفال، 61) دشمنان بدانند که ما نمي‌خواهيم هميشه با شما بد باشيم اما «إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ» اگر آن‌ها ميل کردند به سلامتي، «فَاجْنَحْ لَهَا» شما هم ميل به سلامتي کنيد و به آن‌ها پيمان بستن و اين حرف ها، بالأخره اسلام اين گونه است، مسلمان‌ها مجهزّ باشند و آماده باشند اگر کسي آمد جواب بدهند «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ‌» اما در عين حال اگر آن‌ها از راه سلم و صفا آمدند شما هم قبول کنيد و با منطق و استدلال با آن‌ها صحبت کنيد، اين آياتي بود که در اين زمينه، اما در وسائل رواياتي هم وجود دارد که به آن روايات هم بايد توجه کنيم.
 باب ششم و هفتم، باب ششم و هفتم از ابواب جهاد عدو است. صفحه‌ي ظاهراً نوزده و بيست باشد، در باب ششم، (سکوت) در باب ششم خبر دوم و سوم باب از خبر اول مربوط به مرابطه است که بعداً صحبت خواهيم کرد.
 «وَ عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ» خبر قبل «محمد بن حسن شيخ طوسي بإسناده عن محمد بن حسن صفار» عنه به همان صفار بر مي‌گردد، شيخ طوسي الصفار، صفار طبقه‌ي هشت است شيخ طوسي طبقه‌ي دوازده است حديث را از کتاب صفار گرفته و إسناد شيخ طوسي به صفّار هم صحيح است «عن محمد بن عيسي محمد بن عيسي بن عبيد يقطيني» آن هم از جلدهاي طبقه‌ي هفت است «عن يونس بن عبدالرحمن» است. «قَالَ سَأَلَ أَبَا الْحَسَنِ ع رَجُلٌ» يک شخصي از ابالحسن حضرت موسي بن جعفر (عليهم السلام) سؤال کرده. «جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ رَجُلًا مِنْ مَوَالِيكَ بَلَغَهُ أَنَّ رَجُلًا يُعْطِي سَيْفاً وَ قَوْساً فِي سَبِيلِ اللَّهِ» سؤال مي‌کند دقت کنيد که زمينه‌ي حديث چيست؟ مي‌گويد به اين که يکي از دوستان شما از شيعيان شما به او رسيد که يک شخصي شمشيري و تيري، به کسي که در راه خدا جهاد کند مي‌دهد،‌ «فَأَتَاهُ فَأَخَذَهُمَا مِنْهُ» آمد و گرفت، «و هو جاهد وجه السبيل» در آن زمان ائمه (عليهم السلام) چون براي اين که براي آن زمان کارگردان جهاد بني اميه و بني العباس بودند، حالا اين بني العباس بودند ائمه (عليهم السلام) در رکاب بني العباس به جنگ رفتن را جايز نمي‌دانستند قبلاً هم خوانديم، جهاد براي دعوت به اسلام، پيشرفت اسلام بايد امام معصوم باشد يا کسي که قائم مقام امام معصوم باشد، اين‌ها غاصب خلافت هستند و اين ها، اين شخص رفت شمشير و تير را گرفت ولي نمي‌دانست «جاهد وجه السبيل ثُمَّ لَقِيَهُ أَصْحَابُهُ» بعد همين شخص که از شيعيان شماست دوستان شما را، اصحابش را ديد «فَأَخْبَرُوهُ أَنَّ السَّبِيلَ مَعَ هَؤُلَاءِ لَا يَجُوزُ» گفتند جهاد با بني العباس در رکاب او جايز نيست «وَ أَمَرُوهُ بِرَدِّهِمَا» گفتند برو نيزه را، شمشير را پس بده، «قَالَ فَلْيَفْعَلْ» بايد اين کار را بکند چون ما جايز نمي‌دانيم در رکاب آن‌ها با شمشير آن ها، با نيزه‌ي آن‌ها بجنگد «فَلْيَفْعَلْ قَالَ قَدْ طَلَبَ الرَّجُلَ فَلَمْ يَجِدْهُ» گفت رفت و آن شخصي که اين سلاح را داده بود، رفت و پيدايش نکرد گفتند «قَضَى الرَّجُلُ» مرده از دنيا رفته، حضرت فرمودند حالا که سلاح دست شما است «فَلْيُرَابِطْ وَ لَا يُقَاتِلْ» دو چيز داريم يکي رباط بود يکي مرزداري بود، لازم است در هر زماني لازم است افرادي مرزها را حفظ کنند تا کفّار و دشمنان از آن طرف مرز به اين سمت مرز نفوذ نکند، حضرت فرموده بله جنگ رفتن و جهاد رفتن با بني العباس جايز نيست اما حالا که آن شمشير را گرفته است و تير، «فَلْيُرَابِطْ» برود کار خوبي انجام دهد خدمت و ثواب رباط، بعداً مي‌خوانيم رباط از جهاد هم ثوابش بيشتر است «فَلْيُرَابِطْ وَ لَا يُقَاتِلْ» آن هم مثل قزوين و عسقلان و ديلم، آن طرف اين شهرها کفّار بودند اين طرف مسلمان بودند به مرز بايد برود قزوين مرز بود عسقلان مرز بود و ديلم به همان گيلان مي‌گفتند ديلم، «وَ مَا أَشْبَهَ هَذِهِ الثُّغُورَ» برود آن جا گفت حالا برود آن جا رباط کند، بعد مي‌پرسيد مي‌خوانيد و مطالعه مي‌کنيد اگر رفت آن جا و دشمن حمله کرد اين بايد چه کار کند؟ اگر دشمن حمله کرد حفظ بيضه‌ي اسلام لازم است بيضه را صاحب جواهر به مجتمع اسلام معنا کرده است، هر جا که به اجتماع اسلامي کافر حمله کند آن جا بايستي دفاع کرد واجب است بله اگر رفت آن طرف و اين گونه شد آن جا بايستي. «و إن خاف علي بيضة الإسلام مؤتلف»، اگر حمله به گونه‌اي است که در بيضه‌ي اسلام يک کسي دشمن از مرز عبور کند و داخل شود به مجتمع اسلام بله قتال کند «فَيَكُونُ قِتَالُهُ لِنَفْسِهِ لَا لِلسُّلْطَانِ» آن جا هم قتال کرد براي خاطر خودش است وظيفه‌ي خود را انجام دهد نه براي بني العباس، بله چرا؟ «لِأَنَّ فِي دُرُوسِ الْإِسْلَامِ دُرُوسَ ذِكْرِ مُحَمَّدٍ (صلي الله عليه و آله و سلم)» دروس يعني کهنه شدن براي اين خاطر است که مندرس شود، اگر اسلام مندرس شود نام محمد مندرس مي‌شود آن‌ها دشمن هستند داخل مي‌شوند و داخل شدند به اجتماع اسلام که بالأخره از بين بردند، ذکر اسلام مندرس مي‌شود، «؟؟؟ استفادة هذا الحديث» هرگاه که بيضه‌ي اسلام در خطر باشد دشمن حمله کند، دفاع لازم و واجب است اين يک حديث است.
 حديث دوم در صفحه‌ي بيستم جلد يازده وسائل بيست جلدي، حديث بعد از آن و بإستناد « عن محمد بن عيسي، يعني باز إسناد شيخ طوسي، عن محمد بن يحيي عن عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَيْدٍ»، طلحة بن زيد توصيه نشده، « عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ دَخَلَ أَرْضَ الْحَرْبِ» يک شخص مسلمان داخل شد به أرض حرب، دارالکفر، دار الحرب، جاهايي که براي کفار است و اين‌ها «بِأَمَانٍ» به او امان دادند داخل شد، وقتي آن جا داخل شد آن جا يک درگيري به وجود آمد «فَغَزَا الْقَوْمَ الَّذِينَ دَخَلَ عَلَيْهِمْ قَوْمٌ آخَرُونَ» اين القوم الذين اول مجعول قضاست، قوم آخرون فاعل آن است آن قومي که اين‌ها داخل شده بود،‌ «فَغَزَا الْقَوْمَ الَّذِينَ دَخَلَ عَلَيْهِمْ قَوْمٌ آخَرُونَ» يک عده‌اي حمله کردند آن‌ها هم کافر بودند ولي يک مسلمان اين جا گير کرده، «قَالَ عَلَى الْمُسْلِمِ أَنْ يَمْنَعَ نَفْسَهُ» مسلمان بايد براي حفظ جان خودش هم باشد بالأخره بايد قتال کند، «عَلَى الْمُسْلِمِ أَنْ يَمْنَعَ نَفْسَهُ وَ يُقَاتِلَ» قتال کند چون آن‌ها داخل مي‌شود به اينجا، اين بايد از خودش دفاع کند «عَنْ حُكْمِ اللَّهِ وَ حُكْمِ رَسُولِهِ» ولي با کفّاري که قتال مي‌کند هدفش اين است که از خدا و رسول دفاع کند «وَ أَمَّا أَنْ يُقَاتِلَ الْكُفَّارَ» اينجا خيلي قصد سؤال جواب را دارد اينجاست، اگر اين شخص بخواهد قتال کند به قصد اينکه از اين قومي که به اين امان داده‌اند از اين‌ها دفاع مي‌کند اين کار بدي مي‌کند چون اين‌ها هم کافر هستند و آن‌ها هم کافر هستند، هر دو کافر هستند اين بايد دفاع کند به حکم اين که با کفار مي‌جنگد براي سرکوب کفّار، که کفار با باب اسلام مخالف هستند، بله. «وَ أَمَّا أَنْ يُقَاتِلَ الْكُفَّارَ عَلَى حُكْمِ الْجَوْرِ وَ سُنَّتِهِمْ فَلَا يَحِلُّ لَهُ ذَلِكَ» اگر نخير اين قتال کند براي خاطر اين که در اين مملکت است اين‌ها هم که کافر هستند و حاکم جائر هستند و سنت جائرانه دارند از اين‌ها بخواهد دفاع کند لا يجوز، به واسطه‌ي اين‌ها بخواهد شرکت کند در جنگ لا يجوز، براي حفظ جان خودش و براي حفظ دين خودش اشکال ندارد. خوب اين هم دلالت دارد بر اين که قتال کردن با کفّاري که براي حفظ جان و حفظ دين و اين‌ها جايز است، اين خبر دوم و سوم اين باب بود در اين باب اين خبري که دوم بود خوانديم بيضه‌ي اسلام بود، اين که در روايات ما هست در کتاب فقهاء بيضه‌ي اسلام در اين خبر دوم بود که خوانديم «و إن خاف علي بيضة الإسلام مؤتلف».
 خوب خبر بعد از آن، در باب هفتم از اين باب است بله، اين خبر هم از ابي الحسن الرضا (عليه السلام) «عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ» که يکي از کتاب‌هاي حديثي مهم ما است، عن محمد بن عبيد يقطيني عن الرضا (عليه السلام) «أَنَّ يُونُسَ سَأَلَهُ» از حضرت رضا (عليه السلام) «وَ هُوَ حَاضِرٌ عَنْ رَجُلٍ مِنْ هَؤُلَاءِ مَاتَ وَ أَوْصَى» يک شخصي مرده، و وصيت کرده «أَنْ يُدْفَعَ مِنْ مَالِهِ فَرَسٌ وَ أَلْفُ دِرْهَمٍ وَ سَيْفٌ لِمَنْ يُرَابِطُ عَنْهُ وَ يُقَاتِلُ فِي بَعْضِ هَذِهِ الثُّغُورِ» يکي از نذرهاي مهم اين است نذرها و وقف ها. يک شخصي مرده وصيت کرده که از مالش يک اسب و يک هزار درهم و شمشير بدهند براي کسي که يرابط، کسي در مرزها رباط مي‌کند، «عَنْهُ» به نيابت از اين شخص اين کار را بکند،« وَ يُقَاتِلُ فِي بَعْضِ هَذِهِ الثُّغُورِ» در بعضي از مرزها قتال کند. «فَعَمَدَ الْوَصِيُّ» وصي، وصيت عمل کرد «فَدَفَعَ ذَلِكَ كُلَّهُ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا» اين پول را داد به يک نفر از اصحاب ما، « فَأَخَذَهُ مِنْهُ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ» گرفت و اينکه نمي‌دانست حکومت، حکومت بني عباس است در آن زمان آن ها، کسي برود قتال کند جايز نيست اين را قبلاً خوانديم قتال، از طرف مسلمين بايد امام معصوم باشد در رأس آن يا نايب، ولي بني العباس اين گونه نيستند، بعد فهميد که وقت آن نشده، آن وقتي خواهد شد که امام رضا (عليه السلام) ظهور کند اما در حکومت بني العباس که وقت قتال بر کفار نيست، «ثم أَنَّهُ لَمْ يَأْتِ لِذَلِكَ وَقْتٌ بَعْدُ» هنوز وقت نشده که انسان برود قتال کند با دشمن «فَمَا تَقُولُ يَحِلُّ لَهُ أَنْ يُرَابِطَ» چون او گفته بود يا مرابطه کند يا قتال کند، بعد فهميد که قتال جايز نيست در رکاب بني العباس قتال جايز نيست حالا برود رباط بکند يا نه؟ خوب حالا «يَرُدُّ إِلَى الْوَصِيِّ مَا أَخَذَ مِنْهُ وَ لَا يُرَابِطُ» فرمودند حتي رباط را قبول نکردند آن چه را گرفته‌اي پس بده رباط هم نکن، «فَإِنَّهُ لَمْ يَأْتِ لِذَلِكَ وَقْتٌ بَعْدُ» هنوز وقت رباط نرسيده، خوب، حالا «فَقَالَ يَرُدُّهُ عَلَيْهِ فَقَالَ يُونُسُ فَإِنَّهُ لَا يَعْرِفُ الْوَصِيَّ» گفت حضرت تأکيد کرد برود پس بدهد گفت اين وصي را نمي‌شناسد برود پس دهد، «قَالَ يَسْأَلُ عَنْهُ» حضرت فرمودند برود بپرسد «فَقَالَ لَهُ يُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ فَقَدْ سَأَلَ عَنْهُ فَلَمْ يَقَعْ عَلَيْهِ» رفت تحقيق کرد آن شخص را پيدا نکرد آن وصي که پول را داده بود پيدا نکرد، بله «كَيْفَ يَصْنَعُ» حضرت فرمودند اگر اين گونه است «فَلْيُرَابِطْ وَ لَا يُقَاتِلْ» برود رباط بکند ولي قتال نکند مرز مسلمان‌ها و اسلام، «فَإِنَّهُ مُرَابِطٌ» گفت اگر رفت در آن جا به رباط، براي دشمن که حمله کرد مثل خبر قبلي است،‌ دشمن حمله کرد به کشور اسلام «يُقَاتِلُ عَنْ بَيْضَةِ الْإِسْلَامِ» از مجتمع اسلام قتال کند بله «فَإِنَّ فِي ذَهَابِ بَيْضَةِ الْإِسْلَامِ دُرُوسَ ذِكْرِ مُحَمَّدٍ (صلي الله عليه و آله و سلم)» زيرا اگر بيضه‌ي اسلام اجتماع مسلمان‌ها از بين برود، ذکر پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هم مندرس مي‌شود، حدس مي‌زنم که اين دو خبر يکي باشد، آيت الله العظمي بروجردي (رحمة الله عليه) نظرشان اين بود که خبرهايي که رجالشان يکي بود ـ صحبت‌هاي متفرقه ـ خلاصه اين است که خبر اين خبر، که الآن خوانديم که خبر عرض کنم که دوم از باب هفتم بود، بله خيلي شباهت دارد به خبر دوم از باب ششم، علي‌اي الحال، آن ابوالحسن بود ؟؟؟ موسي بن جعفر (عليه السلام) اين حضرت رضا بود، شايد ابوالحسن اين باشد خلاصه، هر دو دلالت دارد به اين که اگر بيضه‌ي اسلام به مخاطره بيافتد، اطراف دشمن را حمله کند در آن جا لازم است بر مسلمانان که دفاع کنند، اين بحث ما در دفاع قسم اول، هم آيه‌ي قران دارد دلالت آن را عرض کرديم، هم اين روايات دارد.
 خوب مطلب ديگر اين است که صاحب جواهر در اين جا دارد که اگر يک کشوري، يک شهري، از طرف دشمن مورد هجوم قرار گرفت، واجب است بر اين که هر کس اطلاع پيدا کند برود و دفاع کند در همه‌ي مسلمان‌ها چون خطاب به همه‌ي مسلمان ها، منتها الأقرب فالأقرب، بر همه‌ي مسلمان‌ها واجب است که به دفاع بر خيزند و دشمن را دفع کنند منتها الأقرب فالأقرب، سه نوع از کلام ايشان استفاده مي‌شود، يکي اين که ما بدانيم که آن‌ها که نزديک هستند توانستند دفاع کنند و دشمن را جواب دهند و از گردن ما ساقط شود، اگر بدانيم اين کار را کرده‌اند يکي اين که ما ندانيم که آيا مي‌توانند يا نمي‌توانند، ندانيم هم واجب است که برويم، چون ايشان مي‌گويد اشتغال يقيني فراغ يقيني مي‌خواهد، اينجا که ما اطلاع پيدا کرديم دشمن حمله کرد به يک شهر اسلام و به يک بيضه‌ي اسلام، براي همه واجب است که بروند اين گردنشان اشتغال به اين تکليف پيدا کرد، اشتغال يقيني فراغ يقيني مي‌خواهد، اين‌ها اگر بدانند که آن‌ها مي‌توانند يا نمي‌توانند بايد بروند، علم داشتند که نمي‌توانند، ندانند بايد بروند. بدانند که نمي‌توانند هم بايد بروند اما اگر بدانند که مي‌توانند و توانستن ثابت شود، به سه صورت پيدا مي‌کند: علم به عدم، علم به وجود، عدم العلم. اگر علم پيدا کرديم به وجود که مي‌توانند رفتند و کار را انجام دادند از ضمه‌ي ما ساقط است، اگر علم داريم نمي‌توانند حتماً لازم است برويم، اگر علم داريم که مي‌توانند و توانستند از ضمه‌ي ما ساقط است. اگر اينکه نمي‌توانند بايد برويم، علم نداريم که مي‌توانند يا نمي‌توانند باز هم بايد برويم. مي‌شود يکي علم به عدم، علم به وجوب و عدم علم. در عدم علم بايد برويم، علم به عدم باز هم بايد برويم ولي اگر علم پيدا کرديم که مي‌توانند ديگر نه آن جا لازم نيست رفته اند، اين قسمت حکم دفاع بود.
 اما در اين جا حالا به مناسبت فقهاي ما، در باب دفاع از شخص، و دفاع از مال و دفاع از ارث را هم وضع کرده اند. حالا کلام امام (رضوان الله عليه) را بخوانيم تا دليل آن را عرض کنيم. امام در تحرير الوسيله فرموده اند: «قسم في الدفاع و هو علي غصبين أحدهما الدفاع عن بيضة الإسلام و حوزة» يکي دفاع از بيضه‌ي اسلام و حوزه‌ي اسلام، از مجتمع اسلام و مرکز اسلام، دوم «عن نفسه» از طرف خودش. خوب اين دو قسم شد. اول رفته سراغ آن اولي که ما خوانديم «لو غشاء بلاد المسلمين أو بلاد المسلمين، او ثغورها عدوا و غشية ممن ما غشيهم لو غشية بلاد المسلمين او ثغورها عدواً يخشا من بيضة الإسلام و مجتمع يجعل عليهم الدفاع بأي وسيلة ممکنة» اگر بدانيم که بلاد مسلمانان و يا مرز مسلمانان مرود حمله قرار گرفته که مي‌ترسيم بر بيضه‌ي اسلام و مجتمع اسلام، دفاع واجب است به هر وسيله‌ي ممکن با بذل مال و جان دفاع کنند. بعد مي‌فرمايند: «لا يشترط في ذلک حضور الإمام» در دفاع حضور امام شرط نيست، إذن امام شرط نيست، إذن نايب خاصي هم شرط نيست، إذن نايب عام آن هم شرط نيست، إذن فقيه هم شرط نيست هر مکلفي، مرد و زن و پير و جوان به هر وسيله‌اي به هر قيد و شرطي، لازم است و واجب است که دفاع کنند. خوب اين را خوانديم و عرض کرديم اما دوم، قسم دوم که دفاع از جان و مال و حيثيت و حريم. «لا إشکال الإنسان کأن للإنسان يدافع المحارب و المهاجم و الوث» بر هر انسان لازم است که از محارب دفاع کند از مهاجم دفاع کند و از ؟؟؟ دفاع کند، «عن نفسه و حريمه و ماله مستطاع» از خودش و از مالش و از حريمش. بعداً فرموده: «لو هجم عليه لوث أو غيره» اگر دزدي يا غير دزد، «في داره أو غيرها» در خانه‌ي شخص به شخص حمله کرده‌اند يا در بياباني و جايي، فرقي نمي‌کند «ليقتله ظلماً» تا اين شخص را بکشند «يجب عليه‌اي الدفاع الممکنة» واجب است به هر وسيله‌اي دفاع کند «ولو جبراً إلاّ قتل المهاجم» او به شما حمله کرد و شما هم که دفاع کنيد ولو اين که او کشته شود، کشته هم شود عمر او هدر خون او هدر رفته، «و الجزء الإستثناء و للإنضلام» اين عجيب است که هيچ وقت جايز نيست که شخص تسليم شود جايز هم نيست اين که ظلم را بپذيرد هر شخصي هم به توان خودش اگر به يک مسلمان حمله کردند، به اندازه‌ي توان خودش ولو با دست خالي هم باشد اگر مي‌بينيد که نخير آن مجهز است فلان و فلان، اين تسليم باشد جايز نيست کار حرامي کرده، إنظلام، يعني تن به ظلم دادن جايز نيست بايد دفاع کند دليل آن را بعداً مي‌گويم خوب بعد گفته «لو هجم ليقتله أو علي حريمه» اگر هجوم کرد که شخص را بکشد يا حريم او را بکشد، مثلاً‌ خانواده‌ي او را بکشد، «؟؟؟ مقاتله و لو أن مع قتال لا يفيد» ولو بدانند که قتال او هيچ مؤثر نخواهد بود پس واجب است که دفاع کند يعني بايد ننشيند تماشا کند، بي تفاوت باشد به اندازه‌اي که مي‌تواند ولو با مشتش و با هر وسيله‌اي که بوده، بايد دفاع کند بله استثناء هم جايز نيست تسليم شدن در برابر دشمن، اگر بداند که کاري از پيش نمي‌برد باز هم استثناء نکند اعم از اين که بداند يا احتمال هم دهد، يا احتمال دهد يا ظن داشته باشد، گمان داشته باشد که نمي‌تواند کاري کند باز هم بايد دفاع کند احتمال هم دهد بايد دفاع کند، علم هم داشته باشد به اين که نمي‌تواند کار را انجام دهد باز هم بايد دفاع کند.
 خوب اما مال چطور؟ جان و حريم و مال فرق دارد. دفاع از جان اجب است به هر وسيله‌اي واجب است نکند گنهکار است دفاع از حريم هم واجب است نکند گنهکار است اما مال چطور؟ مال نه، مال جايز است نکرد از مال خود صرف نظر کند اشکال ندارد، حالا اگر يک وقتي، يک عنوان ديگري به اين منتقل شود عنوان ذلّت و خفّت و اين‌ها و الا دفاع از مال واجب نيست جايز است دفاع کردن، اما دفاع از نفس و از خودش و از حريمش و اين‌ها واجب است، کلمه‌ي محارب که اينجا به کار برده شده بود اين را عرض کنم و بقيه باشد. در قرآن کريم ما آيه‌اي داريم درباره‌ي محارب به اين صورت، «إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» (مائده، 33) اين‌ها کساني هستند که محارب هستند يعني مفسد في الأرض هستند يعني کساني هستند که اين ها، مردم را مي‌ترسانند و راهزنان و از اين گونه آدم ها، «وَ يَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَاداً أَنْ يُقَتَّلُوا» يکي از اين چند چيز است يا کشته شوند «أَوْ يُصَلَّبُوا» يا به دار آويخته شوند «أَوْ تُقَطَّعَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ مِنْ خِلاَفٍ» قطع خلاف اين است که اگر دست راست را بريد پاي چپ را ببرد، دست چپ را بريد پاي راست را ببرد، اين گونه. «أَوْ يُنْفَوْا مِنَ الْأَرْضِ» يا اينکه تبعيد شوند «ذلِکَ لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ‌» حالا اين چند چيزي که گفته شد .
 
 
 
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo