< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

87/11/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: نهج البلاغه
 
 بحث ما با توفيق پروردگار متعال درروزهاي چهارشنبه از مباحث و مطالب کتاب شريف نهج‌البلاغه مي‌باشد، که يکي از متون بسيار مهم اسلامي است يعني بعد از قرآن مجيد کتابي به اين عظمت و متانت و جامعيت نداريم و بحث ما در اين کتاب که مطالب بسياري دارد درباره اصول و مباني حکومت اسلامي است. امام‌(رضوان الله عليه) در جاي جاي صحيفه نور از نهج‌البلاغه نام برده‌اند، در يک جا فرموده‌اند، فکر مي‌کردند که بعد از سقوط رژيم سلطنتي يک رژيمي سرکار خواهد آمد مشابه همان يا کمي بهتر از آن ولي حالا بايد بدانند اين يک حکومت و نظامي است که اساس مشي‌اش بر مثل نهج‌البلاغه است که مبيّن خصوصيات حکومت اسلامي است. در عظمت اين کتاب مطالبي بيان فرموده‌اند، که هر کسي به اندازه فهم و درک خودش از اين کتاب استفاده مي‌کند و بعد کلمه‌اي را فرموده‌اند، که در اين کتاب کلمه‌اي است در مورد خدا که در مسأله توحيد است {داخل في الأشياء لا بالممازجة خارج عن الأشياء لابالمغايرة} فرموده‌اند هر کس قبل از مطالعه شروح ببيند در ذهن خودش از اين کلمه درباره خدا چه مي‌فهمد آن فهمش دليل آن خواهد بود که در مسألة توحيد چقدر کمال دارد.
 ما در بحث خودمان که اصول و مباني حکومت اسلامي است 30 فصل و أصل داريم، أصل اوّل دقت و حفاظت دربارة بيت‌المال، چون بيت‌المال يک مال عمومي است و درباره صرف کردن مال عمومي دقت بسياري بايد اعمال شود چون براي همه است و اگر کسي توجه نکند و زياده‌روي کند در برابر يک ملّت مسئوليت دارد. در جلسه گذشته عرض کرديم که در قرآن مجيد درباره پيغمبران، خداوند يک برجستگي ذکر کرده است، درباره حضرت يوسف‌(عليه السلام) {وقال الملک ائتوني به استخلصه فلمّا کلّمه قال انّک اليوم لدينا مکينٌ امين} بعد از اينکه براي حضرت يوسف (عليه السلام) آن جريان ها و مرارت ها پيش آمد، بالآخره يوسف شناخته شد، مَلِک يوسف را خواست و گفت که او را از خواص خودم قرار می دهم بعد که با او حرف زد {قال انّک اليوم لدنيا مکين أمين - قال اجعلني علي خزائن الأرض انّي حفيظ عليم} اين بيت القصيده جريان حضرت يوسف‌(عليه السلام) است و آن برجستگي که قرآن بيان کرده است اين است که آن خزائن الارض که بيت‌المال جزء آن هست بايد تحت نظر کسي باشد که حفيظٌ عليمٌ باشد، هم عليم باشد که بداند کجا بايد مصرف شود و هم حافظ و نگهبان باشد تا در آنجا که مصرف مي‌شود زياده‌روي و تخطّي و تخلّف بوجود نيايد.
 ما بحث را از بيت‌المال آغاز کرديم در جاي جاي نهج‌البلاغه درباره اين موضوع مطالبي هست، يکي در خطبه 126 که حضرت امير‌(عليه السلام) وقتي زمام امور را به دست گرفت فرمودند {لتبلبلنّ بلبلة و لتغربلّن غربلة و لتساطُنّ سوط القدر حتي يعود أسفلکم أعلاکم و أعلاکم أسفلکم} خودشان پيش‌بيني مي‌کردند و دانستند که اين جريان حکومت، بالا و پايين‌هايي و تحوّلي بوجود خواهد آورد و اين امر غربالي خواهد بود که چه کسي مي‌تواند تحمّل کند وچه کسي نمي‌تواند تحمّل کند، اين خطبه در موضوع بيت المال است که به ترتيب شماره‌گذاري فيض الاسلام کلام 126 مي‌باشد. اين خطبه در شرح خوئي جلد 8، صفحه 182 تا 194 مي‌باشد، اگر کسي اين شروح را مطالعه نکند آن حقائق موجود در نهج‌البلاغه را نمي‌تواند درست درک کند، در اين شرح مي‌فرمايند که اين خطبه و مطالب اين خطبه تحوّل عجيب بوجود آورد و همين‌کار باعث شد که طلحه و زبيرها بروند کنار و جنگ جمل را بوجود بياورند و همين باعث شد که جنگ صفين بوجود آمد. شرح ابن ابي الحديد جلد 8، صفحه 109، شرح بحراني جلد 3، صفحه 130 شرح في ضلال جلد 2، صفحة 130.
  سيد رضي قبل از اينکه خطبه را بيان کند اين مقدمه را ذکر کرده‌اند {ومن کلام له لمّا عُوتب علي تصييره الناس أسوة في العطاء} پيغمبر (صلّی الله عليه و آله) دأب و برنامه‌شان اين بود که بيت المال را ميان همه، ميان کساني که سهمي از بيت‌المال داشتند بالسويّة تقسيم مي‌کردند، آن موقع هم بگونه‌اي بود که بسياري از مردم در بيت المال سهيم بودند، خودشان را آماده می کردند و در موقع جهاد به جهاد مي‌رفتند و در موقعي که جهاد نبود آمادگي خودشان را حفظ مي‌کردند و از بيت المال ارتزاق مي‌کردند و سهم مي‌بردند، پيغمبر‌(صلّی الله عليه و آله) به همه به طور مساوي مي‌داد، فرقي بين افراد نبود. زمان ابوبکر هم مطلب به همين ترتيب بود ولي عمر در بيت المال تفاوت‌هايي ايجاد کرد به کساني که در جنگ بدر شرکت کرده بودند بيشتر داد، به زنان پيغمبر‌(صلّی الله عليه و آله) بيشتر داد، در ميان زن‌هاي پيغمبر براي عايشه سهم بيشتري قائل شد، عرب را بر عجم ترجيح داد به عرب‌ها بيشتر مي‌داد، به کساني که نفوذ داشتند و فعّال‌تربودند و دور و بر حکومت بودند و باعث تقويت حکومت مي‌شدند و بدخواهان را از حکومت دور مي‌کردند به اين قبيل افراد بيشتر داد و تمايزهاي زيادي قائل شد که در شرح خوئي بيان شده است. عثمان که آمد سرکار اين مطلب را بيشتر تقويت کرد، به بستگان خودش، به خويشاوندان خودش بيشتر و بيشتر مي‌داد.
  حضرت امير‌(عليه السلام) اين روند را مي‌خواهند به زمان پيغمبر‌(صلّی الله عليه و آله) بر گردانند و به همه مساوي بدهند. {ومن کلام له عليه‌السلام لمّا عُوتب علي تصييره الناس أسوة في العطاء} کلام اميرالمؤمنين وقتي که مردم را مساوي قرار دارد. إسوة در اينجا يعني مساوي قرار دادن، حضرت از طرف زياده‌خواهان و افزون طلبان مورد عتاب قرار گرفت و آنها اعتراض کردند، {من غير تفضيل اولي السابقات و الشرف} حضرت اولي السابقات و الشرف را تفضيل نداد، فرمودند هر کس در جنگ ها کار کرده است براي خدا کار کرده است و عوضش را بايد از خدا بگيرند و من در بيت المال اينگونه تفاضل‌هايي که خلفاي قبل من (يعني عمر و عثمان) بوجود آوردند قبول نداريم، اين امر باعث شد که عتاب‌ها سرازير شد به طرف حضرت امير‌(عليه السلام)، آن زياده‌خواهان و افزون طلبان طاقت نمي‌آوردند و عتاب و خطاب مي‌کردند و همين باعث شد که طلحه و زبير و امثال آنها به کنار رفتند.
 حضرت در مقابل عتاب آنها اينگونه فرمودند {أتامرونّي أن أطلب النصر بالجور فيمن وليّت عليه؟!} أتامرونّي اصلش أتامرونني بوده که با تأکيد اينگونه شده است، آيا از من مي‌خواهيد که من جور و ظلم کنم به کساني که زير سيطره ی حکومت من هستند تا براي خودم طرفدار درست کنم، چون معلوم است به صاحبان قدرت و نفوذ بيشتر دادن موجب درست شدن طرفدار مي‌شود ولي اين باعث ظلم مي‌شود چون بيت‌المال براي همه است و اين باعث کم گذاشتن حق افرادي مي‌شود {و الله لاأطور به ماسمر سمير} والله من اين کار را نمي‌کنم، يکي از خصوصيّات حضرت امير‌ اين قاطعيّت و صراحت مي‌باشد. سمر لغتاً به معني صحبت در شب است، عرب صحبت در شب را مي‌گويد سمر سموراً. شاعر هم مي‌گويد {شنيده‌ام که محمود غزنوي شب دي- شراب خورد شبش جمله به سمور گذشت} {فقير گوشه‌نشيني لب تنور گرفت- لب تنور بر آن بينواي عور گذشت- علي الصباح بزد نعره‌اي که اي محمود- شب سمور گذشت و لب تنور گذشت} خلاصه سمر سموراً يعني در شب سخن گفتن امّا کم‌کم سَمَرَ سموراً اسم شده است براي شب و روز. مادامي که شب و روز پشت سر هم و اختلاف ليل و نهار ادامه دارد علي اين کار را نخواهد کرد. {و ما أمّ نجمٌ في السماء نجماً} مادامي که ستاره‌اي در آسمان پشت سر ستاره‌اي حرکت مي‌کند، چون ستاره‌ها که متراکم نيستند و در فضاي پهناور هر يک مسيري دارند و در آن مسير هر يک پشت سر ديگری حرکت مي‌کنند، مادامي که شب و روز وجود دارد و مادامي که ستارگان آسمان پشت سر هم در حرکت‌اند من اين کار را نخواهم کرد. {لو کان المال لي لسويّت بينهم فکيف و أنّما المالُ مالُ الله} اگر مال بيت المال مال خودم بود به همه مردم مساوي مي‌دادم و حال اينکه مال مال خودم نيست و مال خداست، از اين جهت من در بيت المال تفاضل و تفاوتي براي اين اشخاص قائل نخواهم شد. اين است که يکي از صفات اميرالمؤمنين تقسيم بالسويه است.
 در بحار الانوار جلد 41، صفحه 105، مي‌دانيد که بحارالانوار دو چاپ دارد و در آدرس‌ها به اين بايد توجه کنيم. يکي چاپ ايران و اسلامية است و يکي هم چاپ بيروت است. هر دو تقريباً 110 جلد مي‌باشند تا جلد40، 50 مساوي‌اند ولي از جلد 50، 55 که بالا مي‌رود 3، 4 جلد تفاوت تقدّم و تأخّر وجود دارد. آدرسي که عرض کردم چاپ بيروت است. {قال رسول الله‌(صلّی الله عليه و آله) لعليّ يا عليّ تخاصم الناس بعد بستة خصالٍ فتخصمهم} پيغمبر (صلّی الله عليه و آله) به حضرت علي (عليه السلام) فرمودند بعد از من با 6 خصلت با پيشينيان خود به مخاصمت بر خواهي خواست، يعني حضرت علي‌(عليه السلام) با خلفاي قبل از خودش در اين 6 خصلت تفاوت دارد، پيغمبر‌(صلّی الله عليه و آله) فرمودند با اين 6 خصلت با آنها به مخاصمه بر مي‌خيزي ولي تو آنها را محکوم مي‌کني و جلو مي‌اُفتي.
 {إنّک اوّل الناس ايماناً بالله} اين يکي از خصلت‌هاي تو است هيچ‌وقت به بت سجده نکردي ولي آن خلفاي سابق قبلاً بت‌پرست بودند، آن کسي که يک لحظه‌اي در راه غير توحيد گام برنداشت اميرالمؤمنين بود، سنّي‌ها براي پرده‌پوشي به اين مطلب خيل حرف‌ها زده‌اند و گفته‌اند اينگونه نيست که يکي از آنها ابن ابي الحديد مي‌باشد و اين مطلب را قبول نمي‌کند، دوم گفته‌اند علي 10 ساله بوده‌ که ايمان آورده است و ايمان صبيّ که نافذ نيست و از اين قبيل حرف‌ها که عليه حضرت اميرالمؤمنين می باشد آنها زياد دارند.
  1- {أنّک اوّل الناس ايماناً بالله}، 2- {و أقومهم بأمرالله عزّوجلّ} تو کسي هستي که براي اجرای امر پروردگار از همه مستقيم‌تر و پايدارتر بودي. 3- {أوفهم بعهدالله} به پرورگار از همه بيشتر وفا کردي 4- {أرئفهم بالرّعيّة} تو به رعيت از همه مهربان‌تر بودي. 5- {و أعلمهم بالقضية} در امور قضايي از همه مردم واردتر و آگاهتر بودي (أقضاکم عليّ). 6-{اقسمهم بالسويّه} در قسمت کردن بيت المال به طور مساوي از همه دقيق‌تر بودي. {و أفضلهم عندالله عزّوجلّ} از لحاظ فضائل و مناقب از همه بافضيلت‌تر بودي. اين روايت را ما براي اين کلمه ی {أقسمهم بالسويّه} ذکر کرديم.
  خلاصه اين يکي از کارهاي حضرت امير‌(عليه السلام) بود که {إسوةً في العطاء} يک تحولّي ايجاد کرد و بسياري از افراد حريص و افزون طلب که عادت کرده بودند به سلطه‌خواهي از اطراف اميرالمؤمنين متفرق شدند و کنار رفتند و اين باعث بوجود آمدن جنگ جمل و صفين شد. اين يک مورد بود که عرض شد.
 دوم نامه 26 حضرت اميرالمؤمنين است که به بعضي از عمّالشان مي‌باشد {وقد بعثه الي الصدقة} حضرت او را فرستاد براي جمع‌آوري ذکاوات و بيت‌المال، ما مختصر آن را مي‌خوانيم خودتان مراجعه کنيد، {آمره بتقوي الله في سرائر أمره و خفيّات عمله} اين کلمات را بيان مي‌کنند و بعد مي‌فرمايند وقتي بيت المال در دست تو است {فوفّهم حقوقهم} حقوق مردم را به آنها برسان {و إلّا تفعل فانّک من اکثر الناس خصوماً يوم القيامة} عرض کرديم چون بعضي از اموال‌ مال ملّت است اگر کسي در آن خيانت کند خصوم زيادي در روز قيامت خواهد داشت، گاهي کسي به مال يک فرد اجحاف مي‌کند خصمش همان يک فرد است ولي گاهي اجحاف مي‌کند به بيت‌المال، مانند همين برق که بيت‌المال است و اگر کسي در موقع خودش خاموش نکند و يا اضافه مصرف کند به همه مردم اجحاف کرده است و مانند آب و ... که براي عموم است و در مصرف آنها بايد دقت زياد إعمال شود. و اگر کسي زياده‌روي کند {اکثر الناس خصوماً يوم القيامة} مي‌باشد، چون اين اجحاف به يک ملّت و ميليون‌ها نفر مي‌باشد.
 {و بؤساً لمن خصمُه عندالله الفقراء و المساکين و السائلون و المدفوعون و الغارم و ابن سبيل} بدا به حال کسي که در روز قيامت خصمش فقراء باشند، خصمش مساکين باشند، خصمش سائلون باشند کساني که سائل به کف‌اند، خصمش مدفوعون باشند کساني که رانده شده از اجتماع‌اند، خصمش در روز قيامت وام داران باشند، خصمش در روز قيامت ابن سبيل باشد، چون بيت‌المال با اينها بيشتر مطرح مي‌شود. اگر کسي اجحاف کند همه اينها روز قيامت به عنوان خصم جلو انسان را مي‌گيرند.
 {و من استهان بالامانة و رتع في الخيانة} کساني که متصدي بيت‌المال‌اند اين در دست آنها امانت است، کسي که امانت را کوچک بشمارد و در راه خيانت گام بگذارد، {و لم نيزِّّه نفسه و دينه عنها} دين خود را و خودش را از خيانت مصون نگه ندارد، {فقد أحلّ بنفسه في الدنيا الذّل و الخزي و هو في الآخرة أذلُّ و أخزي} هم در دنيا براي خودش رسوائي و ذلّت را بوجود آورده و در آخرت هم أذلّ و أخزي است.
 و اين کلمه‌اي که مي‌خواهم بخوانم بسيار مهم است و در نهج‌البلاغه مانند ستاره‌اي مي‌درخشد. {و إنّ أعظم الخيانة خيانةُ الأمّة و أفظع الغشّ غشُّ الائمة} بزرگترين خيانت، خيانت به يک ملّت است و زرشت‌ترين غشّ‌ و تقلّب اين است که انسان با پيشوايان و رهبران ديني تقلّب و نفاق داشته باشد. ما در روايات داريم که در سه چيز نصيحت لازم است، نصيحت لغةً به معني خيرخواهي است، نصيحت يک امر قلبي است که قلباً انسان خيرخواه باشد، ما که به اين کلمات مي‌گوييم نصيحت، مجازاً به آنها گفته مي‌شود، چون اين کلمات حاکي است از آن خيرخواهي به آنها گفته مي‌شود نصيحت. ما روايت داريم که نصيحت در سه چيز خيلي لازم است {النصح لله و لرسوله و للائمة} در سه چيز انسان بايد قلباً خيرخواه باشد و با خلوص نيت باشد، يکي نسبت به خداست دوم نسبت به پيغمبر خدا و دين، سوم نسبت به پيشوايان دين، چون افرادي که نسبت به پيشوايان دين غش دارند، زبانشان چيزي مي‌گويد و قلبشان چيز ديگر مي‌گويد، اين قبيل افراد ضرر زيادي به حکومت مي‌رسانند چون حکومت به زبان آنها نگاه مي‌کند و اعتماد مي‌کند ولي آنها قلباً خائن‌اند و ممکن است در يک نقشه‌هايي عليه حکومت دخالت داشته باشند و يا خودشان طرّاح آن نقشه‌ها باشند. اضافه خيانة به أمة، اضافه مصدر به مفعول به است و همين‌طور در اضافه غشّ به أئمّه و فاعل آن، شخص است يعني خيانت کردن شخص نسبت به أمّة، چون مصدر گاهي به فاعل و گاهي به مفعول به اضافه مي‌شود.
 مطلبي از بحار در مورد خطبة 126 عرض کنيم، بحار جلد 41، صفحه 108، طائفه‌اي از اصحاب اميرالمؤمنين به نزد ايشان رفتند {عند تفرّق الناس و فرار کثيرهم الي معاوية} در پي جريان عدالت اميرالمؤمنين مردم از اطراف ايشان پراکنده شدند چون تحمّل عدل برايشان مشکل بود و به سمت معاويه فرار کردند، {طلباً لما في يده} براي بدست آوردن آنچه در اختيار معاويه بود رفتند سراغ معاويه، چون بيت المال و اموال عمومي در شام در اختيارش بود، منسب و مقام هم که به اشخاص مي‌داد، عبيدالله بن عباس از طرف حضرت مجتبي‌(عليه السلام) بعد از شهادت اميرالمؤمنين معيّن شد که براي جنگ به طرف معاويه حرکت کند با 12 هزار نفر از کوفه حرکت کردند، رفتند در چند منزلي وسط راه، معاويه برايش نامه نوشت که من يک ميليون درهم به تو مي‌دهم اين 500 هزار درهم نقداً و بقيه را هم بعداً که آمدي به علاوه حکومت فلان‌جا به تو مي‌دهم، به خيلي‌ها وعد دختر و ... مي‌داد که داماد خليفه شود و بعداً معلوم شد که معاويه اصلاً دختر ندارد و تمام اين وعده‌ها دروغ بوده است.{فقالوا يا اميرالمؤمنين} رفتند سراغ اميرالمؤمنين {أعطِ هذه الأموال و فضِّل هؤلاء الاشراف من العرب و قريش علي الموالي و العجم} اينها به قول خودشان خيرخواهان بودند، گفتند بيت المال را به افراد با نفوذ بده و اين اشراف را که از عرب و قريش‌اند بر عجم برتري بده، به ايراني‌ها مي‌گفتند عجم و آنها را تحقير مي‌کردند، اين از زمان عمر باقي مانده است بحار مي‌گويد خطبه 126، شأن نزولش اينجاست.
 مسأله بيت المال و شيوة قسمت کردن آن (به همان صورت که عرض کرديم) بخاطر اين بوده است که فقر ريشه کن شود و براي افراد کار و اشتغال ايجاد شود تا جامعه يک جامعه ای آبادي باشد و در جامعه فقرزدايي بوجود بيايد.
 در روايات مي‌خوانيم، در وسائل 20 جلدي، جلد 11، باب 19 از ابواب جهاد عدوّ، {عن محمد بن ابي حمزة عن رجلٍ} ايشان مي‌گويد که حضرت امير‌(عليه السلام) يک پير مرد نابينا و مسنّ را ديدند که دارد سؤال مي‌کند، يعني گدائي مي‌کند و دست سؤال به طرف مردم دراز مي‌کند، اميرالمومنين فرمودند {ما هذا} يعني در حکومت حضرت امير‌(عليه السلام) نبايد کسي آنقدر محتاج بماند که محتاج به سؤال باشد، {قالوا يا اميرالمؤمنين نصرانيٌّ} گفتند او مسلمان نيست نصراني است، {قال‌(عليه السلام) استعملتموه حتي إذا کبرُ و عجز منعتموه} فرمودند اين نصرانيّ در تحت سيطره حکومت اسلام کار مي‌کرده است ولي وقتي پير شده و عاجز از کار شده است آنقدر کسي به او کمک نکرده است که ناچار دست سوال دراز مي‌کند‌، {أنفقوا عليه من بيت المال} از بيت المال به او بدهيد. کسي که قدرت کار دارد برايش کار ايجاد کنيد و کسي که قدرت کار ندارد بايد ازبيت المال اداره بشود تا احتياج به سؤال و اظهار احتياج نباشد، اين يک خبر بود.
 خبر ديگر در جلد 14 وسائل 20 جلدي در کتاب نکاح، صفحه 267، شخصي را خدمت حضرت اميرالمؤمنين آوردند که {عبث بذکره} استمناء کرده بود، استمناء يک عملي است که داراي مضرّات بسيار زيادي است {فضرب يده حتي احتمرّت} حضرت امير‌(عليه السلام) اوّل به او تعزير جاري کرد، به دستش شلاق و تازيانه زد تا دستش سرخ شد، {ثم زوّجه من بيت المال} و حضرت از بيت المال وسائل تزويج او را فراهم کرد. اينها نمونه‌هايي است در روايات ما که بيان مي‌کند بيت المال در چه جاهايي بايد مصرف شود.
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo