درس خارج فقه آیت الله نوری
کتاب الجهاد
87/10/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: جهاد
بحث در اقسام جهاد بحث بسيار مهمي است تا بدانيم در چه موردي شارع مقدس جهاد را واجب کرده، آنچه در کلمات فقهاء ديده ميشود جهاد را به سه دسته تقسيم کردهاند يا گاهي به چهار قسمت که عرض ميکنيم. اوّل گفتند جهاد ابتدايي، که براي دعوت به اسلام مسلمانها به عنوان جهاد حرکت کنند و کفار را به اسلام دعوت کنند، دوم جهاد با بغات است، بغات يعني کساني که در برابر امام وقت خروج کردهاند و تن به آن حکومت نميدهند مثل ناکسين، مارقين و قاسطين، در آن قسمت اول که با کفار بود آن را دو قسم کردهاند و لذا شده سه قسم، يکي يهود و نصري و اهل کتاب که مجوس هم جزء اهل کتابند و يکی کفّاري که غير اهل کتاب باشند و بتپرست باشند يا اساساً منکر خدا باشند. خوب يک قسمي هم استطراداً دارند که اگر کسي نسبت به دفاع از مالش يا جانش يا عِرضش بخواهد دفاع کند، دفاع يک بحث ديگر است که اگر يک مملکت اسلامي و بيضه اسلام در مرکز خطر قرار بگيرد و دشمن حمله کند بر مسلمانها واجب است که به عنوان دفاع حرکت کنند و جهاد انجام دهند اين اقسامي است که گفته شده است. يک مطلب مهم که به نظر ما وجود دارد اين است که اين حصر حاصر نيست و جهاد منحصر در اين نيست، اين است که ما بعضي از جهادها را ميبينيم که ائمه(عليهم السلام) بر آن صحّه گذاشتند و انجام دادند ولي در هيچ يک از اينها مندرج نيست، روشنتر از همه قيام سيدالشهداء(عليه السلام) است که {من رای سلطاناً جائراً متسحلّاً لحرم الله ناکساً لعهد الله مخالفاً لسنة رسول الله يعمل في عباده بالاثم و العدوان و لم يغيّر عليه بفعل و لا قول کان حق علي الله عن يدخله مدخله} بعد فرمودند که {علي إنّ هولاء قد لزموا طاعة الشيطان و ترکوا طاعة الرحمن و أظهروا الفساد و الجور و الظلم و ....} جهاد سيدالشهداء(عليه السلام) که شاهفرد جهاد است در هيچکدام از اقسامي که گفتهاند مندرج نيست يا مثلاً جهاد زيد که امام صادق(عليه السلام) فرمودند جهاد صحيحي بود و زيد چنين و چنان بود و اگر غالب ميشد بر عهد و پيمان خود وفا ميکرد قيام زيد در برابر هشامبن عبدالملک از بنياميه بود، يا قيام شهداي فخ در زمان امام موسي کاظم(عليه السلام) که بر آن صحّه گذاشتند اينها هم نوعي از جهاد است ولی در کلمات فقهاء اين طور جهادها اصلاً معنون نيست و حال آنکه خيلي مهم است مخصوصاً با توجه به آن تعليلات و عباراتي که در فلسفه و حکمت جهاد ذکر شده، امام(رضوان الله عليه) اين قسم چهارم و اخير را که عرض کردم در جاي جاي کلماتشان وجود دارد که اين جهاد است و لازم است براي نجات مستضعفين از چنگال مستکبرين و هر کجا که کفر و ظلم و شرک و استکبار باشد بايد جهاد با آنها انجام بگيرد، فقهاي ما يک مطلب ديگر هم دارند مثل علامه در قواعد و محققق در شرايع که بعد از اينکه در وجوب جهاد بحث کردهاند و گفتهاند که واجب است چون اصل وجوب را نمي شود انکار کرد آنقدر آيات قرآن و روايات و سيره وجود دارد که اصل وجوب جهاد را نميشود انکار کرد، رفتهاند سراغ يک موضوع ديگر که ما دربارهاش بحث کرديم، آن که جهاد بايد با حضور امام عادل باشد يا اذن امام عادل به کسي که او را شخصاً براي جهاد معين کند، امام عادل را به امام معصوم تفسير کردهاند اين باعث شده که در زمان غيبت امام عصر (عجّل الله فرجه الشريف) به طور کلّي جهاد تعطيل و متوقف باشد جهاد با آن همه فلسفه که موجب عزّت اسلام، جهادي که هر کجا که فتنه است بايد {قاتلوهم} باشد و امثال آن، کسي که اين را صريحاً ادّعا کرد صاحب رياض بود که ادّعاي اجماع کردند و گفتند به اجماع فقهاء ما در زمان غيبت جهاد ساقط است و همينطور شهيد ثاني در مسالک، ما اين را بحث کرديم و رواياتش را هم خوانديم و گفتيم که اين روايات نفي ميکند جهاد با حکومتهاي جور را و مقصود اين نيست که اگر امام معصوم حضور نداشت جهاد به طور کلي تعطيل شود، صاحب جواهر در اينجا عبارت خيلي خوبي داشتند، خوانديم و آدرسش را هم عرض کرديم و گفتيم صاحب جواهر ميگويد ولايت فقيه را شما چه ميگويد؟! خوب وقتي امام در ميان مردم نباشد فقيه ولايت دارد، اين همه ادّله که براي ولايت فقيه داريم فقيه بايد همان کار را انجام دهد که امام اگر خودش در ميان مردم بود انجام ميداد، بعد ايشان با شدّت گفتند که اگر کسي ولايت فقيه را قبول نکند از فقه بوئي نچشيده و به رموز اهل بيت آشنا نشده و چيزي نفهميده ولي حالا ميبينيم که محقق در شرايع، علامه در قواعد گفتند چون جهاد منوط و مشروط است به اينکه امام معصوم باشد يا نائب خاص که از طرف امام مأذون باشد در زمان غيبت جهاد نيست، خوب اين خيلي عبارت مهمي است حتي شيخ طوسي در مبسوط دارد که {بل هو قبيحٌ} بلکه وقتي که امام در ميان مردم نيست و بخواهند جهاد کنند قبيح است و از اين قبيل عبارات. اين بحث خيلي مهمي است و اين باعث شد که مسلمانها در طول تاريخ عقب رفتند در کلمات امام(رضوان الله عليه) که گفتيم دفتر تبيان و سفينة نور که مبيّن کلمات امام و برداشت امام از اسلام است و اين برداشت را در کس ديگري نميبينيم، چون دريک زماني واقع شدند که درد و رنج مردم را، مظلوميت مردم را، مظلوميت مستضعفان و مسلمانان را درک کردند و از طرفي هم به سيرة پيغمبر (صلّی الله و عليه وآله) و ائمه(عليهم السلام) و آيات قرآن احاطه داشتند و برداشت خاصي داشتند در جاي جاي اين کتابها که عرض کردم مطالعه کنيد کلمات ايشان وجود دارد مثلاً ايشان ميگويند هر کجا فتنه باشد بايد براي از بين بردن فتنه جهاد کرد و ميگويند چند فتنهاي بالاتر از اينکه يک رژيم ستمشاهي بوجود بيايد و نوکر بيگانگان باشد و مستشارانی که در اين رژيم هستند مملکت را ميدان غارت و چپاولِ اموال مردم قرار دهند و امثال ذلک، اين يک نوع جهادي است که در کلمات فقهاء نيست هر کانوني و هر مرکزي که اينطور باشد ايشان جهاد را با او لازم ميداند آيات قرآن را نيز به همين ترتيب ايشان تفسير ميکنند ما بعد کلمات ايشان را نقل خواهيم کرد.
در وسائل الشيعه يک بابي وجود دارد باب نهم از ابواب جهاد عدوّ که چهار صفحه است اين را با دقت مطالعه کنيد باب خيلي عجيبي است و مطالب و روايات عجيبي دارد، کليني (محمد بن يعقوب) نقل ميکند هر چند در سند يکي دو نفر هستند که توثيق نشدهاند بکر بن صالح و قاسم بن يزيد {عن ابي عمرو زهري (زبيري) عن ابي عبدالله(عليه السلام) قال قلت له أخبرني عن الدعاء الي الله و الجهاد في سبيله} سؤال ميکند به اينکه دعوت به خدا و جهاد في سبيل الله چه طور بايد باشد؟ {أهو لقوم لا يحلّ إلّا لهم و لا يقوم به إلّا مَن کان منهم امْ هو مباحٌ لکل من وحدّ الله عزّوجلّ و آمن برسوله (صلّی الله عليه وآله) و مَن کان کذا فله أن يدعو إلي الله عزّوجلّ و إلي طاعته و أن يجاهد في سبيل الله} تکرار کلمة جهاد در اين روايت خيلي مهم است {فقال ذلک لقوم لا يحلّ إلّا لهم و لايقوم به إلّا مَن کان منهم} امام صادق(عليه السلام) فرمودند که جهاد مال کساني است که اشخاص خاصّي هستند که براي آنها حلال است و بايد قيام نکند به جهاد با کسي که جز آنها نباشد {و قلت من اولئک} اينها چه کساني هستند؟ {قال من قام بشرائط الله عزّوجلّ في القتال و الجهاد علي المجاهدين فهو المأذون له في الدعاء الي الله عزّوجلّ} چون در زمان امام صادق(عليه السلام) و قبلش در زمان ائمه ديگر بنياميه و بنيعباس به عنوان جهاد حملاتي به نقاط بسياري داشتند امّا منظورشان اين نبود که مردم مسلمان شوند و منظور آنها فقط تسلّط بود و اينکه سلطه پيدا کنند و نقاط تسلّط خودشان را وسعت دهند حتي در تاريخ جورج زيدان هست که بعضي از اهل کتاب مثل يهود ونصاري ميگفتند ما جزيه ميدهيم با ما جهاد نکنيد ولي آنها ميگفتند ما جزيه نميخواهيم ما با شما جهاد ميکنيم که بر شما تسلط پيدا کنيم ما نميخواهيم که شما مسلمان شويد خلاصه آنها به زعم خودشان جهادهايي انجام ميدادند که در اصل جهاد نبود، امام صادق(عليه السلام) در اينجا شرايط جهاد و مجاهدين را ميفرمايند ولي آنچه از اينجا استفاده ميکنيم اين است که ولي فقيه و امام معصوم شرط نيست ايشان ميفرمايند اشخاصي که اين چنين باشند.
البته اين را ميتوان گفت که چون جهاد از شئون حکومتي اسلام است بايد تحت نظر امام يا فقيه باشد امّا نه اينکه اگر امام معصوم نبود به کلّي جهاد تعطيل شود {فقلت من اولئک} فرمودند کسي که شرايط جهاد را رعايت کند. {و من لم يکن قائماً بشرائط الله عزّوجلّ في الجهاد علي المجاهدين فليس بمأذون له في الجهاد و الدّعاء الي الله حتي يحکم في نفسه بما أخذ الله عليه من شرائط الجهاد} اول بايد خودش را اصلاح کند بعد جهاد کند {قلت بيّن لي يرحمک الله} براي من بيانتان را بيشتر توضيح دهيد {قال إنّ الله عزّوجلّ اخبر في کتابه الدعاء اليه} خداوند خبر داده که دعوت کنيد مردم را به خدا {و وصف الدعاة اليه} هم دعاء را خداوند امر کرده، که در جهاد مردم را به سوي خدا دعوت کنند و هم دعاة را توصيف کرده که چه کساني ميتوانند باشند {فأخبر أنّه تبارک و تعالي أوّل من دعا الي نفسه و دعا الي طاعته و اتباع أمره فبدأ بنفسه فقال} اوّل کسي که دعوت ميکند مردم را به سوي خدا خود خداست ميگويد چ بعد از خداوند رسول را ذکر کرده {ادعُ الي سبيل ربّک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتّي هي أحسن يعني القرآن- و لم يکن داعياً الي الله عزّوجلّ مَن خالف أمرالله} اما کسي که مخالف امر خدا باشد نميتواند داعي باشد {و قال في النبّي(صلّی الله عليه وآله) و انّک لتهدي إلي صراط مستقيم} تهدي يعني تدعو {ثمّ ثلّث بالدعاء اليه بکتابه} خداوند دعاة را حساب ميکند اوّل خدا بعد پيغمبر بعد خود قرآن {إنّ هذا القرآن يهدي للّتي هي أقوم أي يدعو} اين خدا و پيغمبر و قرآن بعد آمده سراغ مردم اينطور ميگويد {و لنکن منکم أمّةٌ يدعون الي الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون} در ميان مردم هم اين چنين کساني ميتوانند مجاهد باشند و مردم را به خير دعوت کنند، امر به معروف کنند و نهي از منکر کنند {ثم اخبر عن هذه الامة...} بعضي عبارتها که لازم نيست بنده حذف ميکنم، بعد از اينکه اين آيه آمد {أنّ الله اشتري مِن المؤمنين أنفسهم و اموالهم بأنّ لهم الجنّة} که در اواخر سوره توبه است {قام رجلٌ الي رسول الله (صلّی الله عليه وآله) فقال أرأيتک (يعني اخبرني) يا نبي الله ، الرّجل يأخذ سيفه فيقاتل حتي يُقتل إلّا أنّه يقترف من هذه المحارم} گاهي شخصي به عنوان جهاد شمشير بر ميدارد و جهاد ميکند و کشته ميشود و گاهي هم مرتکب محارم شده {أشهيدٌ هوفأنزل اللهُ عزّوجلّ علي رسوله} نه هر کسي که شمشير برداشت {التائبون العابدون الحامدون السائحون الراکعون الساجدون الامرون بالمعروف و الناهون عن المنکر و الحافظون لحدود الله} اين هشت صفت است که بعد اين آيه براي مجاهدون ذکر کرده، بايد مجاهدين اين چنين باشند، ما بعضي کلمات را معنا ميکنيم، سائحون را به صائمون معني ميکنند يعني روزهگيرندهها، امّا سائحون يعني حرکتکنندهها. بعد ميفرمايند که {ثم أخبر تعالي انّه لم يأمر بالقتال الّا اصحاب هذه الشروط}. چند وقتي که در مکّه بودند جهادي نبود هر چند بسيار شکنجه و ظلم ميکنند ولي وقتي به مدينه آمدند بالاخره تقاضا کردند که اذن جهاد بدهند اين آيه آمد که در سوره حج است {إذن للذين يقاتَلون بأنّهم ظلموا إنّ الله علي نصرهم لقدير الذين أخرجوا من ديارهم بغير حقٍ إلّا أن يقولوا ربّنا اللهُ} بله! اذن داده شد به کسانيکه که يقاتَلون و به جهاد برخاستند، اينها مظلوم شدند و خداوند به اينها کمک خواهد کرد اينها کساني هستند که از مکه اخراج شدند {بغير حقٍ} الّا اينکه ميگفتند {ربّنا الله} حالا اين را ببينيم امام چطور معنا ميکند {أذن للذين يقاتَلون بأنّهم ظلموا} امام ميفرمايند اين آيه ميگويد هر کس که مظلوم است حق دارد جهاد کند همه مؤمنين دنيا مظلومند چون خداوند متعال حکومت و قدرت و موقعيتهاي اجتماعي را براي مؤمنين قرار داده هر کسي از کفار بخواهد در يک مسند حکومت قرار بگيرد اين به مؤمنين ظلم کرده است، خداوند ميفرمايد کساني که {ظلموا} حق دارند که برخيزند و جهاد کنند و بعد اين شخص از امام ميپرسد که {الذين اخرجوا من ديارهم} آن مسلمانها را ميگويد که از مکه اخراج شدند ولي شما ميگوييد که هر مؤمني حق دارد به واسطه اين آيه جهاد کند ولي امام اين را اينطور تفسير ميکند ميگويند چون تمام مسندهاي حکومتي و قدرتها را خداوند براي مؤمنين قرار داده و کسي غير از مؤمن در اين مسندها قرار بگيرد ظلم کرده به مؤمنين، اين صغري، کبري هم {أذن للذّين يقاتَلون بأنّهم ظلموا} خداوند هم اذن داده به مظلومان که جهاد کنند، امام اينگونه معني ميکنند، اين شخص اين سؤال را کرد که اين آيه مخصوص آن کساني است که از مکه اخراج شدند و ايشان ميفرمايند که {أذِن للذين يقاتَلونَ بانّهم ظُلِموا، ما کان المؤمنون احق به منهم} هر چيزي که مؤمن أحق باشد به آن از آنها، مؤمن أحق است به اينکه مسندهاي قدرت را به دست بگيرد، چرا؟ چون حکمت جهاد اقامة عدل است مثلاً {بالبيّنات و انزلنا مَعهم الکتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه باسٌ شديد و منافع للناس} که قبلاً بحث کرديم، خداوند در آيات قرآن اول ميفرمايد که تمام پيغمبران آمدند تا مردم به عدل قيام کنند در همين آيه که در سوره حديد است، بعد ميفرمايد {و انزلنا الحديد فيه باسٌ شديد و منافع للناس} آن وقت مفسرين اين چنين ميگويند، ميگويند تناسبش اين است که پيغمبران همه آمدند برای اجرای عدالت ولی عدالت خود به خود جاری نمی شود چون افرادی هستند که ظالمند و حاضرنيستند که به عدالت قيام کنند پس حديدي لازم است اين حديد بأس شديد دارد از آن آلات و ابزار جهاد ترتيب داده شود تا اينکه جهاد بوجود بيايد و عدالت بوجود بيايد، بعد امام صادق(عليه السلام) اينطور ميفرمايند {ما کان المؤمنون أحق به منهم} چيزي که مؤمنان أحق اند همان قدرت است، {و أنّما للمؤمنين الذين قاموا بشرائط الايمان الّتي وصفناها} مأذون نيست در قتال حتي مظلوم باشد، مظلوم نيست حتي مؤمن باشد، مؤمن نيست حتي قائم باشد به آن شرايطي که ما گفتيم بنابراين هر مؤمني که قائم باشد بر آن شرايط و اوصاف مظلوم است چون اين قبيل مؤمنين صلاحيت دارند که مسندها و قدرتها را در اختيار بگيرند و خداوند اين قدرتها را براي آنها قرار داده هر کسي غير از مؤمنين اين قدرتها را در اختيار بگيرد به مؤمنين ظلم کرده و خداوند اذن داده به کساني که مظلوم واقع شدهاند قيام کنند امام صادق(عليه السلام) اينگونه معنا می کنند اين روايت خيلي عجيب است از جمله چيزهايي که از آن استفاده ميشود اين است که اگر امام معصوم هم نباشد جهاد بايد انجام شود با افرادي که با اين اوصاف هستند، بعد آن شخص ميگويد که آقا اين آيه درباره مهاجرين نازل شده که مجاهرين که از مکه اخراج شدند اينگونه جهاد کنند براي اينکه حقشان غضبشده بود {فما لهم في قتالهم کسري و قيصر} چرا مسلمانها رفتند با کسري و قيصرها جنگيدند (که ديروز خوانديم بعد از آن نامهها با سلطان ايران و قيصر روم جنگيدند)، ميگويد اين آيه چه مناسبتي دارد با اين استدلالي که شما ميکنيد که مسلمانها با کسري و قيصر بجنگند، حضرت فرمودند که منظور اين است که کساني که مظلوم واقع شدند به قتال با ظالم بروند، کسري و قيصر و غير اهل مکه هر کسي که باشد، معني آيه را طوري تفسير کردند که تعميم دهند وجوب قتال و جهاد را براي کل مظلومين و مؤمنين عالم، البته کسري و قيصر که اين مقامها را داشتند از اين جهت با اسلام و پيغمبر(صلّی الله عليه واله) به مخالفت برخاستند که چون ميديدند پيغمبر برايشان خطر دارد چون پيغمبر 13 سال در مکه بودند و آيات قرآن نازل شده، بيشتر سُوَر قرآن مکيّ است و ده سال هم در مدينه بودند و قرآن نازل شده در سال 6 يا 7 هجرت پيغمبر به اينها نامه نوشتند در طول اين مدت اين سلاطينِ ابر قدرت با قدرتي که داشتند از تمام اوضاع پيغمبر با خبر بودند و قرآن را مطالعه کردند و ديدند در قرآن مطالبي است که براي آنها خيلي خطر دارد که قرآن يکي از کارهاي پيغمبران خدا را قيام ميداند، قيام ابراهيم در برابر نمرود، قيام موسي در برابر فرعون، اصلاً قيام در برابر حکومتهاي باطل اولين گام و بيت القصيدة قيام انبياست و ميديدند که اين قرآن همهاش مبارزه با ظلم و ظالمين است و خودشان هم ميدانستند که ظالمند، قرآن ميگويد {إنّ الملوک إذا دخلوا قريةً افسدوها و جعلوا أعزّة أهلها أذلّة} اين قرآن که اينقدر لحن انتقادي و با شدت نسبت به ملوک و سلاطين دارد از اين جهت احساس خطر بزرگي ميکردند براي خودشان با آمدن اسلام، اين است که آن شخص از امام صادق سوال ميکند که با کسري و قيصر چرا مسلمانها جنگيدند آيه که خوانديد مربوط بود به {الذين اخرجوا من ديارهم بغير حقٍ} مهاجرين، حضرت فرمودند نه منظور اين نيست، منظور اين است که کساني که مسند و مرکزي را در اختيار گرفتند و آنجا را مرکز ظلم و فساد کردند مسلمانها بايستي قيام کنند و آن مرکز فساد را بکوبند اين حديث چهار صفحه است که ما دو صفحه از آن را خوانديم اين را مطالعه کنيد بقيه انشاء الله براي فردا.