< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

87/10/02

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: جهاد
 
 روايات باب سيزدهم را مي خوانيم. ديروز خبر يازدهم را خوانديم، و اما خبر دوازدهم.
 <مُحَمَّدُ بْنُ إِدْرِيسَ فِي آخِرِ السَّرَائِرِ نَقْلًا مِنْ كِتَابِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ السَّيَّارِيِّ عَنْ رَجُلٍ> ابن ادريس يکي از فقهاي بزرگ و مؤسس حوزه حلّه است. علامه و محقق و غيره از فارغ التحصيلان اين حوزه هستند و بسيار حوزه پر برکتي بوده است. در يک برهه از زمان حوزه نجف افول مي کند و حوزه حلّه طلوع مي کند. سرائر کتاب ابن ادريس است و در فقه است. در آخر اين کتاب بعضي از اصول را ايشان داشته و عجيب است که در اختيار شيخ طوسي و صدوق و فقهاي ديگر نبوده است. و بعضي از کتب فقط در اختيار ابن ادريس بوده، چون در آن زمان چاپ نبوده است. به همين دليل در آخر کتاب سرائر از چند کتاب مطلب نقل مي کند. يکي از کتاب ابي عبدالله سياري، اين شخص کتابي داشته که در کتابخانه ابن ادريس حلّي بوده. ولي خود ابي عبدالله سياري <في غايه الضعف> خيلي ضعيف است. به علاوه <عن رجل> رجل هم معلوم نيست که کيست. به همين دليل از اين جهت هم ضعيف است. بنابراين خبر سندا <في غايه الضعف> است. <قَالَ ذُكِرَ بَيْنَ يَدَيْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ خَرَجَ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلوات الله عليه و آله> در خدمت ابي عبدالله از کساني که خروج کردند از اهل بيت در برابر ستمگران و جباران، اين مطلب به ميان آمد. حضرت اين طور فرمودند: <فَقَالَ لَا أَزَالُ أَنَا وَ شِيعَتِي بِخَيْرٍ مَا خَرَجَ الْخَارِجِيُّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَوَدِدْتُ أَنَّ الْخَارِجِيَّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ خَرَجَ وَ عَلَيَّ نَفَقَةُ عِيَالِهِ> مادامي که از بني الحسن، از بني هاشم، از سادات کسي قيام کند، ما حالمان خوب است. و من دوست مي داشتم که افرادي خروج کنند و من مخارج اهل و عيال آنها را تأمين کنم. يعني من و شيعه من در امان هستيم مادامي که يکي از آل محمد صلوات الله عليه و آله قيام کند. اين حديث که ايشان نقل کردند _با ضعف سندي که دارد_ دلالتي بر مدعاي ايشان ندارد، بلکه بر خلاف مدعاي باب دلالت دارد. اين خبر محمول بر اين معناست که کسي که خروج مي کند بايد به اذن ما باشد. مثل خروج زيد، شهداي فخ که اينها به اذن ائمه عليهم السلام قيام کردند، ائمه عليهم السلام هم به خروج اينها صحه گذاشتند. گاهي هم هست که دو تا ظالم با هم درگير مي شوند. در آنجا هم براي مؤمنين يک رفاهي هست. <اللهم اشغل الظالمين باالظالمين و اجعلنا بينهما سالمين> گاهي هم اين طور است. به همين دليل مي فرمايند که <انا و شيعتي بخير> مادامي که خارجي از آل محمد صلوات الله عليه و آله قيام کند و به اذن ما باشد. نفقه اهل و عيالش را من تأمين کنم. ولي سندش خيلي ضعيف است. محمول است به اينکه کسي قيام کند ولي به اذن اهل بيت عليهم السلام باشد. و گفتيم اگر هم درگيري بين دو گروه ظالم به وجود بيايد در آن بين، اهل بيت رفاه پيدا مي کنند.
 خبر سيزدهم که سندا خوب است. <الْحَسَنَ بْنُ مُحَمَّدٍ الطُّوسِيُّ فِي مَجَالِسِهِ عَنْ أَبِيهِ> شيخ طوسي که افتخار شيعه است و شيخ الطائفه است، پسري دارد، خودش اسمش محمد است و پدرش اسمش حسن است و پسري به نام حسن دارد، که خيلي مهم بوده و جاي شيخ طوسي را از نظر علم و ديگر جهات پر مي کرد. او کتاب مجالسي دارد. <الْحَسَنَ بْنُ مُحَمَّدٍ الطُّوسِيُّ فِي مَجَالِسِهِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْمُفِيدِ عَنِ ابْنِ قُولَوَيْهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَمِّهِ يَعْقُوبَ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الْعُبَيْدِيِّ عَنِ الصَّادِقِ > سندا صحيح است. <قَالَ مَا كَانَ عَبْدٌ لِيَحْبِسَ نَفْسَهُ عَلَى اللَّهِ إِلَّا أَدْخَلَهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ> هيچ کس نيست که خودش را وقف کند براي خدا _حبس نفس براي خدا يعني انسان خودش را براي خدا وقف کند. يک انسان خالص در حدي از خلوص باشد که بگويد: پروردگارا من خودم را و آنچه خودم دارم و در توان دارم همه آنها را براي تو حبس کرده ام يعني وقف کرده ام. حديث اين را مي خواهد بگويد._ هيچ کسي نيست که خودش را وقف کند براي خدا و خداوند متعال او را داخل بهشت نکند. اين حديث سندش خوب است و بر مطلبي که گفتيم دلالت دارد. ولي با بحثي که عنوان باب است که قبل از قيام حضرت مهدي قيام به سيف جايز نيست ربطي ندارد.
 خبر چهاردهم <وَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْمُفِيدِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْعَلَوِيِ عَنْ حَيْدَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ نُعَيْمٍ> که توثيق نشده، <عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ الْكَشِّيِّ عَنْ حَمْدَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ خَالِدٍ> محمد بن عُمر کشي که توثيق نشده البته سند چند نفر دارد که ضعيف هستند. يکي احمد بن محمد علوي که مجهول الحال است. يکي ديگر حيدر بن محمد بن نعيم که ضعيف است. خلاصه سند ضعيف است. <قَالَ قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا عليهم السلام> حسين بن خالد مي گويد: به امام رضا عرض کردم: عبدالله بن بکير _که از اصحاب امام صادق است و جزء همان کساني است که <اجمع الاصحاب علي تصحيح ما يصح عنهم> در او بحث است که فطحي المذهب است، اما موثق است._ <إِنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ بُكَيْرٍ كَانَ يَرْوِي حَدِيثاً وَ أَنَا أُحِبُّ أَنْ أَعْرِضَهُ عَلَيْكَ> حسين بن خالد مي گويد: عبدالله بن بکير حديثي را نقل کرده، من دوست دارم آن حديث را بر شما عرضه کنم. <فَقَالَ مَا ذَلِكَ الْحَدِيثُ> کدام حديث؟ <قُلْتُ قَالَ ابْنُ بُكَيْرٍ حَدَّثَنِي عُبَيْدُ بْنُ زُرَارَةَ > ابن بکير از عبيد بن زراره نقل مي کند. <قال کنت عند ابي عبدالله (ع) ايام خروج محمد بن ابراهيم> _محمد و ابراهيم است که هر دو پسران عبدالله بن حسن مثني هستند_ مي گويد: من پيش ابي عبدالله بودم ايامي که خرج محمد وابراهيم پسر عبدالله بن حسن. <إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا> يک نفر آمد نزد امام صادق <فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ مُحَمَّدَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ قَدْ خَرَجَ> به محمد بن عبدالله محمد نفس زکيه مي گفتند که ادعاي مهدويت هم داشت و در مدينه خروج کرد. <فَمَا تَقُولُ فِي الْخُرُوجِ مَعَهُ>. ما با او خروج کنيم و هماهنگ باشيم؟ <فَقَالَ اسْكُنُوا مَا سَكَنَتِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ> نه، حرکت نکنيد. امام صادق بر قيام محمد و ابراهيم و امثال آنها صحه نمي گذاشتند؛ قيام زيد وشهداي فخ مورد تأييد آنها بوده؛ اما قيام بني الحسن نه. بعضي از اصحاب نگاه مي کردند که بايد جهاد کرد و قيام کرد و بعد از اينکه بني اميه سقوط کردند، ما نبايد بگذاريم بني عباس حکومت را قبضه کنند. ولي امام صادق فرمودند: نه. <فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بُكَيْرٍ فَإِنْ كَانَ الْأَمْرُ هَكَذَا أَوْ لَمْ يَكُنْ خُرُوجٌ مَا سَكَنَتِ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ> اگر کار اين گونه باشد که ما هميشه سکوت کنيم و حرکت نکنيم، _در اينجا صاحب وسائل <اَو> آورده است اما <واو> صحيح است._ اگر قرار است، ما هميشه سکوت کنيم، حتي امام زمان هم که آمدند ما سکوت کنيم، <فَمَا مِنْ قَائِمٍ وَ مَا مِنْ خُرُوجٍ> بنابراين ديگر امام زماني و خروجي نخواهد بود. شيعيان هميشه بايد بنشينند و صبر کنند و تن به ذلت و سکوت دهند. عبدالله بن بکير اين گونه به امام صادق مي گويد. <فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ صَدَقَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ > امام صادق درست فرموده است. نظرشان اين بوده است که با بني الحسن حرکت نکنيد، نه اينکه الي الابد سکوت کنيد. _عبدالله بن بکير آن طور تعبير کرده است._ <وَ لَيْسَ الْأَمْرُ عَلَى مَا تَأَوَّلَهُ ابْنُ بُكَيْرٍ> اما آن گونه که ابن بکير فهميد که هميشه سکوت کنند، امام صادق هميشه را نمي گفته است. او زمان ابو مسلم خراساني و بني الحسن و آن زمانها را مي گفته است؛ نه براي هميشه. <لَيْسَ الْأَمْرُ عَلَى مَا تَأَوَّلَهُ ابْنُ بُكَيْرٍ إِنَّمَا عَنَى أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اسْكُنُوا مَا سَكَنَتِ السَّمَاءُ مِنَ النِّدَاءِ وَ الْأَرْضُ مِنَ الْخَسْفِ بِالْجَيْشِ> امام زمان که مي آيند، از آسمان ندا شنيده مي شود و صيحه آسماني خواهد بود؛ ارض هم خسف مي کند و سفياني و ... را از بين مي برد. منظور اين بوده. و چون جريان امام زمان خيلي واضح و روشن بوده و کسي نمي توانسته درباره آن حرف بزند، فرموده است شما ساکن باشيد تا وقتي که آسمان از ندا ساکن باشدو زمين از خسف؛ نه الي الابد. <إِنَّمَا عَنَى أَبُو عَبْدِ اللَّهِ اسْكُنُوا مَا سَكَنَتِ السَّمَاءُ مِنَ النِّدَاءِ وَ الْأَرْضُ مِنَ الْخَسْفِ بِالْجَيْشِ> نداء آن صيحه آسماني است. بنابراين آن طور که عبدالله بن بکير فهميده نبوده. اين روايت دلالت دارد بر اينکه در آن زمان امام صادق امر به سکوت و صبر مي کردند و نمي خواستند آنها با بني الحسن و ... هماهنگ باشند و به بحث ما مربوط نمي شود.
 خبر پانزدهم. محمد بن حسين رضي موسوي در نهج البلاغه، حالا مي رود سراغ نهج البلاغه از حضرت امير . <أَنَّهُ قَالَ فِي خُطْبَةٍ لَهُ الْزَمُوا الْأَرْضَ> به زمين بچسبيد، در زمين بنشيينيد و ملازم زمين باشيد. _يعني حرکت نکنيد_ <وَ اصْبِرُوا عَلَى الْبَلَاءِ> و بر بلا صبر کنيد <وَ لَا تُحَرِّكُوا بِأَيْدِيكُمْ وَ سُيُوفِكُمْ فِي هَوَى أَلْسِنَتِكُمْ> بايديکم (باي) زائده است. مثل ولا تلقوا بايديکم الي التهلکة دست خود را حرکت ندهيد، شمشير را حرکت ندهيد در راه ميل هاي خودتان. <وَ لَاتَسْتَعْجِلُوا بِمَا لَمْ يَعْجَلِ اللَّهُ لَكُمْ> و عجله نکنيد به آنچه خداوند عجله نکرده <فَإِنَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ عَلَى فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَى مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ> وقتي کسي مطابق دستور ائمه عليهم السلام رفتار کند، مثلا منتظر فرج باشد و آمادگي داشته باشد، اگر کسي اين طور باشد حتي اگر بميرد هم ولي با معرفت خدا و معرفت پيغمبر صلوات الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام باشد، <مَاتَ شَهِيداً>. خداوند به او ثواب شهيد را مي دهد. <وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ>. و اجرش هم با خداست. <وَ اسْتَوْجَبَ ثَوَابَ مَا نَوَى مِنْ صَالِحِ عَمَلِهِ> ثواب نيت خودش را مي برد. <وَ قَامَتِ النِّيَّةُ مَقَامَ إِصْلَاتِهِ بِسَيْفِهِ> نيت قائم مقام شمشير کشيدن است. چون نيتش را دارد همان ثواب را مي برد که اگر شمشير مي کشيد. <فَإِنَّ لِكُلِّ شَيْ‌ءٍ مُدَّةً وَ أَجَلًا>.
 اين خيلي عجيب است که در بابي که مرادش اينست: بايستي تا قيام حضرت مهدي همه ساکت و صامت باشند و قيام نکنند و هر کس قيام کرد طاغوت است، بياييم در اين باب چيزي از نهج البلاغه ذکر کنيم. واقعا جفا به اميرالمؤمنين است. اميرالمؤمنيني که در نهج البلاغه اش در چندين جا جهاد را عزت معرفي مي کند و ترک جهاد را ذلت و سقوط معرفي مي کند؛ اميرالمؤمنيني که مي گويند: <ما صلح الدين و الدنيا الا بجهاد> اميرالمؤمنيني که وقتي مي شنود زينت يک زن، يک النگو، گردن بند، يک خلخال را از پاي يک زن مسلمان يا از پاي يک زن يهودي که در پناه اسلام است در آورده اند مي گويد: اگر از غصه شنيدن اين، کسي بميرد <لم يکن عندي ملوما و لکان به جديرا> اين در خطبه 27 نهج البلاغه است. اميرامؤمنيني که مي گويد: <إِنَّ أَكْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ وَ الَّذِي نَفْسُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ بِيَدِهِ لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ أَهْوَنُ عَلَيَّ مِنْ مِيتَةٍ عَلَى الْفِرَاشِ>. خوب يک مردي که اين چنين با اين ايده و فکر در باب جهاد سخن و حرف دارد، بگرديم يک جايي را پيدا کنيم که فرموده باشد سکوت کنيد و ير جايتان بنشينيد، هر چي شد، شد. اين واقعا يک جفايي است به حضرت امير . خلاصه در ميان اين همه مطالب در نهج البلاغه که ما در باره جهاد داريم، _جهاد موجب عزت اسلام و مسلمين است، ترک جهاد موجب سقوط و انحطاط و ذلت است و صلاح دين و دنيا به جهاد است و ..._ کنار گذاشته شود و براي اين باب که بگوييم <قبل از قيام حضرت مهدي هيچ کس نبايد قيام کند> از نهج البلاغه يک چيزي پيدا کنيم و نقل کنيم. اين جفا است.
 من در اينجا يادداشت هايي کرده ام که حضرت اميرالمؤمنين در ميدان هاي جنگ مثلاً مي فرمودند: <الجنه امامکم و العار ورائکم>، مسلمانان هر موقعي که جهاد نکردند عار و ننگ بوده؛ مثل امروز در افغانستان، در عراق، در فلسطين هر موقعي که دست به شمشير نبردند و قيام نکردند باعث ننگ و عار است آنجا اميرامؤمنين حرف دارند که مي فرمايند <الجنه امامکم و العار ورائکم>.
  از اين کلمات اميرالمؤمنين <طارق بن زيد> استفاده کرده است. زماني که اندلس را فتح کرد و وقتي عبور کرد از تونس و مراکش به طرف اروپا، بعد از عبور طارق بن زياد از جبل الطارق _کوهي است که در آنجا بوده و به نام طارق نام گذاري شده_، در رو به روي او اسپانيا بود _که در آن موقع اندلس مي گفتند_ پشت سرش هم دريا بود. طارق بن زياد دستور داد که تمام غذاهايي که همراه داشتند همه را بسوزانند و فقط يک وعده غذا بماند. بعدا يک خطبه اي که از اميرالمؤمنين فرا گرفته بود خواند و گفت: <العدو امامکم و البحر ورائکم>. رو به روي شما دشمن است. کشتي ها را هم سوزاندند و کسي نمي توانست با کشتي عبور کند. گفت: دشمن پيش روي شماست ولي پشت سر شما درياست. در پشت سر هيچ اميد زندگي نيست. چون هر کس برگردد غرق مي شود. اما در پيش رو دشمن است، در آنجا اميد زندگي است. اگر همت کنيد و مقاومت کنيد و بر دشمن غالب شويد مي توانيد اسپانيا را بگيريد و زندگي کنيد. در آخر همين طور هم شد. اين را از کلام اميرالمؤمنين گرفته بود در آنجا که حضرت فرموده بودند: <الجنه امامکم و العار ورائکم> او گفت: <العدو امامکم و البحر ورائکم>. من خيلي متأسف مي شوم که ما بياييم _براي ادعاي خودمان_ اين همه مطالب درباره جهاد را بگذاريم کنار _که هر کجا ننگ و عاري در بين است، هر کجا ذلت و سقوط در بين است هر کجا عزت حاکم باشد اگر جهاد کنيم_ و بگرديم از نهج البلاغه چند سطري را پيدا کنيم و به آن ها تمسک کنيم و دليل باشد براي ما براي ترک جهاد.
 حالا اين چه مي خواهد بگويد؟ اين چند کلمه که اينجاست، اينها در نهج البلاغه در خطبه 232 است طبق شماره گذاري فيض الاسلام. علامه خوئي در جلد يازده صفحه 183_اسم شرح نهج البلاغه خوئي <منهاج البراعه في شرح النهج البلاغه> است._ ذکر کرده. علامه بحراني در جلد 4 شرح نهج البلاغه صفحه 201 ذکر کرده، ابن ابي الحديد در جلد 13 صفحه 110 ذکر کرده. في ظلال اثر <محمد جواد مغنيه> در جلد 3 صفحه 92 ذکر کرده. حالا ببينيم چه چيزي گفته است. نکته اي را بايد اينجا عرض کنم که در فيض الاسلام خطبه 232 است ولي در خوئي خطبه 189، ابن ابي الحديد خطبه 236 و في ظلال خطبه 188. همين مطلب و همين خطبه چقدر در شروح با هم فرق دارد. ما با توفيق پروردگار روزهاي چهارشنبه بحث نهج البلاغه داشتيم که حالا ماند براي بعد از دهه محرم. اين بحث خيلي مهمي است که چرا يک خطبه اي اينقدر در شروح تفاوت دارد در رقم آن خطبه. ابن ابي الحديد و علامه خوئي و في ظلال همشان دارند که حضرت امير در يک جاي خاصي اين را گفته اند. <الْزَمُوا الْأَرْضَ> حرکت نکنيد. در ميان لشکر حضرت اميرامؤمنين مالک اشترها و عمارها و اين قبيل افراد خيلي مجهز و مقاوم و شجاع بودند که مرد جهاد و شمشير بودند؛ اما در ميان اصحابشان کساني بودند که منافق بودند. يکي از آنها اشعث بن قيس است. اينها دل و هوايشان با معاويه بود. از همان اول افراد نفوذي و منافق در هر مجمعي دخالت مي کردند. گاهي يک حرفي اشعث بن قيس مي زند و گاهي يک حرفي مالک اشتر مي زند. خوب معلوم است که فکر و فرهنگ مالک اشتر با فکر و فرهنگ اشعث بن قيس نمي سازد. جعده دختر همين اشعث بود که امام حسن را مسموم کرد. اينها گاهي که در مجامع بودند، حرفهايي مي زدند. يک حرفي مالک اشتر مي زد و يک حرفي اشعث و درگيري به وجود مي آمد. معلوم است کسي که با معاويه دارد مي جنگد، با خوارج نهروان مي جنگد، با جمل مي جنگد، بايستي لشکرش را خيلي با مديريت قوي، همه را نگه دارد که تمام قوا در آن جنگ مورد نظر مصرف شود. اگر بنا باشد اينها به جان هم بيفتند، مالک اشتر و اشعث بن قيس و امثال اينها، لشکر متفرق مي شود. عجز و اختلاف به وجود مي آيد. اين سخن در آنجا است. ابن ابي الحديد و بقيه اين طور گفتند که من عرض مي کنم. مي گويند: حضرت اميرالمؤمنين در ميان اصحابشان اين طور بوده. به اينها مي گويد: <الْزَمُوا الْأَرْضَ> فعلا ساکت باشيد و صبر کنيد بر اين چيزهايي که مي شنويد. خوب افرادي در آنجا بودند که طرفدار معاويه بودند. و به هوي و هوس شمشير تکان ندهيد. شما تحت سيطره امام حرکت کنيد. <وَ لَا تُحَرِّكُوا بِأَيْدِيكُمْ وَ سُيُوفِكُمْ فِي هَوَى أَلْسِنَتِكُمْ وَ لَاتَسْتَعْجِلُوا> حضرت امير مي دانند وقت حرکت چه وقتي است. اگر 5 روز قبل حمله کنيد ديگر فايده ندارد. جنگ يک مديريت قوي لازم دارد. اين است که مديريت جنگ در دست اميرالمؤمنين است. قبلا خوانديم که جهاد بايد زير نظر پيغمبر باشد يا امام معصوم يا فقيه قائم مقام معصوم. آنها مي خواستند به جان هم بيفتند و لشکر متلاشي و ضعيف مي شد به همين دليل در آنجا حضرت اين کلمه را گفتند. حالا ما بگرديم در نهج البلاغه و دو_سه سطري پيدا کنيم براي آن ادعايي که باب را بر آن ادعا منعقد کرده ايم، واقعا يک جفايي است.
  به علاوه ما وقتي به وسائل الشيعه نگاه مي کنيم در اول وسائل صاحب وسائل مدارک خود را ذکر کرده که تقريبا 150 کتاب در جلد اول وسائل الشيعه ذکر کرده است. که ما اين وسائل الشيعه را که 35 هزار حديث دارد از اين کتب نقل مي کنيم. در آنجا دو جور ذکر کرده؛ يک کتاب هايي که بلا واسطه است و در دستش بوده. صاحب وسائل مرد بزرگي بوده و کتابخانه اي داشته و در مشهد بوده است، ايشان در همان زمان که علامه مجلسي اصفهاني در اصفهان بوده، و ملا محسن فيض کاشاني در کاشان بوده، در همان زمان ايشان در مشهد بوده است. اين محمدين ثلاثه اُخر هم عصرند و در يک زمان تصميم گرفتند که اخبار اهل بيت را جمع کنند. محمد باقر مجلسي در اصفهان، ملا محسن فيض کاشاني در کاشان و محمد بن حسن حرّ عاملي در مشهد. ايشان اخبار مربوط به احکام را جمع مي کردند. نظرها فرق دارد. خلاصه ايشان در آنجا 35 هزار حديث جمع کرده اند. مدارکش را در اول وسائل الشيعه نوشته. نصفي از اينها تقريبا 80 جلد بلاواسطه است و 80 جلد هم مع الواسطه است. نهج البلاغه اصلا در آنجا نيست. اصلا ايشان از نهج البلاغه چيزي نقل نمي کند. خيلي کم ديدم که صاحب وسائل از نهج البلاغه چيزي نقل کند. يکي از اشکال هاي ما به اينها همين است، که چطور شد که نهج البلاغه را با اين عظمت به حساب نمي آوريد. اما در اينجا آمده يک روايتي را که به قول ايشان مربوط به سکون و سکوت است ذکر کرده. اين خبر را هم عرض کرديم.
 خبر شانزدهم سندش خوب است <الْزَمِ الْأَرْضَ وَ لَا تُحَرِّكْ يَداً وَ لَا رِجْلًا> حضرت باقر مي فرمايند: چون حضرت باقر و صادق عليهما السلام در زمان انقراض بني اميه و حرکت براي حکومت از طرف بني الحسن و بني عباس بودند و امام هم با اينها مخالف بودند و به اصحابشان مي گفتند که شما با اين گروه ها همگام نشويد. و مي فرمودند: نه دست و نه پا را حرکت ندهيد. <حَتَّى تَرَى عَلَامَاتٍ أَذْكُرُهَا لَكَ> تا علاماتي را بگويم. منتها آن علامات به خاطر آنکه علامات ظهور امام زمان خيلي مسلم است گاهي آنها را مي گفتند. <وَ مَا أَرَاكَ تُدْرِكُهَا اخْتِلَافُ بَنِي فُلَانٍ> اختلاف بني الحسن، بني عباس به ما چه مربوط است؟ <وَ مُنَادٍ يُنَادِي مِنَ السَّمَاءِ وَ يَجِيئُكُمُ المَوْتُ مِنْ نَاحِيَةِ دِمَشْقَ>. امام زمان که ظهور مي کنند در فلسطين و اردن و آنجاها برخوردهاي شديدي وجود دارد. ما روايتي داريم از امام صادق <شَرُّ الْيَهُودِ يَهُودُ بَيْسَانَ وَ شَرُّ النَّصَارَى نَصَارَى نَجْرَان> شر النصاري که معلوم است. 24 همين ماه هم جريان مباهله نجران است. اما شر اليهود، يهود بيسان همان يهود فلسطين است و اسرائيل اشغالگر. الان کساني که در لغت دقت مي کنند مي گويند بيسان همان نقطه فلسطين است.
 آخرين خبر که خبر هفدهم است، سندش ضعيف است و دلالت دارد بر اينکه در جنگ نهروان حضرت امير از فتن صحبت کردند. گفتند فتنه هايي بعد از ما به وجود خواهد آمد. يک شخصي برخاست و گفت: يا اميرالمؤمنين در آن موقع ما چه کار کنيم؟ حضرت فرمودند: <انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ> اين خبر خيلي خوب است، فرمودند شما تابع اهل بيت باشيد. <فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا> لَبَدَ يعني اقام و سکن <وَ إِنِ اسْتَصْرَخُوكُمْ فَانْصُرُوهُمْ تُؤْجَرُوا وَ لَا تَسْتَبِقُوهُمْ فَتَصْرَعَكُمُ الْبَلِيَّةُ> اين خبر هم دلالتش خوب است ولي مربوط به تبعيت از اهل بيت عليهم السلام است.
  اخباري که مربوط به اين باب بود با توفيق پروردگار متعال ما لازم بود بخوانيم و خوانديم و جواب هاي لازم هم عرض شد. بعضي از مطالب را در امروز نمي رسيم که عرض کنيم. مي خواهم آن جواب امام رضوان الله عليه را که درباره اين اخبار است را بخوانم.
 امام رضوان الله تعالي عليه در ولايت فقيه _بنده معنايش را نوشته ام در کتاب <علماي اسلام> هم بنده نوشته ام_ ايشان فرمودند: صاحب وسائل چند خبر را ذکر کرده که دلالت دارد بر اينکه قبل از قيام حضرت مهدي در برابر ستمگران قيام جايز نيست و مردم بايد صبر و سکوت کنند. امام مي فرمايند: انزواطلبان شکم پرست با متمسک قرار دادن اين روايات ضعيف تنبلي و سستي خود را توجيه مي نمايند. ملاحظه کنيد با دو روايت ضعيف چه بساطي راه انداخته اند و اين اخبار را در مقابل قرآن کريم قرار داده اند. قرآني که با جديت مي گويد بر ضد سلاطين قيام کنيد، قرآني که موسي را به قيام عليه سلاطين وا مي دارد. علاوه بر قرآن روايات بسياري درباره قيام در برابر ستمگران و کساني که در دين تصرف مي کنند وارد شده. تنبل ها اينها را کنار گذاشتند و به دو روايت ضعيف تمسک کردند. شايد اينها را وعاظ السلاطين جعل کرده اند؛ که بايد با سلاطين ساخت. بالاخره مي فرمايند که انزواطلبي ناشي از سودجويي و رفاه طلبي يا از ترس و زبوني است. بنابراين اين اخبار که گفتيم روشن شد بقيه مطالب ماند براي بعد از دهه محرم که بحث را با توفيق پروردگار ادامه مي دهيم.
 
 
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo