< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

87/09/10

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: جهاد
 
  در بحثي که درباره جهاد است چند تا مطلب بايد مورد توجه باشد که ان شاء الله تعالي بعضي موارد بحث شد و بعضي ها بعدا بحث خواهد شد. يکي اين بود که آيا جهاد ابتدايي انحصار به امام معصوم عليه السلام دارد؟! يعني بدون اذن امام معصوم جهاد ابتدايي واجب نيست؛ بلکه مشروع نيست. صاحب رياض و صاحب مسالک در زمان غيبت، غير از جهاد دفاعي هيچ جهادي را مشروع نمي دانسته اند. وجوب جهاد را بلکه مشروعيت جهاد را منحصرا به اذن امام معصوم عليه السلام يا منصوب امام معصوم،- منصوب خاص- مي دانسته اند. اين يک مبنا بود که ما قبول نکرديم وگفته ايم از ادله ثابت است که فقيه هم همان قدرت و اختيار را در زمان غيبت امام دارد؛ همان شأن و موقعيتي که امام معصوم در مديريت جامعه اسلامي دارد. يکي از شئون مديريت، مسئله جهاد مي باشد. بنابراين اين را ما بحث کرديم و ثابت شد به اينکه در زمان غيبت امام معصوم فقيه هم مي تواند با شرايطش به اين امر قيام کند. بيشتر از اين، اين را ما فعلا بحث نمي کنيم.
  دوم اين است که آيا جهاد در اسلام منحصر به جهاد دفاعي است يا نه، جهاد ابتدايي هم داريم؟! عده ای، -مخصوصا از عامه- فکر کرده اند که اصلا تمام جهادهاي پيغمبر صلوات الله عليه و آله همه اش دفاع بوده است و در اسلام ناب مي خواهند بگويند که جهاد ابتدايي نداريم. يکي از کساني که اين قول را تقويت مي کند و خيلي تشديد مي کند صاحب المنار مي باشد؛ که يکي از مفسرين است. ما اين روايت را بحث خواهيم کرد که جهاد، وسعت جهاد يا ضيق اش تا چه اندازه است. اينها مي خواهند ادعا کنند که تمام جنگ هاي پيغمبر دفاع بوده و در اسلام ما جهاد ابتدايي نداريم. اين هم يک بحثي است که بايد بعدا انجام دهيم.
  خوب بحث ديگر اين است که جهادهايي مثل قيام امام حسين عليه السلام چه نوع جهادي است؟ اگر قرار باشد که جهاد را ما محدود کنيم به جهاد ابتدايي که براي دعوت به اسلام باشد يا براي دفاع از کشور اسلامي باشد،در مثل قيام امام حسين عليه السلام چه بگوييم؟ امثال آن زياد مي باشد. اين هم يک بحثي است که بايد انجام دهيم که جهاد در اسلام محدود به آن است که فقهاي ما گفته اند؟! بنده معتقد هستم که نه، جهاد يعني هر حرکتي، هر انفاق مالي و هر انفاق و ايثار جاني، که براي اعلاي کلمه اسلام باشد، جهاد است. چه يک نفر انجام بدهد و چه چند نفر انجام بدهند. از اين جهت ما در برابر قيام شهداي فخ -که بعدا بحث مي کنيم-، زيد بن علي بن حسين عليه السلام، مال سيدالشهدا قبل از همه اينها، اينها چه نوع جهادهايي است ؟! جهاد اصلا در اسلام يک معناي بسيار وسيعي دارد. هر کسي که با هر قدرتي و با هر حرکتي، هدف، في سبيل الله و اعلاي کلمه اسلام باشد کوبيدن دشمن و اعلاي کلمه اسلام باشد، جهاد مي باشد. يک معناي بسيار وسيعي دارد. خود انقلاب. خوب اين چند تا بحث که بايد انجام بدهيم. الان سه تا شد. در نظر بگيريد، اولي تمام شد. گفتيم که فقيه همان قدرت را دارد. ولي دومي که گفتيم جهاد منحصر به جهاد دفاعي نيست و اعم مي باشد. سومي که مثل قيام هاي سيد الشهدا عليه السلام، قيام زيد و شهداي فخ و امثال آنها، حتي قيامي مثل قيام ميثم تمار و حجر بن عدي، اينها جهاد است. بالاخره به عقيده بنده، عرض کردم که در آن زمان مبتلا به نبوده، فقهاي ما خيلي مختصر بحث کردنده اند، محدود بحث کرده اند؛ حال اينکه جهاد خيلي اوسع است از اينکه اينها گفته اند،که دو نوع بيشتر نيست، سه نوع بيشتر نيست. يکي جهاد براي دعوت به اسلام است، يکي براي جهاد دفاعي است، سوم بغاة است. نه خير جهاد خيلي وسيع تر از اينهاست. ما در مثل کشته شدن معلی بن خنيس و حجر بن عدي و ميثم تمار و قنبر و کميل، قيام زيد و قيام شهداي فخ و سيد الشهدا -و امثال اينها زياد مي باشد- اينها هم جهاد مي باشد. شهادت است و جهاد. بنابراين ما نبايد جهاد را معني کنيم. آنچه از قرآن و تاريخ صحيح استفاده مي شود خيلي وسيع تر از اين مي باشد.
  حالا اينجا مطلبي مي خواهيم عرض کنيم؛ اينکه امام رضوان الله تعالي عليه در موقعي که قيام انجام گرفت و انقلاب پيروز شد و جمعيت هايي مي آمدند، آن موقع بعضي ها در گوشه و کنار تمسک کردند به اين روايت باب سيزدهم که مي خواهيم بخوانيم. در باب سيزده از باب جهاد عدو در وسائل، شانزده- هفده روايت است. يستفاد از اينها که قبل از قيام حضرت مهدي عليه السلام، هر قيامي محکوم به شکست است و باطل است. امام مي فرمودند که رفاه طلبان و انزوا طلبان شکم پرست، براي اينکه تنبلي خودشان را توجيه کنند به اين روايات چسبيده اند و چه بساطي به راه انداخته اند و اين روايت مخالف قرآن است که فرموده اند يکي از معيارها براي صحت و بطلان روايت، سنجيدن با قرآن است، مخالفت کتاب و موافقت کتاب است. براي اينکه انبياء در برابر قدرتهاي ظلم و جباران قيام مي کردند. خوب اين قرآن مي گويد که هميشه مسلمانان يک وظيفه دارند، قدرت پيدا کنند و در برابر قدرتهاي باطل و فاسد قيام کنند. حضرت موسي عليه السلام را مثال مي زند. ايشان مي گويد اين روايت وعاظ السلاطين براي توجيه شکم پرستي و تنبلي خودشان درست کرده اند. اما ما ناچاريم که اين روايات باب سيزدهم را بالاخره مورد بحث قرار دهيم.
  باب سيزده از ابواب جهاد عدو صفحه 35 جلد يازده از وسائل 20 جلدي. عنوان باب اين است که باب حکم الخروج بالسيف قبل قيام المهدي عليه السلام. حالا اينجا عبارت چيز ديگر نوشته، من مهدي عليه السلام مي گويم. مي خواهيم اين را بررسي کنيم. بحث جهاد ما با تاريخ هم خيلي ارتباط دارد. ائمه عليهم السلام در زماني مي زيسته اند که خوب جريان هايي وجود داشته. آنوقت مسلمان ها هم فرقه -فرقه بوده اند. برخي از فرقه ها مثل زنديه قائل بوده اند که امام صادق عليه السلام کوتاه مي آيد و ايشان امام نيست و از اين قبيل چيزها و بله خوارجي بودند که آنها خروج در برابر حکومت را لازم و واجب مي دانسته اند و امام صادق عليه السلام در زمان حکومت خودشان قيام را لازم نمي دانستند. حالا بالاخره ما روايات را يک- يک مي خوانيم.
  خبر اول باب {محمد بن يعقوب عن علي بن ابراهيم عن ابيه عن صفوان بن يحي عن عيسي بن القاسم}. خبر سندا صحيح مي باشد. کليني از علي بن ابراهيم عن ابيه عن صفوان،-اين چهره ها را کاملا مي شناسيم- عن عيسي بن القاسم؛ که اين هم يک چهره جديدي است؛ ولي ثقه مي باشد. ثقه است و عين و ثقة. از ثقات طبقه پنج است ايشان. {قال سمعت ابا عبد الله عليه السلام يقول : عليکم بتقوي الله وحده لا شريک له} اول سفارش به تقواست،{و انظروا لانفسکم} خودتان را نگاه کنيد، مراقب خودتان باشيد. {فوالله ان الرجل} اول ترجمه مي کنيم بعد مي بينيم چه ميگويد .{ليکون له الغنم} لام جواب قسم مي باشد {ليکون له الغنم فيه الراعي}، يک شخصي گوسفندهايي دارد. يک چوپاني آن گوسفندها را اداره مي کند؛ {فاذا وجدرجلا هو اعلم بغنمه من الذي هو فيها} همين شخصي که گوسفند دارد و چوپان دارد، يک چوپاني را ديد که آن ماهر تر است در اداره گوسفندها، -خوب چوپان ها تفاوت خيلي دارند. يک چوپاني ممکن هست که بصيرت و مهارت کامل ندارد. گوسفندهايش گرگ ها در کمين اش هستند، چون مهارت ندارد، بلد نيست، ممکن است که اين گوسفندها در معرض حمله گرگ ها باشند و از بين بروند. اما يک چوپاني هست که بصيرت دارد به اين منطقه، از همه جهت.- وقتي که آن شخص صاحب گوسفند يک چوپان ماهرتري را پيدا کرد اين را مي گذارد کنار آن چوپان ماهرتر و او را براي اداره گوسفندهايش انتخاب مي کند. خوب {يخرجه و يجيء بذلک الرجل الذی هو اعلم} مي رود سراغ آن چوپاني که اعلم بوده از چوپان اولي. اين يک کبري کلي است و درست است {و الله لو کانت لاحدکم نفسان} حضرت به اصحابشان مي فرمايند اگر شما دو جان داشتيد،{يقاتل بواحدة يجرب بها} با يک جان مي رفتيد جنگ مي کرديد و تجربه مي کرديد و با جان ديگر نتيجه آن تجربه را به کار مي بستيد. اما يک جان که بيشتر نداريد، چون يک جان بيشتر نداريد. حالا اگر اين جان را ببريد و جنگ کنيد و در ضمن جنگ از دست بدهيد تمام شده رفته.
  زمان امام صادق عليه السلام- در سال 80 هجري به دنيا آمده و در سال 145 يا 146 يا 148 به شهادت رسيده در سن 65 يا 66 يا 68 سالگي- اين دوره دوره بسيار طوفاني بوده. بني اميه رو به انقراض مي رفتند با آن ظلم هاي فراوان، در ميان مردم منفور بودند. مردم کم کم بالاخره در گوشه و کنار مجهز مي شدند؛ براي خاطر اينکه يک حکومتي به وجود بياورند، که اين حکومت، حکومت اهل بيت عليهم السلام باشد. چون بني اميه در برابر اهل بيت، ظلم هاي فراوان کردند. قبل از جريان انقراض بني اميه يک شهيدي -غير از سيد الشهدا عليه السلام که خيلي مهم است- شهيدي از اين دودمان به نام زيد بن علي بن حسين قيام کرد در برابر هشام بن عبد الملک. در ميان سلاطين بني اميه، هشام بسيار شقاوتمند و در عين حال بسيار با تدبير بوده، بالاخره قيام کرد و به شهادت رسيد. زيد خيلي مقامش عالي است. برادر حضرت باقر عليه السلام است که بعد از حضرت باقر که امام است، زيد فقيهاً- شجاعاً- سخياً- خيلي مرد بزرگي است. زيد خيلي مرد بزگي است. پيغمبر صلوات الله عليه و آله از شهادت زيد خبر داد. به سيد الشهدا فرمود {يا حُسَيْنُ يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِكَ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ زَيْدٌ يَتَخَطَّى هُوَ وَ أَصْحَابُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ رِقَابَ النَّاسِ غُرّاً مُحَجَّلِينَ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ بِلَا حِسَابٍ}. اين را پيغمبر به امام حسين فرمودند. در ميان اهل بيت، منتظر ولادت يک چنين مولود با عظمتي بودند؛ چون در ميان اهل بيت عظمت زيادي داشت و حضرت امير عليه السلام هم فرموده بودند. بنده هم جريان آن را در کتاب امر به معروف و نهي از منکر نوشته ام. بالاخره منتظر يک مولودي که در هاله اي از عظمت باشد، بودند. تا اينکه زيد به دنيا آمد. در سفينه البحار هست که زماني که زيد به دنيا آمد امام سجاد عليه السلام قرآن را برداشت و تفأل زدند؛ اين آيه آمد که {ان الله اشتري من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة} قرآن را زمين گذاشتند و دوباره برداشتند و تفأل زدند اين آيه آمد {فضل الله المجاهدين علي القاعدين}. {قال هو والله زيد، هو والله زيد، هو والله زيد} اين مولود همان است که پيغمبر فرمودند. خلاصه زيد بسيار شجاع و سخي و عابد وزاهد و فقيه بود. سپس تا اينکه زيد قيام کند حضرت باقر عليه السلام از دنيا رفتند. قيامش زمان امام صادق عليه السلام صورت گرفت. حضرت امام سجاد عليه السلام به ابو حمزه ثمالي فرمودند -که در سفينة البحار و روضه کافي هست. اسم ابو حمزه ثابت بن دينار است و کنيه اش ابو حمزه است و ثمالي هم که لقبش مي باشد.- فرمودند {لو عشت لترين هذا الغلام مقتولا مدفونا منبوشا مسلوبا مسحوبا مصلوبا} اگر تو بماني خواهي ديد که فرزند من زيد را مي کشند. زيد رفت به شام پيش هشام که از نزديک هشام را نصيحت کند و هشام به خاطر آن غروري که داشت خيلي متکبرانه با زيد برخورد کرد. بالاخره هشام دستور داد که زيد را از شام بيرون کنند. زيد که از شام بيرون شد گفت {لا يکره قوم حرّ السّيوف قطّ الا ذلّوا} هر کس که از حرارت شمشير ترسيد ذليل شد.- نبايد از شمشير و جهاد ترسيد-. زيد از مدينه آمده بود، ديگر به مدينه بر نگشت. آمد به کوفه. -مردم به دليل اينکه گرفتار ظلم نشوند رهبر مي خواهند و الا مردم آماده قيام هستند- وقتي به کوفه آمد مردم جمع شدند و با او بيعت کردند براي قيام. در تاريخ هست که 40 هزار نفر با او بيعت کردند. زيد در برابر هشام در کوفه قيام کرد؛ منتهي مردم کوفه همان مردم کوفه اند. در درگيري و گرماگرم جنگ عهد و پيمان خودشان را شکستند، اکثرا متفرق شدند و تعداد کمي ماندند. تا در ضمن آن برخورد تيري به پيشاني زيد اصابت کرد؛ او را از ميان لشکر بيرون بردند. يک حجّام (حجامت کننده) آوردند که آن تير را بيرون آورد. تير را که بيرون کشيد، زيد به شهادت رسيد؛ ولي چون مي ترسيدند که به بدنش اهانت شود آوردند و جلوي آبي روان که در آنجا بود را بستند و زيد را در آنجا دفن کردند و آب را از همان جا به جريان انداختند تا ديگر کسي به آنجا نيايد. ولي همان حجام رفت و خبر داد به طرفداران هشام و فردا صبح آمدند در آنجا و بدن زيد را نبش قبر کردند و بدن زيد را مثلة کردند و سرش را هم بريدند و در کوچه هاي کوفه کشاندند. بعد به دار زدند و حدود چهار سال بالاي دار بود. حالا اين جريان را امام سجاد عليه السلام براي ابو حمزه بيان کردند {لو عشت لترين هذا الغلام مقتولا مدفونا منبوشا مسلوبا} (يعني لباس و کفش را سلب کردند ) مصحوبا (کشان کشان در کوفه) مصلوبا في الکناسه (کناسه مکاني بود در کوفه) { ثم يحرق}. بعد يحيي پسر زيد چون مي دانست که چون پدرش در آنجا شهيد شده، اگر در آنجا بماند مورد سختگيري قرار مي گيرد، به همين دليل آمد به ايران و در طالقان قيام کرد و به شهادت رسيد. قيام يحيي هم خيلي عجيب است. وقتي يحيي در اينجا قيام کرد هشام يا وليد که چوبه دار را با زيد سوزاند و خاکسترش را به باد دادند، {و يذري في البحر} و به دريا ريختند. خلاصه بني اميه رو به زوال رفتند. بعدا که بني عباس سر کار آمدند، در بني عباس موج سواري کردند. مردم متوجه اهل بيت بودند که حالا که بني اميه اين چنين و آن چنان کردند و حديث ثقلين و امثال آن هم که بود، حقانيت اهل بيت و عظمت اهل بيت روز به روز جلوه بيشتري پيدا مي کرد، پس حالا بيايند و يکي از اهل بيت عليه السلام را به عنوان حاکم انتخاب کنند؛ آن هم امام صادق عليه السلام بود. ولي آن موج سوارها آمدند به نام اهل بيت توجه مردم را قبضه و جلب کردند که ما هم اهل بيت پيغمبريم. اول مي گفتند ما بيعت مي کنيم بر مردم براي {رضا من آل محمد}. هر کسي از آل محمد که مردم از او راضي باشند. به اين نام کلي مردم حاضر شدند و بيعت کردند؛ ولي در ميان اينها عبد الله پسر حسن مثني -امام حسن مجتبي پسري دارد به نام حسن مثني. عبد الله جزو رؤساي بني عباس بود. او دو پسر داشت به نام محمد و ابراهيم.- اينها فکر کردند که اينها خلافت و سلطنت و حکومت را که الان مردم به آن توجه دارند، قبضه کنند. ولي عظمت امام صادق عليه السلام معلوم بود. امام قيام را صلاح نمي دانستند. ابو مسلم خراساني چند نامه نوشت؛ يکي براي امام صادق عليه السلام، يکي براي محمد بن عبد الله، يکي براي خود عبد الله و داد به قاصد. اول به امام صادق نوشت که اگر شما حاضر باشيد ما اين لشکري که فراهم کرده ايم همه اينها را مي آوريم دور و بر شما زمام امور را به دست بگيريد. امام صادق عليه السلام مي دانستند که اين کار به نتيجه نمي رسد و بالاخره بني عباس حکومت را قبضه خواهند کرد.، عبد الله و محمد بن عبد الله به مردم مي گفتند که امام صادق صحفي است. يعني کسي که سرو کارش با کتاب است، اهل جنگ و جهاد نيست و ما يک کسي را مي خواهيم که اهل جنگ و جهاد باشد. اين چنين تبليغي را راه انداخته بودند که ما الان مرد ميدان و جهاد مي خواهيم و امام صادق عليه السلام هميشه سر و کارش با کتاب است. امام صادق گفتند بله من صحفي هستم ولي صحف ابراهيم و موسي و ... نزد من است. يک حديثي هم درست کردند که پيغمبر صلوات الله عليه و آله فرمودند که کسي قيام کرد که اسمش اسم من است و اسم پدرش اسم پدر من است. که اين هم محمد بن عبد الله است و او مي گفت که من هستم. خلاصه يک چنين جرياني بود و امام صادق با يک چنين جرياني مواجه بودند. آن کسي که نامه را آورده بود داد امام صادق خواند. گفت جواب؟ شب بود امام صادق چراغ را کشيد به پيش و نامه را گرفت و روي چراغ سوزاند و فرمودند جوابش همين. بعد ابو مسلم خراساني رفتند و جريان بني عباس به وجود آمد. اين حديث نظر به آن دارد که الان مي خوانيم معلوم مي شود امام صادق مي خواهند به اصحابشان بگويند که شما نه به اين لشکر، نه به اين جبهه ارتباطي نداشته باشيد. جبهه اي که مال محمد بن عبد الله و عبد الله است؛که اينها پيروز نخواهند شد. اينها امام صادق را قبول نداشتند. اينها مي خواهند در مقابل امام معصوم خودشان جبهه اي درست کنند. اين است که حديث ما خيلي با تاريخ مربوط است. يعني اين باب به طور کلي.
  حضرت مي فرمايند {لو کانت لاحد نفسان} اگر شما دو تا جان داشتيد {يقاتل بواحدة يجرب بها} با يکي جنگ مي کرديد {ثم کانت الاخري باقية يعمل علي ما قد استبان لها} بعد که مي جنگيديد با اينها و آن کشته مي شد؛ ولي برايتان روشن مي شد که اينها حکومت عدل الهي را نمي خواهند. اينها در مقابل امام صادق آمده اند و بساطي درست کرده اند، آن وقت مي توانستيد که از تجربه خود استفاده کنيد، بدانيد که اينها باطلند؛ ولي چه کنيد شما يک جان بيشتر نداريد. اگر برويد و جمع شويد دور بني عباس و اين يک جان را از دست بدهيد، خسارت کرده ايد. {و لکن له نفس واحدة} و لکن هر کدام از شما يک نفس داريد. {اذا ذهبت لقد والله ذهبت النوبة (يا التوبة)} اگر آن يک نفس از بين برود ديگر نوبه يا توبه شما از بين رفته. {فأنتم احق أن تختاروا لانفسکم} شما شايسته هستيد که يک نفر را خودتان انتخاب کنيد، دنبال هوي و هوس و تبليغات بني عباس نرويد. {ان اتاکم آت منا} اگر از طرف ما کسي آمد ، شما به آن جبهه بپيونديد، با ما باشيد. ولي اين جبهه، جبهه ي ما نيست. اين جبهه ي بني عباس است. {فانظروا الي اي شيء تخرجون} ببينيد شما حرکت مي کنيد بر چه مرکزي و بر چه جرياني حرکت مي کنيد؟! دقيق باشيد، حق را از باطل تشخيص بدهيد، دنبال هر تبليغاتي نرويد. {و لا تقولوا خرج زيد، و انّ زيد کان عالما و کان صدوقا}. اينها به امام صادق مي گفتند زيد قيام کرد در برابر بني اميه شما هم قيام کنيد و بياييد به ميدان. امام فرمودند زيد غير از عبد الله و محمد بن عبد الله بود. زيد عالمي بود و صدوق هم بود. {و لم يدعکم الي نفسه} زيد شما را به خودش دعوت نمي کرد. دعوت مي کرد به امام معصوم. ولي اينها، منظور خودشان هستند. اگر هم از ما اسم مي برند به عنوان ابزار مي خواهند استفاده کنند. {و انّما دعاکم الي الرضا من آل محمد صلوات الله عليه و آله} زيد دعوت مي کرد اشخاص را به رضاي آل محمد که همان ائمه باشند.- قيام زيد سال 121 ه.ق است در زمان امام محمد باقر عليه السلام بود و وقتي شهيد شد زمان امام صادق عليه السلام بود- {لو ظهر لوفي بما دعاکم اليه}. اگر زيد غالب مي شد وفا مي کرد، حکومت را به ما مي داد. {انما خرج الي سلطان مجتمعٍ لينقضه}. ولي زيد خارج شد در برابر هشام. يک سلطاني بود که خيلي قدرت داشت. چون خيلي قدرت داشت زيد شکست خورد. اين مال زيد بود. اما امروز به چه صورت است؟ {فالخارج منا اليوم الي ايّ شيء يدعوکم} اين که امروز عبد الله بن حسن مثني و پسرانش شما را به چه دعوت مي کنند؟ {الي الرضا من آل محمد صلوات الله عليه و آله} نه خير، {فنحن نشهدکم أنّا لسنا نرضي به} ما شهادت مي دهيم به اين قيام -اينها که اهل بيت را ابزار قرار دادند و موج سواري مي خواهند کرد، قدرت را به دست بياورند و مستقل باشند- ما به اين راضي نيستيم.{و هو يعصينا اليوم و ليس معه احد}. اين شخصي که قيام کرده الان که تنهاست ما را قبول ندارد. فردا که قدرت پيدا کرد به طريق اولي ما را قبول نخواهد داشت.{و هو اذا کانت الرايات و الالولية أجدر أن لا يسمع منا}. وقتي که فردا پرچم ها را به دور خودش ببيند شايسته تر است که از ما هيچي نشنوند. آن هم اين چنين آدمي امروز که تنهاست از ما هيچي قبول نمي کند، فردا که ألوية و رايات دورش را بگيرند مسلما أجدر است که أن لا يسمع منا. {اِلّا من اجتمعت بنو فاطمه معه} او قبول نخواهد کرد که بنو فاطمه با او جمع شوند، {فوالله ما صاحبکم الا من اجتمعوا عليه اذا کان رجب}. حالا امام صادق يک وعده اي به اينها مي دهد، با قيام بني عباس نباشيد، اما ماه رجب اگر شد، شعبان اگر شد، رمضان، آنجا شما همراهي کنيد. حالا اين براي چيست؟ {اذا کان رجب فأقبلوا علي اسم الله و ان أحببتم أن تتأخروا الي شعبان فلا ضير و ان أحببتم أن تصوموا في اهاليکم فلعل ذلک يکون اقوي لکم و کفاکم بالسفياني علامة}. معني ذيل درست روشن نيست . آيا آن زمان چيزي بوده است و ما نمي دانيم و تاريخ ثبت نکرده است؟! و يا نظر دارد به امام زمان عليه السلام ؟! مراد از سفياني چيست؟
  يکي از مطالبي که در اخبار آخر الزمان بايد مورد بحث قرار گيرد، سفياني، مروان ، دجّال، يماني است.اخبار مربوط به آخر الزمان خيلي منقح نشده است چون در حوزه ها خيلي مورد بحث قرار نگرفته است؛ ولي واقعا نياز به تحقيق دارند و خيلي از اخبار را اهل بيت عليه السلام به رمز فرموده اند. چون در آن زمان غير از گفتن رمز چاره اي نبوده است. ولي کسي بايد تحقيق کند که مثلا آيا دجّال يک نفر است و يا دجاجيل؟ مراد از دجال و سفياني و ... چيست؟
  خلاصه آخر حديث درست روشن نيست، شايد يک جريان تاريخي در آن زمان بوده است. ولي تا اينجا روشن شد که امام صادق عليه السلام نظرشان اين بوده است که با بني عباس هماهنگ نباشيد و ...
  اين خبر مربوط به آن زمان است. بنابراين به درد بحث ما نمي خورد که در زمان غيبت امام زمان عليه السلام هيچ کس کاري انجام ندهد و قيام نکند. اين حديثي است مربوط به آن زمان که نهي مي کند از پيوستن به بني عباس و گرم کردن جبهه ي بني عباس. بنابراين حديث اول دلالت بر آنچه آنها بيان کرده اند ندارد.تا بقيه را ان شاء الله بحث کنيم.
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo