< فهرست دروس

درس خارج فقه آیت الله نوری

کتاب الجهاد

87/09/05

بسم الله الرحمن الرحیم

 موضوع: جهاد
 
 بر اساس آنچه که با اخبار باب دوازدهم به عرض رسيد سه تا مبني در ما نحن فيه وجود دارد . يک مبني ، مبناي صاحب رياض و صاحب مسالک است اينها گفتند که وجوب جهاد مشروط به وجود امام معصوم عليه السلام يا کسي که امام معصوم او را نصب کرده است می باشد. بنا بر اين قول که لازمه اش اين است در زمان غيبت امام عصر عليه السلام که الان تقريبا 1100 سال از زمان غيبت کبري مي گذرد در تمام اين مدت مردم از آثار و برکات جهاد محروم باشند . صاحبان اين قول بايد بپذيرند که جهادي که اسلام اينقدر تأکيد کرده که منشأ و موجب رفع فتنه است بايد تعطيل باشد ، از خير و برکت که {الخير کله في السيف} بايد در زمان غيبت محروم باشند ، خير و برکتي نباشد ، {و الله ما صحلت الدنيا و لا الدين الا به} که خبر پنجم باب اول بود که حضرت امير عليه السلام فرمودند صلاح دنيا و دين در الجهاد است . در اين هزار و صد سال و شايد صدها سال ديگر هم طول بکشد، اين صلاح دنيا و دين مرتفع باشد. {رفع بعضهم لبعض لفسدت الارض} بايد در ارض فساد منتشر باشد ، {لهدمت صوامع و بيع} همه اين مفاسد ، همه اين مشکلات ، همه اين گرفتاري ها براي مسلمان ها در زمان غيبت به وجود بيايد ، بايد مسلمان ها ،{من ترکه البسه الله ثوب الذل}، در طول مدت غيبت امام زمان گرفتار ذلت باشند تن به ذلت بدهند تن به انحطاط بدهند ، دينشان مورد تجاوز و تعدّي قرار بگيرد . خلاصه تمام برکات و آثاري که بر جهاد مترتب بود بر اساس اين قول صاحب مسالک ، مسلمانان بايد در تمام اين مدت از آثار و برکات جهاد که عزت اسلام محروم باشند و اين قول را بايد بپذيرند که جهاد در زمان غيبت امام عصر عليه السلام بايد تعطيل باشد . جهادي که داراي آثار خير و برکت بود صلاح دين و دنيا بود موجب رفع فتنه و فساد بود خلاصه با اين همه خير و برکت و آثار و نتايج بايد بپذيرند که در زمان غيبت امام عصر عليه السلام تمام اين آثار و برکات بايد مردم از آنها محروم باشند . اينها همانهايي هستند که در باب سيزدهم مي خوانيم . قائلند که قبل از خروج حضرت مهدي عليه السلام تمام قيام ها محکوم به شکست است . مردم نبايد قيام کنند و تن به ذلت و ضعف دهند . قول اول همين است . قول صاحب رياض و صاحب مسالک همين است . کساني که آن اخبار باب دوازدهم را به امام معصوم تفسير کردند و نتيجه گرفتند که در زمان غيبت امام عصر عليه السلام بايستي جهاد مرتفع باشد و بايستي جهاد واجب نباشد لازمه اش اين است که تمام اين آثار و برکات مترتب بر جهاد در زمان غيبت مرتفع باشد و مردم ، محروم از اين برکات و خيرات باشند . در مقابل تن به ذلت و ضعف دهند و ظلم پذير باشند ، ذلت پذير باشند . اين يک مبني است و يک قول است .
 مبناي ديگر مبناي صاحب جواهر است ، صاحب جواهر همان اخبار باب دوازدهم را به وجود امام معصوم تفسير کرد . امام عادل امام معصوم است . اجماع هم همينطور اقتضا مي کند. ولي چون ولايت فقيه قائل است ناچار گفت تعارض به وجود مي آيد. آن قول اول ولايت فقيه را مي گفت هيچي ديگر .
 اما قول دوم قول صاحب رياض است . ايشان همين ها را گفت که اجماع داريم بر عدم وجوب. اخبار هم امام عادل ، امام معصوم مي گويد. اما چه کنيم تعارضي به وجود مي آيد اصطکاکي به وجود مي آيد بين اين اخبار باب دوازدهم و اجماع و ولايت فقيه. منتهي گفتند که ادله دال بر ولايت فقيه چون محکم تر است معتضد است به عمومات جهاد {يرجح} اينها مرجح اند بر آنها ، که ايشان با صاحب رياض فرق دارد .آنها مي گفتند به طور کلي در اين زمان بايد صبر کرد و جهادي نيست ايشان مي گويند چه کنيم از طرفي ولايت فقيه قائليم ،خوب مي گويد امام که نباشد فقيه در ميان مردم است. کل ما للامام مال فقيه هم است و کل ما للرسول مال فقيه هم هست . بنابراين اصطکاک به قول ايشان در آخر کلامشان فرمودند که به وجود بيايد ما سه مبني را مي گوييم که ببينيم شما کدام را اختيار مي کنيد. مبناي اول مال صاحب رياض و صاحب مسالک بود مبناي دوم مال صاحب جواهر مبناي سوم مال ما ، شما ببينيد کدام اختيار مي کنيد بعد نظر بدهيد.
  صاحب جواهر آمد اخبار باب دوازدهم را معنا کرد به اينکه امام عادل همان امام معصوم است . جهاد بايستي به حکم امام معصوم باشد به وجود امام معصوم {او من نصبه} اين اخبار را اينطور تفسير کردند . اجماع را هم ادعا کرد که داريم ، منتهي در آخر کلامش گفت چه کنيم اگر ما اينجور بگوييم آنوقت لازمه اش اين است که تا امام معصوم در ميان ما نيست {او من نصبه} نيست ، جهادي نباشد. ما از طرفي ولايت فقيه قائليم {کل ما للامام ، کل ما للبني} فقيه دارد؛ در اينجا اصتکاکي به وجود مي آيد ، تعارضي به وجود مي آيد . صاحب جواهر مي گويد در آخر کلامش بين اين اخبار و ولايت فقيه تعارض به وجود مي آيد ترجيح مي دهد آن دومي را مي گويد ولايت فقيه ادله اش محکم تر است به علاوه معتضد به ادله جهاد است . از اين جهت آن را بر اين مقدم مي داريم مقدم مي شود بر اجماع و آن اخبار. بايد آن اخبار را تفسير کنيم و طوري توجيح کنيم. بنابراين بنا بر قول صاحب رياض و مسالک تعارضي نبود اصلا آنها ولايت فقيه را قبول نداشتند ولي چون ايشان قائل است تعارض به وجود مي آيد بين ادله ولايت فقيه و اخبار باب دوازدهم و اجماع که عرض شد . اين مبناي صاحب جواهر . مبناي سوم اين است که آن اخبار که گفتيم مخالفين شيخ مفيد مخالف بودند اجماع نداشتيم ما اجماع را قبول نکرديم خوانديم و گفتيم که امام عادل اعم است از معصوم و شامل فقيه هم مي شود ، شاهد مهم ما آن خبر هشتم بود ، خبر ابي بصير در باب دوازدهم که سندش هم صحيح بود . او مي گفت به جهاد نرويد با کسي که حکم خدا را اجرا نمي کند در غنيمت و غير غنيمت . خوب آن شاهد که اين اعم است از امام معصوم و فقيه بنابراين ما امام عادل را در باب دوازدهم که مدرک اينها بيشتر همين امام عادل بود تفسير کرديم به يک معنايي که نظر دارد به آن جريان بني اميه و بني عباس که جهاد انجام مي دادند ؛ افراد غاصب و فاجر آنها پيشتاز بودند ، پيش آهنگ بودند ، فرمانده بودند . نظر به آن دارد بنابراين اخبار باب دوازدهم اصلا منافاتي با ولايت فقيه ندارد . اجماع هم در مسئله نيست اين هم راه ماست که ما مي خواهيم بگوييم ما دليلي بر اينکه جهاد مشروط باشد به وجود امام معصوم نداريم . اصلا اين دليلي که شما مي گوييد دلالت بر آن ندارد. آنها مي گويند امام عادل ميزان است . در برابر اهل تسنن و آنهايي که مي گفتند نه ، هر کسي مي تواند، فاجر و فاسق هم باشد . بنابراين سه مبني در اينجا به وجود آمد حالا ببينيد شما کدام يک از اين سه مبني را مي پذيريد . ادله اقتضا کرد که سه مبني در اينجا باشد . حالا صاحب جواهر يک کلامي در اينجا دارد که مي گويد رجحان با ادله دال بر ولايت فقيه است که معتضد به عمومات جهاد هم است . از اين جهت اين اخبار را يعني ادله ولايت فقيه را مقدم داشت بر اخبار باب دوازدهم . گفت نه خير در زمان غيبت امام عصر هم جهاد هست . صاحب جواهر در جلد 21 که محل بحث ماست کلامي بود که خوانديم. ايشان در صفحه 394 يک کلامي دارد ببينيم کلام آنجاي جواهر در جلد 21 صفحه 394 با کلام اينجاي جواهر چه فرقي با هم دارد ؟ در صفحه 394 بحث اين بود که ايشان شرايع دارد که آيا فقها در زمان غيبت امام معصوم عليه السلام مي توانند حدود در اقامه کنند يا نه مثل حد زنا ، حد سرقت و امثال اينها را ؟ گفته {يجوز للفقهاء العارفين بالاحکام الشرعية عن أدلته التفصيلية العدول اقامة الحدود في حال غيبة الامام} عدول صفت فقهاء است.بله جايز است {کمالهم الحکم بين الناس} کما اينکه قضاوت هم مي تواند جاري کند هم حکم .{مع المن من ضرر سلطان الوقت} اينها در کلماتشان براي اينکه تصور نمي شد يک وقتي باشد که سلطان وقتي نباشد، فقها آزاد باشند، مستقل باشند و بتوانند وظيفه خود را انجام دهند. يکي مي گويد {مع الامن من ضرر سلطان الوقت} اگر ايمن باشند از ضرر سلطان وقت مي توانند حدود را جاري کنند و قضاوت هم بکنند. چون سلاطين جبار و ظالمين همه اينها را گرفته بودند. فقها نمي توانستند حدودي جاري کنند، قضاوتي نبود، همه اش در دست آنها بود. {و يجب علي الناس مساعدة علي ذلک} بر مردم همه واجب است که به فقها کمک کنند. وظيفه مردم خيلي خيلي مهم است. ديروز عرض کردم که آيت الله طباطبائي (اعلي الله مقامه) در تفسير الميزان در يک جايي دارند که خطابات قرآن به مردم است {الزانية و الزاني فاجلدوا ...} {السارق و السارقة فقطعوا ايديهم} ، {خذوا حذرکم} و امثال ذلک ، خطابات چرا ؟ چون مردم مسئولند اگر مردم واقعا متحد باشند، احساس وظيفه کنند، پشتيباني کنند، هر دولتي مي تواند به وجود بيايد و کارهاي زيادي انجام دهد. اين بود که حضرت زهر ا سلام الله عليها در خطابه اش در مسجد به مردم خطاب کردند که شما اي مردم نشستيد که حق ما را بردند . امام (رضوان الله عليه) چقدر به مردم اهميت مي دادند ؟! امام امروز روز پنجم آذر حکم بسيج را صادر کردند. فرمودند به اينکه چون حکومت اسلام به وجود آمده و ما دشمنان فراوان داريم بر مرد و زن و پير و جوان واجب است بروند تا مي توانند فنون رزمي را ياد بگيرند. چند دفعه اين را تأکيد کردند. امروز اتفاقا اين تاريخ 5 آذر 58 بود. خوب ديگر بله کسي که حکومت در دستش است بايد مردم را آماده کند. جهاد که يک چيز شوخي بردار نيست، مقدمات دارد. مقدمات رفتن و ياد گرفتن و غيره. الان 20 ميليون بسيجي ما داريم. يعني همه شان رفتند فنون نظامي را ياد گرفتند. در هر لباس و شکلي که هستند. خلاصه چون ايشان مي گويند بر مردم هم واجب است که مساعدت کنند کما واجب هم است که امام هم مساعدت کند. عجيب است واقعا که هم بايد مساعت کند. حالا بعدا مي خوانيم که ايشان دارند که توقيعاتی براي شيخ مفيد صادر شد امام هم پشتيباني مي کرد . به علاوه ايشان اقوالي نقل مي کند، مي گويد شيخ مفيد فرموده {قد فوضوا عليهم السلام الي الفقهاء اقامة الحدود و الاحکام بين الناس} بله ائمه عليه السلام تفويض کردند به فقها که حدود اقامه کنند، احکام بيان کنند، آن وقت مي گويد {فمن الغريب بعد ذلک ظهور التوقف فيه} ولي در عين حال مي گويد صاحب شرايع توقف کرده {يجوز للفقها اقامة الحدود} ولي ايشان علي تامل گفته اند ، بعد کتب علامه را نيز مي گويد اينطوري است و حال اينکه مي گويد قول صادق عليه السلام خيلي روشن است. ما الان نمي خواهيم وارد بحث ولايت فقيه شويم ولي اين شکي نيست که ائمه عليه السلام تأکيد مي کردند به فقها و قضات عامه مراجعه نکنيد، اينها طاغوتند. خوب کسي که منع کند با اين شدت از مراجعه به آنها خودش هم مبارزه مي کند، به زندان مي افتد و شهيد مي شود. بايد يک راه ديگري به شيعه ها نشان دهند. ديگر راه چه راهي است غير از اينکه بايد به يک فقيه عادلي مراجعه کنيم. آنوقت ايشان در اينجا {مقبولة عمر بن حنظلة} را نقل مي کند. يکي از ادله ولايت فقيه اين است. {انظروا الي رجل منکم قد روي حديثنا} چون گفت که {رجلان بينهما منازعة في دين او ميراث} مراجعه کردند به قضاة اهل سنت فرمودند {من تحاکم اليهم تحاکم الي الطاغوت و قد امروا ان يکفروا به} خداوند عالم فرموده که به طاغوت کفران بورزيد سراغ آنها نرويد پس چکار کنيم ؟ {انظروا الي رجل منکم قد روي حديثنا و نظر في حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا ...} يکي اين حديث است، در پاورقي آدرس دارد. در جلد 18 وسائل است. يکي هم مقبولة ابي خديجه {اياکم و ان يحاکم بعضکم بعضا الي اهل الجور لکن النظروا الي رجل منکم بعلم شيء من قضايانا} صاحب جواهر مي گويد اينها ادله ولايت فقيه هستند. بعد ايشان مي گويند قول صاحب الزمان (روحي له الفداء) (و عجل الله تعالي فرجه الشريف) در توقيع فرموده ، {اما الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الي رواة حديثنا فانهم حجتي عليکم و انا حجة الله عليهم} خوب آن وقت ايشان مي گويد که در بعضي روايات است که {انهم حجتي عليکم} در بعضي روايات هست {انهم خليفتي عليکم} فرقي نمي کند. ايشان در اينجا با شدت زياد سعي مي کند که ولايت فقيه را تثبيت کند ، ثابت کند بعد آخرش مي گويد به اينکه ادله اي داريم که ورثة الانبياء اينها هستند خليفه اينها هستند {انهم کأنبياء بني اسرائيل} مي باشند . {لولاهم لما عرف الحق من الباطل} از اين قبيل چيزها مي گويند که {و من الغريب وسوسة بعض الناس في ذلک} عجيب اين است که بعضي ها در ولايت فقيه وسوسه کردند {بل کأنهم ما ذاق من طعم الفقه شيء} کسي که ترديد کند در ولايت فقيه اصلا طعم فقه را نچشيده. به خاطر اينکه معلوم است از طرف خداوند ما دو چيز داريم يکي قوانين را داريم و يکي هم اجراي قوانين را داريم. آن قوانين مجري لازم دارد مبين لازم دارد . {و لا فهم من لحن قولهم و رموزهم امرا} کسي که ترديد کند مثل اين است که اصلا رموز حرف ائمه را نفهميده ايشان اينطور فرمودند.{و لا تامل } تامل نکرده است . بالاخره ايشان در اينجا با شدت، ولايت فقيه را ذکر مي کنند که در دو ، سه صفحه است که بايد مطالعه کنيد. {و کفي بالتوقيع} که به شيخ مفيد رسيد . ايشان مي گويند ، شيخ مفيد سه تا توقيع را ضبط کردند. يکي در سال 410 ، شيخ مفيد در سال 413 ق از دنيا رفتند در سال 410 سه سال قبل از درگذشتش. توقيعشان اين است که {سلام عليکم للاخ الرشيد و الولي السديد الشيخ المفيد سلام عليک ايها المخلص في الدين المخلص فينا باليقين} خيلي تأکيد مي کند که {قف ايدک الله} در برابر مارقين و کسي که در برابر دشمن است، قف در برابر آنها بايست و مبارزه کن. شيخ مفيد زندگيش عجيب است. يک وقتي من نوشته دارم که 11 مرتبه شيخ مفيد تبعيد شده از بغداد به جاهاي ديگر ولي مبارزه مي کرد. چون سلاطين وقت از سني ها پشتيباني مي کردند اين هم مبارزه مي کرد با اهل تسنن به خاطر امامت و و لايت. اين است که 11 مرتبه تبعيد شده باشد. امام زمان از او پشتيباني مي کند. اين در توقيع در سال 410. در سال 412 دو توقيع داريم {السلام عليک ايها الداعي الي اقوي الناطق بالصدق حرسک الله من کيد الاعداء} يعني صاحب جواهر مي گويد در اينجا به اينکه {کفي بالتوقيع} که به شيخ مفيد است و چقدر تعريف از او مي کند و مي گويد {لولا عموم الولاية لبقي} کثيري از کار معطل مي شود. اينها را گفته حالا منظور ما کلام آخرش است {نعم ، لم يأذن لهم في زمن الغيبة ببعض الامور} بله در زمان غيبت به بعضي از کارها ائمه اجازه ندادند براي فقها. حالا کدام است ؟ {التي يعلمون عدم حاجتهم اليها کجهاد الدعوة} مثل جهاد را در آن کلام را که خوانديم که در صفحه 12 و 13 بود. اول خوانديم که جهاد هم ولايت فقيه اقتضا مي کند که انجام بدهد، اينجا مي گويد نه خير {نعم لم يأذن لهم في زمن الغيبة ببعض الامور التي يعلمون عدم حاجتهم اليها کجهاد الدعوة} چرا ؟ چون محتاج به سلطان و جيوش و امراست. مي گويد جهاد محتاج به سلطان است، بايد سلطنت داشته باشند، حکومت داشته باشند و جيوش و امرا داشته باشند، که ندارند. خوب اين معلوم مي شود که کسي تصور نمي کرد از شيخ مفيد بگيريد تا زمان ما يک فقيهي بيايد حکومت و سلطنت و تمام معارف اسلامي را بتواند قبضه کند، هدايت کند و عمل کند. به همين دليل ايشان مي گويد بله در جهاد ،- کلام اول با اين کلام منافات دارد آن اولي اقتضا مي کرد که جهاد هم، شأن آنهاست و بايد انجام دهند-؛ اينجا مي گويد اذن ندادند به جهاد. چرا؟ مي گويد جهاد احتياج دارد به سلطنت ، حکومت و امرا و جيوش. بله در آن زمان چون تصور نمي کرد که حکومت به دست ولايت فقيه بيافتد.
 يک وقتي عرض کردم در کتاب تنبيه الامة محقق نائيني- که در زمان قاجاريه و مشروطيت نوشته- کتاب قطور است و خيلي هم مطالب دارد؛ اما هيچ تصور نکرده که يک وقت حکومت دست ما بيافتد. همه اش مي گويد آن حکام بايد عادل باشند. اين نعمت واقعا نعمت بسيار بزرگي است که يک حکومت دست يک فقيهي بيافتد که تمام قدرت ها را بتواند قبضه کند. جهاد هم هست ، قضاوت هم هست و حکومت هم هست و با تمام جريان هايي که الان وجود دارد. پس ايشان علت نمي آورد. آنها مي دانستند که فقيه احتياج ندارد به آن چون فقيه هم زير سيطره حکومت آن زمان بوده و چون جهاد ابتدايي و دعوت مردم به اسلام اين محتاج به سلطنت است و جيوش و امراست و {قصور اليد فيها} و فقها قصوريت داشتند. اين دليلش همراهش است. دليلش فقهايي که قصور يد داشتند و نمي توانستند درباره جهاد قدمي بردارند براي خاطر اينکه جهاد امرا و جيوش می خواهد و همه اش تحت سيطره سلاطين وقت بود. شيخ مفيد هم معاصر با سلاطين بني عباس بود به اين صورت و دليلش معلوم است. پس اگر يک وقتي يک فقيهي ولايت پيدا کرد، قدرت پيدا کرد، يکي از کارهاي بسيار مهم و لازم جهاد است. که عرض کردم، مثل امروز که علاوه بر اينکه در آن زمان[5 آذر 1358] پاسدار و قواي انتظامي بود امروز امام حکم بسيج را صادر کردند. صاحب جواهر از مفيد نقل مي کنند ، صاحب جواهر مي گويد به اينکه شيخ مفيد چون در آن زماني بود مي گويد جهاد محتاج است به سلطان، جيوش، امرا و نحو ذلک. {مما يعملون قصور اليد فيها} ائمه مي دانستند که فقها در آن قصوريت دارند. {و الا لظهرت دولة الحق} و الا اگر جهاد بيافتد به دست فقها دولت حق ظاهر مي شود. {کما اومأ اليه الصادق عليه السلام بقوله : لو ان لي عدد هذة الشويهات و کانت اربعين لخرجت} امام صادق عليه السلام فرمودند اگر من به اندازه 40 بچه گوسفند (شويهات ، شويهة مصغر شاة است) لشکر داشتم من قيام مي کردم .
  اين روايت يک روايتي است که ما چند روز قبل هم خوانديم که {سدير صير في} به امام صادق عليه السلام گفت که چرا نشستي شما صد هزار شمشير زن داريد در خراسان حضرت فرمودند صد هزار ؟! گفت حتي بيشتر از اينها ، نصف دنيا با شما مي باشند (اين حديث در کافي ، جلد 2 ، صفحه 242 و بحار الانوار جلد 47 ، صفحه 272) حضرت سکوت کردند و گفتند آيا وقت داريد که برويم به يک بياباني در نزديک مدينه به آنجا سري بزنيم؟ گفت بله. امر فرمودند و يک الاغي آوردند و يک بغل ، فرمودند آنها را زين کرده اند اين شخص الاغ را سوار شد و حضرت هم بغل را سوار شدند. يک مقدار رفتند بعد حضرت گفتند بيا پايين نماز بخوانيم. بعد حضرت يک مقدار رفتند و رسيدند به يک چوپاني که داشت بزغاله ها را مي چراند؛ حضرت فرمودند {و الله يا سدير لو کان لي شيعة بعدد هذة الجداء ...} اگر من به اندازه اين بزغاله ها لشکر داشتم، تابع داشتم هرگز نمي نشستم؛ قيام مي کردم. بعد سدير مي گويد {عددتها} سديد آنها را شمرد {فاذا هي سبعة عشر} 17 تا بزغاله بودند. خبري که صاحب جواهر نقل کرد 40 تا بره بود ولي اين خبر 17 تا بزغاله دارد. خلاصه اينکه قصور و تقصير از مردم بوده است.
  حضرت امير المومنين عليه السلام بعد از جريان سقيفه، حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها را سوار مي کرد بر الاغ مي رفت خانه مردم. مي گفت شما مي دانيد که پيغمبر من را خليفه قرار داده. اما کسي نمي آمد. بالاخره مردم بايستي با هم وحدت داشته باشند. امام (رضوان الله عليه) که فرمودند، مردم واقعا تحول پيدا کردند. اين واقعا يکي از عجايب بود که سراسر مملکت هر کجا که مي رفتي مردم ميان دود و آتش مي رفتند و مي گفتند جمهوري اسلامي، آزادي و استقلال و ما همه سرباز توييم خميني. اينها همه تحولي بود که به اين صورت به وجود آمد. خوب اين تحول به اين دليل بود که امام خميني به مردم اهميت مي داد. مردم خيلي مهم اند . امام مي فرمودند مردم بايد سلطان وقت را ساقط کنند، مردم بايد در صحنه باشند. حالا هم همين طور است. تا مردم هستند انقلاب هست. خوب در آن زمان مردم نبودند. حالا علتش چه بوده؟! الا اي حال خلاصه بحث ما اين است که جهاد شأن فقيه است يا نه و نمي شود که در تمام اين مدت در هزار و چند صد سال که طول مي کشد از آثار و برکات و خيرات و اينها مردم همه محروم باشند. ادله جهاد شامل است. اين عرض ماست بقيه را بعدا به عرض مي رسانيم .
 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo