< فهرست دروس

درس خارج فقه آيت‌الله حسین نوری‌همدانی

87/07/17

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فضلت و ارزش جهاد در قرآن

با عرض تسليت به مناسبت تخريب قبور ائمه بقيع(ص) که مصيبت بزرگی برای عالم اسلام و جهان تشيع است در ضمن بحث به مناسبتی متعرض اين موضوع هم خواهيم شد.

بحث ما در مورد جهاد با توجه به آيات قرآنی که فعلا آيات قرآني از لحاظ جهاد مورد بحث ماست . آياتی به عرض رسيده، از جمله آياتی در سوره انفال که از نام های سوره انفال، سوره هشتم قرآن مجيد، قتال است به اين دليل که در ابتدای اين سوره جنگ بدر مورد تذکر قرار گرفته است جنگ بدر اولين جنگ اسلامی است و دارای موقعيت بسيار بسيار مهمی است، عرض کرديم که به اين مناسبت ما آياتی از اين سوره انتخاب کرديم که دلالت دارد بر اينکه يکی از راه های احقاق حق وابطال باطل جهاد است، تنها راه احقاق حق وابطال باطل منطق واستدلال وبيان نيست، البته اسلام از راه منطق واستدلال و بيان مطلب خود را آغاز می کند اما گاهی از اوقات است که منطق واستدلال و بيان کارايی ندارد و دشممن آنقدر سر سخت است ولجاجت دارد که منطق واستدلال اثر نمی گذارد در اينجا ناچار اسلام ساکت نمي ماند چون اسلام تنها يک دين عقيده واعتقاد نيست، اسلام غيراز اعتقاد وعقيده حرکت آفرين است جهاد وخروش وشورش دارد، از اين جهت به ناچار در برابر کسانی که سدّی در برابر اسلام می باشند بعد از آنکه منطق و بيان کارگر نشد بايد دست به نبرد وجهاد زده شود وتا مسلمان ها اين فکر را داشتند عزت و عظمت داشتند که تنها اکتفا نمی کردند به اعتقاد وعقيده و آداب فردی بلکه با جهاد و قتال برای تامين عزت و عظمت و احقاق حق وارد ميدان می شدند ، اما از آن موقعی که جهاد از صحنه زندگی مسلمان ها کنار رفت، فقط اکتفا کردند به ايمان وعقيده ،به همان آداب اخلاقی و فردی ،از آن موقع ذلت مسلمان ها آغاز شد، بنا براين اين مطلب، مطلب بسيار مهمی است، که از سوره بدر می آموزيم ﴿قاتلوا ائمة الکفر﴾ در جنگ بدر همان صناديد قريش ابوجهل واينها شرکت داشتند، در برابرآنها بايد جهاد و قتالی باشد تا آن سدّ های محکمی که در برابراسلام به وجود آورده بودند اين سدها در هم شکسته شود و راه پيشرفت اسلام باز شود آيه ای که خوانديم اين بود که ﴿و اذ يعدکم الله احدی الطائفتين أنها لکم﴾ خداوند به شما مسلمان های صدر اسلام وعده ای داد که يکی از دو طائفه برای شماست، يکی عير،يکی نفير، عير يعنی کاروان تجارتی که ابو سفيان از شام به طرف مکه می برد منتهی گذر گاهشان نزديک شهر مدينه است، اگر اين نشد نفير،يعنی آن لشکری که آنها فراهم کردند برای جنگيدن با شما، وشما با يکی از اين دو طائفه بايد مواجه شويد ﴿و تودّون أن غير ذات الشوکة لکم﴾ ولی شما دوشت می داشتيد که با همان کاروان تجارتی برخورد نماييد، کار آسانتر بود تسلط پيدا می کرديد، مواد و کالاهای تجارتی رااز آنها می گرفتيد،شما اينگونه دوست داشتيد که با نفير ولشکر برخورد نکنيد ولی خدا چيز ديگری می خواست ﴿و يريد الله أن يحق الحق بکلماته﴾ کلمات در اينجا به معنی عبارت و الفاظ نيست، يعنی به آن پيش آمدهايی که خداوند به وجود می آورد، در قرآن کلمه وکلمات تنها به الفاظ وعبارت اطلاق نمی شود، حضرت عيسی (ع) کلمة من الله می باشد، در بعضی از چيز هايی که وجود خارجی دارند، وجود عينی دارند، به آنها هم کلمه اطلاق می شود. خداوند متعال می خواهد به واسطه مقدّراتی که پيش می آورد احقاق حق کند و حق را ثابت کند و آن چيست؟ آن قتال و جهاد است ، ﴿و يريد الله أن يحق الحق بکلماته و دابر الکافرين﴾[1] خداوند مي خواهد آثار کفار را قطع کند ﴿و ليحق الحق و يبطل الباطل و لو کره المجرمون﴾[2] خداوند مي خواهد حق را ثابت و احقاق کند، باطل را نابود و سرکوب کند هر چند که مجرمين اين کار را دشمن می دارند .

در جريان جنگ بدر از لحاظ تاريخی( که خيلی نمی خواهيم بسط بدهيم) مطالب فراوانی وجود دارد، که هر کدام از آنها برای ما درسی آموزنده است. يکی از همين جريانها آنکه صناديد قريش، يعنی کسانی که سردمداران کفر بودند اينها در جنگ بدر نقش داشتند، مثل ابوجهل و... ابوجهل دارای سابقه بسياربسيار عجيبی با اسلام است، که پيغمبر با اينها وجنگ به وقوع می پيوندد.

قرآن کريم دو دشمن برای اسلام معرفی می کند ﴿لتجدنّ أشد الناس عداوةً للذين آمنوا اليهود والذين أشرکوا﴾[3] يکی صهيونيست ها اشد الناس عداوة با شما می باشند، ديگران والذين اشرکوا ، مشرکين هم با اسلام و مسلمان ها عداوة بسيار سختی داشتند، ( آيت الله العظمی بروجردی تأسّف داشتند و می گفتند که شيعه در زمان ايشان درباره سيره پيغمبر کتابی ننوشته است، آنچه موجود است سنّی ها نوشته اند، سيره ابن هشام، سيره حلبي، ولی اينها سعی کرده اند که اهل تسنن بر فضا حاکم باشد، از اين جهت خيلی اعمال غرض شده است).

آيت الله علامه عسکری که چند روز قبل سال سالگرد ايشان بر قرار بود، عمرخود را در مطالعات کتاب های اهل تسنن به سر برده است و خدمات بسياری انجام داده است، کتابهای ايشان بسيار بسيار خوب است و حاکی از يک تتبع ورنج درونی است، ايشان می فرمودند،که سنی ها در سه جبهه عليه ما کار کردند ، يکی در جبهه تفسير آنها بسياری از آيات قرآن را طوری تفسيرمی کردند که با رأی و هدف ما شيعه سازگار نيست، ابو طالب را بر اساس تفاسير خودشان مشرک معرفی می کردند، يکی از چيزهای که روی آن خيلی تاکيد می کردند همين که ابوطالب مشرک است و مانند اينها، در تفسير عليه ما زياد کار کردند ، نقش حضرت اميرالمومنين را بسيار کم رنگ کرده اند و نقش خلفای خودشان را سعی کرده اند از آيات قرآن پر رنگ و خوب جلوه بدهند.

دوم در تاريخ ، در تاريخ هم عليه شيعه خيلی کار کرده اند در طول تاریخ کتاب هایی که نوشته اند، در تاریخ طبری قضییه غدیر خم نیست اصلا، تاریخ طبری با آن اهمیت که همه چیز را می نوشته است قضییه غدیر خم را ننوشته است.

سوم حدیث ، احادیث مخصوصا احادیث جعلی فراوان دارند، به نفع خلفا به نفع خودشان.

خلاصه در سه جبهه (اینها برای آن است که ما باید در حوزه علمیه قم، به اینها توجه کنیم و کار کنیم و این نقص ها را از بین ببریم.) بر علیه شیعه کار کرده اند، وجریان وهّابيها هم به این مطلب ارتباط پیدا می کند: 1- جبهه تفسیر 2- جبهه تاریخ 3- جبهه حدیث.

آیت الله العظمی بروجردی در زمان خودشان اینگونه می فرمودند، بعد از زمان ایشان دو سه مورد سیره پیغمبر نوشته شده است. یک سیره پیغمبر که علامه جعفر مرتضی در لبنان نوشته است، 35 جلد است واقعا زحمت کشیده شده است، تمام غرض ورزی هایی که سنی در سیره پیغمبر علیه شیعه داشته اند و به نفع خودشان، آشکار کرده و جواب داده است.

در همین جریان جنگ بدر، چند مطلب آنها ذکر کرده اند ، یک مطلب اینکه، آنها گفتند، پیغمبر که در جنگ بدر حضور یافت یک عریشی، یک سایبان مانند درست کردند برای پیغمبر، و ایشان آنجا نشسته بودند با ابوبکر، و بقیه افراد می جنگیدند، قصد داشته اند در اینجا نقش ابی بکر را به اندازه ای پر رنگ کنند که، ابوبکر حضور داشت و خدمت پیغمبر بود، و پیغمبر که به عنوان فرمانده سپاه در سایبان و عریش بود، ابوبکر هم همراه ایشان بود، پیغمبر دعا می کرده است، ابوبکر آمین می گفته، عبای پیغمبر از دوششان می افتاده و ابوبکر عبای ایشان را به دوششان می انداخته و مانند اینها.

حضرت امیرالمؤمنین که در جنگ بدر 36 نفر از کفار را کشته است، صنادید مهم را امیرالمؤمنین کشته است، در اولین جنگ، امیرالمؤمنین 23 ساله بودند که در جنگ حضور داشتند و پرچم در دست او بوده است، ولی سعی کرده اند که نقش امیرالمؤمنین را خیلی پایین جلوه دهند و نقش آنها را خیلی پر رنگ جلوه دهند. این مورد را ایشان ( علامه جعفر مرتضی) جواب داده است.

در سیره ابن اسحاق مطلبی هست که در تفسیر این آیه ﴿قد نعلم إنه لیحزنک الذی یقولون﴾[4] .

خداوند خطاب به پیغمبر که ما می دانیم چیزهایی که درباره تو کفار می گویند و باعث حرن واندوه شما می شود، به تو می گویند ساحر، کذاب، مجنون و ... ﴿وإنهم لا یکذّبونک﴾[5] ولی اینها روی عناد و لجاجت هیچ وقت تو را تکذیب نمی کنند، تو را صادق و امین می دانند که به این نام سالیان دراز در میان اینان بوده ای اما روی عناد و لجاجت برای حفظ موقعیت خودشان، و اینها می گفتند، می دانیم پیغمبر راست می گوید، ولی برای از دست ندادن مقام و جایگاه خود لجاجت و عناد داشتند، در سیره ابن اسحاق و تفسیر فی ضلال (تفسیری است به نام فی ضلال این تفسیر 8 جلد است و نویسنده هم از نظر قدرت قلمی و فکری خیلی خوب است اما متأسفانه چون سنی ولایت اهل بيت را ندارد و او نقش آنها را در تفسیرش بازی کرده است ولی در کل از نظر فکر و قدرت قلم تفسیر خوبی است، این تفسیر مال سید قطب می باشد. در جلد سوم این تفسیر ص 188 (از آن چاپی که پیش بنده است) ، سیره ابن اسحاق نقل می کند که یک شب ابوسفیان و ابوجهل و اخنص ابن شریق این سه نفر از سردمداران کفر از منزل خود در مکه حرکت کردند، پیامبر(ص) شبها که در منزل خود نماز می خواندند آیات قرآن را بلند می خواندند لحن پیامبر در خواندن قرآن بسیار بسیار جذاب بوده، این بود که این سه نفر از منزل خود حرکت کردند که خواندن آیات قرآن را گوش دهند اما هر یک از دیگری بی خبر بود هر یک در گوشه ای آمدند و ماندند پیامبر(ص) تا طلوع فجر نماز و قرآن می خواند طلوع فجر که شد آن سه نفر حرکت کردند که برگردند در بین راه به هم برخورد کردند از هم پرسیدند از کجا می آیید؟ این سه نفر که با هم رفیق بودند گفتند، بله! آمده بودیم، چه کلماتی! چه فصاحتی! چه بلاغتی! عجیب بود، گفتند دیگر نیاید چون اگر جوان ها بفهمند که شما رفتید به گوش دادن اینها، کارش رونق می گیرد و با هم عهد بستند که دیگر نیاید. فردا شب سه نفر آنها نتوانستند طاقت بیاورند و حرکت کردند و باز بی خبر از همدیگر به طرف منزل پیامبر رفتند و تا طلوع فجر آنجا ماندند و به شنیدن آیات قرآن مشغول شدند و دوباره در بین راه برگشت به هم برخورد کردند و به همدیگر گفتند قرار بود که نیایند و دوباره با هم عهد بستند که دیگر نیایند چون آمدنشان به اهدافشان صدمه می زد. شب سوم دوباره این کار تکرار شد و دوباره به هم برخورد کردند این دفعه دیگر خیلی همدیگر را ملامت کردند و قسم خوردند که دیگر تکرار نشود. فردا صبح اخنص سومین نفر رفت سراغ ابوسفیان گفت این سه شب که شما هم بودی من هم بودم چه شد؟ این کلمات بسیار جذاب است بخواهیم بگویم سحر، سحر نیست؛ بخواهیم بگویم جنون، جنون نیست و رفت سراغ ابوجهل، ابوجهل نفوذش از ابوسفیان بیشتر بود بخاطر نفوذ او بود که جنگ بدر به راه افتاد (ابوسفیان در جنگ کاروان تجارتی را برداشت و فرار کرد) به نزد ابوجهل که رفت ابو جهل گفت این کلمات راست است اما ما نمی توانیم تسلیم شویم بخاطر این که قریش دو طایفه بود بنوزهره و بنوعبد مناف، آنها از بنوزهره بودند وپیامبر از بنوعبدمناف بودند، گفتند چون این طایفه تا به حال با هم رقابت داشتند هر کاری آن طایفه کرد ما هم انجام دادیم اما حالا یک نفر از آن طایفه پیدا شده است ادعای نبوت می کند و می گوید برای من وحی از آسمان می آید ما نمی توانیم این را تحمل کنیم، بنابراین آن حسدی که در ابوجهل بود مانع بود وگرنه همه آنها می دانستند که پیغمبر راست می گوید.

آیه ﴿قد نعلم إنه لیحزنک الذی یقولون﴾[6] ما می دانیم آنچه درباره تو ای (پیامبر) بگویند باعث حزن واندوه تو می شود ولی ﴿فانهم لا یکذبونک﴾[7] ولی آنها هیچ گاه تو را تکذیب نمی کنند و از روی عناد و لجاجت است که ایمان نمی آورند ﴿ولکن الظالمین بآیات الله یجهدون﴾[8] و در جای دیگر قرآن است که ﴿و جهدوا بها واستيقنتها أنفسهم﴾[9] یعنی قلبا ایمان دارند ولی لجاجت و لجبازی می کنند حالا این سردمداران که این همه منطق در روح آنها تأثیری نداشته است حالا در مدینه پیامبر آمده وجنگ بدر بوجود آمده و این سردمداران جمع شدند اینجا است که نقش جهاد کاملا روشن می شود.

﴿یرید الله أن یحق الحق بکلماته﴾[10] خداوند می خواهد بواسطه این حوادثی که بوجود آورده اند حق را ثابت کنند ﴿و یقطع دابر الکافرین﴾ ﴿لو کره المجرمون﴾ این استفاده کامل از این آیات، که جهاد نقش بسیار منحصر و مؤثری در احقاق حق و کوبیدن باطل دارد و اینکه جنگ بدر چگونه بوجود آمد در تاریخ مطالعه می کنید، در جنگ بدر آنها 1000 نفر بودند و اصحاب پیامبر 313 نفر، که امام عصر(عج) که ظهور می کنند اصحاب اولیه ایشان همان 313 نفر می باشد که در بعضی از کتاب ها ذکر شده که از هر شهری چند نفر مثلا از قم 18 نفر و... ، 313 نفر در برابر 1000 نفر آنها 700 شتر داشتند و یاران پیامبر 70 شتر آنها تعداد زیادی اسب و بسیار مجهز بودند اما یاران پیامبر 2 اسب و 7 شمشیر و عده ای نیز نیزه داشتند خلاصه با عِده و عُده ای کم ولی با ایمان و قدرت روحی اینها پیروز شدند این نمونه ای است که در زمان ما هم دیده می شود در جنگ فلسطین وانتفاضه و لبنان، کتابی است به نام الوعد الصادق حزب الله لبنان آن رامنتنشر کرده است که اینها ثابت کردند ما وعده پروردگار را در جنگ خودمان دیدیم در اول این کتاب این آیات را ذکر کرده اند ﴿و ما النصر الاّ من عند الله العزیز الحکیم﴾ ﴿ولقد نصرکم الله ببدر و انتم أذلّه﴾[11] خداوند در بدر به شما کمک کرد در حالی که شما از نظر نیرو وعِده وعُده کم بودید ﴿ان ینصرکم الله فلا غالب لکم و ان یخذلکم فمن الذی ینصرکم﴾[12] از این آیات در اول این کتاب آمده. جنگ بدر به این دلیل بسیار برای ما آموزنده است که نصر خداوند و کمک خداوند در جهاد چقدر مؤثر است یعنی اسلام چند راه برای غلبه بر کفر دارد یکی منطق و استدلال است و هیچ طایفه باطلی در برابر منطق اسلام نمی تواند عرض اندام کند. دوم جهاد و برخورد قتالی و جهادی است. سوم کمک پروردگار که رعب و ترس در دل دشمنان می اندازد و به مسلمانان قدرت روحی می دهد. همین طور که عرض کردم کتاب سیره پیامبر الصحیح من سیره النبی العظیم از علامه محمد مرتضی، که 35 جلد است را مطالعه کنید در آن تمام حرفهایی که در تاریخ علیه شیعه و اسلام دارند در آن متعرض شده. یکی دیگر از مسائل ابوجهل می باشد، که ابوجهل به این جنگ اصرار داشت و پیامبر هم فرمودند اول دعوت کنید به اسلام اگر قبول نکردند با آنها بجنگید و این در تمام جنگها یک اصل است، اصل در اسلام جهاد نیست،اصل در اسلام منطق و بیان می باشد ﴿وان جنحوا للسلم و انجح لها﴾[13] اگر آنها برای آرامش و سلم قبول کردند تو هم قبول کن و این اصلی است در اسلام، اسلام با شمشیر جلو نرفته شمشیر برای برداشتن موانع است و نکته مهم دیگر این است که خداوند در قرآن در سوره انفال آیه 41 ﴿یوم الفرقان یوم التقی الجمعان﴾[14] خداوند جنگ بدر را، روز بدر را یوم الفرقان که با جهاد حق و باطل از هم جدا شدند ﴿وما انزلنا علی عبدنا یوم الفرقان﴾[15] خداوند می خواهد حق را معلوم کند این روز یوم الفرقان است، ابوجهل مرد بسیار بسیار با سوادی بود که به او ابوالحکم می گفتند اما به واسطه مبارزه با حق نامش ابوجهل شد.

اون ابوجهل از محمد (ص) ننگ داشت

از حسد خود را به بالا می فراشد

بوالحکم نامش بود و بوجهل شد

ای بسا اهل از حسد نا اهل شد

سنگ ریزه در کف بوجهل بود

گفت، ای احمد بگو این چیست؟زود

(این تسبیح الحصاد، سنگ ریزه، تکلم کرد به ابوجهل مربوط می شود) (مشتش را بسته بود می گفت بگو در میان مشت من چیست؟)

گفت چون خواهی بگویم کان چه خواست؟

یا بگویند آن که ما حقیم و راست

(پیغمبر فرمودند کدام را می خواهی من بگویم توی مشت تو چیست؟ یا همانها بگویند که ما بر حقیم کدام را می خواهی)

گفت بوجهل آن دوم نادرتر است

گفت احمد، حق، از این قادرتر است

(ابوجهل گفت تو بگویی در مشت من چیست اما اینکه آن سنگ بگوید این نادرتر است. پیامبر(ص) فرمودند ما هر دو را عمل می کنیم)

گفت شش پاره حجر در دست توست

بشنو از هر یک تو، تسبیح درست

(گفت در میان مشت تو شش پاره حجر است حالا بشنو تسبیح را)

در میان مشت او شش پاره سنگ

در شهادت گفتن آمد بی درنگ

لا الهَ گفت و الاّ الله گفت

گوهر احمد رسول الله سفت

چون شنید از سنگ ها بوجهل این

زد ز خشم آن سنگ ها را بر زمین

گفت نبود مثل تو ساحر دگر

ساحران را سر تویی و تاج سر

این نقش ابوجهل بود زمانی که جنگ بدر تمام شد پیامبر سراغ ابوجهل را گرفتند و گفتند به ابوجهل خبر بدهید که مسلمانان غالب شدند و آنها مغلوب.

قبل از اینکه جنگ صورت بگیرد و بعد از اینکه مسلّم شد جنگ برپا می شود پیغمبر (ص) برای اینکه به مسلمانان دلداری دهد به آنها گفت که شما غالب می شوید و جای کشته شدن هر یک را نشان داد و اینطور گفت که ابوجهل اینجا، و فلان شخص اینجا و... کشته خواهند شد.

عبدالله ابن مسعود در میان زخمی گشت و دید ابوجهل هنوز زنده است روی سینه ابوجهل نشست (بعضی آنقدر جاه طلبند در آستانه مرگ هم آن حب جاه و طلب را دارند) به عبدالله ابن مسعود نگاه کرد و گفت جای بسیار بلندی نشسته ای یا رویعی الغنم (یعنی ای چوپانک) راعی یعنی چوپان، آن را تصغیر کرد.

گفت خوب خداوند توفیق داده، ابوجهل گفت که منم یک خواهشی دارم گفت می خواهی سر مرا ببری طوری ببر که گردن روی سر بیفتد در میان سرها سر من جلوه کند و عبدالله ابن مسعود علی رغم این خواهش سر را طوری برید که گردن افتاد روی بدن وتا سر کوچکتر جلوه کند و آورد خدمت پیامبر، پیامبر فرمودند که تمام این ها را در چاه بیندازید و بعد که در چاه انداختند پیامبر آمدند کنار چاه گفتند ﴿قد وجدت ما وعدنی ربی حقا و هل وجدتم ما وعدکم ربکم حقا﴾[16] آنچه خداوند وعده داده بود حق و درست بود من آن را دیدم آیا شما هم دیدید، گفتند یا رسول الله با مردگان حرف می زنید، فرمود انهم اسمع منکم اون ها از شما شنواترند «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا» و اما جریان وهابیت، یکی از مصیبت های بسیار بزرگ عالم اسلام همین جریان وهابیت است که امام (رضوانه الله علیه) در اوایل وصیت نامه خودشان ذکر کردند (یکی از چیزهایی که باید ما مطالعه کنیم وباید کتاب بالینی ما باشد وصیت نامه امام می باشد.) امام وصیت نامه خود را با حدیث ثقلین آغاز کردند بعد در مورد اهل بیت و قرآن بحث کردند و فرموده اند که یکی از خدمت ها و کار های ما این بود که قرآن را که کتاب هدایت بود از گورستان و مجالس ختم به عرصه زندگی آوریم قبل از انقلاب اینطور بود که به قبرستان که می رفتی در هر گوشه ای هر کسی قرآنی و رحلی در دستش بود و مردم به آنها پولی می دادند تا آنها سوره ای بخوانند و هر سوره ای نرخی داشت و قرآن در میان مردم نقشی نداشت و بعد هم در مورد قرآن بحث می کند که قرآن کتاب عمل است بعد اظهار تأسف می کند که محمد رضا خان قرآن را چاپ کرد آخوندهای درباری خبیث تر از طاغوتها، از شاه می خواستند تعریف کنند می گفتند شاه قرآن چاپ کرده شاه خیلی خوب است، بعد می روند سراغ ملک فهد هر سال که حاجی ها می روند مکه قرآن با خط زیبا چاپ کرده و به هر کدام از حاجی ها یک قرآن می دهد، علاوه براین به حاجی ها کتابهایی دادند که بر اساس مذهب وهابيها و کوبیدن شیعه ها، ما باید خیلی فعال باشیم بیش از این که الان صحبت و اقدامات می شود حوزه باید فعال باشد و قوی باشد. امام این طور فرمودند ملک فهد هر سال مقدار زیادی از ثروتهای بی پایان مردم را صرف طبع قرآن کریم و تبلیغات ضد قرآنی می کند و وهابیت این مذهب سراپا بی اساس، تمام جریان های ما را که بر اساس روایات اهل بیت و اهل تسنن است، شرک می دانند، کتاب کشف الارتیاب مال سید محسن امین، صاحب عیان الشیعه تمام حرفهای این ها را رد کرده، امثال اینها را زیاد داریم اما به اندازه آنها عنود و لجود هستند که در تخریب قبور عسکرییین 70 نفر علمای وهابیت تبریک گفتند بعد هم نقشه کشیدند برای کربلا، برای حضرت زینب در سوریه، امام می فرمایند: وهابیت این مذهب سراپا بی ساس و خرافاتی را ملک فهد ترویج میکند و مردم و ملت های غافل را به سوی آنها سوق می دهد از اسلام و قرآن کریم برای حذف اسلام و قرآن کریم بهره برداری می کنند، مصیبت بسیار بزرگی که صد سال پیش به وقوع پیوست جریان 8 شوال، جریان تخریب قبور ائمه بقیع، امیدوارم خداوند به شیعه قدرت بدهد که بتوانیم جلوی این مفاسد را بگیریم، و این مذهب خرافاتی ریشه کن شود ان شاءالله تعالی... مد زبریر


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo