< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

99/10/21

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مفاهیم/مفهوم غایت /مفهوم غایت از منظر سید خویی

 

بحث مفهوم غایت از منظر سیدنا الاستاد

سیدنا الاستاد در کتاب محاضرات، ج4، ص281، می‌فرماید: بحث مفهوم غایت در دو مرحله مطرح است؛ مرحله‌ی اول بحث از داخل بودن غایت در مغیا و عدم آن می‌باشد و بحث دوم ادله اثبات مفهوم برای غایت می‌باشد.

مرحله‌ی اول: اقوالی در این رابطه وجود دارد که چهار قول می‌شود: دو قول ایجابی و سلبی است که غایت مطلقا داخل در مغیا یا خارج از مغیا است و قول سوم تفصیل بین متحد الجنس و مختلف الجنس است و قول چهارم تفصیل بین ادات غایت (حتّی و الی) است.

سیدنا الاستاد می‌فرماید: غایت مطلقا داخل در حکم مغیا نیست؛ غایت چیزی است که در کنار مغیا می‌باشد و دو واقعیت جدا از هم اند. دلیل آن عبارت می‌باشد از این که در مثل چنین مواردی، باید از نظر عرف استفاده کرد و مقتضای ارتکاز عرف و فهم عرف این است که غایت داخل در مغیا نمی‌باشد و این فهم عرف و ارتکاز عرف برای ما حجت است و شکی در آن نمی‌باشد؛ منظور از فهم عرف، برداشت عرف از بافت کلمات و منظور از ارتکاز عرف، تلقی ذهنی و داشته‌ی ذهنی اهل عرف نسبت به این تعابیر می‌باشد.

حجیت نظر عرف در صورتی است که همه آن نظر را بفهمند و نظر مخالفی اعلام نشده باشد. با این دو تا معیار نظر عرف حجت است؛ چنانکه در ظهور نیز این دو شرط معتبر می‌باشد.

بنابراین؛ بر اساس نظر و ارتکاز عرف، غایت از مغیا جداست و به طور طبیعی، سه قول دیگر، خودش فرو می‌ریزد که نه دخول غایت در مغیا معنا دارد و نه تفصیل.

مرحله‌ی دوم: بررسی مفهوم برای غایت

آیا جمله‌ی مغیا به غایت مفهوم دارد یا نه؟ مثل «سر من البصرة الی الکوفة» آیا مفهوم دارد که سیر بعد از کوفه واجب نباشد و یا ندارد که می‌تواند سیر ادامه داشته باشد. برای رسیدن به پاسخ این سؤال باید اقسام تعلق غایت به متعلق را بررسی کرد که به شرح ذیل می‌باشد:

اقسام تعلق غایت به متعلق

غایتی که در یک جمله قرار می‌گیرد به سه صورت است:

1-غایت تعلق می‌گیرد به متعلق: منظور از متعلق حکم، فعل مکلف است که متعلق حکم قرار می‌گیرد؛ مثلا می‌گوییم طبق آیه‌ی قرآن که قضیه‌ی مغیا آمده ﴿اتموا الصیام الی اللیل﴾[1] غایت به صیام تعلق گرفته که فعل مکلف است.

2-غایت تعلق می‌گیرد به موضوع: مثل ﴿فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق﴾[2] که وجوه و ایدی موضوع است، و موضوع در حقیقت متعلق متعلق است و متعلق خود غَسل می‌باشد.

3-غایت تعلق می‌گیرد به حکم: مثل « كل شيء هو لك حلال حتى تعلم أنه حرام بعينه[3] » و «کل شیء نظیف حتی تعلم انه قذر[4] » که در هر دو حدیث غایت «حتی تعلم» است و در حدیث اول تعلق دارد به حلال که حکم می‌باشد و در حدیث دوم تعلق دارد به نظافت که آن هم حکم وضعی است.

پس ورود ترکیبات غایت و مغیا مختلف است و اگر غایت برای موضوع یا متعلق باشد، دلالت این گونه جملات مغیا ارتباط مستقیم پیدا می‌کند به دلالت جمله وصفیه بر مفهوم؛ برای این که جملات غایت در این دو صورت، در حقیقت از مصادیق و صغریات مفهوم وصف است و اگر غایت تعلق به حکم داشته باشد، اینجا بحث اصلی مفهوم غایت است و باید در این رابطه در دو مقام بحث کنیم‌؛ یکی در مقام ثبوت و تصور و دیگری در مقام اثبات؛

امّا در مقام ثبوت یک حکمی است که محدود به حد خاصی شده به نام غایت، در این صورت باید آن حکم در محدوده‌ی خودش اختصاص داشته باشد و اگر نداشته باشد، ذکر غایت موجب خلف می‌شود. پس در این مرحله دلالت قضیه‌ی مغیا به غایت بر مفهوم از دلالت قضیه شرطیه بر مفهوم واضح تر و روشن تر است؛

امّا در مرحله‌ی اثبات و از منظر ادله که آیا دلیلی وجود دارد که به ما کمک کند بر وجود یا عدم وجود مفهوم برای غایت؟ باید از دو منظر بحث کرد: یکی از منظر هیئت و دیگری از منظر ماده و باید دید که مفاد هیئت چیست و مستفاد از ماده چیست؟

اما از نگاه هیئت و این که هیئت ترکیبیه در قضیه‌ی مغیا دلالتش تا کجاست؟ می‌بینیم که مفاد هیئت به حسب ظهور این است که غایت قید فعل باشد و قید باشد برای عمل مکلف؛ چون فعل معنای حدثی است و هیئت هم انشاء می‌کند و چیزی را می‌طلبد، پس متعلق غایت فعل مکلف است و اگر بگوییم غایت تعلق به موضوع دارد، دلیل و قرینه می‌خواهد و موضوع خارج از مدلول هیئت ترکیبیه است؛ چنانکه در آیه‌ی وضو غایت توسط قرینه قید برای موضوع شده و قرینه اش این است که اینجا بیان برای تحدید است و کمیت و اندازه‌ی عمل را بیان می‌کند؛ برای این که اصل ید که موضوع است ابهام دارد، دست تا مچ است، تا مرفق است و تا شانه است و چون معنای ید ابهام دارد قرینه می‌شود بر این که بیان برای رفع ابهام است و حد ید را باید بیان کند، پس در این آیه ابتدا و انتها مد نظر نیست و برای بیان حدّ است از نظر شیعه و سنی و به کیفیت شستن که از پایین به بالا باشد یا بر عکس نظری به آن ندارد؛ لذا فخر رازی در تفسیر کبیر ج11، ص160 به نقل از فتوای جمهور می‌گوید شستن دست تا مرفق کافی است از سر دست شروع شود یا از مرفق شروع شود و این که در عمل عوام ابنای عامه از سر دست شستن را شروع می‌کنند، دلیل تحقیقی ندارد و یک برداشت ابتدائی از کلمه‌ی الی است و در آیه‌ی وامسحوا الی الکعبین هم مطلب این گونه می‌باشد.

خلاصه بر اساس مفاد هیئت، قید، قید فعل می‌شود و غایت به متعلق مربوط می‌شود و در وادی وصف قرار می‌گیرد که اگر برای وصف مفهوم قائل نشویم موجب لغویت می‌شود و برای غایت هم اگر مفهوم قائل نشویم موجب لغویت می‌شود؛

اما از نظر مفاد ماده اگر متعلق در کلام ذکر نشده باشد؛ مثل «یحرم الخمر الی ان یضطر المکلف الیه» که قید ذکر شده در اینجا بدون شک، قید حکم است و مفهوم دارد و اگر متعلق و فعل مکلف در کلام ذکر شده باشد؛ مثل «یجب الصیام الی اللیل» در این صورت قضیه مغیا به غایت مجمل می‌شود و ظهور آن در متعلق یا در حکم روشن نیست.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo