< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

99/08/27

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: مفاهیم/مفهوم شرط /نکات تکمیلی مربوط به مفهوم شرط

 

بحث و تحقیق تکمیلی در باره‌ی مفهوم شرط

گفته شد وجوهی در باره‌ی حل مشکل تعدد شرط و وحدت جزا در نظر گرفته شده است و وجه اول از بین این وجوه، درست به نظر می‌رسد برای این که وجدانا یک تعارضی بین مفهوم و منطوق، وجود دارد و منطوق مقدم بر مفهوم می‌شود که از باب تقدم نص بر ظاهر است و این گونه جمع، در حقیقت جمع عرفی است. محقق خراسانی فرمود وجه دوم را عرف و وجه چهارم را عقل می‌پسندد.

حجیت عرف نیاز به دو شرط اصلی دارد: یکی این که عرف در اظهار نظر تردید نداشته باشد و احتمال قوی اعلام نشود؛ بلکه نظر عرف قطعی باشد. دوم این که عرف متقابلی ادعا نشده باشد و اگر ادعا شود، هر دو از کار می‌افتد؛ چون عرف یک دلیل لبی است و با یک مانعی از کار می‌افتد.

اگر گفته شود که محقق خراسانی هم از عرف کمک گرفت و ما هم به عرف مستند کردیم و دو عرف متقابل اعتباری ندارد.

در جواب می‌توان گفت که عرف در برابر شرع، عرفی است که نسبت به فهم معنای الفاظ عرفیه، اظهار نظر کند و فرقش با سیره در این است که سیره، سیر و سلوک عقلائی در مسائل معیشتی و معاملاتی است و این عرف اعتبار دارد و حجیتش متسالم علیه است. ریشه‌ی این اعتبار خبرویت عرف نسبت به الفاظی است که مال خود عرف، می‌باشد. گاهی عرف به طور مسامحی با سیره تطبیق می‌کند و گاهی در بحث های اصولی و استدلالی که عرف گفته می‌شود، منظور عرف خاص است؛ مثلا محقق خراسانی فرمود عرف وجه دوم را می‌پسندد، منظور عرف عامیانه نیست؛ چون عرف عامیانه نمی‌تواند نسبت به تعدد شرط و وحدت جزا، اظهار نظر کند و این کار، کار عرف خاص است. منظور از حجیت عرف، عرف عام است که عرف یک نظر داشته باشد و نظر متقابل را بر نمی‌تابد و در عرف خاص ممکن است تفاوت برداشت وجود داشته باشد که مربوط به استنباط می‌شود؛ اما جمع عرفی غیر از نظر عرف است، جمع عرفی یک اسم است و در حقیقت یک جمع تحلیلی اصولی است؛ مثلا در رابطه با دو دلیلی که نص و ظاهر اند، اگر جمع شود و به وسیله‌ی نص از ظاهر رفع ید شود، یک جمع تحلیلی اصولی است. سیدنا الاستاد می‌فرماید: جمع عرفی که گفته می‌شود به خاطر این است که پس از جمع اگر بر عرف خاص عرضه شود، تعارض نمی‌بیند و گاهی از آن تعبیر به وفق می‌شود.

محقق خراسانی فرمود وجه چهارم را عقل تأیید می‌کند و آن این بود که سبب واحد، قدر جامع (ما هو السبب للجزاء او ما هو العامل للجزاء او ما هو المؤثر فی الجزاء) است که یک هویت مشترک (مشترک معنوی) می‌باشد و در جمیع افراد جود دارد که خصوصیت فردی از لوازم استعمال می‌باشد؛ امّا جامع انتزاعی، در بین الفاظ است و افراد آن، هویت واحدی ندارند؛ مثلا احدهما عنوانی است انتزاعی که جامعی است بین دو چیز. پس در افراد مختلف الماهیه می‌توانیم عنوان انتزاعی و جامع انتزاعی داشته باشیم.

در جامع انتزاعی جهت اشتراک، فقط یک عنوانی است که ما انتزاع می‌کنیم و در حقیقت تحت یک عنوان مندرجش می‌کنیم و اندراج ما جامع می‌شود که منشأش دو تا فرد اند.

تداخل اسباب یا مسببات

در اصول از بیانات شیخ انصاری و محقق خراسانی تا دیگر اصولیون، بعد از این مسأله (تعدد شرط و وحدت جزا)، مسأله‌ی تداخل اسباب مطرح می‌شود که اولا مناسبت آن را بگوییم و بعد توجیه آن را بیان کنیم.

در اصول این طور جا افتاده است که پس از مسأله‌ی تعدد شرط و وحدت جزا، تداخل اسباب را مطرح می‌کنند. محقق خراسانی می‌فرماید: اگر تعدد شرط و وحدت جزا را با توجیه سوم در نظر بگیریم، بحثی برای تداخل اسباب نیست چون در وجه سوم گفته شد که هر شرط مقید می‌شود به شرط دیگری، خفای اذان مقید می‌شود به خفای جدران و بر عکس، در حقیقت هر شرطی جزء سبب اند و در این صورت تداخل اسباب نیست؛ چون تداخل اسباب فرع تعدد اسباب است و در اینجا هر کدام سبب مستقلی نیستند؛ امّا در سه توجیه دیگر، این بحث زمینه دارد که آیا تداخل صورت می‌گیرد یا نه؟ مثلا اگر کسی نواقض متعددی را انجام داد؛ مثلا خوابید، بیهوش شد، استنجا کرد، آیا یک وضو برای این سه سبب کافی است تا تداخل شود یا سه بار باید وضو گرفت تا تداخل نشود؟ تعدد شرط را با تعدد اسباب تطبیق کرده اند و در موقع مثال، عنوان سبب را به کار برده اند.

تحقیق این است که مسأله‌ی تعدد شرط و وحدت جزا با مسأله‌ی تعدد سبب فرق دارد و اعم و اخص مطلق اند که تمامی مواردی که تعدد شرط و وحدت جزا است، از باب اسباب و مسببات است ولی بر عکس نیست؛ در باب اسباب و مسببات از تداخل بحث می‌شود ولی در شرط متعدد، بحث از تداخل نیست، بلکه جهت بحث از مفهوم است که مفهوم چه می‌شود؟ پس در سبب و مسبب جهت بحث از تداخل و عدم تداخل است و در شرط و جزا بحث از مفهوم است که در صورت تعدد، منطوق بر مفهوم مقدم می‌شود. در مسأله تعدد شرط و وحدت جزا اصلا بحث از تداخل مطرح نیست و صحبت از مفهوم است. چطوری می‌شود که این دو بحث را به زحمت به هم گره بزنیم، خود محقق خراسانی و شیخ انصاری وقتی در مقام مثال می‌رسند، مثال از اسباب و مسببات می‌زنند. توجیه شان این است که شاکله‌ی این دو باب، با هم نزدیک اند، هر چند که جهت فرق می‌کند؛ لذا خود بزرگان در بحث از تداخل اسباب از وادی شرط فاصله می‌گیرند و از آن تعبیر به سبب می‌نمایند.

 

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo