< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

98/08/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/مقدمة الواجب /تقسیمات واجب-تقسیم واجب به واجب نفسی و غیری-

 

تقسیم سوم از تقسیمات واجب

واجب نفسی و واجب غیری

بحث امروز ما تقسیم سوم از تقسیمات واجب طبق تنصیق محقق خراسانی عبارت است از انقسام واجب به واجب نفسی و واجب غیری. یکی از برجسته ترین اقسام برای واجب تقسیم آن به نفسی و غیری است. این تقسیم مشهور در کتب اصولی هم به ثبت رسیده است اما درباره تعریف این دو قسم آراء و نظراتی هست که به تفصیل باید گفته شود .

تعریف مشهور و صاحب نظران از این دو واجب (غیری و نفسی)

تعریف واجب نفسی و واجب غیری از منظر مشهور و از منظر صاحب نظران اصول یا صاحبان مکتب اصولی از این قرار است:

1- یک، نظر مشهور درباره شناسایی وجوب نفسی و وجوب غیری؛ برای شما اجمالاً گفته باشم که رأی مشهور اصول در قوانین و فصول دیده می شود. الآن از فصول تعریفی را یادآور می شویم؛ فصول و صاحب قوانین فاصله زمانی شان زیاد نیست. صاحب فصول قدس الله نفسه الذکیه می فرماید واجب نفسی ما اُمر به لنفسه و واجب غیری ما اُمر به لاجل غیره؛[1] شیخ محمد تقی اصفهانی برادر صاحب فصول کتاب هدایة المسترشدین همین تعریف را یادآور می شود، تعریف هر دو برادر برابرند و مثل هم هستند [2] این تعریف مشهور. چون عبارت واضح است نیاز به شرح هم ندارد. تعریف این شد که واجب نفسی آن است که امر به خود آن واجب بما هو واجب تعلق بگیرد، به عمل بما هو عملٌ تعلق به الامر و واجب غیری آن است که به عملی تعلق بگیرد که این امر و این تعلق امر به واسطه تعلق به غیر است؛ یعنی بالغیر. امر که آمده است امر مستقیماً به خود این واجب انشا نشده است، امر به این واجب که رسیده است به جهت وجوبی است که در غیر آن یعنی در واجب دیگر یعنی در ذی المقدمه وجود دارد.

2- دو، به ترتیب، شیخ انصاری قدس الله نفسه الذکیه بعد از اینکه تعریف مشهور را مطرح می کند و یک اشکال و انتقادی هم دارد آن قسمت از بیان که صریحاً تعریف برای واجب نفسی و واجب غیری اعلام می کند این است که می فرماید فالاولی ان یقال ان الواجب الغیری ما اُمر به للتوصل الی واجبٍ آخر و النفسی یعنی و الواجب النفسی لم یکن کذلک.[3] فرق این تعریف با تعریف مشهور این شد که یک تصرف مختصری به وجود آمد تعریف شیخ انصاری نسبت به واجب غیری و واجب نفسی؛ می فرماید اولی این است که گفته شود در تعریف ان الواجب الغیری ما امر به للتوصل الی واجبٍ آخر و النفسی لم یکن کذلک. خب خلاصه این تعریف این است که واجب نفسی امرش اختصاص دارد به خود او و واجب غیری به آن امر شده به غرض توسل به واجب دیگر.[4] فرقی که با مشهور دارد چیست؟ اینجا در تعریف مشهور این بود که واجب غیری ما اُمر لاجل غیره اما اینجا ما اُمر به للتوصل الی واجب آخر که خود وصول برای واجب غیری مصلحت حساب می شود. آن گاه بر تعریف مشهور اشکال می کند و می فرماید که آنچه در تعریف مشهور آمد که واجب نفسی ما اُمر به لنفسه و واجب غیری ما امر به لاجل غیره ، جامع و مانع نیست و تعریف کاملی نیست. چرا؟ برای اینکه همانا واجب نفسی با این تعریف واجب غیری می شود. چون واجب نفسی که واجب شده است لاجل المصلحة، لاجل غیره می شود ؛ پس اکثر یا جُلّ واجبات نفسیه واجبات غیریه می شود و استثناء بسیار نادر است و فقط یک مورد را می توانیم پیدا کنیم که معرفت الله باشد ، بقیه با مرور گذرا می بینیم همه واجب غیری است. این اشکال را که ایشان فرمودند.

اشکال شیخ انصاری به تعریف مشهور

بحث ما درباره تعریف واجب نفسی و غیری است، شیخ انصاری در مطارح الانظار می فرماید که غیری ما امر به للتوصل الی واجب آخر و النفسی لم یکن کذلک . بعد بر تعریف مشهور اشکال می شود. تعریف مشهور این بود که واجب غیری ما امر به لنفسه و غیری ما امر به لاجل غیره. اشکال می شود که بنابراین تمامی یا اکثریت واجبات نفسیه واجبات غیریه می شوند . چرا؟ چون همان واجب نفسی که شما می گویید واجب شده است لاجل غیره یعنی لاجل المصلحة، مصلحت غیر خود واجب است و عین واجب نیست. بنابراین تعریف جامع و مانع نمی شود.

خب در این رابطه شیخ انصاری می فرماید که یک جوابی از این اشکال داده شده است؛ جواب این است که در واجب نفسی مصلحت در خود واجب است که گویا از دید عرف آن مصلحت را جدا از خود عمل نمی پندارد و می گویند خودش امر ذو مصلحة و اما در واجب غیری نشان می دهد که مصلحت در غیر اوست یعنی مصلحت مثلاً در ذی المقدمه است. این جواب را یادآور می شوند و بعد می فرماید که این جواب جوابِ صحیح و کاملی نیست. چرا؟ برای اینکه در حقیقت هر دو یعنی هم واجب غیری ، عنایت کنید جمله را اول بگویم؛ درست در جواب این است که مصلحت داعی برای طلب نیست؛ یعنی مقصود نیست در طلب و انشاء که بگوییم فقط مصلحت داعی برای طلب باشد، این از یک سو؛ پس مصلحت به تعبیر جدیدی که محقق نائینی داشت فوق دایره طلب است. مصلحت عند الشارع یک چیزی است منتها ما نمی توانیم بگوییم که مصلحت به طور قطع داعی برای طلب است. این یک نکته. نکته دومی که در این رابطه می توانیم بگوییم این است که مصلحت در واجب نفسی و واجب غیری در خودشان است که شما گفتید یکی در خود و یکی در غیر است؛[ بلکه] هر دو دارای مصلحت اند و هر دو مصلحت در خودش است. به چه معنا؟ به این معنا که در واجب نفسی مصلحت قرب الی الله است و در واجب غیری مصلحت وصول الی العبادة است. پس آن حرفی که شما گفتید که مصلحت در واجب نفسی در خودش و در واجب غیری در خودش است، نه هر دو در خودش است، در عین حالی که مصلحت در واجب نفسی و در واجب غیری در خودش است اصلاً مصلحت داعی برای طلب نیست. از اساس اشکال منتفی است که شما گفتید واجب نفسی لغیره یعنی لمصلحة ؛ پس لمصلحة نیست و مصلحت داعی برای انشاء و طلب نیست.

سؤال: استاد اگر مصلحت باشد اشکال دیگر هم پیش می آید که مصلحت پیش خدا است و مکلف قادر به انجام آن نیست و تکلیف ما لا یطاق هم می شود.

جواب: بسیار خب، مرحبا بر شما، مرا تأیید می کنید. مرحبا بناصرنا.

سؤال: مصلحت *** به چه معنا می گیرید؟

جواب: خود معنای مصلحت را؟

سؤال: خود شیخ انصاری.

جواب: شما تازه درس تشریف آورده اید. مصلحت و ملاک و مناط و اینها را شرح داده ایم و نسیه بگذارید فعلاً و اجمالاً برای شما به طور کل با ساده سازی بگویم مصلحت یک فایده در جهت عبودیت برای عباد است؛ این معنای ساده سازی اش است. ما فرق بین مصلحت و مناط و ملاک را شرح کامل داده ایم. حال از آقای علیزاده نمی پرسم که حافظه اش ممکن است خدایی ناخواسته ترک برداشته باشد که بر نمی دارد ان شاء الله.

ما تا اینجا فرمایش شیخ انصاری را تحلیل کردیم و توضیح دادیم و تعریف خودش را درست از آب در آورد و به تعریف مشهور هم که اشکال کرد بعد آن اشکال را هم به نحو احسن جواب داد. تا به اینجا این مطلب این شد که واجب نفسی ما امر به لنفسه و واجب غیری ما امر به للتوصل لغیره. این تمام.

رأی و نظر محقق خراسانی

اما بعد از این به طور طبیعی رأی و نظر محقق خراسانی را عنوان می کنیم. محقق خراسانی قدس الله نفسه الذکیه در همین کتاب متن ما می فرماید که در بحث انشاء واجبات به طور کلی هر انشائی داعی دارد، بدون داعی عبث و لغو است و غیر عقلانی است. داعی دارد، خب ببینیم داعی در واجب نفسی چیست و داعی برای واجب غیری چیست. از همین زاویه و همین پنجره فرق بین واجب نفسی و واجب غیری روشن می شود. می فرماید که داعی درباره واجب نفسی محبوبیت ذاتی خود آن عمل است، خود آن عمل محبوبیت ذاتی دارد. تا آخرش را گرفتید؛ و داعی برای واجب غیری توصل الی واجب آخر است. فرق این تعریف با آن دو تعریف چه شد؟ اینجا داعی محبوبیت خود عمل شد و ملاک و معیار و ضابطه ی شناسایی واجب نفسی این است که محبوبیت ذاتی دارد و همان محبوبیت ذاتی داعی برای تعلق امر بر آن شده است. معلوم شد؟. بعد می فرماید که آن اشکالی که گفته می شود نسبت به تعریف مشهور آن اشکال را هم یادآور می شود. اشکال چه بود؟ اکثریت واجبات نفسیه به جهت مصلحت غیریه می شود چون مصلحت غیر خود عمل است و لغیره می شود. آن اشکال را یادآور می شود و در جواب آن اشکال می فرماید که مصلحت متعلق امر قرار نمی گیرد؛ برای اینکه شیخ انصاری هم تقریباً همین را می فرمود که مصلحت داعی نمی شود منتها ایشان دقیق تر می فرماید مصلحت متعلق امر قرار نمی گیرد چون مصلحت امر مقدور نیست. مصلحت از دو ناحیه یک امر غیر مقدور برای مکلف است ؛ یک، از سوی خدا داده می شود و دو بعد از اینکه عمل انجام شود خوب انجام بگیرد مصلحت محقق شده است و درست انجام نگیرد مصلحت محقق نشده است. پس مصلحت غیر مقدور است و مورد امر قرار نمی گیرد. این جواب را که می دهد، بعد محقق خراسانی این جواب را هم رد می کند که کفایه را خوب خوانده باشید ردش چیست؟ می فرماید شما که می فرمایید مصلحت مقدور نیست مطلب درستی است، مصلحت مُسبَّب است و سببش عمل است یا سببش مقدمه است، درست است خودش مقدور نیست اما می دانیم که مقدور بودن مسبب به وسیله مقدور بودن سبب است. سبب مقدور است، قدرت بر سبب قدرت بر مسبب است. تمام.

پس از این مطلب می فرماید که اولی؛ همه اینها تعریف را اولی کرده اند می دانید یعنی چه؟ یعنی اصل تعریف یک اشکال اساسی ندارد، این یادتان نرود در تعریف اولی که می گوییم ، تعریف قبلی کاملاً باطل نیست و با یک رفوگری درست می شود ولی اولی این است لذا آخر سر هم همه به تعریف مشهور بر می گردد. این را خوب بگیرید و برای شاگردهایتان هم بگویید. می فرماید اولی این است که واجب نفسی معنون است به عنوان خاصی، آن عنوان خاص چیست؟ حسن ذاتی؛ یک حسن ذاتی دارد. حسن ذاتی را شما به زبان ساده بگویید خدادادی؛ همان حسن ذاتی داعی می شود برای انشا و طلب. حسن ذاتی در واجب نفسی وجود دارد و در واجب غیری توصل به غیر هست، توصل الی واجب دیگر است، حسن دارد ولی اصل جعلش به جهت توصل است هر چند حسن ذاتی هم در حد مختصری داشته باشد. تا اینجای مطلب را گفتند و فرمودند که مطلب درستی بود منتها در تحقیق کاملش می کنیم که ان شاء الله هم که عبادت حسنش هم عقلی است، واجب نفسی هم عقلی است و هم فطری است. این را ان شاء در تحقیق می گوییم که نکته اصلی هست. عبادت اطاعت است و اطاعت هم حسنش عقلی است و هم فطری که نکته کلیدی بحث است.

 

رأی و نظر محقق نائینی

و اما به ترتیب رسیدیم به رأی و نظر محقق نائینی . محقق نائینی قدس الله نفسه الذکیه به سبک و سیاق مطارح و کفایه وارد می شود و تعریف مشهور را هم می گوید و اشکال را هم می گوید بعد می رسد فالاولی، اینها همه اش اولی است. فالاولی ان یُعرَّف الواجب النفسی بما امر لنفسه ای تعلق الامر به ابتدائا. این را اضافه می کند. تعلق الامر به ابتدائا و کان متعلق الارادة کذلک؛ یعنی ابتدائا. عنایت کردید؟ و الغیری ما کانت ارادته ترشحیة من ناحیة ارادة الغیر. این تعریف ایشان شد. بیان واضح بود منتها نکته اضافه اش این بود که واجب نفسی بما تعلق الامر به ابتدئا. این کلمه اضافه بود و غیری را فرمودند که اراده ای که به غیر تعلق می گیرد اراده ترشحیه است.[5]

رأی و نظر سیدالخویی

تعریف محقق نائینی هم گفته شد و به شماره چهار رسیدیم. سیدنا الاستاد قدس الله نفسه الذکیه کتاب مصباح الاصول با همان سبک اعاظم دیگر تعریف مشهور و اشکال تا رسید به ارائه تعریف خود ایشان. می فرماید واجب نفسی عبارت است از تعلق وجوب به نفس الافعال دون الآثار المترتبة علیها. این وضعیت را که به یک واجب ببینیم که به خود فعل وجوب تعلق گرفته باشد نه به آثار مترتب به آن عرفا یصدق علیها انها واجبة لنفسها لا لواجب آخر. این نفسی است دیگر. همین که گفتیم واجبة لنفسها لا لواجب آخر این شرح الاسم واجب نفسی است. و غیری بعکس ذلک؛ واجب غیری عکسش است، می فرماید که واجبات غیریه ما تعلق الوجوب بها لاجل واجب آخر یعنی وجوب به این واجب غیری آمده است از جهت و از سمت و سوی واجب دیگر است.[6]

و اما درباره اسباب و مسببات که فرمودید که اشکال را تا آخر نگوییم، تا آنجا رسیدیم که مصلحت غیر مقدور است و بعد گفته شد که نه سببش مقدور است و قدرت بر سبب قدرت بر مسبب است . اینجا ایشان یک چیزی اضافه می فرماید و آن این است که بحث اسباب و مسببات در مقدمات واجب بر اساس رأی و نظر صاحب معالم، معالم الاصول اصلاً اسباب و مسببات یک حقیقت است ،[7] دو تعبیر از یک چیز است. اسباب و مسببات در اصول به یک حقیقت بر می گردند ، ظاهرش اسباب است و باطن و واقعش مسببات است، چیزی نیست تا ما تفکیک کنیم؛ بحث از اساس منتفی است. اما بر اساس رأی مشهور که اسباب مثل سایر مقدمات مورد حکم و بحث قرار می گیرد. می فرماید که اسباب و مسبباتی که شما درباره واجب و مصلحت گفتید اینجا مطلب وضعیت خاصی دارد و آن این است که امر تعلق می گیرد به خود فعل و مسببات یعنی مصلحت که آثار به حساب می آید آن مسببات و آن آثار متعلق طلب قرار نمی گیرد، چرا؟ برای اینکه این طلب و این انشا تابع نظر عرف هست . از منظر عرف آثار مورد طلب قرار نمی گیرد. از نظر عرف خود عمل مورد طلب قرار می گیرد نه آثار آن . بنابراین این اشکال هم از اساس منتفی است و مطلب کامل و معنای واجب نفسی همان که گفته شد تعلق وجوب به نفس افعال است.

جمع بندی و تحقیق

این چهار تا تعریف را گفتیم تا به اینجا یک جمع بندی مختصر و یک تحقیق کوتاه ، بعد به فراز دیگر برویم. شما دیدید که در این تعاریف عملاً تعریف مشهور با فهم عرف نزدیک تر به نظر می آید؛ ما امر به لنفسه و ما امر به لغیره و می بینیم واجب نفسی و غیری اصطلاح فلسفی نیست، اصطلاح خاص اصولی نیست ، یک اصطلاح ادبی و به اصطلاح متعارف است. یک اصطلاح مطابق با فهم عرف است. عرف می داند نفسی چیست و غیری چیست. واجب باشد نفسی و واجب باشد غیری. نفسی بودن با همان تعبیر مشهور ما امر به لنفسه و غیری هم ما امر به لغیره، این یک چیز واضح است. اما شما تعاریف را که بالا پایین بردید جوهر و گوهر تعاریف شما هم همان ما امر بنفسه و ما امر لغیره بود دیگر، جز آن چیزی نبود و تکرار هم لازم نیست، واضح بود. توصل بود، ابتدائا بود که اینها بنفسه و لغیره را باطل نمی کند؛ حقیقت و عمق و روح بحث همان لنفسه و لغیره هست. این را که گرفتید ، شما به جهت اشکالات رفتید و تعاریف را مقداری وصف و توصل اضافه کردید ابتدائا اضافه کردید یا وجوب بنفس الافعال گفتید یا به عنوان حسن ذاتی یا محبوبیت گفتید تا اینکه آن اشکالاتی که گفته شده بود یا اشکال اصلی که واجبات نفسیه واجبات غیریه می شود را رفع کنید. برای آن اشکال این زحمت را تحمل فرمودید شکر الله مساعیکم. و الا روح مطلب همان است که با یک تصور می توانیم تصدیق کنیم.

اما نکته ی تحقیقی این است که شما اشکالتان این بود که جامع و مانع نمی شود. جواب این است که این تعاریف اولاً تعریف حقیقی به وجودات حقیقیه است، مربوط به معقول است، جنس و فصل حقیقی موجودات واقعی، آنجا جنس و فصل است و تعریف حقیقی است و ثانیاً این تعریفی که اینجا آوردید به تعبیر استادنا العلامة شیخ صدرا باکویی قدس الله نفسه الذکیه این تعریف تعریف شرح الاسم است، تعریف شرح الاسم که جامع و مانع بودن لازم ندارد. تعریف شرح الاسم فقط می خواهد خود لفظ را یک توضیحی بدهد که شخص بفهمد در واجب نفسی امر فقط به خودش تعلق دارد و به نفسه است و واجب غیره وجوب تعلق گرفته است به آن لاجل غیره. شرح اسم است و مطلب تمام. بنابراین اشکال از اساس منتفی است که شما زحمت کشیدید شکر الله مساعیکم. اما جواب اصلی‌اش را علامه شیخ صدرا با آن تعبیر جمع کرد و تمام شد. یک نکته تحقیقی که اشاره کردم و آن این است در واجب نفسی ما امر به لنفسه، لنفسه مصلحت دارد گفته می شود، محبوبیت دارد گفته می شود، عنوان حسن ذاتی دارد عیب ندارد بگویید. تعاریف است و تجلیات است. اما یک حقیقت است و حقیقت چیست؟ واجب یعنی عبادت و عبادت یعنی اطاعت الله ، با قاطعیت می توانیم بگوییم که طاعت الله محبوبیت ذاتی دارد عقلا و فطرتاً. هر واجب شرعی که اطاعت است، اطاعت مولی چیست؟ محبوبیت دارد به حکم عقل قطعی ضروری کلامی، اطاعت مولی است و همان واجب مثل صلاة که رکوع و سجود و خضوع در پیشگاه خدا است از باب مثال همان واجب محبوبیت یا حسن ذاتی دارد به حکم فطرت. هر کسی که فطرتش مستقیم باشد ، سلیم باشد و مشکل نداشته باشد لذتی که از نماز می برد از هیچ چیزی به آن اندازه لذت نمی برد. لذا در وصف های سلوکی گفته می شود که واجبات و محرمات در حقیقت زیبایی ها و زشتی های فطری است. آن چیزهایی که فطرتاً زشت است و محرم است، خیانت حرام است، فطرت انسان خیانت را زشت می داند. امانت خوب است و زیباست، فطرت انسان امانت را یک امر زیبا و خوب می داند. تمامی واجبات و محرمات گفته می شود از منظر عرفان و سلوک که باطن انسان، باطن انسان یک لوحی است که بر آن نوشته شده است، کجا نوشته شده است؟ ﴿فالهمها فجورها و تقویها﴾ [8] خدا با یازده تا سوگند می فرماید ﴿فالهمها فجورها و تقویها﴾. هر چیزی که گناه و محرم است الهام شده است که کار زشت و ناپسندی است و هر امری که واجب و مطلوب شرع است در باطن انسان نوشته شده است که زیباست و فطرت آن را می طلبد لذا یک عبد صالح مثل شماها اگر یک شب نماز شبتان ترک شود آن روز آرامش ندارید چرا؟ چون فطرت بی قرار می شود و فطرت نا آرام می شود اما اگر یک گناهی یک مرتبه بی اختیار از شما سر زد یک ناراحتی می آید که بی قرارتان می کند، چرا؟ چون در فطرت نوشته شده است و در آن لوح الهمها فجورها و تقویها. نتیجتاً در این بحث به اینجا رسیدیم که واجب ذاتی واجب نفسی یعنی یک محبوبیت ذاتی دارد به حکم عقل یا بگوییم عقلا و فطرتاً. حتی از نظر روحی و علمی یعنی روانشناسی هم ثابت شده است که آن را دیگر الآن اجازه نمی دهند و می گویند وقت نیست. یک سوالی عنوان می کنیم و بحث برای شنبه. یادتان نرود عزیزان تازه تشریف آورده اند روز چهارشنبه درس فقه نداریم و درس آیات الهی است. آیات قرآن است که مربوط به ولایت است را بحث می کنیم که در جریان باشید، به عنوان فقه اگر بیایید یک مرتبه می بینید که ما تفسیر را باز کردیم برایتان چیز عجیبی نباشد.

برای سلامتی آقا امام زمان صلوات ختم کنید.

 


[2] - هداية المسترشدين، الرازي، الشيخ محمد تقي، ص89.
[5] - کتاب فوائد الاصول، محقق نائینی، جلد 1 صفحه 220 .
[6] - مصباح الأصول، الواعظ الحسيني، السيد محمد؛ تقرير بحث السيد أبو القاسم الخوئي، ج1، ص478.
[7] - معالم الدین و ملاذ المجتهدین؛ ابومنصور حسن بن زین الدین، صاحب معالم، ص54.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo