< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

98/06/31

بسم الله الرحمن الرحیم

 

موضوع: الأوامر/الإجزاء /تکمیل مباحث اجزاء و قلمرو آن و بحث مرة و تکرار

 

بحث و تحقیق تکمیلی درباره اجزاء:

از دیدن شما افاضل که امروز تشریف آوردید لذت بردم و این بنده حقیر با شیوه سنتیِ نجفی قمی اصحاب بحث خودم را مثل فرزند خودم دوست دارم و دعا (إنی لا أملک الّا الدعا ) چیزی در ملکیت من نیست ولی دعا هم کار کمی نیست ( قل ما یأبیءُ بکم ربی لولا دعائکم) برای شما عزیزان دعا می کنم انشالله دعایی که می کنم دعا از محلیست که گناه نیست چون من گنهکار اگر گنه کار باشم برای خودم هستم و برای شما گناه نکردم وقتی که دعا کنم با زبان بدون گناه دعا میکنم و این دعا انشالله رد نمی شود. خدا برای همه شما توفیق و سلامتی و عزت عنایت کند.

اما بحث اجزاء :

درباره اجزاء گفته شد که در کلام قدماء از شیخ طوسی و سید علم الهدی و محقق حلی و علامه حلی اجزاء عُنوان شده است. سابقه طولانی دارد در بحث اصولی و بحث جدیدی نیست اما در بین محققین بعد از تطور اصول بعد از زمان شیخ انصاری و محقق خراسانی تا زمان حاضر اجزاء مفصل بحث شده است . معنای اجزاء را بحث کردیم که اصطلاحاً و لغتاً همان کفایت است و معنای جدیدی در اصطلاح اصول برای اجزاء ثابت نشده است. اگر ادعا بشود که اجزاء به معنای اسقاط اعاده یا اسقاط تعبد است یا اسقاط قضا است، این یک ادعایی بیش نیست بلکه این تعبیر، بیانی است وصف کفایت است. در حقیقت توصیف و تعریف می کند کفایت را. تعریف کردن، فائده یک چیزی را که بیان کنید در حقیقت تعریف از اوست. اسقاط قضا یا اسقاط اعاده در حقیقت بیان فائده است.

حال رسیدیم به جایی که درباره اجزاء شرحی بدهیم که اجزاء درحقیقت، می تواند تمامی تکالیف را پوشش بدهد؟ تکلیف واقعی، تکلیف اضطراری و تکلفیف ظاهری. یا نه فقط می تواند درباره امر واقعی که تکلیف واقعی است کارساز باشد، در باره امر ظاهری و اضطراری نمی تواند کاری از پیش ببرد؟

 

یک نکته مقدماتی (اجزاء بحث لفظی نیست- اقسام حکم عقل و آنچه که در فقه و اصول است)

عنایت کنید که اجزاء یک امر لفظی نیست، یک مدلول لفظ نیست و یک بحث از سنخ بحث لفظی و الفاظ نیست. نه جرء بحثهای بیان و بدیع است نه جزء صرف و نحو. چون ما درخود کلمه بحث نمی کنیم نه از حیث بیان و بدیع و نه از حیث صرف و نحو. بلکه اجزائی که در اینجا بحث می کنیم همان طور که محققین شیخ انصاری تا سیدنا الاستاد قدس الله انفسهم الزاکیات فرموده اند: اجزاء یک امر عقلیست یک حکم عقل است که می فرماید اگر مأتی به مطابق با مأموربه باشد قطعاً مجزء است کفایت می کند این حکم، حکم عقل است. ما دراین موارد دقت می کنیم که این حکم عقل از چه بابی است؟ حکم عقل فلسفی است یا حکم عقل کلامی؟ اگر یادتان باشد برایان گفتین که حکم عقل فلسفی باید ارتباط پیدا و تاقض اصل الاصول و اوّل الاول است.{در جوانی و در نجف یک کتابی هم نوشتم به نام حول التناقض و کار کمونیست ها رو هم شرح دادیم که کارشان به تناقض می رسد} و اما ما در فقه و اصول از حکم عقل فلسفی بحث نداریم و بحث عقلی ما در فقه و اصول عقل فلسفی نیست بلکه ما در فقه و اصول بحث می کنیم که حکم عقل داریم ولی حکم عقل ما حکم عقل کلامی است که ریشه بحث حکم کلامی عبارت است از تحسین و تقبیح و منشا و پشتوانه و خواستگاه حکم عقل کلامی تحسین و تقبیح قطعی عقلیست. و همچنین در اصول و در فقه که می گوییم 4 تا دلیل داریم یک دلیلش حکم عقل است و این حکم عقل، حکم عقل کلامی است که در فقه و اصول کاربرد دارد و مورد استناد قرار می گیرد. تقبیح قطعی مثل اذیت و جسارت به والدین که تقبیحش قطعی عقلیست و اطاعت از مولی تحسین قطعی عقلیست و خودش اعتبار دارد و دلیل دیگر نمی خواد و خودش حجت شرعی است یکی از حجج است و نگویید که الان تقبیح قطعی آمد و امرش کجاست؟ جواب: خود حکم عقل از سوی شرع حجت است. اجزاء حکم عقل است . { نکته دیگر و آن اینکه یک حکم عقل دیگر هم داریم که در فقه و اصول کاربرد دارد و آن عبارت است از حکم ضروری عقل. این حکم ضروری هم در فقه و اصول کاربرد دارد. حکم ضروری برای هرکسی که عقل دارد یعنی له عقلٌ. عقل طبیعی دارد و آدم مکلّف و عاقل به حساب می آید آن را درک کند. به اصطلاح عامیانه 2 در 2 می شود 4 چهارتا. این ضرورت است و نیاز به تصور ندارد و تمامی عقلا بدون تصور این را می فهمد. معنای ضرورت یعنی خود تصور آن شی برای تصدیقش کافی باشد.} این اجزاء از قماش حکم عقل است از حکم عقل ضروری که بالوجدان مأموربه که انجام بشود ملاک و مصلحت محقق شده است و بعد از آن دوباره مطالبه آن مأموربه محال است. چرا محال است؟ تحصیل حاصل و یا خلف. کل اصلاحات و مصطلحاتی را که در اصول و فلسفه محالات میگیم برمی گردد به تناقض . تحصیل حاصل و خلف نیز به تناقض برمیگردد. تحصیل حاصل محال بودنش به ذاته نیست بلکه به تناقض بر می گردد. اجزاء درکش بالضروره است که می بیند این کافی است. زیرا انجام شده وجداناً و اگر دوباره أمر بیاد که بگوید انجام بدهید که اجزاء نباشد می شود تحصیل حاصل. خود اجزاء قبل از که دوباره أمر بیاید ضرورت است.

نکته دیگر: درباره اجزاء و مره و تکرار

حال پس از اینکه ضرورت بود اجزاء، یک نکته دیگری هم در کفایه الاصول و جاهای دیگری اشاره شده است که فرق بین اجزاء و فرق بین مره و تکرار چیست؟ در حقیقت اجزاء مره و تکرار است زیرا اگر اجزاء گفتید می شود مرهٌ واحده و اگر عدم اجزاء گفتید می شود تکرار. پس عبارت را تغییر دادیم و در حقیقت اجزاء همان مره و تکرار است و این سوال را طرح کردند و جواب خوبی هم دادند. در جواب می فرمایند که فرق واضحی است بین بحث مره و تکرار و بین بحث اجزاء و آن فرق عبارت از این است که در مره و تکرار بحث از دلالت لفظ می کنیم بر مره یا تکرار. میگوییم امر که لفظی است آیا دلالت دارد بر مره یا دلالت دارد بر تکرار. بحث لفظی است. اینجا مرحله فراتر ازآن است. دلالت را می فهمیم و در دلالت بحث نداریم. می گوییم دلالت این بعد از اینکه این عمل انجام شد آیا غقلا براساس حکم عقل اجزاء می آید یا نه ؟ می توانیم دوباره هم انجام بدهیم و جاداشته باشد که دوباره انجام بدهیم. بنابراین در یک جمله مره و تکرار بحث لفظیست و اجزاء بحث عقلیست. هرچند محقق خراسانی می فرماید که در مصداق اگر عدم اجزاء اعلام بشود مصداقاً با رأی بر تکرار عملاً منطبق و آن تطبیق عملی اشکالی ایجاد نمی کند. معنای اجزاء را فهمیدیم.

شاید سوال بکنید که اجزاء که اینگونه حکم عقلیست دیگر بحث لازم ندارد هر جا که مأتی به مطابق ماموربه باشد اجزاء است . جایی برای بحث نیست. جواب: بحث در امر اختیای نیست بلکه بحث در امر اضطراری و امر ظاهری است . از این رو به قلمرو اجزاء توجه کنید.

بررسی قلمرو اجزاء ( دو قسم امر اضطراری)

در این مرحله به طور کل 3 مورد داریم. 1- مورد اول: اتیان مأموربه به امر اختیاری. در این رابطه گفته می شود که اگر مأموربه به امر اختیاری درست بوجهه یعنی به وجه کامل با قصد قربت اگر عبادت باشد انجام بگیرد اجزاء کفایت، قطعیست. دراین رابطه اتفاق وجود دارد که توافق آراء در اصول را میگوییم اتفاق و اگر در فقه بود آن را اجماع می گوییم. اگر اصطلاحی صحبت کردیم. گاهی هم اجماع هم میگوییم در اصول خلاف اصطلاح. اتفاق وجود دارد که در این رابطه اجزاء هست نیاز به امتثال دیگر ندارد. محقق خراسانی تبصره ای اینجا اعلام می کند و می فرماید: مگر اینکه تبدیل به امتثال صورت بگیرد. تبدیل امتثال از این باب هست که مولی امر می کند به عبد خودش که برای من آب بیاور. آب آورد و آب را گذاشت پیش مولایش و مولا هم مشغول مطالعه بود یا تاجر بود و مشغول تجارت بود و آب از دهن افتاد یعنی اگر سرد بود یه مقداری گرم شد و اگر گرم بود یه مقداری سرد شد. عبد باهوشی داشت دید این آب خوردن ندارد و گرفت گفت مولا این اب را ببرم و مولا گفت ببرید و آب رو برد و آب دیگری آورد . ماموربه را در اول انجام داده بود. ماموربه آوردن آب تا نزد مولی بود و خوردن ماموربه نیست و خوردن مال عمل مولاست. تبدیل امتثال شد. اگر تبدیل امتثال بشود محقق خراسانی گفته است که جا دارد (این را به عنوان معما گفته است که اگر شما اینقدر با قاطعیت می گویید که ماموربه به امر واقعی مجزی است. امتثال پس از امتثال جایز نیست. می گوید گاهی تبدیل اکتثال وجود دارد. ) در این رابطه بحثی نداریم و در اینجا این تبدیل امتثال صدمه ای به اجزاء نمی زنه و اجزاء را باطل نمی کند و امتثال تبدیل شده است و اشکالی ندارد و کار ممکنی است هرچند واقع داشتنش مجرد فرض است ولی کار ممکنی است. این مورد امر اختیاری بالاتفاق مجزی است و اشکالی درآن نیست. 2- اما مورد دوم که امر اضطراری بود. درباره امر اضطراری شیخ انصاری کتاب مطارح الانظار چاپ مجمع الفکر می فرماید: که ماموربه به امر اضطراری اولاً بدانیم که امر اضطراری أمر واقعی است. أمر اضطراری امر واقعی ثانوی است. امر واقعی 2 قسم است .1- امر اولی با وصف اختیاری 2- امر ثانوی با وصف اضطراری. امر واقعی است و مأموربه قطعاً حکم واقعی است و انجام ماموربه به امر واقعی انجام تکلیف واقعی است بلاشبهه و هیچ شبهه ای در آن نیست.[1] نماز با تیمم درحال عذر مثلاً دستش یا اعضای وضو حرجی یا قُرحه ای دارد که نمی شود آب استفاده کند یا آب در اختیارش نیست و مسافر است در این صورت تیمم می کند و آن تیمم یکفیکَ عشر سنین، فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّبا[2] امر دارد تیمم است و امر شرعی است و واقعی و آن حکم به تیمم حکم واقعیست و آن نماز هم یک نماز واقعیست بلاشبهه. درست مثل نمازی که با وضو خوانده بشود و در تمثیل مثل نماز قصر و نماز تمام. در سفر شما نماز قصر می خوانید و همان نمازتان نماز واقعی و تکلیف واقعیست و در حضر و غیر مسافرت نماز چهار رکعتی می خوانید همان نماز واقعیست اما نکته در این است اگر شخصی ماموربه به امر واقعی اضطراری را انجام داد. امر اضطراری عنوان ثانوی دارد و آن اضطرار است. پس از انجام آن عمل و خواندن نماز رفع اضطرار شد آب نداشتید ولی آب حاضر شد و زخمی بود در اول زوال تا آخر زوال یه جورهایی حل شد که می شود آب استفاده کنید تا نزدیک غروب آفتاب و رفع اضطرار شد و با آب می تواند وضو بگرد و نمازش را با وضوی درست انجام بدهد آیا در این فرض آن امر اضطراری مجزی است یا نه باید وضو بگیرد و نماز را اعاده کند؟ این بحث در باره اعاده است. آیا مسقط اعاده هم هست یا نیست؟ دراینکه امر اضطراری به رفع اضطرار روبرو نشود جا برای اعاده نباشد، شکی در آن نیست که مجزی است. اما اگر رفع اضطرار شد و جا برای اعاده فراهم شد ایا امر اضطراری مسقط اعاده است یا نه؟ وضو با آب باید یگیرید و این بحث دارد. دراین رابطه گفته می شود که رفع اضطرار که بشود باید مجدداً وضو بگیرد. چرا؟ برای اینکه قطعاً یک اهل فقه می داند که وضوی با طهارت مائیه قطعاً أفضل است از طهارت ترابیه و اینجا دراین عمل که طهارت ترابیه است نسبت و بالقیاس به طهارت مائیه نقصی بوجود آمده است. پس در صورتی که یقین به نقص کنیم و یقین کنیم که طهارت مائیه کامل است و طهارت ترابیه نسبت به آن ناقص است طبیعتاً باید طهارت ترابیه را انجام بدهیم و وضو بگیریم و این یک نظر و رأی و بدوی و ابتدائی است که توجیهی دارد که توجیهش خیلی هم توجیح نابجایی نیست. اولاً اینکه به لحاظ تحلیلی میگوییم عبادت درآن صورت ناقص بوده و در صورت طهارت مائیه کامل است و باید این را انجام بدهید و ثانیاً احتمال می دهیم که قدر متیقنی باشد الان، چون یک طهارت ترابیه داریم و در کنارش یک طهارت مائیه هم داریم احتمال قدر متیقن می دهیم در عبادت که قاعده این است که قدر متیقن در عبادت برمی گردد به قدر متعیّن. پس وظیفه این است که قدر متعیّن این است که این را انجام بدهد و این قاعده هم ریشه اش همان توجه به عبادت و قاعده عبودیت و مولویت است. تا اینجا این رأی بدوی بود اما آراء محققین به طور اجمال بر این است که در این صورت هم اجزاء وجود دارد. چرا؟ جواب انشالله فردا. برای سلامتی امام زمان صلوات ختم کنید.

 


BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo