< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

97/11/09

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بحث و تحقیق تکمیلی درباره مفهوم مشتق از حیث بساطت و ترکب

رای محقق خراسانی گفته شد و کامل شد. یک نکته ای که بعضی ها سوال کردند که اگر در کلام محقق خراسانی آمده است که مثلاً ناطق فصل مشهوری است و بعد هم برای ما روشن شد که فصل نمی تواند باشد چرا تا الان صاحب نظران این بحث را عنوان نکرده اند؟ جواب این است که همان طور که گفته می شود فصل مشهوری است خود فلسفه و منطق که از یونان آمده است و فلاسفه یونانی آن را پایه گذاری کرده اند و ارسطو ارباب آن وادی هست قرن ها حاکمیت داشته و حاکمیتش ثبت شده اما صاحب نظران متأله و مسلمان درباره این فصل اظهار نظر داشته اند که از جمله همان محقق رازی و همین طور متأله سبزواری به نام حاجی سبزواری در حاشیه منظومه این فصل را فصل مشهوری اعلام کرده اند و تا خود محقق خراسانی و همین طور سیدنا الاستاد این لفظ ناطق را فصل حقیقی اعلام نکردند و به عنوان فصل حقیقی تلقی نکرده اند. بنابراین مطلب چیزی نیست که خلاف اتفاق و یا صاحب نظران چیزی نگفته باشند. نتیجتاً رای و نظر محقق خراسانی این شد که مفهوم مشتق بسیط است که این رای موافق است با آراء فلاسفه و مشهور هم همین است و از جمع فلاسفه حاجی سبزواری در شرح اسفار اعلام می کند که مفهوم مشتق بسیط است[1] پس این مطلب تا اینجا در اطراف شرح و تفصیل محقق خراسانی به این نتیجه منتهی شد که ایشان می فرماید: مفهوم مشتق بسیط است مطابق با نظر مشهور و فلاسفه و برگرفته از ادله ای که در جلسه قبل گفته شد. اما همین محقق خراسانی در پایان بحث می فرماید: مفهوم مشتق بسیط است در حد فهم عموم و ظهور، و اما عند التأمّل یعنی با تأمل عقلی و دقت می شود گفت که مفهوم مشتق مرکب است و ذی اجزاء و مشتق به اصطلاح فلاسفه «الجوهر الفرد» و جزء ما لا یتجزی نیست.

 

سوال:

پاسخ: یکی از سوالات این بود که اگر فصل مشهوری را ذاتی و فصل حقیقی ندانیم با عرض خاص فرق نمی کند با ضاحک فرق نمی کند در حالی که وجداناً ناطق با ضاحک فرق می کند.

 

سوال:

پاسخ: بحث اصول بحث منطقی دارد بحث کلامی دارد و بحث فلسفی هم در حد اقلی دارد بحث منطقی دنبال نتیجه فقهی نیست یک بحث منطقی است که از لحاظ منطق این ساختار چه ساختاری است معنای بحث منطقی این است که بحث را ما از لحاظ منطق که منظور از منطق یعنی حکم عقل مطابق با فهم عقلاء، اگر کلمه مطابق با فهم عقلاء را کنار بگذاریم می شود فلسفه و اگر این را ضمیمه کنیم می شود منطق. بحث های عقلی مطابق با فهم عقلاء می شود منطق و بحث های عقلی خالص بدون ملاحظه فهم عقلاء می شود فلسفه. لذا می گوییم فلسفه بی منطق نیست و منطق بی فلسفه نیست. بحث منطقی و فلسفی خودش یک فهم می دهد یک درجه از علم است آن علم در جهت فقه نیست تا شمایی که با فقه و اصول آشنا هستید می گویید کجاست مسئله فقهی متفرع. مضافا بر این در نهایت می گوییم که نفعی برای کار ما هم دارد.

 

رای محقق نائینی

محقق نائینی قدس الله نفسه الزکیه می فرماید: مفهوم مشتق بسیط است و قول به ترکّب اساس ندارد. با کلام نفسی می فرماید این رای ای است که مطابق است با رای سید میرشریف که مفهوم مشتق بسیط است و از بساطت برخوردار است. شرحی دارد که خلاصه استدلال ایشان از این قرار است می فرماید: مفهوم مشتق بسیط است به دو دلیل: 1. دلیل اول ما عبارت از این است که لفظ مشتق که می گوییم وضع شده است برای معنای خودش این معنا را دارد یعنی همان وصف اگر شما بگویید که ترکب دارد باید ترکب در حقیقت عبارت است از ترکیب بین مبدأ و نسبت و ذات. ذات له المبدأ که بدون نسبت نمی شود نسبت هم باید باشد و الّا یک ذات را بیاوریم در کنار مبدأ قرار بدهیم بلا نسبه که ترکب نمی شود پس یک نسبتی باشد. می فرماید: اگر این حرف را بگوییم قابل التزام نیست. برای اینکه اگر فرض کردیم که مفهوم مشتق متضمن نسبت باشد نسبت معنای حرفی است و مشتق معنای اسمی. اولاً خلف می شود معنای اسمی می شود متضمن معنای حرفی و ثانیاً یک انقلاب در کلمه به وجود می آید چون نسبت که معنای حرفی هست از مبنیات است مبنی است و اسم فاعلی که مشتق هست از معرب هست باید یک انقلابی را قبول کنیم که بگوییم معرب مبنی می شود. بنابراین این قول که بگوییم دارای نسبت است قابل التزام نیست و نسبت که قابل التزام نبود از ذات هم خبری نیست چون نسبت بین ذات و مبدأ است. بنابراین باید بگوییم که مشتق بسیط است و پس از این تحلیل علمی یک مراجعه به وجدان هم لازم است و آن این است که لفظ مشتق معرب بدون نسبت یعنی در نهایت بساطت. لفظ مشتق معرب است بدون نسبت و یک لفظ واحد و مفهوم واحد است. این دلیل اول بود،

 

دلیل دوم بساطت معنای مشتق

و اما دلیل دوم عنوانش این است که در مشتق که خوب بررسی کنیم دالّی بر ترکب وجود ندارد برای اینکه لفظ مشتق دو عنصر دارد: 1. ماده، 2. هیئت. مثلاً عالم یا کاتب یک ماده دارد که کتابت است و علم، کتابت و علم یک امر مشترک مبهم است یعنی بلا تعیّن است بلا دلالت است دلالتی به چیزی ندارد. اصلاً دلالتی از خود ماده به دست نمی آید. ماده فقط ماده است برای ساخته شدن هیئت، و ماده که بلا اقتضاء است اصلا در مرحله دلالت نمی رسد تا بگوییم بلا دلاله است بلا اقتضاء است. و اما هیئت، هیئتی که اسم فاعل است مثل کاتب وضعی دارد و موضوع لهی دارد وضع مشتق می فرماید این است که لفظ کاتب وضع شده است تا اینکه اتحاد بین ذات و مبدأ را اعلام کند در مقام حمل. غیر از این چیز دیگری ندارد. پس لفظ مشتق مادتاً و هیئتاً دلالت بر ترکب ندارد. مضافا بر این که مقتضای طبیعت وضع هم همین است که لفظی واحد معنای واحدی دارد و مرکب نیست. در نتیجه اعلام می شود که مفهوم مشتق بسیط است و ترکبی در کار نیست و ترکب از ذات نه اساس دارد و نه فائده دارد.[2] این رای ایشان بود.

 

رای سید الخوئی درباره بساطت و ترکب مفهوم مشتق

اما رای و نظر سیدنا الاستاد درباره بساطت و ترکب مفهوم مشتق: در مقدمه این مسئله بگوییم که ما که می گوییم مفهوم شما نگویید که الان دارید از معنا بحث می کنید مفهوم نیست مفهوم به معنا هم قابل تطبیق است و منظور از مفهوم مشتق یعنی همان معنای مشتق است. آن مفهوم ذهنی که می گفتیم آن در برابر شیء بود که مفهوم شیء باشد یا مصداق شیء. سیدنا الاستاد بحث را به طور مبسوط ارائه می فرماید و بعد می فرماید: مفهوم مشتق مرکب است مطابق با رای صاحب شرح مطالع که مفهوم مشتق یک مفهوم مرکبی است جزء لا یتجزی نداریم که مشتق یک جزء لا یتجزی فلسفی باشد مرکب است. در ورودی گفته می شود که اگر دقت بکنیم محقق خراسانی اعلامش چیزی است و نهایت مطلب چیز دیگر. محقق خراسانی اصرار دارد بر اینکه مفهوم مشتق بسیط است ولی در نهایت می گوید که با دقت عقلی ترکب دارد می فرماید: ایشان در حقیقت ترکب را قبول کرده است و از همین جا یک کمکی برای رای خودشان انتخاب می کند که ترکبی که ما بحث می کنیم یک بحث فقهی نیست که بگوییم تأمل عقلی راه ندارد بحث منطق است بحث منطق بحث عقلیات و دقت ها و تحلیل هاست. ما هم می گوییم مشتق ترکب دارد که ترکیبش با تامل عقل به دست می آید پس این در ابتداء در ورودی نشان می دهد که مفهوم مرکب است و ساختار بحث ما هم بحث تحلیلی و عقلی است وانگهی دو نوع بحث را ارائه می فرماید که منظور اول ردّ ادله دالّ بر بساطت می فرماید: آن ادله ای که در جهت اثبات بساطت برای مفهوم مشتق ارائه شد کامل نیست خالی از اشکال نیست. همه آن ادله را رد می کند که تفصیلش را لازم نباشد برای اینکه سبک ما این است که ردّ ادله مقابل از طرف دیگری را ما مطرح نمی کنیم ما فقط استدلال و ادله و رای را می گوییم. و اما درباره یکی از ادله که ما تعرض نکردیم یک ملاحظه ای دارد،

 

ملاحظه ای نسبت به انحلال

گفته شد که محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه در مقام ردّ به رای صاحب فصول قدس الله نفسه الزکیه فرمود که قضیه «الانسان کاتب» اگر قائل به ترکب بشویم منحل می شود به دو تا قضیه: 1. «الانسان انسان» 2. «الانسان کاتب» به دو قضیه ضروریه و ممکنه. درباره این رای و نظر و این اشکال سیدنا الاستاد می فرماید: انحلال دو قسم است: 1. انحلال عقد الوضع، 2. انحلال عقد الحمل. اما انحلال عقد الوضع که یک اختلاف مشهوری است بین علَمین شیخ الرئیس و معلم فارابی که در کتاب شرح مطالع هم آمده است درباره قضیه حملیه می فرماید که شیخ الرئیس می فرماید: عقد وضع حمل می شود بر فعلیت و معلم فارابی می فرماید: عقد وضع منحل می شود بر امکان. مثلاً براساس رای شیخ الرئیس «زید کاتب» در حقیقت منحل می شود به فعلیت. مثلا براساس رای شیخ الرئیس می شود «الزید کاتب بالفعل متحرک الاصابع» یعنی الان دارد می نویسد منحل می شود به فعلیت که بالفعل متحر الاصابع است. و معلم فارابی می گوید که «زید کاتب بالامکان» منحل می شود به امکان.[3] این بحث مشهوری است بین این علمین می فرماید این ربطی به مشتق ندارد. انحلال به نحو فعلی باشد یا به نحو امکان باشد ربطی به بحث مشتق ندارد. اما اگر قسم دوم انحلال عبارت است از انحلال در عقد الحمل که انحلال در عقد الحمل فقط خود محمول تجزیه می شود مثلا می گوییم «الانسان کاتب» که تجزیه کنیم می گوییم «الانسان هو کاتب» که عقد الحمل در حقیقت انحلالش این است که نسبت با موضوع داشته باشد در این صورت که بگوییم «الانسان هو کاتب» انقلاب نیست انقلاب ممکنه به ضروریه نیست. بنابراین این اشکال در مورد ترکب که اگر قائل به ترکب بشویم انقلاب امکان به ضرورت می شود وارد نیست.[4]

 

سوال:

پاسخ: انقلاب رد می کند قول کسی را که اشکال بکند که اگر قائل به ترکب بشویم ممکنه ضروریه می شود با این شرح گفتیم ممکنه ضروریه نمی شود هرچند بگوییم که «زید او الانسان انسان کاتب او هو کاتب» محمول تجزیه شده تازه ترکبش آمده و اصلا بدل به ضروریه نمی شود. بقیه بحث ان شاء الله فردا.

 


[1] شرح الاسفار، الحاجی السبزواری، ج1، ص42.
[3] شرح المطالع، المعلم الفارابی، ص128.
[4] محاضرات فی الاصول، السید ابوالقاسم الخوئی، ج1، ص306.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo