< فهرست دروس

درس خارج اصول استاد سید کاظم مصطفوی

97/09/25

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ادله قول صحیحی

گفته شد که محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه چهار دلیل اقامه فرموده اند دلیل اول شان تبادر است که گفتیم و شرح دادیم.

 

دلیل دوم صحت سلب از ناقص

دلیل دوم صحت سلب، گفته می شود که مثلا صلاه یا صوم یا زکات یا هر لفظی از الفاظ عبادات که ما مثلا صلاه را مثال گرفته ایم که مثال معروفی است این لفظ از صلاتی که ناقص الجزء باشد انصراف دارد و پس از انصراف صحت سلب دارد. یعنی یک نماز ناقص صلاه نیست. سوال و جواب: سوال این است که می بینیم به صلاه ناقص هم صلاه می گویند. یک کسی که شکل و صورت ظاهری صلاه را دارد به اش می گویند صلاه. پس صحت حمل دارد نه صحت سلب. این اشکال را محقق خراسانی گویا التفات فرموده می فرماید: ولو صلاه بالمسامحه اطلاق بشود به صلاه ناقض الجزء این اطلاق یک اطلاق مسامحه ای است و اطلاق درستی نیست. کلمه مسامحه که آمد مسامحه جزء اوصاف عرف است یعنی عرف مسامحه می کند مسامحه عرفی و اطلاق عرف عام هیچ گونه تاثیرگذار نیست. و می فرماید: همین صلاه ناقص الجزء که در عرف مسامحتاً صلاه گفته می شود عند المداقّه یعنی با دقت صحت سلب دارد پس از که یک مکلف دقت کند که این صلاه ناقص هست نقص دارد سلبش صحیح خواهد بود. به عبارت دیگر توجه کنید صدق عنوان و همین طور صحت حمل و همین طور صحت سلب به تعبیر استادنا العلامه شیخ صدرا قدس الله نفسه الزکیه هر یکی از این عناوین برای خودش عرف و منطقه دارد. عرف با عرف فرق می کند. منطقه با منطقه فرق می کند. این صحت سلبی که گفتیم این صحت سلب از خود عرفی دارد عرف این صحت سلب اهل شرع است نه اهل شرع که خواص است. کسانی که آشنا به الفاظ عبادات باشد و آشنا به معانی الفاظ عبادات باشد خودشان یک عرف هستند عرف خواص، در عرف خواص صحت سلب دارد. هرچند در عرف عوام صحت سلب نداشته باشد که آن عرف در اینجا مدار اعتبار نیست. در نتیجه محقق خراسانی این دو تا دلیل را دلیل درست اعلام می کند یعنی رای محقق خراسانی این شد که برای اثبات مسلک صحیحی تبادر وجه اول است و صحت سلب وجه دوم. این دو تا وجه را ایشان پذیرفته اند و تایید کردند.

 

دلیل سوم اخبار

و دلیل سوم عبارت است از اخبار. درباره اخبار محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه اخبار را به دو طائفه تنظیم می کند: طائفه اول مثبتات که اوصافی را خصوصیاتی را برای همین صلاه که مثال ما هست اعلام می کند. طائفه دوم اخباری است که صلاه ناقص الجزء را نفی می کند و سلب اسم می کند یعنی «لیست بصلاه». طائفه اول که مثبتات باشد مثل حدیث «الصلاه معراج المومن» و «الصلاه قربان کل تقی» این طائفه روایاتی است که اعلام می دارد که این آثار یعنی قربان و تقرب و معراج و عروج آثار صلاه است و بطور طبیعی عروج و تقرب به وسیله صلاه ناقص ممکن نیست طبیعتاً باید صلاه صحیح و کامل باشد تا اینکه معراج صورت بگیرد. یک نکته اخلاقی گفته می شود نماز ارتباط بین خالق و مخلوق است یک ارتباط وثیق و محکم. ولی به شرط اینکه صلاه معنای واقعی اش محقق بشود یک صلاه ارتباط را برقرار می کند. این نسبت به طائفه اول، اما طائفه دوم که می فرماید: طائفه ای است که نفی می کند لفظ را یا سلب می کند لفظ را از معنای ناقص و از معنایی که نقص جزء دارد مثل «لا صلاه الا بفاتحه الکتاب». که حدیثی که درباره نفی می کند صلاه ناقص را و لفظ صلاه را از صلاه ناقص نفی می کند که «لا صلاه بلا طهور» اینها که نفی می کند دلیل بر این است که ناقص الجزء را نفی کرده به طور واضح سلب کرده است لفظ صلاه را از صلاتی که نقص جزء دارد نقص شرط دارد. این دیگر اقوی شاهد است بر اینکه صلاه اسم برای صلاه کامل و صحیح است نه برای صلاه ناقص.

 

اشکالات و نکات

بعد می فرماید: اگر اشکال بشود که منظور از طائفه اول که آثار صلاه را اعلام کردند منظور از طائفه اول فقط صلاه صحیح باشد یعنی در شرع این آثار را برای مطلق صلاه نیاورده باشد تا مدعا ثابت بشود بلکه صلاه افرادی دارد یک فردش صحیح است این آثار را مخصوصا برای فرد صحیح آورده باشد. بنابراین اگر این گونه بگوییم مدعا ثابت نمی شود که لفظ صلاه وضع شده باشد برای صحیح بلکه می گوییم صلاه افراد صحیح و ناقص دارد این آثار اختصاص دارد به آن فرد صحیح. اگر این گونه بگوییم و بعد هم بگوییم که طائفه دوم که نفی کرده است نفی کمال باشد نه نفی اصل صلاه. اگر این فرض را بکنیم محقق خراسانی می فرماید: این فرض خلاف ظاهر نص است. ظاهر نص این است که آثار مثل معراج المومن اثر خود صلاه است نه یک فرد خاص اش. پس اثر صلاه که شد نتیجه این می شود که صلاه وضع شده است برای صحیح که در پی معراج را دارد. و همین طور نفی کمال نیست نفی حقیقت است. ما در ادبیات خواندیم لای نفی جنس برای نفی حقیقت است و برای نفی صفت یا نفی کمال با قرینه می آید بدون قرینه لا نفی حقیقت می کند. بنابراین صلاتی که فاتحه الکتاب ندارد حقیقتاً صلاه نیست لذا از صلاه ناقص صلاه سلب می شود و نتیجه این است که لفظ صلاه اسم برای صلاه ناقص نیست، مخصوص صلاه کامل است. و تایید می کند این را که بحسب الفتوی کسی که فاتحه الکتاب در نماز نخواند عمداً و سهواً نمازش کافی نیست. این یک استثنائی است مضافا بر ادله رکن که بدون فاتحه الکتاب نماز اعاده دارد یعنی حتی در نماز قضاء اگر کسی قرائتش را از روی تقصیر درست نخواند این نمازها باید همه اش اعاده کند و اگر فوت شده باشد قضائی اش را کسی دیگر بدهد. ولی سوره فرق می کند اگر سوره سهواً یا نقص برداشت قضا و اعاده ندارد اما حمد اگر نقص داشت خوانده نشد یا خوانده شد ناقص از روی تقصیر، شما می گویید که عوام غیر المغضوبش درست نیست، جواب: آنها عمدتاً قاصرند در صورتی که قاصر باشد معذور است جاهل قاصر معذور است. اما اگر مقصر باشد جاهل مقصر کالعامد است منتها عامد تارک عمل تارک در خود عمل است و مقصر تارک در مقدمه عمل است. جاهل مقصر همان عامد است منتها نسبت به مقدمه عمل. بعد محقق خراسانی می فرماید: علاوه بر این ما می توانیم بگوییم این «لا» در جایی که قطعا نفی کمال است مثل «لا صلاه لجار المسجد الا فی مسجده» حتی آنجا برای نفی حقیقت است. همان جا هم نفی حقیقت است چون بافتی است که دلالت بر حقیقت می کند ولیکن حقیقت دو قسم است: حقیقت واقعی و حقیقت ادعائی. آنجا همان صلاه حقیقی نفی می شود منتها ادعاءً نفی حقیقتاً از باب مجاز در اسناد نه مجاز در کلمه. یک نکته را اینجا قابل ذکر است که در مثل «لا صلاه لجار المسجد الا فی مسجده» یک اشکال وجود دارد و آن اشکال بسیار درست و اساسی است و آن این است که این گونه بیان بیان اخلاقی است بیان حامل حکم فقهی نیست. «لا صلاه لجار المسجد الا فی مسجده» یک بحث اخلاقی است یک مطلب اخلاقی است که بیان اخلاقی دارای دو تا نکته است: 1. مبالغه را در ضمن دارد بیان مبالغه ای است، «لا صلاه لجار المسجد الا فی مسجده» یک مبالغه است. 2. این تعبیر کنایی است در باب بلاغت خوانده ایم که تعابیر کنایی تعابیر درستی است غلط نیست تنبه ایجاد می کند تکان می دهد آدم را. تعبیر کنایی هست و کنایه از فضیلت زیاد است که در فارسی می گفتیم دل به دست آور که حج اکبر است از هزاران کعبه یک دل برتر است، واقعا همین جوری است؟ نه، تعبیر مبالغه ای کنایه از فضیلت است. در روایات از این قبیل زیاد است که کسی که سلام بدهد جواب بشنود بهشت واجب می شود اینها همه اش تعابیر اخلاقی است دو تا نکته دارد مبالغه و کنایه از فضیلت زیاد. با توضیحی که داده شد مسئله اخبار را محقق خراسانی قدس الله نفسه الزکیه نسبت به اثبات مسلک صحیحی کامل می داند. نتیجتاً می فرماید: اخبار دلالتش بر مطلوب کامل است. هر دو طائفه، طائفه مثبتات و طائفه سلبیات یا نفی ایی.

 

دلیل چهارم طریقت واضعین

رسیدیم به دلیل چهارم عبارت است از طریقت واضعین، این دلیل بلکه این چهار تا دلیل از شیخ انصاری قدس الله نفسه الزکیه گرفته شده است. طریقت واضعین که شیخ انصاری فرمود «هو المعتمد» محقق خراسانی از این چهار تا دلیل سه تای اولی را تایید و این آخری را مورد اشکال اعلام می کند. طریقت واضعین اگر خلاصه کنیم سیره واضعین در وضع الفاظ منتها عباراتی که بکار رفته است حکمت وضع و دیدن واضعین و استعمال بر خلاف وضع و استعمال مسامحه ای، نکات را که اضافه کنیم در یک جمله می شود سیره واضعین. سیره واضعین این است که لفظ برای معنای صحیح وضع بشود. این سیره درست است و قطعا معنای صحیح قصد می شود معنای ناقص یا معنای عام قصد نمی شود. و سیره شرع هم در عملیات وضع با سیره واضعین در وضع الفاظ مطابقت دارد شارع از سیره واضعین به تعبیر ایشان تخطی نمی کند همان روشی که واضعین در وضع الفاظ دارند شارع هم عمل می کند و لفظ را مثلاً صلاه و صوم و زکات و حج و خمس و کل الفاظ عبادات که صلاه را از باب مثال گرفتیم وضع می شود از سوی شرع برای معنای صحیح. این سیره درستی است. بنابراین طبق این سیره باید اعلام بکنیم که لفظ عبادت شرعاً وضع شده است برای معنای صحیح.

 

اشکال

و بعد می فرماید: این وجه هرچند غیر بعید است ولی خالی از تامل و اشکال نیست. اشکال این است که ما سیره واضعین را بدانیم اما سیره شارع را نمی توانیم احراز کنیم. احراز سیره شارع در وضع مطابق با عرف وضع باشد کار مشکلی است. اثباتش کار صعب و دشواری است. بنابراین دلیل چهارم خالی از اشکال نیست. تا به اینجا نتیجه این شد که برای شما گفته بودیم در اصول رای شیخ انصاری و محقق خراسانی را داشته باشید که متن کل حوزه است و در درس خارج که الان در سطح کل حوزه حاکم است رای محقق نائینی و رای سید الخوئی را داشته باشید. بقیه آراء هم با مطالعاتی همین می شود.

 

سوال:

پاسخ: سیره عقلاء یک سیره ای است که بین عقلاء جاری است و شارع تایید می کند. البته این سیره عقلاء نیست این سیره واضعین است. سیره عقلاء این است که عقلاء یک راه و رسمی دارد شارع امضاء می کند نه اینکه شارع خودش سیره دیگری دارد سیره شارع با سیره عقلاء منطبق باشد. این امضاء نیست. و ثانیاً سیره عقلاء عمدتاً در امور عقلائیه که عمده اش معاملات است.

 

نظر محقق نائینی

محقق نائینی می فرماید: استدلال طرفین صحیح و اعمی مورد تایید نیست ولی یک اشاره کوتاهی بکنیم و آن این است که صحیحی که استدلال می کنند به روایات که «الصلاه معراج المومن» و یا «لا صلاه الا بفاتحه الکتاب» این دلیلی بر مدعا نمی شود. چون در حدیث اول که معراج المومن باشد بحث از آثار صلاه است نه بحث از تسمیه صلاه. بحث آثار چیزی است و بحث تسمیه چیز دیگری است. و طائفه دوم که روایات نفی است آنجا جهت روایت مربوط است به جزئیت فاتحه برای صلاه نه بیان تسمیه صلاه برای صحیح. در جهت بیان جزئیت است جهت جداست به مدعا ربطی ندارد و مسلک دوم مسلک اعمی که استدلال می کند به استعمال لفظ صلاه بر صلاه ناقص مثل «دعی الصلاه ایام اقرائک» یا «یعید الصلاه» که استعمال شده است صلاه به صلاه ناقص استعمال اعم از حقیقت است. و اصاله الحقیقه هم کارایی ندارد برای اینکه اصاله الحقیقه در جهت بیان مراد متکلم است نه در جهت اثبات معنای حقیقی.[1]

 

نظر سید الخوئی

4. سیدنا الاستاد می فرماید: «ثبت لنا» که مسلک صحیحی اساس ندارد. چون تصویر و وجود قدر جامع بر مسلک صحیحی ممکن نیست. پس از آنکه قدر جامع ممکن نبود وضع برای صحیح اصلاً زمینه ندارد. چون قدر جامع ندارد لذا وضع برای قدر جامع باید بشود قدر جامع که ندارد وضع برای صحیح منتفی به انتفاء موضوع است.[2] لذا یک مسلک باقی می ماند که عبارت است از وضع الفاظ برای اعم. که ان شاء الله شرحش را در بحث بعدی خواهیم داد.


[2] . مصباح الاصول، السید ابوالقاسم الموسوی الخوئی، ج1، ص150.

BaharSound

www.baharsound.ir, www.wikifeqh.ir, lib.eshia.ir

logo